• نقشه سایت 
  • تماس با ما 

مدرسه علمیه حضرت قاسم بن الحسن(ع) تهران

نذر همسر شهید مدافع حرم

27 دی 1396 توسط خادمین حضرت قاسم بن الحسن علیهماالسلام

سردار شهید مدافع حرم «مهدی قره محمدی» متولد سال 1358 و اصالتاً اهل شهر آمل و از تکاوران یگان صابرین نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود که چندی پیش داوطلبانه عازم سوریه شد. او درحالی که فرماندهی یکی از محورهای عملیاتی را برعهده داشت، در حین پاکسازی مناطق از لوث تروریست های تکفیری در شهر دیرالزور بر اثر اصابت تیر به گردن، پهلو و پا به فیض شهادت نائل شد. از این شهید والامقام دو فرزند دختر 10 و 5 ساله به نام های فاطمه و زهرا  و یک فرزند پسر1 ساله به نام محمد جواد به یادگار مانده است.

مریم تاتا (طلبه سطح سه حوزه علمیه) همسر سردار شهید مدافع حرم مهدی قره محمدی در گفت و گو با خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا با بیان اینکه ما با هم 13سال زندگی مشترک داشتیم، می گوید: او از همان روز اول ازدواج شرایط کاری اش را برای من گفت. او می گفت کار من عشق است و با عشق وارد این کار شدم و شما باید در این راه دوام بیاوری. کارمن دوری از خانواده، ماموریت،مجروحیت و شهادت دارد. اگر شما می توانید بسم الله. من هم شرایط را پذیرفتم و هیچ گاه از این انتخاب پشیمان نیستم.

 

او در خصوص ویژگی های اخلاقی همسرش می گوید: مهدی با تمام وجود خودش را وقف ما می کرد و به هیچ وجه یکبار از دروغ نشنیدم. خیلی به بیت المال حساس بود و هر دینی که به گردن داشت را ادا می کرد.  او خیلی منظم و قانونمند بود و تمام کارهایش روی اصول و برنامه ریزی و نظم بود. از همان ابتدای زندگی به من می گفت که «نباید شما به من متکی باشی و باید بگونه ای زندگی کنی که گویا من اصلا من وجود ندارم. شما باید خود را برای روزی آماده کنی که من رفتم و برنگشتم». می گفت «شما الآن مدیر خانه هستی و اگر من نبودم، باید ستون خانه شوی و نباید این ستون از بین برود و باید بچه ها به گونه ای بزرگ شوند که قوی و مستحکم باشند».

 همسر شهید قره باقی می گوید: ما سه فرزند به نام های فاطمه 10 ساله، زهرای 5 ساله و محمد جواد 1 ساله داریم. مهدی به فاطمه خانم می گفت «مادر بابا» چون که مادرش در شهر دیگری زندگی می کرد و می گفت تو جای مادر من هستی. به زهرا می گفت «پرنسس بابا». مهدی خیلی آنها را دوست داشت و می گفت «دختر باید حتما محبت پدر داشته باشد». می گفت «نام فاطمه و زهرا را برای شما گذاشتم تا الگویتان حضرت فاطمه(س) باشد.»

 

می گفت «در راه تربیت بچه ها هر چقدر هزینه کنیم کم است»

او ادامه می دهد: مهدی خیلی بچه ها را به قرآن خواندن تشویق می کرد و برای هر وعده نمازشان جایزه تعیین می کرد و می گفت «در راه تربیت بچه ها هر چقدر هزینه کنیم کم است! همه سیستم های جهانی دست در دست هم دادند تا بچه های ما را از راه به در کنند و باید تمام توان خود را در این راه انجام بدهیم» هیچ وقت از محبت برای ما نمی گذاشت در عین حال بچه ها را برای شهادت آماده کرده بود. می گفت «برای من دعا کنید تا شهید شوم و به بهشت بروم. وقتی که من به بهشت بروم  می آیم در کنار شما و به شما آرامش می دهم تا نبود من را احساس نکنید». دخترم بعضی موقع از این حرف ناراحت می شد اما او می گفت «مگر نمی خواهی آقا را ببینی؟ اگر من شهید شوم، می روم و آقا را می آورم».دخترم فاطمه هم می گفت اگر من اجازه دادم که شما بروی برای فقط به عشق دیدار آقا بود.

همسر شهید قره محمدی در خصوص رفتن همسرش به سوریه می گوید: مهدی دفعه اول که می خواست  سوریه برود، خیلی نذر و نیاز کرد و از من هم  رضایت گرفت و گفت «شما باید رضایت قلبی داشته باشی تا من بتوانم بروم»  و گفت «شما رضایت قلبی بده برای شهادتم» گفتم رضایت می دهم.  او برای نخستین بار توانست برود ولی محروج برگشت. بعد از اینکه دوران نقاهتش تمام شد، چون از ناحیه دست مجروح شده بود خیلی نگران بود که دیگر نتواند سلاح به دست بگیرد و از مأموریت های رزمی باز بماند. در حرم امام رضا(ع) نذر کردیم که مهدی بتواند سلاح به دست بگیرند و خدا را شکر این اتفاق افتاد و حاجت او برآورده شد.

 

او می گوید: در طی این دو سال مأموریت های پی در پی برای به وجود می آید و نمی توانست به سوریه برود. یک دفعه گفت که «حتماً مشکلی در کار هست که نمی توانم بروم» به من گفت «شما راضی باش» من گفتم راضی هستم اما باید مادرت را راضی کنی. او به دست و پای مادرش افتاد و دست ها و پای او را بوسید تا بالاخره از مادرش رضایت گرفت.

به تلاطم افتادم تا کاری کنم که شوهرم به سوریه برود

همسر شهید قره محمدی ادامه می دهد: زمانی که پسرم محمد جواد به دنیا آمد مریض بود و ما خیلی برای درمانش اقدام کردیم اما چاره نمی گرفتیم. یک روز دلم شکست گفتم یا زینب کبری(س) اگر پسرم خوب شود رضایت کامل می دهم که بار دیگر همسرم مدافع حرم شما شود. شاید 3 روز از این اتفاق نگذشته بود که پسرم حالش خوب شد و من بعد از آن به تلاطم افتادم تا کاری کنم که شوهرم به سوریه برود. برای این کار نزد همسر فرمانده تیپ صابرین رفتم و به ایشان گفتم که سفارش کنید حاج آقا هر طور شده است شوهرم را به سوریه بفرستد تا نذرم ادا شود. حتی به خود فرمانده تیپ صابرین گفتم که این کار را انجام بدهید و ایشان گفت که خیالتان راحت اسمشان را رد می کنیم. بعد که اسمشان را دادند من خیلی از ایشان تشکر کردم. مهدی هم زمانی که داشت می رفت بسیار خوشحال بود، بچه ها را نوازش کرد و رفت و مطمئن بود که دیگر باز نمی گردد و همینطور هم شد.

 او بیان می کند: هر بار تماس می گرفت، من می گفتم چند هفته است که رفته ای، برگرد! اما می گفت «قرار نیست من برگردم. اگر نذرت قبول شود من بر نمیگردم» و همانطور شد و به آرزویش رسید.

 

همسر شهید قره محمدی در خصوص آخرین تماس همسرش با او می گوید: آخرین بار شنبه هفته گذشته بود که تماس گرفت و گفت «من برای کاری  به عقب برگشته ام  و هر طور شده تلفنی پیدا کردم  که با تو تماس بگیرم چون شنیدن صدایت  به من انرژی می دهد. شما بچه ها را آماده کن که من طوری برمی گردم که شب یلدا خانه باشم. چون پارسال نتوانستم کاری کنم که یلدا به بچه ها خوش بگذره امسال کاری می کنم که خوش بگذره!»

مهدی سفارش کرد که پیراهن عزایش را همراهش دفن کنند

او همچنین در خصوص شنیدن خبر شهادت همسرش می گوید: از صبح آن روز دوستان به منزل ما می آمدند و متوجه شدم که خبری هست ولی نمی توانستم باور کنم تا اینکه پدر مهدی تماس گرفت و این موضوع را به من گفت و خدا را شکر کردم که شوهرم به آرزویش رسید ولی ادامه راه سخت است که امیدوارم او کمکم کند.

 

همسر شهید قره محمدی در خصوص سفارش های همسرش به او می گوید: مهدی سفارش کرده بود که پیراهن عزاداری اش را که 10 سال بود هر محرم می پوشید را همراهش دفن کنند و  خیلی من را به مقاومت سفارش کرد. شب آخری که می خواست به سوریه برود به مقبره شهدای گمنام شهرک ولایت دانشگاه امام حسین(ع) رفتیم و من خیلی بی قرار بودم و به شهید کریمی که هویتش به  تازگی مشخص شده و در مزار شهدای گمنام دانشگاه مدفون است،توسل کردم و خواستم که به من کمک کند و بعد از 10 دقیقه کاملا سبک و راحت شدم و با خیال آسوده او را بدرقه کردم. من مهدی را با رضایت قلبی فرستادم و از او خواستم که مرا تنها نگذارد که در این چند روز نیز حضورش را کاملاً احساس می کنم. امیدوارم که حضرت زینب(س) این نذر را از من قبول کند و تا آخر این راه دوام بیاورم  و بتوانم بچه ها را به خوبی تربیت کنم.

 

 نظر دهید »

ببخشید یک لحظه

11 دی 1396 توسط خادمین حضرت قاسم بن الحسن علیهماالسلام

 1 نظر

مادر مسیحی با 3 شهید

05 دی 1396 توسط خادمین حضرت قاسم بن الحسن علیهماالسلام

«… امیدواریم دل شما شاد باشد. این غم های بزرگ تأثیرش در شما، ایجاد نورانیت باشد. چون این غم ها و این فشارهای روحی، در انسان نورانیت ایجاد می کند و رحمت الهی را جلب می کند. خودمان را باید اهل قبول رحمت الهی بکنیم.»
شهید هایقان موسسیان از شهدای مسیحی ترور بود که در 60/6/12 در تهران به شهادت رسید.  شهید ادموند موسسیان هم در  60/3/23 توسط منافقین ترور شد و به شهادت رسید.شهید گاگیک تومانیان پدر شهیدان موسسیان در  66/5/24 در شهر مریوان به فیض شهادت نائل شد.

کتاب مسیح در شب قدر روایت دیدار امام خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی با خانواده شهدای مسیحی است. به مناسبت میلاد حضرت عیسی مسیح(ع) روایتی از دیدار ایشان در سال 77 که  با خانواده شهیدان «هایقان و ادموند موسسیان و منزل شهید گاگیک تومانیان» 3 شهید مسیحی را در ادامه می خوانید:

« زمستان سردی است، برف و یخ خیابان ها را پوشانده؛ اما گرمای ماه رمضان به اوج رسیده است. شب های نوزدهم و بیست ویکم گذشته و امشب شب بیست وسوم است؛ شبی که احتمال قدر بودنش، از دوشب قبل هم بیشتر است. پس برای هر مسلمانی، امشب باید مهم ترین شب سال باشد. با ارزش ترین ماه سال، ماه رمضان و بالاترین شب ماه رمضان، شب قدر است. شبی که سرنوشت سال آیندهٔ تمام انسان ها در آن نوشته می شود. این شب ها رنگ و بوی عزا هم دارند. این پنجمین شب است که بر مصیبت حضرت علی(ع)  اشک می ریزیم.  

همیشه در شب های قدر به این فکر می کنم که دعاها و درخواست های حضرت آقا در این شب ها چیست؟  

به امشب امید بسته ام و برنامه چیده ام و زمان بندی کرده ام؛ بسیار اعمال، آداب و خواسته دارم. باز هم با خود می اندیشم که من ناچیز، این همه حاجت دارم، رهبرمان با این همه دغدغه برای انقلاب و کشور و جهان اسلام، چه شرایطی در شب قدر دارند. چه برنامه ای ریخته اند؟ و کدام عمل را برای تقرب به خدا مناسب تر یافته اند؟

در همین فکرها هستم که صدای تلفن بلند می شود. از دفتر است، گفته می شود که امشب برنامهٔ رفتن به منازل خانوادهٔ شهدا داریم.

عجب! امشب؟! با دلخوری و ناراحتی از این فرصت سوزی، خودم را به دفتر می رسانم. با دیدن فضای عزادار شهر و مردمی که به سمت مسجد حرکت می کنند، ناراحتی ام بیشتر شده؛ آقا را که می بینم و سلام می کنم همهٔ این فکرها از ذهنم کنار می رود، فضای حضور ایشان دلم را پُر می کند…  

پشت سر آقا از پله های خانه بالا می رویم، متوجه می شویم این خانواده دو شهید دارد؛ هم پسر و هم پدر.

پسری بیست ساله مقابل در ایستاده. بهت زده، جواب سلام آقا را می دهد! بانویی شصت و چند ساله چند بار پشت سر هم، دست پاچه به آقا می گوید: «خیلی خوش آمدید، خیلی خوش آمدید». 

[و این آغاز اولین دیدار آن شب است] 

 

در خانهٔ دوم دو خانم حدوداً شصت ساله و چهل ساله به استقبال آقا می آیند. آقا نمی نشینند تا ببینند مادر شهید کجا می نشیند.

[از همه چیز صحبت می شود، این که شهید چند ساله بوده و چگونه به شهادت رسیده تا اوضاع و احوال کنونی این خانواده، از رسم و رسوم و آداب عبادت ارامنه و دیگر بحث ها در مورد زبان ارمنی]  

بحث به اینجا می رسد که آقای وارطانیان [نمایندهٔ ارامنه در مجلس شورای اسلامی] از وسعت اطلاعات آقا متعجب می شود؛ به قابی که به دیوار نصب شده اشاره می کند، تصویر یک کلیسای بزرگ است.  

– دو نفر از حواریون به ایران آمدند که مزار یکی شان در این کلیسای تادئوس است     .

– عجب! همین قره کلیسای معروف؟!   

وارطانیان با لبخندی حاکی از خوشحالی که آقا قره کلیسا را می شناسند، بلند می شود و قاب عکس را به آقا می دهد.

– این کلیسا، حکم واتیکان را برای ارامنهٔ سراسر جهان دارد. در واقع واتیکان هم مزار یکی دیگر از حواریون است.

آقا نام آن حواری را که در قره کلیسا مدفون است را می پرسند.

– تادئوس. از یازده حواریون حضرت عیسی، دو نفرشان در ایران شهید شدند. در نقاشی معروف شام آخر داوینچی هم تصویرش کشیده شده.   

– از این دو حواری، آثاری هم در انجیل هست؟

– بله! بله! داریم.

– نام ارمنی این کلیسا چیست؟

– سن تادئوس.

[صحبت ها ادامه می یابد در حالی که میزبانان فارغ از آقا رو به مادر و خواهر شهید می نشینند و برایشان دعا می کنند.]

– امیدواریم دل شما شاد باشد. این غم های بزرگ تأثیرش در شما، ایجاد نورانیت باشد. چون این غم ها و این فشارهای روحی، در انسان نورانیت ایجاد می کند و رحمت الهی را جلب می کند. خودمان را باید اهل قبول رحمت الهی بکنیم. 

بعد این جملات، آقا، دو هدیه به مادر و خواهر شهید می دهند. 

وقتی سوال شد که مادر شهید خدمت آقا چه عرضی دارند، مادر، شهید با ادب، اشک چشمش را پاک می کند.

– ما هیچ چیز نمی خواهیم. اگر قرار است کمکی به ما بکنند، خواهش می کنم به شهدایی که بچهٔ کوچک دارند، به آن ها کمک بکنند. من خیلی راضی می شوم به آن ها کمک بشود.

راستش در برابر این مادر شهید، احساس خضوعی تعریف ناپذیر پیدا کردم. مادران شهدا از ناشناس ترین نعمت های پوشیدهٔ خدا هستند! 

آقا با گفتن جملهٔ «ان شاءالله موفق باشید» برمی خیزند و از خانوادهٔ شهید گاگیک تومانیان خداحافظی می کنند.

همیشه در شب های قدر فکر می کردم که چه عمل و عبادتی، بیشترین اثر را در سرنوشت ملت و انقلاب ما، در سال آینده دارد؟ حالا فکر می کنم لبخند رضایت مادر شهید تومانیان و دعای او، یکی از مؤثرترین اعمال شب قدر باشد.

در این شرایط، رهبر حکیم ما، با الهامات الهی و استمداد از تعالیم علوی، با فراست دریافته اند که افضل اعمال شب قدر امسالشان، شاد کردن دل آن هایی است که رنج کشیدند و ملامت چشیدند، اما نشکستند.»

 


http://www.aviny.comمنبع

 نظر دهید »

شهید همیشه زنده

02 دی 1396 توسط خادمین حضرت قاسم بن الحسن علیهماالسلام

 نظر دهید »

شهیدبابک نوری

29 آذر 1396 توسط خادمین حضرت قاسم بن الحسن علیهماالسلام

 نظر دهید »

شهید حمیدرضا اسداللهی

22 آذر 1396 توسط خادمین حضرت قاسم بن الحسن علیهماالسلام

شهید حمیدرضا اسداللهی                                                                                                     

ولادت : 15/11/1363

شهادت : 29/9/1394

منطقه شهادت : خان طومان (سوریه)

 

برایش حرم امام رضا (علیه السلام) حکم خانه را داشت . به امام رضا (علیه السلام) می گفت «بابا». همیشه وقتی می خواست از حرم برگردد رو می کرد به آقا و می گفت:  بابا من دارم می رم مأموریت…

سرانجام 29 آذر با اصابت ترکش در ناحیه گردن به شهادت رسید .اما چون منطقه دست داعش بود خبر شهادتش تا سه روز تکذیب شد که بتوانند بدن مطهرش را برگردانند . بدن مطهرش توسط سپاه پاسداران به میهن بازگردانده شد .

متن بخشی از وصیت نامۀ شهید اسدالهی به شرح زیر است:

صحبتی با امام مهدی (عج)

در ابتدا صحبتی با سید و مولایم امام زمان (عج) دارم، ای سید و مولایم! آقاجان! از تو ممنوم به خاطر تمام محبت‌هایی که در دوران دنیا به من ارزانی داشتی و شرمنده ام که شاکر این همه نعمت نبودم، اما امید به رحمت و کرم این خانواده دارم و با این امید زنده ام.

صحبتی با مقام معظم رهبری(قدس سره)

رهبر عزیزم، لبیک به فرمان شما همان تکبیر حج است، همان لبیک به رسول الله (صلی الله علیه واله وسلم)و همان لبیک یا حسین است و این را امام بزرگوار به ما یاد داد، چون ولایت فقیه همان ولایت رسول الله (صلی الله علیه واله وسلم)است. برایم دعا کنید و از من راضی باشید.

 

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • 6

مدرسه علمیه حضرت قاسم بن الحسن(ع) تهران

توضیح وبلاگ: در دنیای کنونی بیشترین ارتباطات در فضای مجازی صورت می گیرد و تأثیر به سزایی در افکارسازی دارد. با توجه به اینکه وظیفه اصلی طلاب این است که علم را برای تبلیغ و ترویج دین خدا بیاموزند و به سفارش ائمه اطهار (ع) تبلیغ دین در هر برهه زمانی باید بر اساس زبان و ادبیات همان زمان باشد، بنابراین یکی از مهمترین رسالت های طلاب، تبلیغ دین در فضای مجازی است. ان شاءالله با یاری امام زمان(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) بتوانیم سرباز حقیقی آن حضرت باشیم.

موضوعات

  • همه
  • مطالب آزاد
    • اخبار
    • حجاب و عفاف
    • تربیت فرزند
    • خانواده
  • انس با قرآن
  • اهل بیت علیهم السلام
    • احلی من العسل
    • درانتظار یار...
    • مکتب امام جعفرصادق(ع)
  • مناسبت ها
  • سلامت
  • در محضر استاد
  • مقالات و پژوهش ها
  • دفاع مقدس
    • پیام شهدا
  • احکام
    • پرسمان مذهبی
  • مسابقات
  • سخنان رهبر
  • سیاسی
  • ثبت نام

جستجو

آمار

  • امروز: 42
  • دیروز: 60
  • 7 روز قبل: 733
  • 1 ماه قبل: 2369
  • کل بازدیدها: 280983
اوقات شرعی

دانشنامه مهدویت

ستاره ها

با قرآن