خيانت به منطقه
تجربه شخصي از پل صراط
چند شب پیش با خانواده رفته بودم چشمه لادر خمینی شهر. اگه به این شهر آمدید حتما از این منطقه توریستی و گردشگری زیبا دیدن کنید. یکی از جاذبه های این منطقه یک پل معلق چوبی به طول تقریبی 200 متر و عرض 50 سانتیمتر و ارتفاع تقریبی 30 متر است که در حد فاصل دو تا کوه کشیده شده است. اولش خیلی خوف داشتم از روی آن عبور کنم اما بعد تصمیم گرفتم به عنوان یک تجربه از از روی آن رد بشوم. عبور از آن برایم پر از درس و عبرت بود. که برایتان شرح می دهم:
تجربه اول: اینکه یاد پل صراط افتادم که همه ما باید از روی آن رد بشویم.
تجربه دوم: 20 متری بیشتر نرفته بودم که تردید کردم آیا بروم یا برگردم؟ یادم افتاد وقتی که به دنیا آمدی دیگر راه بازگشتی وجود ندارد و باید تا آخر مسیر زندگی را ادامه بدهی.
تجربه سوم: کمی که جلوتر رفتم خوف بیشتری بر من مستولی شد. دوطرف پل دو تا کابل فلزی وجود داشت که آنها را در دست داشتم. یاد قرآن و عترت رسول الله افتادم که به عنوان دو تکیه گاه در صراط مستقیم زندگی باید به آنها تمسک کنم.
تجربه چهارم: به وسطهای پل که رسیدم پل شروع کرد به نوسان کردنهای شدید. ترس بیش از پیش بر وجودم حاکم شد و تپش قلبم زیاد شد. متوجه شدم قبل از حرکت یک کابل بهم وصل کردند که در صورت از دست دادن تعادلم به پایین سقوط نکنم. یاد خدا افتادم که همیشه سیمش بهم وصل است و هوامو دارد. و فقط با یاد او دلها آرام می گیرد.
تجربه پنجم: کمی که جلوتر رفتم دیدم یکی از چوبهای زیرپایم شکسته است و با احتیاط از روی آن رد شدم البته می دانستم چون قبل از حرکت بهم اطلاع دادند. یادم افتاد دقیقا کار انبیای الهی هم همین است که خطرهای سر راه زندگی ما را به ما گوشزد می کنند که سقوط نکنیم.
تجربه ششم: گاهی پل تکان نداشت و آرام بود و گاهی شدیدا تکان می خورد. یاد فراز و نشیبهای زندگی افتادم.
تجربه هفتم: وقتی نگاهم می افتاد به انتهای پل عزمم برای حرکت بیشتر می شد. یادم افتاد اگر توی زندگی در ادامه دادن مسیر دچار تردید شدم به انتهای مسیر و هدف نهایی نگاه کنم و اینکه غایت زندگی ما بهشت است و خودمان را به کمتر از آن نفروشیم.
تجربه هشتم: نگاهم افتاد به پایین که منظره ی زیبایی از درختان و اب بود با این حال بخاطر ارتفاع زیاد ترسیدم. یاد پل صراط افتادم که از وسط جهنم رد می شود و به جای درخت و آب، زیرش شعله های آتش جهنم است. با خودم گفتم خدایا من از این پل دنیایی به سختی دارم عبور می کنم چه کنم از صراط قیامت. خدایا در آن روز دستم را بگیر.
آرمان بدیعی 28 شهریور 1395
برگرفته شده از: ojeparvaz.blog.ir
انيميشن ناسور
ﺭﻭﺍﯾﺖ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻋﺒﯿﺪﺍﻟﻠﻪ ﺑﻦ ﺣﺮ ﺟﻌﻔﯽ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﮐﻮﻓﯿﺎﻧﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ (ﻉ) ﺩﻋﻮﺕ ﮐﺮﺩﻩ ﺗﺎ ﺑﻪ ﮐﻮﻓﻪ ﺑﯿﺎﯾﻨﺪ ﻭ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺷﻨﻮﺩ ﺳﭙﺎﻩ ﺍﻣﺎﻡ ﺑﻪ ﮐﻮﻓﻪ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ، ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺷﻬﺮ ﺧﺎﺭﺝ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺗﺎ ﺑﺎ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﺭﻭﺑﺮﻭ ﻧﺸﻮﺩ، ﺍﻣﺎ ﺍﺯ ﺑﺪ ﺣﺎﺩﺛﻪ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﮐﺎﻣﻼ ﻧﺎﮔﻬﺎﻧﯽ ﺑﺎ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﺭﻭﺑﺮﻭ ﺷﺪﻩ ﻭ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺗﺎ ﺩﺳﺖ ﺭﺩ ﺑﻪ ﺳﯿﻨﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺰﻧﺪ . ﺍﺯ ﺳﻮﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﻧﯿﺰ ﻭﺍﻗﻌﻪ ﮐﺮﺑﻼ ﺑﺨﺶ ﺍﻋﻈﻤﯽ ﺍﺯ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻧﺎﺳﻮﺭ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺑﺮ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﺩ …
اطلاعات انیمیشن :
نام انیمیشن : ناسور
ژانر : ﺍﻧﯿﻤﯿﺸﻦ، مذهبی، تاربخی
ﻣﺪﺕ ﺯﻣﺎﻥ : 79 ﺩﻗﯿﻘﻪ
ﺳﺎﻝ ﺗﻮﻟﯿﺪ : 1393
ﮐﺎﺭﮔﺮﺩﺍﻥ : ﮐﯿﺎﻧﻮﺵ ﺩﺍﻟﻮﻧﺪ
براي دانلود انيميشن به سايت زير مراجعه فرماييد.
«شهدا و راه خروج اساسی از مشکلات»
«بسم الله الرحمن الرحیم»
«السَّلامُ عَلَیکَ یا اباعبدالله وَعَلَی الْارْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِنائِکَ»
«عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللّهِ ابَدًا ما بَقیتُ وَ بَقِی اللَّیْلُ وَ النَّهارُ»
«وَلاجَعَلَهُ اللّهُ اخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ»
حضرت سیدالشهدا (ع) متوجه بودند در شرایطی که یزید حاکم است، دیگر از اسلام چیزى باقى نمانده، در این رابطه در مسیر خود به سوى کربلا فرمودند:
«إِنَّ هَذِهِ الدُّنْیَا قَدْ تَغَیَّرَتْ وَ تَنَکَّرَتْ وَ أَدْبَرَ مَعْرُوفُهَا فَلَمْ یَبْقَ مِنْهَا إِلَّا صُبَابَةٌ کَصُبَابَةِ الْإِنَاءِ وَ خَسِیسُ عَیْشٍ کَالْمَرْعَی الْوَبِیلِ أَ لَا تَرَوْنَ أَنَّ الْحَقَّ لَا یُعْمَلُ بِهِ وَ أَنَّ الْبَاطِلَ لَا یُتَنَاهَی عَنْهُ لِیَرْغَبَ الْمُؤْمِنُ فِی لِقَاءِ اللَّهِ مُحِقّاً فَإِنِّی لَا أَرَی الْمَوْتَ إِلَّا سَعَادَةً وَ لَا الْحَیَاةَ مَعَ الظَّالِمِینَ إِلَّا بَرَماً إِنَّ النَّاسَ عَبِیدُ الدُّنْیَا وَ الدِّینُ لَعْقٌ عَلَی أَلْسِنَتِهِمْ یَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَایِشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّیَّانُون».[1]
به راستى، دنیا تغییر چهره داده و ناپسند گشته و نیکى آن در حال نابودى است و از معروف جز رطوبتى در ته ظرف، چیزى باقى نمانده و بى برکتى زندگى همانند چراگاهى شده که جز گیاه بیمارى زا و بى مصرف چیزى در آن نمى روید. آیا نمى بینید که به حقّ عمل نمى شود و از باطل دست برنمى دارند؟! به طورى که مؤمن حق دارد در این شرایط به مرگ و دیدار خدا مشتاق باشد. به راستى من چنین مرگى را جز سعادت نمى دانم و زندگى در کنار ظالمان را جز هلاکت نمى شناسم! همانا مردم بنده ى دنیا شده اند و دین از سر زبان آنها فراتر نمى رود و دین را تا آنجا که زندگىشان را بچرخانند مى خواهند و چون در بوته ى آزمایش گرفتار شوند دینداران اندک اند.
دغدغهی حضرت سیدالشهدا (ع)نسبت به آنچه بر جامعه میگذرد در آن حدّ است که در سال58 دو سال قبل از حرکت خود به سوی کربلا در منا در بین سرکردگان حجاج: وظیفه علما و لزوم قیام آنان در مقابل ستمگران و مفاسد و مضرات سکوت روحانیون در مقابل زورگویان و آثار زیانبار و خطرناک سهل انگارى آنان از انجام این وظیفه بزرگ متذکر میشوند و میفرمایند:
اى گروهى که به علم و عالم بودن شهرت دارید و از شما به نیکى یاد مى شود …بیشتر حقوق الهى را که به عهده دارید فرو گذاشته … حق افراد ناتوان و بى قدرت را ضایع کرده اید … از آن جهت بر شما بیمناکم که به چشم خود مى بینید تعهداتى که در برابر خدا شده گسسته و زیر پا نهاده است اما نگران نمى شوید .. . نابینایان ، لالها و زمینگیرانِ ناتوان در همه شهرها بى سرپرست مانده اند و بر آنها ترحم نمى شود. و نه مطابق شاءن و منزلتتان کار مى کنید و نه به کسى که چنین کارى بکند و در ارتقاى شاءن شما بکوشد اعتنا یا کمک مى کنید.
حال با توجه به آنچه در فرهنگ شهید و شهادت در طول تاریخ جریان داشته، میتوان به پدیدهی شهادت نظر کرد و گفت:
1- شهدا و نبوغ تاریخی
شهدا انسانهایی هستند دارای نبوغ تاریخی زمانهی خود و لذا میفهمند روزمرّگیها چه بر سر روح و فکر و عمل انسانِ روزگارشان میآورد و به پوچی دوران گرفتارشان میکند، آنان ماوراء روزمرّگیها نوع دیگری از حیات را در مقابل مردم زمانشان میگشایند. تنها به آثار منفی آنچه در جامعه جاری است و نصیحت برای رفع آنها، فکر نمیکنند. به راه خروج اساسی از مشکلات میاندیشند و سعی دارند در عزم و تصمیم مردمان تحولی بنیادین ایجاد کنند.
2- شهید؛ بخشی از رخدادِ هستیِ هر انسان
شهادت، حضور در تاریخی است بس متعالی. وقتی زمانه انسانها را از طریق روزمرّگیها از نَفَسْ انداخته، شهید با حرکات خود درکِ ما را از جهان و از خود تغییر میدهد و عالم دیگری را در مقابل ما میگشاید و با عمل خود به ما خطاب میکند کدامین افق را مدّ نظر قرار دهیم. از این جهت شهادت امری است اثرگذار که سبب تحول در روحهای آماده میشود. شهید برای هرکس سخنی دارد و رسالت ما تلاش برای فهم آن سخن است در بستری که دوگانگیِ بین خود و او احساس نکنیم زیرا که شهید بخشی از رخدادِ هستیِ ما است.
3- شهید؛ چشماندازی است به سوی رسالت تاریخی ما
در تشییع جنازهی مبارک شهید و شرکت در عزاداری او، این تماشاگر است که در جایگاه بازیگر قرار میگیرد، زیرا شهادت، گشودگیِ انسانی است که از محدودهی همهی خودخواهیها به در آمده و به سوی تماشاگرِ خود گشوده شده است. یعنی شهید، چشماندازی است به سوی رسالت تاریخی ما، رسالتی که جامعهی دینی به اوج دوستی نسبت به همدیگر نایل آیند و «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ» ظهور کند. [2]
4- شهادت؛ فرایندیِ فیمابین
شهادت، فرایندیِ فیمابین است؛ ما بینِ شهیدان و ملتی که برای آرمانِ آن ملت، شهادتِ شهیدان شکل گرفته و از آن به بعد، شهادت در درون آن ملت معنی تاریخیِ خود را باز مییابد، دیگر دوگانگی در میان نیست، بلکه حرکتی است که بازیگر و تماشاگر را در خود غرق میکند و همه در اوج یگانگی به آرمانی میاندیشند که آن تاریخْ ظرفیت تحقق آن را دارد.
5- حضور در تاریخی دیگر
رسالت شهید، تغییر جهانی است که انسانها در آن زندگی میکنند تا از آن به بعد با جهانی دیگر مواجه شوند. شهید، ما را از جهانمان و از خودمان تغییر میدهد و نحوهی دیگری از هستی را در مقابل ما میگشاید و این همان معنایِ «حضور در تاریخی دیگر» است. شهید، هنگامی که وارد میدان شهادت میشود هستیِ تامّ و تمام خود را در تاریخی جدید به نمایش میگذارد و از این طریق متولد میشود و هرگز نمیمیرد. همان معنایی که قرآن میفرماید: «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ» (آلعمران/169).
6- شهید و تذکر به آیندهی گمشده
اینکه ملت ما در زمانهایی دارای چشمانداز در زندگی خود هستند و مقصد خود را حتی اگر دور هم باشد، میبینند به جهت آن است که متوجهی آیندهی اصیل خود بودهاند. ما از روزی که آیندهی خود را فراموش کردیم و آیندهی جهان غرب را آیندهی خود پنداشتیم، گرفتارِ بیآیندگی و بی سر و سامانی شدیم، زیرا هر ملتی آیندهی خاص خود را دارد و شهدا متذکر آیندهای هستند که آیندهی ما است، آیندهای که تا سر حدّ «سردادن» باید جلو رفتٌ.
«والسلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته»
برگرفته شده از: ojeparvaz.blog.ir
الگو پذیری از امام حسین در توجه به همسر
امام حسین (ع) خانواده را بستری برای تقوا و پرهیز از گناهان و دست یابی به محبت و مودت و آرامش قلمداد نموده و برآیند آن را تربیت فرزندانی سالم و صالح دانسته، سیره قرآنی حضرت ابا عبدالله الحسین (ع) در همسر گزینی و تشکیل خانوده و تربیت فرزند و رشد اهل خانه و خانواده به سوی تعالی و کمالات عالیه الهی حکایتگر این دیدگاه و تفکر ماندگار است.
بهترین نمونه از برخورد و رفتار امام حسین با همسران خود را می توان در این نقل قول جابر از امام باقر(ع) دانست؛ ایشان نقل می کنند که روزی عدّه ای بر امام حسین(ع) وارد شدند؛ ناگاه فرش های گران قیمت و پشتی های فاخر و زیبا را در منزل آن حضرت مشاهده نمودند. عرض کردند: ای فرزند رسول خدا! ما در منزل شما وسایل و چیزهایی مشاهده می کنیم که ناخوشایند ماست (وجود این وسایل در منزل شما را، مناسب نمیدانیم!) حضرت فرمود: إنّا نَتَزَوّجُ النِّساءَ فَنُعطیهِنَّ مُهُورَهُنَّ فَیَشتَرینَ بِها ما شِئنَ، لَیسَ لَنا فیهِ شی ءٌ. از ازدواج، مهریه زنان را پرداخت می کنیم و آنها هر چه دوست داشتند، برای خود خریداری می کنند. هیچ یک از وسایلی که مشاهده نمودید، از آنِ ما نیست.
در روایتی دیگر از امام صادق(ع) نقل شده است که امام حسین برای فرزندان و همسران خود زیورآلات از نوع طلا و نقره تهیه کرده و می خواست که خود را با این زیورآلات بیارایند.
این دو روایت نمونه ای از توجه امام حسین به خواسته های همسر و اهل خانه خود است که باید الگویی برای ما باشد. البته نکته مهم این است که همانطور که در روایت اول مشاهده می شود، اعتدال در امور، ساده زیستی و صرفه جویی باید در کار باشد- یعنی همسران در حد مهریه خود می توانند خرج کنند.
حرمت و غیرت برای اهل خانواده به معنای اینکه اجازه ی تعرض یا بی احترامی کسی به زنان و اهل خانواده داده نشود نیز در سیره امامان از جمله امام حسین مشهود است. نمونه ای از آن در سفر و واقعه کربلا مشاهده می شود که مردان بنی هاشم از جمله قمر بنی هاشم در زمان محاصره و جنگ از زنان و حرم خود و امام خود حراست کرده و غیرت به خرج می دادند. نمونه و الگوی دیگر حفظ حرمت اهل خانه و همسران و غیرت داشتن امام حسین در واقعه عاشورا و در واپسین لحظات است بطوریکه هنگامیکه امام حسین(ع) مجروح بر زمین افتاده بودند، وقتی شنید که گروهی از سپاه دشمن قصد حمله به خیمه ها و تعرّض به زنان و کودکان دارند، بر سرشان فریاد کشید: “اِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ دینٌ وَ کُنْتُمْ لاتَخافُونَ الْمَعادَ فَکُونُوا اَحْرارا فی دُنْیاکُمْ… ای پیروان آل ابوسفیان! اگر دین ندارید و از معاد نمی ترسید، پس در دنیایتان آزاده باشید و اگر عربید، به اصل و تبار خویش برگردید.” ضمن اینکه این کار نمونه ای از برآوردن نیاز یک خانواده و همسران به ایمنی و در امنیت بودن است که در واقعه عاشورا به خوبی توسط امام حسین(ع) به نمایش گذاشته می شود.
ابراز علاقه امام حسین به همسر نیز در بسیاری از روایات نقل شده است – یعنی آن رابطه عاطفی که بین زن و شوهر باید برقرار باشد. در منابع نقل شده است که امام حسین(ع) همسر خود رباب را بسیار دوست می داشت و برای ایشان شعری سروده است که مضمون آن این است: به جان تو سوگند، من خانه ای را دوست دارم که سکینه و رباب در آن باشند. آن دو را دوست دارم و تمامی اموالم را در این راه می بخشم و برای ملامتگرم حاضر به پذیرش عتاب نیستم؛ من مطیع کسانی که من را عتاب کنند نیستم، در تمام زندگی ام و تا وقتی که روی در نقاب خاک کشم.
توجه امام حسین علیه السلام به نیازهای مادی همسران و خانواده را می توان به بهترین وجه در واقعه عاشورا نشان داد؛ یعنی زمانیکه به دلیل محاصره آنان، آب در دست نبود و حضرت امام حسین به حضرت ابوالفضل اجازه آوردن آب برای کودکان خردسال و دیگر اعضای خانواده خود را دادند. البته همانطور که در بالا ذکر شد، امام حسین(ع) در زندگی روزمره و عادی نیز به نیازهای زنان و خانواده خود بویژه نیازهای اساسی آنها یعنی خوراک و پوشاک و مسکن و امثالهم توجه داشتند. بطور کل نمونه های بسیار آموزنده ای از سیره زندگی امامان معصوم و بطور خاص امام حسین(ع) در نحوه برخورد با اعضای خانواده بویژه همسران وجود دارد که ذکر همه آنها متن را طولانی می کند. اما توجه و تفکر به همین چند مورد بالا خود می تواند درس و الگویی آموزنده برای زندگی ما در عصر حاضر باشد.
منابع : وبسایت حوزه علمیه خراسان / جوانه
سلام بريده حنجرسلام