دزدهای زمان را دستگیر کن!
دزدهای زمان را دستگیر کن!
1. چگونه از وقت خود سرقت میکنیم؟
2. در چه حالتهایی دیگران وقت ما را تلف میکنند؟گام سوم: شناخت سارقان زمان و مبارزه با آنها
اتلاف کنندههای زمان اغلب روز ما را به هم میریزند و از تمرکز ما بر اهدافمان جلوگیری میکنند. کمی تأمل کنید؛ چرا ما دربارهی سرقت داراییهایمان حساسیم، ولی در برابر سارقان زمانمان حساسیتی نشان نمیدهیم؟ (1) آیا زمان را جزو داراییهای خود به شمار نمیآوریم، یا رهزنان زمان را نمیشناسیم؟ (2) اگر زمان طلای نامرئی و بیرنگ است، دزدان آن نیز معمولا پنهانی و نامرئیاند! (3) مباحث مربوط به ارزش و ویژگیهای زمان را به طور ذهنی مرور کنید. سپس این بخش را با دقت بخوانید وسارقان زمان را در زندگی خود ردیابی و با آنها مبارزه کنید!
گرچه همهی عوامل ضایع کنندهی زمان در ویژگیهای شخصی ما ریشه دارند، میتوان آنها را در دو گروه جای داد:
گروه نخست: عوامل درونی (خود، اخلاق و تلقینات)؛
گروه دوم: عوامل درونی (رویدادها، اخلاق دیگران و ارتباط ما با آنان).گروه نخست: عوامل درونی اتلاف زمان
این عوامل را میتوان به سه زمینهی رفتاری، شناختی و عاطفی طبقهبندی کرد:1. عوامل شناختی
الف) نداشتن اهداف کلی
اگر اهداف روشنی برای خود و حرفهتان تعریف نکرده باشید، مفهوم واقعی آنچه طی روز انجام میدهید، برایتان دور از ذهن خواهد بود. (4) بدون داشتن چشماندازی از آینده، در نخواهید یافت که زمانتان برای چه چیزی صرف میشود.ب) نداشتن اولویت در کارها
بدون داشتن اولویت، نمیتوانید کارهای مهم را از کارهای بیاهمیت تشخیص دهید. میپندارید هر کاری را که پیش آید، باید انجام داد. بیش از حد کار میکنید، اما وقت ندارید که این کارها را به صورت اصولی انجام دهید. در نتیجه، به نظر نمیرسد که هرگز به مقصد دست یابید.
این احساس را که «من میتوانم هر کاری را انجام دهم» (اعتماد به نفس بیش از حد) در خود کنترل کنید. یاد بگیرید که کارها را ارزشیابی کنید و هر کاری را که بیاهمیت است، نادیده بگیرید. (5)ج) ناتوانی در تصمیمگیری
هر تصمیم اشتباهی که شما برای خودتان بگیرید، از تصمیم درستی که دیگران برایتان میگیرند، بسیار بهتر است. اگر شما برای خود تصمیم نگیرید، دیگران این کار را برای شما میکنند. در نتیجه، زمان شما صرف آزمون و خطای تصمیمهای دیگران میشود. اگر ماهیگیری را بیاموزید و نتوانید ماهی بگیرید، بهتر از این است که دیگری به شما ماهی بدهد و فرصت آموختن ماهیگیری را از شما بگیرید.
سرعت تصمیمگیریتان را افزایش دهید، خود را به فرایند تصمیمگیری عادت دهید و با تصمیمگیریهای کوچک خود را در این کار قوی کنید. این کار در برنامهی تنظیم وقت مدیریت، زمان زیادی را برای شما ذخیره میکند. (6)
با پول میشود ساعت خرید ولی زمان نهد) ناتوانی در واگذاری کارها به دیگران
برخی اصرار دارند که همیشه و همه جا (در محل کار، منزل و … ) همهی کارها را خود انجام دهند؛ کارهایی که ممکن است گاهی به آنان مربوط نباشد. این عادت نادرست به طور قطع زمان بسیاری را هدر میدهد.
در برابر این اندیشه که «من کار را بهتر و سریعتر انجام میدهم» مقاومت کنید و دربارهی درست انجام شدن کارها بیش از حد کمال طلب نباشید! کار را به دیگری واگذار کنید؛ اگر آن را درست انجام داد، شما نیز از نتیجهی کارش بهره میبرید، و گرنه او را از فرصت فراگیری یک تجربه محروم نکردهاید. از سوی دیگر، اجازه ندهید دیگران وظایف خود را به شما بسپارند. (7)هـ ) زندگی در گذشته
برخی امروزشان را با حسرت یا پشیمانی دیروزشان میگذرانند؛ فردا را در حسرت امروز و … . گذشتهها به راستی گذشتهاند و دیگر بازنمیگردند. این ویژگی زمان است. «اگر به گذشتههای از دست رفته دل بسپاری، برای آینده آمادگی ذهنی نخواهی داشت». (8)و) زندگی در آینده
ما از آینده، جز آرزو بهرهای نداریم. پس تنها ثمرهی غم فردا خوردن، بزرگ شدن غصهها، افزایش گرفتاریهای ذهنی و رنجها و ناتوانی در کارها بر اثر پرداختن به آرزوهاست. «هر روزی غم و غصهی خود را به همراه دارد. اندوه فردا را به نگرانیهای امروزت تحمیل نکن». (9)
زندگی مثل یک دستمال لولهای است
هر چه به انتهایش نزدیکتر میشویم سریعتر حرکت میکند2. عوامل عاطفی
الف) ناشکیبایی در برابر مشکلات
با مشکلات، عقلانی برخورد کنیم. برخورد احساسی با مشکلات که از ظرفیت پایین افراد در تحمل سختیها سرچشمه میگیرد، موجب رویارویی شتابزده و نسنجیده با آنها، شدت یافتن مشکلات، سردرگمی بیشتر افراد و در نتیجه اتلاف زمان فراوان میشود.ب) فشارهای روانی
فشارهای روحی، افزون بر کاهش کیفیت کارها، سبب اتلاف زمان میشوند.
هنگامی که فرد آنچه را در نظر خود مجسم کرده و انتظار داشته، با واقعیتهای موجود هماهنگ نمیبیند، به فشارهای عصبی دچار میشود. واقعگرا بودن، در نظر گرفتن میزان توانایی خود و بشر در تغییرهای دلخواه و از همه مهمتر، اعتماد به قضا و قدر میتواند در کم کردن فشارهای روانی تأثیری چشمگیر داشته باشد. (10)ج) بیعلاقگی
به کارهایی که میخواهید انجام دهید، علاقهمند شوید تا بر زمین نمانند. (11) سودها و نتایج کارها و راههای دستیابی به اهدافتان را بیاموزید تا انگیزهها و علایقتان بر پایهی اولویتهایتان تقویت شوند، نه باری به هر جهت. (دقت داشته باشید که ما معمولاً با علاقه، سراغ سارقان زمان میرویم).3. عوامل رفتاری
الف) گناه و دوری از خدا
امام علی (علیه السلام) فرمودهاند: «مقداری اندک از هوای نفس، عقل انسان را فاسد میکند». (12)
کسی که با گناه رابطهی خود را با آفرینندهی زمان کمرنگ میکند، بیشک نخواهد توانست از زمانی که خداوند در اختیار او گذاشته است، به طور مفید استفاده کند. دوری از معنویت، مهمترین عامل از دست دادن زمان و هدر رفتن عمر انسانهاست.ب) بینظمی
بیانضباطی و بینظمی موجب میشود فرد تمرکز خود را از دست بدهد و همیشه خود را در پایان دادن به کارها ناتوان ببیند. افزون بر این، به افسردگی و ناامیدی دچار شود و پیوسته درجا بزند.
با عوامل بینظمی مبارزه کنید:
- تنبیلی، ضعف جسمانی یا حتی خستگی از کاری طولانی؛
- چیره شدن موفقیتهای محدود بر انسان؛
- نداشتن اولویتبندی ومهلت کافی برای کارها؛
- ناتوانی در پیگیری امور؛
- نداشتن اهدافی که لازمهی پویش و کوششاند. این وضعیت به بیانگیزشی میانجامد. (13)ج) تنبلی و ناامیدی
انسان بر اثر تنبلی و بیتحرکی اهداف را دستنیافتنی میپندارد. به همین سبب، تنبلی اغلب ناامیدی را در پی دارد و موجب میشود فرد زمان خود را به بطالت بگذراند.
اللهم انی اعوذ بک من الکسل و الفشل؛ (14) «خداوند، از تنبلی و ناامیدی به تو پناه میبرم».د) شتابزدگی
سرعت عمل داشته باشید، ولی شتابزده رفتار نکنید؛ چون شتابزدگی سبب دوبارهکاری میشود. (15) انسان شتابزده جوانب گوناگون کار را در نظر نمیگیرد و رفته رفته به بیدقتی در کارها دچار میشود. شتاب طمأنینه را نیز از انسان سلب میکند و او را به وسواس، فراموشی و تکرار کارها گرفتار میکند. (16)
حکایت ما مانند یخفروشی است که چله تابستان در بازار راه میرفت و میگفت: رحم کنید به کسی که دارد سرمایهاش را از دست میدهد!
شتابزدگی در ناآگاهی ریشه دارد (17) و ثمرهی آن احساس ضعف، فشار روحی و ناامیدی است. (18) پس با شناخت کافی از جوانب هر کار، میتوان آن را بهنگام و بدون شتاب انجام داد.هـ ) امروز و فردا کردن (به تعویق انداختن کارها)
هر روز کار ویژهی خود را دارد (19) و هر کار، زمان خود را. (20) «کارها را به غیر زمان خود حواله نکن که سردرگم میشوی و به هدفی نمیرسی». (21)
اگر کارها را به موقع آغاز کنید، دیگر به کوشش اضافی و ناامیدانه یا دست زدن به خطر در لحظههای پایانی نیازی نیست. اگر کاری چند دقیقه دیر آغاز شود، ممکن است پیامدهای آن تا چند روز، چند ماه یا حتی چند سال جبرانپذیر نباشد. (22)بیشتر بخوانید: تأثیر محیط شاد و مدیریت زمان مطالعه، بر بهبود وضعیت زندگی و پیشرفت تحصیلی دانشجویان
و) نیمه تمام رها کردن کارها
از نیمه تمام گذاشتن کارها خودداری کنید؛ زیرا انجام دوبارهی آنها، افزون بر وقتگیر بودن، به نیروی تازهای برای آغاز کار نیاز خواهد داشت. (23) بنابراین به عامل جداکننده از کار بگویید: کمی صبر کنید تا کارم را به مقطع معینی برسانم، به کار نگویید: باشد برای یک ساعت دیگر یا یک روز دیگر. (24)
از مهمترین عوامل ناتمام گذاشتن کارها، باور نداشتن تواناییها و استعدادهای خویش است. «اگر تصویری منفی از خودتان داشته باشید. اعتماد به نفستان کاهش یافته، در تصمیمگیری به شکل برمیخورید و در انجام کارها به وسواس دچار میشوید و جرئت لازم را برای اجرا نخواهید داشت». (25) خود را باور کنید؛ چرا که «از جوی حقیری که به مرداب میریزد، امید صید مروارید نیست».
تا رسیدن به نتیجه کار را پیگیری کنید؛ چرا که «ارزش کار به پایان دادن آن است». (26)ز) بیکاری و وقت گذرانی
افراد بیکار از همه پر مشغلهترند. آنان هیچگاه به اندازهی کافی برای رسیدن به کارها فرصت ندارند. بیشتر کارهای آنان با تعویق انجام میشود. محیط به هم ریخته و کارهای معوق، بیش از هر چیز آنان را متأثر ساخته است. (27)
وقت گذرانی حاصل بیبرنامگی است. با مطالعه و به کارگیری گام پنجم، میتوانید به راحتی با آن مقابله کنید.ح) پراکندهکاری
امام علی (علیه السلام) فرمودهاند: «کسی که به کارهای گوناگون بپردازد، تدبیرها کار او را سامان ندهد». (28)
اگر تواناییها و کارهای اصلی خود را شناسایی نکنید، ناخواسته، انواع گوناگونی از وظایف و مسئولیتهای ناسازگار با یکدیگر و نامربوط به حوزهی تواناییهایتان به شما هجوم میآورند. (29) و زمان شما را میدزدند.ط) دخالت و کنجکاوی بیجا
خودتان را با کارهای دیگران درگیر نکنید؛ زیرا کارهای خودتان به اندازهی کافی زمان برند. از خودتان بپرسید: چرا در کاری که مهم نیست یا به من ارتباطی ندارد، دخالت یا کنجکاوی کنم؟ی) پرحرفی
اجتماعی بودن بیش از حد و خوشوبش کردنهای غیر ضرور افراد پرحرف را به سوی شما میکشاند. به موقع و به اندازه حرف بزنید و به موقع خوشوبش کنید. هنگام انجام کار، به پرحرفها توجه نکنید و بر کارتان تمرکز کنید.گروه دوم: عوامل بیرونی اتلاف زمان
برخی عوامل به طور مستقیم به شخص مربوط نمیشوند، بلکه بیشتر محیط، اطرافیان و رویدادها آنها را به وی تحمیل میکنند.
مدیریت خویشتن و مدیریت شدن به وسیلهی دیگران دو سر یک پیوستارند، که کاهش یکی، افزایش دیگری و افزایش یکی، کاهش دیگری را در پی خواهد داشت (30) (هر چه بیشتر از محیط و دیگران تأثیر پذیریم، موفقیتمان در مدیریت زمانمان کمتر خواهد بود).
برای رویارویی با عوامل بیرونی اتلاف زمان، میتوانید از راههای زیر کمک بگیرید:1. گروهبندی افراد
«همدم کسی باش که برای تو مفید است، و گرامی بدار آن کسی را که تو برای او مفیدی، و بگریز از کسی که نه چنین است و نه چنان». (31)
زمانی را برای دیدار و صحبت با دیگران در نظر بگیرید و آنان را از این مسئله آگاه سازید. نیز برای گفت وگوهای خود از پیش مهلتی را تعیین کنید، تا گذشت زمان غافلگیرتان نکند!2. احترام به دیگران
کشاورزی سالها به منزلهی کشاورز موفق برگزیده میشد. وقتی علت موفقیتش را پرسیدند، گفت: من هر سال بهترین بذرهایم را به همسایگانم میدهم تا باد ذرات بارور کنندهی نامرغوب را از مزارع آنان به زمین من نیاورد و محصول مرا خراب نکند. (32)
اعتماد و احترام شما به دیگران و زمانشان، سبب احترام و اعتماد آنها به شما و زمانتان میشود. از هر دست بدهید، از همان دست میگیرید.3. پرهیز از تقلید صرف
ما باید از دیگران درس بگیریم و با آنان مشورت کنیم. این یعنی گاهی لازم است درست خلاف جهت آنها حرکت کنیم تا به سرنوشتشان دچار نشویم. افرادی که بیش از اندازه به نظرهای دیگران توجه میکنند، کمتر اهل عملاند؛ زیرا همواره درگیر راضی نگه داشتن دیگراناند. (33)
نباید کاری کنیم که دیگران نظرهایشان را به ما تحمیل کنند و در تصمیمگیریها اختیار ما را بگیرند.
از شخصیتگرایی بپرهیزید. راه شکوفایی خلاقیت، تفکر آزاد است.بیشتر بخوانید: مهارتهای زندگی ؛ مهارت مدیریت زمان
4. کنار گذاشتن تعارف و رودربایستی
رودربایستی با دیگران و بله گفتن به هر درخواستی بدون توجه به برنامهی شخصی و میزان اهمیت درخواستها، به معنای نه گفتن به دقیقهها و ساعتهایی است که از آنِ خودتان است. (34)
یک بار دل را به دریا بزنید و بدون تعارف حرف دلتان را بر زبان بیاورید. خواهید دید که هیچ مشکلی پیش نمیآید. گامهای بعدی در کنار گذاشتن این عادت وقتگیر، بسیار راحتتر خواهد بود.5. همیشه در دسترس نبودن
گاهی شهرت و در دسترس بودن بیش از اندازه، مانعی جدی در استفاده از زمان است. اهل شهرت نباشید. «آسایش در گمنامی است». (35)
اطمینان یابید زمانی که دیگران نباید مزاحم کارتان شوند، در دسترس آنان نباشید. (36) لزومی ندارد همیشه:
تلفن همراهتان روشن باشد؛
محل کارتان مشخص باشد؛
و به تماسهای تلفنی پاسخ بدهید.
فرصتسوزی یا فرصتسازی! انتخاب شما کدام است؟6. تقویت ضعفهای ارتباطی!
ضعف فرد در گفتن، درک مطلب، نوشتن و خواندن موجب میشود که وی نتواند به خوبی مطالب خود را به دیگران بفهماند یا سخنان دیگران را درک کند. (37) از این روی، در تعامل با دیگران زمان بیشتری را از دست میدهد.7. توقع نداشتن از دیگران
انتظارهای دیگران را تا آنجا که میتوانید برآورده کنید، اما از دیگران انتظاری نداشته باشید؛ چرا که این مسئله موجب میشود رشتهی مدیریت زمان از دستتان خارج شود. بدینترتیب، زمان بسیاری را در انتظار برآورده شدن انتظارها یا فشار روانی حاصل از نتیجه نگرفتن آنها و از سرگیری کارها هدر میدهید. این اصل را اجرا کنید و از نتیجهی آرامشبخش آن لذت ببرید.8. برخورد منطقی با مهمان ناخوانده
مهمان ناخوانده هر کسی است که بدون وقت قبلی به فضای تمرکز شما وارد میشود؛ در منزلتان، محل کارتان، مسیر یا … برای داشتن برخوردی منطقی با چنین افرادی:
- قدرت «نه» گفتن را در خود تقویت کنید. کافی است بخواهید؛
- تعارفهای معمول را کنار بگذارید و با دیگران رودربایستی نداشته باشید؛
- به این پرسش پاسخ دهید: زمان چه کسی مهمتر است؟
- برای زمان دیگری که در برنامهی خودتان از پیش برای این کار در نظر گرفتهاید، با او قرار بگذارید؛
- با اجرای پیشنهاد قبلی، دیگران میآموزند که خودشان را با برنامهی شماه هماهنگ کنند. (38)
میهمان گرچه عزیز است ولی همچو نفس خفه میسازد اگر آید و بیرون نرود!
(در مورد میهمان ناخوانده)9. حدود استفاده از تکنولوژی را رعایت کنید
هر چند با ورود تکنولوژی به عرصهی زندگی، کارها بسیار شتاب گرفته است، گاهی زمان تلف شده در اثر استفادهی نادرست از آنها، از زمان صرفهجویی شده کمتر نیست. برای نمونه به موارد زیر توجه کنید و با به کارگیری نکتههای یادشده، زمان ذخیره شده را حفظ نمایید:الف) اینترنت
برای جستوجو در اینترنت، محدودیت زمانی داشته باشید تا در دام گردآوری اطلاعات بیاستفاده نیفتید. همواره باید میان آنچه میتوانید به دست آورید و آنچه استفاده میکنید، تفاوت بگذارید. (39)ب) تلفن
دلیلی بزرگ برای اثبات وقتشناسی، کوتاه کردن تماسهای تلفنی است. (40) اما نکتههای دربارهی استفاده از تلفن:
- این فکر را در خود تثبیت کنید که نیاز تلفن کننده از نیاز شما به تمرکز مهمتر نیست؛
- از سیستم ضبط پیامهای تلفنی (پیغامگیر) استفاده کنید. با این روش، تنها به تلفنهای ضروری و مرتبط پاسخ میدهید؛
- در ساعتهایی که کاری مهم دارید یا حجم کارتان بالاست، تلفن را قطع کنید؛
- هنگامی مکالمه، برای هر تماس تلفنی محدودیتی زمانی مشخص کنید. (41)ج) تلویزیون
از آنجا که تلویزیون عمومیترین و شایعترین وسیلهی ارتباطی است و تنوع بالایی در برنامهها دارد:
- لیست برنامهها را ببینید و تنها پای برنامههای از پیش تعیین شده بنشینید؛
- اگر به اهمیت و اولویت کارهایتان پی ببرید، خواهید دید که بیشتر برنامههای تلویزیون برای شما غیرضروری، بیاهمیت و بدون فایدهاند.10. رویدادها را مدیریت کنید
از بزرگ شدن مشکلات کوچک پیشگیری کنید. اقدامی سریع در رفع اشکالی کوچک در ماشین، ما را از گرفتاریهای بزرگ بعدی نجات میدهد.
«اولویتبندی در اقدام» را در نظر داشته باشید. (42)
یک نکته: هر کس ممکن است سارقان زمانی ویژه خود داشته باشد. آنها را شناسایی کنید و به موارد بالا بیفزایید. سپس لیست عوامل اتلاف زمان را بررسی کنید و مواردی را که با آنها روبه رویید، علامت بزنید. آنها را بر پایهی اهمیت فهرست کنید و از میان بردارید.
زندگی کوتاه است اما طولانیترین چیزی است که در اختیار ما انسانها قرار دارد.نمایش پی نوشت ها:
1. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به ابوذر فرمودند: کن علی عمرک اشح منک علی درهمک ودینارک؛ «بر صرف عمرت بخیلتر باش تا صرف درهم و دینارت» (محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج74، ص 76).
2. امام علی (علیه السلام): من لم یعرف مضرة الشی لم یقدر علی الامتناع منه؛ «کسی که زیان چیزی را نداند، نمیتواند از آن جلوگیری کند» (عبدالواحدبن محمد تمیمی آمدی، غررالحکم و دررالکلم، ص 106).
3. مهدی نیلیپور، مدیریت زمان (1)، ص 8.
4. جان ماکسول، صفتهای بایستهی یک رهبر، ترجمهی مهدی قراچهداغی، ص 21.
5. اقتباس از: الک مکنزی، مدیریت بهرهوری از زمان، ترجمهی محمدرضا رضاپور، ص 157- 165.
6. محمدعلی حقیقی و محمدمهدی علی مردانی، الگوهایی برای تنظیم وقت مدیریت، ص90.
7. همان، ص 183- 192.
8. امام صادق (علیه السلام): لاتشعروا قلوبکم الاشتغال بما قد فات فتشغلوا اذهانکم عن الاستعداد لما لم یأت (محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج2، ص 316).
9. امام علی (علیه السلام): انما الدنیا ثلاثة ایام… ولا تدخل علیک الیوم هم عذ، یکفی الیوم همه، وغدا داخل علیک بشغله، انک ان حملت علی الیوم هم غد زدت فی حزنک وتعبک، و تکلفت ان تجمع فی یومک ما یکفیک ایاما، فعظم الحزن وزاد الشغل و اشتد التعب وضعف العمل للام ل (محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج12، ص 149).
10. سعید اسلامی، مدیریت کاربردی وقت، ص 51.
11. همان، ص 43.
12. یسیرالهوی یفسد العقل (عبدالواحدین محمد تمیمی آمدی، غررالحکم و دررالکلم، ص 64، ح 824).
13. الک مکنزی، مدیریت بهرهوری از زمان، ترجمهی محمدرضا رضاپور، ص 193.
14. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج95، ص 92.
15. فرحناز فردوسیان، ارزش وقت در اسلام، ص 34.
16. سعید اسلامی، مدیریت کاربردی وقت، ص 38.
17. امام حسین (علیه السلام): العجلة سفه و السفه ضعف (علی بن عیسی اربلی، کشف الغمه، ج2، ص 30).
18. امام حسن عسکری (علیه السلام): و لا تعجل بحوائجک قبل وقتها فیضیق قلبک وصدرک ویغشاک القنوط (ابن فهد حلی، عدة الداعی، ص 136).
19. وامض لکل یوم عمله فان لکل یوم ما فیه (حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج13، ص 169).
20. الامور مرهونة باوقاتها (ابن ابی جمهور احسائی، عوالی اللالی، ج1، ص 293).
21. من ابتدا بعمل فی غیر وقته کان بلوغه فی غیر حینه (شیخ صدوق، خصال، ج1، ص 100).
22. حسین پور آقاسی، حکایتهای بهرهوری، به کوشش آذر ویژه، ص 99.
23. محمد علی حقیقی و محمد مهدی علی مردانی، الگوهایی برای تنظیم وقت مدیریت، ص 99.
24. الک مکنزی، مدیریت بهرهوری از زمان، ترجمهی محمدرضا رضاپور، ص 260.
25. سعید اسلامی، مدیریت کاربردی وقت، ص 50.
26. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) الامور بتمامها (ابن ابی جمهور احسائی، عوالی اللالی، ج1، ص 289).
27. ع. ابراهیمی، برنامهریزی وقت، ص 32.
28. نهجالبلاغه، ترجمهی علی شیروانی، ص 457.
29. کیت کنان، چگونه بر خویشتن مدیریت کنیم؟، ترجمهی قاسم کریمی، ص 11.
30. محمد رضاییزاده و علی اکبر مهاجری، اندیشههای اسلامی در مدیریت، دفتر دوم (مهارتهای مدیریت خویشتن)، ص 2.
31. الجلساء ثلاثة جلیس تستفید منه فالزمه و جلیس تفیده فاکرمه وجلیس لا تفید و لا تستفید منه فاهرب منه (ابن ابی جمهور احسائی، عوالی اللالی، ج4، ص 79).
32. حسین پورآقاسی، حکایتهای بهرهوری، به کوشش آذر ویژه، ص 52.
33. جان سی. ماکس ول، رهبری 360 درجهای، ترجمهی محمود رضاییزاده، سعید خرقانی و علیرضا شاهرخی، ص 125.
34. الک مکنزی، مدیریت بهرهوری از زمان، ترجمهی محمدرضا رضاپور، ص 216- 217.
35. ان فی الخمول لراحة (عبدالواحدین محمد تمیمی آمدی، غررالحکم و دررالکلم، ص 319).
36. فرحناز فردوسیان، ارزش وقت در اسلام، ص 12.
37. سعید اسلامی، مدیریت کاربردی وقت، ص 53.
38. ر. ک: الک مکنزی، مدیریت بهرهوری از زمان، ترجمهی محمدرضا رضاپور، ص 167- 182.
39. روبرتا روش، مدیریت زمان، ترجمهی مژده شیرازی منش، امیر حسین فهیمی، حسام شهریاری و سیدحسین اصولی، ص 120.
40. سعید اسلامی، مدیریت کاربردی وقت، ص 57.
41. الک مکنزی، مدیریت بهرهوری از زمان، ترجمهی محمدرضا رضاپور، ص 123- 135.
42. ر. ک: ص 8.
منبع مقاله :
پرویزی، جواد، (1392)، زمان را نگه دارید، قم: انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، چاپ اول.
برگرفته از سایت راسخون
امام صادق(علیه السلام) را بهتر بشناسيم
امام صادق(علیه السلام) را بهتر بشناسيم
به مناسبت میلاد صادق آل عبا(علیه السلام)
نام شريفش جعفر، كنيهاش ابوعبدالله و ابواسماعيل و لقبهايشفاضل، قائم، طاهر، كافل، منجى و مشهورترين آنها صادق بود. درروز جمعه هفدهم ربيع الاول سال83 هجرى قمرى هنگام طلوع فجر درمدينه چشم به جهان گشود و در بيست و پنجم شوال سال 148 هجرىقمرى در سن شصت و پنجسالگى در مدينه چشم از جهان فرو بست ودر كنار پدر و جد (امام باقر و امام سجاد(علیه السلام) و عموى جدش (امامجسن مجتبى (ع» در قبرستان بقيع به خاك سپرده شد. پدرش26ساله بود كه او زاده شد. دوازده سال از عمر شريفش را در كنارجدش امام سجاد(علیه السلام) و نوزده سال را در كنار پدرش امام باقر(علیه السلام)گذراند. مدت امامت آن گرامى 34 سال بود كه حدود هجده سال آن(132-114ه ) همزمان با حكومت امويان بود و شانزده سال آن(148-132 ه ) همزمان با حكومت عباسيان.
آن حضرت با پنج تن از خلفاى بنى اميه هشام بن عبدالملك(125-105 ه )، وليد بن يزيد (126-125ه)، يزيد بن وليد(1267ه)، ابراهيم بن وليد (127ه) و مروان بن محمد ملقب بهحمار (132-127ه) و دو تن از خلفاى بنى عباس ابوالعباس سفاح(132-136) و ابو جعفر منصور (158-136ه) معاصر بود.
در مدت امامت آن حضرت در قلمرو اسلام حوادث مهمى روى داد. تنىچند از علويان عليه حكومت وقت قيام كردند. زيد بن على بنالحسين پسر امام سجاد(علیه السلام) در سال 121 هجرى عليه هشام بنعبدالملك اموى در كوفه قيام كرد و به شهادت رسيد. يحيى پسرزيد نيز چند سال بعد در خراسان قيام كرد و كشته شد. محمد بنعبدالله معروف به نفس زكيه نوه امام حسن مجتبى(علیه السلام) نيز در سال145 هجرى عليه حكومت عباسى عليه منصور دوانيقى در مدينهقيام كرد ولى كارش به جايى نرسيد و كشته شد. برادر اين محمد،ابراهيم بن عبدالله هم در همان سال در بصره عليه منصور قيامكرد و كشته شد. از جمله مهمترين حوادث سياسى اجتماعى دورانامامت امام صادق(علیه السلام) انتقال حكومت از امويان به عباسيان بود.
عباسيان كه از سال 100 هجرى يك نهضت فرهنگى پنهانى را بنيادكرده بودند و عليه امويان در خراسان مخفيانه تبليغ مىكردندسرانجام در سال129 هجرى به يك قيام نظامى به رهبرى ابومسلمخراسانى دست زدند و در سال 132 هجرى ابوالعباس سفاح را دركوفه به خلافت رساندند و در همان سال مروان حمار آخرين خليفهاموى در مصر به دستسپاه خراسان كشته شد.
در دوره امامت امام صادق(علیه السلام) مسلمانان بيش از پيش به علم ودانش روى آوردند و در بيشتر شهرهاى قلمرو اسلام بويژه درمدينه، مكه، كوفه، بصره و… مجالس درس و مناظرههاى علمى دايرو از رونق خاصى بر خور دار گرديد. در اين مدت و با استفاده ازفرصتبه دست آمده امام صادق(علیه السلام) توانست علوم و معارف اهل بيترا بيان كرده در همهجا منتشر كند. سفرهاى اجبارى و اختيارىامام به عراق و به شهرهاى حيره، هاشميه و كوفه و مدتى اقامتدر كوفه و برخورد با اربابان ديگر مذاهب فقهى و كلامى نقشبسزايى در معرفى علوم اهل بيت و گسترش آن در جامعه داشت. دراين شهرها مدينه، كوفه، حيره، هاشميه و مكه در ايام حجگروههاى مختلف براى فراگيرى دانش نزد آن حضرت مىآمدند و ازدرياى دانش او بهره مىبردند. بزرگان اهل سنت چون مالك بن انس،ابوحنيفه، سفيان ثورى، سفيان بنعيينه، ابن جريح، روح ابن قاسمو… ريزه خوار خوان دانش بيكران او بودند. آن اندازه كهدانشمندان و راويان از او حرف و حديث نقل كرده و از دانش وىبهره بردهاند از هيچ يك از ديگر ائمه و ديگر خاندان اهل بيت،آن اندازه نقل نكردهاند. هيچ محدث و فقيهى به اندازه آن حضرتمساله پاسخ نگفته است. بر خورد وى با گروههاى مختلف مردم سببشد كه آوازه شهرتش در دانش و بينش دينى، علم و تقوى، سخاوت وجود و كرم و… در تمام قلمرو اسلام طنين انداز شود و مردم ازهر سو براى استفاده از دانش بيكران وى رو سوى او كنند.
دانشمندان علم حديثشمار كسانى را كه مورد اعتماد بودهاندراويان ثقه و از آن حضرت حديث نقل كردهاند تا چهار هزار نفررا نوشتهاند.
ظاهرا نخستينبار ابن عقده اين شمارش را انجام داده است. (نكمناقب، 4/369 دارالاضواء) شيخ طوسى در كتاب رجال خود سه هزار ودويست و سى و چهارتن از اين راويان از جمله دوازده زن را نامبرده است. (نك: رجال طوسى، اصحاب الصادق(ع» در اين دوره علومو فلسفه ايرانى، هندى و يونانى به حوزه اسلامى راه يافت وبازار ترجمه علوم گوناگون از زبانهاى مختلف به زبان عربى گرمو پررونق گرديد. همچنين مكتبهاى كلامى و فرقههاى مذهبى و فقهىدر اين عصر پايه گذارى شد. مناظرات امام صادق(علیه السلام) با ارباباندانشهاى گوناگون چون پزشكان، فقيهان، منجمان، متكلمان، صوفيانو… بويژه مناظرات وى با ابوحنيفه مشهور و در منابع شيعه وسنى ثبت است. (نك مناقب: 4/305-233، كشف الغمه: 2/430-367) بهعنوان مثال چگونگى گردش خون در بدن و وظائف گلبولها را امامصادق(علیه السلام) دست كم هزار سال پيش از دانشمندان غربى بيان كردهاست. (بنگريد: توحيد مفضل).
شمايل
بيشتر شمايل آن حضرت مثل پدرش امام باقر(علیه السلام) بود. جز آنكه كمىباريكتر و بلندتر بود. مردى بود ميانه بالا، افروخته روى،پيچيده موى و پيوسته صورتش چون آفتاب مى درخشيد. در جوانىموهاى سرش سياه بود. بينىاش كشيده و وسط آن اندكى بر آمده بودو برگونه راستش خال سياهى داشت. محاسن آن جناب نه زياد پرپشتو نه زياد تنك بود. دندانهايش درشت و سفيد بود و ميان دودندان پيشين آن گرامى فاصله داشت. بسيار لبخند مىزد و چون نامپيامبر برده مىشد رنگ رخسارش زرد و سبز مىشد. در پيرى سفيدىموى سرش بر وقار و هيبتش افزوده بود.
آراستگى ظاهر
بسيار با ابهتبود. چندانكه چون دانشمندان زمانش به قصدپيروزى بر او براى مناظرههاى علمى به ديدارش مى رفتند، باديدن او زبانشان بند مىآمد. همواره با وقار و متين راه مىرفتو به هنگام راه رفتن عصا در دست مىگرفت. ظاهرش هميشه مرتب ولباسش اندازه بود. به وضع ظاهر خود بسيار اهميت مى داد. موهاىسر و صورتش را هر روز شانه مىزد. عطر به كار مى برد و گلمىبوئيد. انگشترى نقره بانگين عقيق در دست مىكرد و نگين عقيقبسيار دوست مىداشت. هنگام نشستن گاه چهار زانو مىنشست و گاهپاى راست را بر ران چپ مىنهاد. در اتاقش نزديك در و رو بهقبله مىنشست. لباسهايش را خود تا مىكرد. گاه بر تخت مىخوابيدو گاه بر زمين. چون از حمام بيرون مىآمد لباس تازه و پاكيزهمىپوشيدو عمامه مىگذاشت.
لباس پوشيدن
در لباس پوشيدن هم ظاهر را حفظ مىكرد و هم توانايى مالى را ومىفرمود: «بهترين لباس در هر زمان، لباس معمول مردم همانزمان است.» هم لباس نو مىپوشيد و هم لباس وصلهدار. هم لباسگران قيمت مىپوشيد و هم لباس كم بها و مىفرمود: «اگر كهنهنباشد، نو هم نيست.» لباس كم بها و زبر را زير و لباس نرم وگران قيمت را روى آن مىپوشيد و چون «سفيان ثورى» زاهد به وىاعتراض كرد كه «پدرت على (علیه السلام) لباسى چنين و گرانبهانمىپوشيد» فرمود: «زمان على (علیه السلام) زمان فقر و ندارى بود واكنون همه چيز فراوان است. پوشيدن آن لباس در اين زمان لباسشهرت است و حرام خداوند زيبا است و زيبايى را دوست دارد و چونبه بندهاش نعمتى مىدهد، دوست دارد بندهاش آن را آشكار كند.
سپس آستين را بالا زد و لباس زير را كه زبر و خشن بود، نشانداد و فرمود: «لباس زبر و خشن را براى خدا پوشيدهام و لباسروئين را كه نو و گرانبها استبراى شما.» هنگام احرام وانجام فريضه حجبرد سبز مىپوشيد و به گاه نماز پيراهن زبر وخشن و پشمين. لباس سفيد را بسيار دوست داشت و چون به ديدنديگران مىرفت آن را برتن مىكرد. نعلين زرد مىپوشيد و به كفشزرد رنگ و سفيد علاقهمند بود.
غذا خوردن
به هنگام غذا خوردن چهار زانو مىنشست و گاهى هم بر دست چپتكيه مىكرد و غذا مىخورد. رعايتبهداشت را بويژه به هنگام غذاخوردن بسيار مهم مىشمرد. همواره هم پيش از غذا خوردن دستانشرا مىشست و هم بعد از غذا، با اين تفاوت كه پيش از غذا دستانشرا بعد از شستن، با چيزى چون حوله خشك نمىكرد ولى پس از غذاآنها را مىشست و خشك مىكرد. اگر هنگام غذا خوردن دستانش تميزبود آنها را نمى شست. هميشه غذا را با گفتن «بسم الله» شروعمىكرد و با جمله «الحمدالله» به پايان مىبرد. نيز غذا را بانمك آغاز و با سركه تمام مىكرد. به هنگام خوردن غذا«الحمدلله» بسيار مىگفت و نعمتهاى خدا را سپاس مىگفت. غذارا داغ نمىخورد بلكه صبر مىكرد تا معتدل شود، ميل مىكرد. بهوقتخوردن از آن قسمت ظرف كه مقابلش بود غذا مىخورد. هيچگاهدر حال راه رفتن غذا نمىخورد. و هيچ وقتشام نخوردهنمىخوابيد. همواره به اندازه غذا مىخورد و از پرخورى پرهيزمىكرد. بعد از غذا خوردن خلال مىكرد.
عبادت
امام صادق(علیه السلام) از اعاظم عباد و اكابر زهاد بود. از سه حال خارجنبود: يا روزه داشت، يا نماز مىخواند و يا ذكر مىگفت. چونروزه مىگرفتبوى خوش به كار مىبرد و بعد از ماه رمضان بىدرنگزكات فطره روزه خود، خانواده و خدمتكارانش را مىپرداخت.
شبهاى قدر را اگرچه مريض بود تا صبح در مسجد به نيايش وعبادت مىگذراند. چون نيمه شب براى خواندن نماز شب بر مىخاستبا صداى بلند ذكر مىگفت و دعا مىخواند تا اهل خانه بشنوند وهركس بخواهد براى عبادت برخيزد. هنگامى كه ماموران حكومتبراى دستگيرى وى شبانه از ديوار منزلش وارد مىشدند، او را درحال راز و نياز با تواناى بىهمتا يافتند. آن گرامى ذكر ركوع وسجود را بسيار تكرار مىكرد.
امام صادق(علیه السلام) خداوند را همه جا حاضر و او را بر اعمال خودناظر مىدانست. از اين رو بهگاه نيايش مجذوب خداوند مىشد. مالكبن انس مىگويد: «با امام صادق بر او درود خداى باد حجگزاردم، به هنگام تلبيه هرچه مىكوشيد تا لبيك بگويد، صدايش درگلو مىماند و چنان حالتى به او دست مىداد كه نزديك بود ازمركبش به زير افتد. گفتم: چارهاى نيستبايد لبيك گفت. فرمود:
چگونه جرات كنم لبيك بگويم، مىترسم خداوند بگويد: «نهلبيك» چون زبان به لبيك مىگشود، آن قدر آن را تكرار مىكرد كهنفسش بند مىآمد. قرآن را بسيار بزرگ مىداشت و آن را در چهاردهبخش قرائت مىفرمود.
برنامه زندگى
كار
امام صادق(علیه السلام) در زندگى برنامهاى منظم داشت و هركارى را بهموقع انجام مىداد; چنانكه خود فرمود: «بى حيا بى ايمان است وبى برنامه بى چيز» مجلس درس و بحث و مناظرهها و مذاكرات علمىبا شاگردان، ياران و سران مذاهب ديگر وقت معينى داشت وپرداختن به امور زندگى و كار در مزرعه و باغ نيز وقتخاص خودشرا.
آن حضرت ياران و پيروان خود را به كسب مال حلال تشويق مىكرد واز آنان مىخواست كه در كار خود كوشا باشند و از هرگونه تنبلىو كسالت دورى كنند. كار كردن و تجارت را موجب عزت و سربلندىانسان مىدانست و مىفرمود: «صبح زود براى به دست آوردن عزتخود برويد.» ولى تاكيد مىكرد كه تجارت بايد سالم باشد و كسبدر آمد از راههاى درست و مشروع باشد.
آن گرامى هرگونه كوشش و تلاش را براى توسعه زندگى خود وخانواده، حج و زيارت رفتن، صدقه دادن و صله رحم كردن را تلاشبراى آخرت مىدانست نه دنيا. تنها به كار و كوشش سفارش نمىكرد،بلكه خود نيز كار مىكرد و در روزهاى بسيار گرم تابستان، عرقريزان در مزرعه و باغ خود كار مىكرد. باغش را بيل مىزد وآبيارى مىكرد. يكى از يارانش مىگويد: «آن حضرت را در باغشديدم، پيراهنى تنگ، زبر و خشن در برو بيل در دستباغ راآبيارى مىكرد و عرق از سرو صورتش سرازير بود. گفتم: «اجازهبفرماييد من كار را انجام دهم.» فرمود: «من كسى را دارم كهاين كارها را انجام دهد، ولى دوست دارم كه مرد در راه به دستآوردن روزى حلال از گرمى آفتاب آزار ببيند و خداوند ببيند كهمن در پى روزى حلال هستم. » يكى از يارانش كه آن حضرت را در يكروز بسيا گرم تابستان ديد كه كار مىكند، معترضانه گفت:
«فدايتشوم، شما با مقام والايى كه نزد خداوند دارى وخويشاوندى نزديكى كه با پيغمبر دارى، در چنين روزى، اين گونهسخت كار مىكنى؟» امام(علیه السلام) پاسخ داد: «در طلب روزى حلال بيرونآمدم تا از چون تويى بىنياز شوم.» امام صادق(علیه السلام) هم خود كارمىكرد و هم غلامان و خدمتكاران خود را به كار وا مىداشت و همكارگران روز مزد را به كار مىگرفت. هر وقت كارگرى را به كارمىگرفت پيش از خشك شدن عرقش مزدش را مىپرداخت. هنگام برداشتخرما هم در جمعآورى آن كمك مىكرد و هم در وزن كردن آن. و همبه هنگام فروش و تقسيم بر فقرا و نيازمندان.
تجارت
امام صادق(علیه السلام) نه تنها پيروان و يارانش را به كارهاى درست وتجارت صحيح تشويق مىكرد بلكه خود نيز گاهى به تجارت مىپرداخت.اما نه به دستخويش. بلكه سرمايهاش را در اختيار كارگزاران وافراد مطمئن قرار مىداد تا با آن تجارت كنند. چون مىشنيد كهسودى برده و روزى به او رسيده شادمان مىشد. با اين حال برتجارت سالم بسيار تاكيد داشت و هنگامى كه كارپرداز وى مصادفكه با سرمايه وى به تجارت مصر رفته بود، با سودى كلان باز گشتفرمود: «اين سود خيلى زياد استبا كالاها چه كرديد كه چنينسود هنگفتى به دست آورديد؟» مصادف پاسخ داد: «چون به مصرنزديك شديم از كاروانهاى كه از مصر مىآمدند از وضع كالاى خويشپرسيديم. دانستيم كه اين كالا مورد نياز مردم مصر است و دربازار آنجا بسيار ناياب است. از اين رو با هم پيمان بستيم كهكالايمان را جز در برابر هريك دينار سرمايه يك دينار سود، كمترنفروشيم، اين بود كه سود زيادى برديم.»
امام(علیه السلام) فرمود:«سبحان الله، عليه مسلمانان هم پيمان مىشويد كه كالايتان راجز در برابر هر دينار سرمايه يك دينار سود كمتر نفروشيد!»سپس اصل سرمايهاش را برداشت و فرمود: «من را به اين سودنيازى نيست. اى مصادف، چكاچك شمشيرها از كسب روزى حلال آسانتراست.» چون امام(علیه السلام) اين گونه سود بردن را اجحاف در حقمسلمانان مىدانستبه كارگزار خود اعتراض كرد و از آن سود چيزىبر نگرفت.
بخشش به نيازمندان
امام (علیه السلام) با آن همه تاكيد و تلاش در به دست آوردن روزى حلال، بسيار بخشنده و كريم بود. ياران و پيروان خود را به بخشش سفارش مىكرد و تاكيد مىفرمود ياور درماندگان و دستگير در راه ماندگان باشند. او خود نيز عملا چنين بود. پيوسته مىفرمود: «مال با صدقه كم نمىشود.» امام بىتوجهى به مؤمنان نيازمند را كوچك شمردن آنان مىدانست و كوچك شمردن آنها را توهين به اهل بيت پيامبر (ص). حضرت صادق (علیه السلام) از راههاى مختلف به خويشان و ديگر مردم نيازمند كمك مىكرد. گاه نهانى صدقه مىداد و گاه آشكار; گاه توسط كسى مىفرستاد و گاه خود مىبرد. گاهى نيز غذا مىپخت و افراد را به خوردن دعوت مىكرد. شبانگاه، كه تاريكى شب سايه مىگسترد و مردم مىخفتند، امام (علیه السلام) همچون پدرانش زنبيلهاى نان و گوشتبردوش مىگذارد، كيسههاى درهم و دينار در دست مىگرفت، ناشناس به سراغ نيازمندان مىرفت و غذا و پول را ميان آنها تقسيم مىكرد. معلى، يكى از ارادتمندان امام صادق (علیه السلام) مىگويد: «امام (علیه السلام) در شبى كه باران نمنم مىباريد از خانه به قصد سقيفه بنى ساعده بيرون رفت. من پنهانى دنبالش رفتم. در ميان راه، ناگاه چيزى بر زمين افتاد. فرمود: «بسم الله، خدايا به من بازش گردان». جلو رفتم و سلام كردم، فرمود: معلى هستى؟ گفتم: آرى، فدايتشوم. فرمود: «با دستانت جستجو كن، آنچه يافتى به من بده». جستجو كردم، نانهاى پراكندهاى يافتم. وقتى آنها را به امام (علیه السلام) مىدادم كيسهاى پر از نان بر دوشش ديدم. گفتم: اجازه بفرماييد من آن را بردارم. فرمود: من به حمل آن سزاوارترم، ولى با من بيا. سپس به سقيفه بنى ساعده رفتيم و مردمى را خفته يافتيم. امام (علیه السلام) كنار هر نفر يك يا دو نان گذاشت و برگشتيم.» علاوه بر آنچه امام خود شبانه به نيازمندان مىداد، گاه به واسطه ديگران نيز اموالى براى آنان مىفرستاد و مىگفت: «به گيرنده نگوييد من دادهام» بر صدقه پنهانى تاكيد مىكرد و آن را بسيار دوست داشت. فضل بن ابى قره مىگويد: «امام كيسههاى پول را به كسى مىداد و مىفرمود: اينها را به فلانى و فلانى از بنى هاشم بده و بگو از عراق برايتان فرستادهاند.» آن شخص مىبرد و باز مىگشت. امام مىپرسيد: چه گفتند؟ پاسخ مىداد: گفتند: به سبب نيكىات به خويشان پيامبر (ص)، خداى پاداش نيكت دهد.» بخششهاى شبانه امام ادامه داشت و گيرندگان دهنده را نمىشناختند; تنها پس از در گذشت امام دريافتند كه ياور آنان كه بوده است. افزون بر اين، امام آشكارا نيز از مستمندان دستگيرى مىكرد. يك بار چهارصد درهم و يك انگشترى به ارزش دههزار درهم به فقيرى بخشيد. امام صادق -كه درود خدا و فرشتگانش بر او باد- در صدقه دادن روشى ويژه داشت; اگر گيرنده به آنچه مىگرفت قانع بود و خداى را سپاس مىگفت، امام بيشتر به او مىبخشيد; و اگر آن را كم مىدانستيا به جاى شكر خداى از امام تشكر مىكرد، ديگر چيزى به او نمىداد. مسمع بن عبد الملك گويد: «روزى خدمت امام صادق (علیه السلام) بوديم و انگور مىخورديم. نيازمندى آمد و چيزى خواست. امام (علیه السلام) خوشهاى انگور به وى داد. نيازمند گفت: نيازى به اين ندارم پول بدهيد! امام چيزى به او نداد و فرمود: خداى روزى ديگران را زياد كند. نيازمند رفت و دوباره باز آمد و گفت: همان خوشه انگور را بدهيد. امام چيزى به او نداد و فرمود: خداى روزىات را زياد كند. سپس نيازمند ديگرى آمد. امام (علیه السلام) سه دانه انگور به وى داد. نيازمند گرفت و گفت: سپاس خداى را كه اين روزىام كرد. امام فرمود: صبر كن، پس دو دستخود را پر از انگور كرده، به او داد.تهيدست انگورها را گرفت و گفت: سپاس خدايى را كه اين روزىام كرد. امام صادق (علیه السلام) فرمود: بمان. سپس پولى كه حدود بيست درهم بود، به او داد. نيازمند گرفت و گفت: خدايا، تو را سپاس. اين تنها از طرف تو است. امام فرمود: بمان. سپس پيراهن خود را به او بخشيد و فرمود: اين را بپوش! مرد تهيدست پيراهن را گرفت، پوشيد و گفت: سپاس خدايى كه مرا پوشاند… . اى ابا عبد الله، خدايت پاداش نيك دهد. جز اين براى امام دعاى ديگرى نكرد و ما گمان كرديم كه اگر امام را دعا نمىكرد همچنان به او چيز مىبخشيد.» امام (علیه السلام) همچنين از محصول باغهاى خود نيز به نيازمندان، رهگذران و همسايگان مىبخشيد. امام باغى به نام چشمه «ابى زياد» داشت كه سالانه چهار هزار دينار درآمد داشت. آن قدر از آن مىبخشيد كه تنها چهارصد دينار باقى مىماند. اين باغ ماجرايى شگفت دارد. يكى از ياران امام (علیه السلام) به وى گفت: «شنيدهام در باغ چشمه ابى زياد كارى شگفت مىكنى، دوست دارم از زبان شما بشنوم.» امام فرمود: «آرى، چون خرماها مىرسد، فرمان مىدهيم ديوارهاى باغ را سوراخ كنند تا مردم وارد شوند و از ميوه آن بخورند;» و نيز فرمان مىدهم «ده ظرف خرما، كه بر سر هر يك ده نفر مىتوانند بنشينند، آماده كنند و چون ده نفر بخورند، ده تن ديگر بيايند و هر نفر يك مد خرما مىخورند.» سپس فرمان مىدهم به تمام همسايگان باغ، از پيرمرد و پيرزن و مريض و كودك و زن و همه كسانى كه توانايى آمدن نداشتهاند، يك مد خرما بدهند. سپس مزد باغبانان و كارگران و سرپرستان باغ را مىدهم و باقيمانده محصول را به مدينه مىآورم و بين نيازمندان و آبرومندان به اندازه نيازشان تقسيم مىكنم; و در پايان از چهارهزار دينار، چهارصد دينار برايم باقى مىماند. امام صادق (علیه السلام)، افزون بر اين بخششها، بسيار ميهمانى مىداد. شاگردان، پيروان خويشاوندان، غريبان و رهگذران را به ميهمانى مىخواند و اطعام مىكرد. خانهاش منزلگاه غريبان و مسافران بود. ميهمانى دادن را بسيار دوست داشت. اطعام را از آزاد كردن بنده بهتر مىدانست. او به پيروانش سفارش مىكرد كه خويشان و همسايگان و دوستان خويش را اطعام كنند. امام (علیه السلام) به اندازهاى ميهمانى مىداد كه مىتوان گفت، بيشتر اوقات ميهمان داشت. مردم مىگفتند: «جعفر بن محمد به اندازهاى مردم را اطعام مىكند كه براى خانوادهاش چيزى باقى نمىماند.» امام صادق (علیه السلام) وقتى نمىخواست كسى را به خانه ببرد، تعارف نمىكرد. چون ميهمانان بر سر سفره مىنشستند، تعارف مىكرد كه بيشتر بخورند و هر چه بيشتر مىخوردند، شادمانتر مىشد. گاه خود از ميهمانان پذيرايى مىكرد. و كارهاى آنها را انجام مىداد، سر سفره گوشتها را جدا مىكرد و در برابر ميهمانان مىگذاشت. خود براى ميهمانان غذا مىنهاد و حتى به دستخود براى آنها لقمه مىگرفت. بسيار اتفاق مىافتاد كه وقتى مجلس درس و مناظره تمام مىشد، موقع غذا خوردن بود. شاگردان و حاضران در محفل را نگه مىداشت و با آنها غذا مىخورد. در مقابل ميهمانان بسيار خوشرو و خوشرفتار بود. و فقير و غنى را باهم دعوت مىكرد. گاه به ميهمانان غذاى بسيار لذيذ مىداد و گاه غذاى ساده و معمولى. در پاسخ يكى از ياران در اين مورد، فرمود: من به اندازه توانم غذا مىدهم. چون خداى روزى زياد برساند، طعام نيكو مىدهم; و چون روزى كم برسد، با غذاى معمولى اطعام مىكنم. چون ميهمانى مىداد غذايش هم خوب بود و هم زياد. ميهمانان را بزرگ مىداشت و از حضور آنها اظهار شادمانى مىكرد. به هنگام آمدن ميهمانان، به آنها خوش آمد مىگفت و در باز كردن و وانهادن بارشان به آنها كمك مىكرد. هنگام رفتن ميهمانان، در بستن بار و بنه به آنها كمك نمىكرد و خدمتكارانش را نيز از كمك كردن به آنها باز مىداشت. چون سبب را مىپرسيدند مىفرمود: ما خاندانى هستيم كه ميهمانان را بر رفتن از منزلمان يارى نمىدهيم.
شجاعت
امام صادق (علیه السلام) از نسل على بود و در شجاعتبىنظير. او شجاعت و پايدارى را از پدران خود به ارث برده بود. در مقابل زورمندان و اميران از گفتن حق پروا نداشت. روزى منصور، خليفه عباسى، از مگسى درمانده شد و از وى پرسيد: چرا خداوند مگس را آفريد؟ امام (علیه السلام) پاسخ داد: «تا جباران را خوار كند.» وقتى «داوود بن على، فرماندار مدينه، معلى بن خنيس را كشت، شمشير برگرفته به كاخ امارت رفت; حقش را مطالبه كرد; قاتل «معلى» را به قصاص كشت. ماموران حكومتخانهاش را به آتش كشيدند، در ميان شعلههاى آتش قدم مىزد و مىفرمود: «من فرزند ابراهيم خليلم» وقتى كه فرماندار اموى مدينه در حضور بنى هاشم و در خطبههاى نماز على (علیه السلام) را دشنام داد و همه بنى هاشم سكوت كردند، امام (علیه السلام) چنان پاسخ كوبندهاى به او داد كه فرماندار بىآنكه خطبه را تمام كند راه خانه پيش گرفت.
مهابت، گذشت و بردبارى
امام (علیه السلام) مهابتى خدادادى داشت، چهرهاش نورانى بود و نگاهش نافذ. عبادت بسيار سبب شده بود ابهتش دلها را جذب كند. عظمت و مهابت وى چنان بود كه ابو حنيفه بر منصور وارد شد و امام (علیه السلام) حضور داشت، به گفته خودش چنان تحت تاثير هيبت امام (علیه السلام) قرار گرفت كه مهابت منصور با آن همه خدم و حشم در برابر آن هيچ بود. يكى از دانشمندان علم كلام، كه بسيار بر خود مىباليد و خود را براى مناظره با آن حضرت آماده كرده بود، چون چشمش به امام افتاد چنان تحت تاثير قرار گرفت كه حيران ماند و زبانش بند آمد. امام با وجود شجاعت و مهابت و قوت قلبى كه داشت، در برخورد با مردم و خدمتكارانش بسيار بردبار و با گذشتبود و بدى را با نيكى پاسخ مىداد. رفتارش با ديگران، حتى خدمتكاران بسيار ملايم و مهربانانه بود. خوشرو و خوشرفتار بود و ملايمت و نرمى معيار رفتارش شمرده مىشد. روزى غلامش، كه در پى كارى رفته بود، دير كرد. امام (علیه السلام) در پىاش گشت و او را خوابيده يافت. نه تنها با او درشتى نكرد، بلكه كنارش نشست و او را باد زد تا بيدار شد. آنگاه به او فرمود: «تو را نشايد هم شب بخوابى هم روز، شب بخواب و روز كار كن.» گاه حتى بيش از اين گذشت نشان مىداد، به نماز مىايستاد و براى بدكننده از خدا آمرزش مىطلبيد. روزى شخصى كه، امام را نمىشناخت، او را به دزدى متهم كرد. امام (علیه السلام) وى را به خانه برد و هزار درهم به او داد. چون شخص شرمنده و عذرخواه باز گشت و درهمها را پس آورد، امام آن را نپذيرفت.
صبر
امام صادق (علیه السلام) در برابر سختيها و مصيبتها بسيار پايدار بود. در برابر سختيهايى كه حكومتبرايش ايجاد مىكرد و گاه حتى شبانه به منزلش مىريختند و به مرگ تهديدش مىكردند، استوار بود. او در غم از دست دادن فرزندان بسيار صبور بود. روزى با ميهمانانش بر سر سفره بود كه خبر در گذشت پسر بزرگش اسماعيل را آوردند. با آنكه اسماعيل را بسيار دوست داشت نه تنها بىتابى نكرد، بلكه با ميهمانان نشست، لبخند زد، پيش ميهمانان غذا گذاشت و آنها را به خوردن تشويق كرد و از روزهاى ديگر بهتر غذا خورد. ميهمانان از اين كه او را غمگين نديدند تعجب كردند و سبب را پرسيدند. حضرت فرمود: «چرا چنين نباشم، راستگوترين راستگويان به من خبر داده است كه من و شما خواهيم مرد.» چون كودكش مريض شده بود، غمگين بود و چون كودك درگذشت، اندوه را به كنارى نهاد و به جمع ياران پيوست. پرسيدند: «تا كودك بيمار بود، غمگين بودى و چون درگذشت، غم از چهره زدودى»؟ فرمود: «ماخاندانى هستيم كه پيش از وقوع مصيبت اندوهگين مىشويم و چون فرمان حق در رسد به قضا رضا مىدهيم و تسليم فرمان حق هستيم. در فراق از دست دادن ياران و خويشاوندان اشك مىريخت، ولى پيوسته راست قامتبود. در شهادت عمويش «زيد بن على بن الحسين (علیه السلام)» گريست. در گرفتارى، شكنجهها و شهادت عموزادگانش گريست، ولى همچنان پايدار ايستاد.
تواضع
امام (علیه السلام)، با همه شرافت نسب و جلالت قدر و برترى دانشى كه داشت، بسيار متواضع بود و در ميان مردم چون يكى از آنان بود. به دستخويش خرما وزن مىكرد. باغ خود را بيل مىزد; آبيارى مىكرد. چهارپا سوار مىشد. و اجازه نمىداد حمام را برايش قرق كنند. چون بندگان بر زمين مىنشست و غذا مىخورد. و خود از ميهمانانش پذيرايى مىكرد. روزى براى دلجويى و ديدار به منزل يكى از بنىهاشم مىرفت كه كفشش پاره شد. كفش پاره را به دست گرفت و با يك پاى برهنه تا مقصد رفت. يتيمان را نوازش و سرپرستى مىكرد.
صله رحم
برخورد خوب در برابر رفتار بد و مهربانى در مقابل خشونت، معيار رفتارش بود. او مىكوشيد كينهها را از دلها بشويد و پيوندهاى بريده را دو باره برقرار سازد. از جمله سجاياى اخلاقى امام (علیه السلام) اين بود كه از خطاكار در مىگذشت و پيوندش را با كسى كه از او بريده بود، بر قرار مىكرد. آنگاه كه بين آن حضرت و «عبد الله بن الحسن» نوه امام حسن (علیه السلام) مشاجرهاى در گرفت; عبد الله با آن حضرت درشتى كرد. وقتى دوباره يكديگر را ديدند، امام حال عبد الله را پرسيد. وى خشمگينانه گفت: «خوبم». امام فرمود: «آيا نشنيدهاى كه صله رحم حسابرسى قيامت را سبك مىكند.» به گاه مرگ وصيت كرد تا به «حسن افطس»، پسر عموى آن حضرت كه به قصد كشتن امام (علیه السلام) به ايشان حمله كرده بود، هفتاد دينار بدهند.
كمك مالى براى برقرارى صلح و آرامش
او تنها براى بر قرارى پيوند و محبتبين خود و خويشاوندانش تلاش و از خود گذشتگى نمىكرد، بلكه براى برقرارى دوستى بين ديگر مردم، بويژه شيعيانش، نيز مىكوشيد. از مال خويش مبلغى به يارانش داده بود تا هرگاه پيروانش با هم به نزاع برخيزند به آنها بدهند و بينشان آشتى برقرار سازند.
همدردى با مردم
نه تنها خود را در غم و شادى نزديكان و ياران و پيروانش شريك مىدانست، بلكه با تمام مردم همدردى مىكرد. وقتى در مدينه نرخها بالا رفته بود به وكيل خرجش فرمان داد تا مواد غذايى موجود را بفروشد و مانند ساير مردم روزانه غذا تهيه كند. «معتب» مىگويد: چون در مدينه نرخها بالا رفت، امام به من فرمود: چقدر مواد غذايى داريم؟ گفتم: «چند ماهى را كفايت مىكند. فرمود: آنها را بفروش. گفتم: مواد غذايى در مدينه ناياب است. فرمود: آن را بفروش و بعد مانند مردم هر روز مواد غذايى خريدارى كن. اى معتب، نيمى از خوراك خانوادهام را گندم قرار بده و نيمى را جو; خدا مىداند من مىتوانم به آنها نان گندم بدهم ولى دوست دارم خداوند ببيند كه براى اداره زندگىام خوب برنامهريزى كردهام. نه تنها دستگير خويشاوندان، شيعيان و عموم مسلمانان بود; بلكه نيازمندان غير مسلمان را نيز كمك مىكرد. «معتب» مىگويد: بين مكه و مدينه همراه امام بودم. به مردى برخورديم كه خود را زير درختى انداخته بود، امام فرمود: «به طرف او برويم، مىترسم تشنگى وى را از پاى درآورده باشد.» راهمان را كج كرديم و به سوى او رفتيم; مردى مسيحى بود با موهاى بلند. امام (علیه السلام) از او پرسيد: «تشنهاى؟» گفت: «آرى» امام فرمود: اى مصادف، آبش بده. من پياده شدم و سيرابش كردم. سپس سوار شديم و رفتيم. من گفتم: اين مرد مسيحى بود، آيا به مسيحى هم كمك مىكنى؟! فرمود: در چنين حالتى آرى. به هنگام فتنه از مدينه خارج مىشد و به يكى از باغهايش مىرفت و چون شورش فرو مىنشست و آرامش برقرار مىشد، به مدينه باز مىگشت.
منبع:ماهنامه کوثر
سایت راسخون
ابعاد معنوی شخصیت پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم)
به مناسبت میلاد رحمه للعالمین
ابعاد معنوی شخصیت پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم)
پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) از دو بعد مادی و معنوی برخوردار است. از نظر بعد مادی فرقی با سایر انسانها ندارد بلکه با آنها در حیات مادی و مسایل مربوط به آن شریک است. ولی از لحاظ بُعْدِ معنوی فاصله بسیار زیادی با دیگر انسانها دارد و همه اهمیت و امتیاز آن حضرت در همین مسأله نهفته است. آنچه موجب شد که تا او واسطه بین خالق و مخلوق، اسوه و الگوی انسانها باشد برجستگی بعد معنوی آن حضرت است. در این مقاله درصدد آن هستیم که گوشهای از ابعاد معنوی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) که در قرآن ذکر شده را به اجمال بررسی کنیم.
1ـ بندگی خدا
بندگی خدا، عالیترین مقام انسان است. بندگی نه تنها با شأن و کرامت انسان منافات ندارد بلکه در جهت رشد و تکامل او میباشد زیرا در برابر وجودی که کمال مطلق است به پرستش و بندگی میپردازد و همه هستی در قبضه قدرت اوست. آن که بندگی خدا میکند با قرار دادن خود در برابر تابش نور الهی به تدریج به سمت کانون بیانتهای کمال مطلق به حرکت درمیآید و بهرهای از کمال مطلق را در خود تجلّی میبخشد.
عبادت به معنای اظهار تذلّل و خشوع و فروتنی در برابر معبود است. بطور کلی ما میتوانیم دو نوع عبادت داشته باشیم:
1ـ عبادت تکوینی که فراگیر و گسترده است و همه مخلوقات هستی را در برمیگیرد، همه موجودات طبق این معنی خدا را عبادت میکنند زیرا همه ذلیل و تابع قوانین اویند.
2ـ عبادت اختیاری و آن اینکه عبادت کننده به اختیار خود سر تسلیم در برابر معبود فرود آورد و هیچ عامل بیرون از اراده او تأثیر گذار نباشد و این نوع عبادت مراتبی دارد که بالاترین مرتبهاش آن است که ناشی از شناخت و شعور باشد و از اعتقاد به ربوبیت الهی نشأت گرفته باشد. همان طور که از امام صادق(ع) نقل شده است: «اَلعُبُودِیَّةُ جَوهَرٌ کُنهُهَا الرُّبُوبِیَّة؛ عبادت کردن جوهری است که ذات آن ربوبیّت است.»
مقام بندگی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در قرآن
آیات زیادی از قرآن اشاره به مقام عبودیّت و بندگی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) دارد. مقامی که زمینه ساز دستیابی به سایر مقامها از قبیل نبوّت، رسالت، رفتن به معراج و … بوده است، به عنوان نمونه: 1ـ «سُبحان الَّذی اَسری بِعَبدِهِ لَیلاً مِنَ المَسجِدِ الحَرامِ اِلَی المَسجِدِ الاَقصَا الَّذی بارَکنا حَولَهُ لِنُرِیَهُ مِن ءایـتِنا اِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ البَصیر؛ پاک و منزّه است خدایی که بندهاش را در یک شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصی - که گرداگردش را پربرکت ساختهایم - برد تا برخی از آیات خود را به او نشان دهیم، چرا که او شنواو بیناست.»
ذکر «عبد» برای پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) میتواند اشاره به تأثیر عبودیّت در رفتن به معراج باشد و مسلّما مراد از عبد، عبد تکوینی نیست زیرا همه در این معنا شریکند آنچه دراین مسأله تأثیر داشته، عبودیّت اختیاری است.
2ـ «واِن کُنتُم فی رَیبٍ مِمّا نَزَّلنا عَلی عَبدِنا فَأتوا بِسورَةٍ مِن مِثلِهِ وَادعوا شُهَداءَکُم مِن دونِ اللّهِ اِن کُنتُم صادِقین؛ اگر درباره آنچه بر بنده خود [پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) [ نازل کردیم شک دارید (دست کم) یک سوره همانند آن بیاورید و گواهان خود را از غیر خدا (برای این کار) فراخوانید، اگر راست میگویید.»
عبودیّت خدا او را شایسته نزول وحی کرد و با اینکه امّی و درس نخوانده بود کتابی آورد که هیچ کس نتوانست و نمیتواند حتّی سورهای مانند آن بیاورد. در مواردی از قرآن، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به عنوان عبد (بنده) معرفی شده است که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در همه این موارد به عنوان عبد خدا مطرح است. چه در موردی که با دشمنان خدا در میدان جنگ نبرد میکند، و چه در آغاز رسالت، و چه به هنگام اِسراء و رفتن به معراج و چه آن گاه که برای موجود نامرئی به نام جنّ قرآن میخواند، و چه به هنگام نزول قرآن، و … در همه این موارد او یک بنده خداست و همه مسئولیتها و مقامات معنوی از عبودیّت ناشی شده است. بنابراین پیروان آن حضرت باید به این مسأله توجه داشته باشند، مبادا دربارهاش غلوّ کنند و از مقام بندگی خدا او را بیرون ببرند چنان که مسیحیان مرتکب این اشتباه شدند در حالی که مسیح(ع) از این که خود را بنده خدا بداند، استنکاف نمیکرد.
2ـ وحی
از مقامات معنوی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) ، مقام دریافت وحی خاص الهی است که این دریافت وحی، حاکی از امتیاز و برتری دریافت کننده از دیگر همنوعانش میباشد.
در آیاتی از قرآن، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را همانند دیگر انسانها دانسته و دریافت وحی از سوی آن حضرت را از جمله امتیاز او بر دیگر انسانها میداند: 1ـ «قُل اِنَّما اَنا بَشَرٌ مِثلُکُم یوحی اِلَیَّ اَنَّما اِلـهُکُم اِلـهٌ واحِدٌ…؛ بگو من فقط بشری هستم مثل شما (امتیازم این است که) به من وحی میشود که تنها معبودتان معبود یگانه (خدا) است.» 2ـ «قُل اِنَّما اَنا بَشَرٌ مِثلُکُم یوحی اِلَیَّ اَنَّما اِلـهُکُم اِلـهٌ واحِدٌ فَاستَقیموا اِلَیهِ واستَغفِروهُ وویلٌ لِلمُشرِکین؛ بگو: من فقط انسانی مثل شما هستم، این حقیقت بر من وحی میشود که معبود شما معبود یگانه است، سپس تمام توجه خویش را به سوی او کنید و از وی آمرزش طلبید و وای بر مشرکان.»
3ـ شفاعت
مقام شفاعت بیتردید از عالیترین مقامات معنوی یک انسان است زیرا قبول شفاعت کسی دلیل بر اعتبار ویژه شفاعت کننده نزد شفاعتپذیر میباشد.
آیاتی از قرآن کریم به طور مستقیم یا غیر مستقیم بر مقام شفاعتگری پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) دلالت دارد که به آنها پرداخته میشود:
1ـ «ومِنَ اللیلِ فَتَهَجَّد بِهِ نافِلَةً لَکَ عَسی اَن یَبعَثَکَ رَبُّکَ مَقامـًا مَحمودا؛ و پاسی از شب را (از خواب برخیز و) قرآن (و نماز) بخوان. این یک وظیفه اضافی برای توست، امید است که پروردگارت تو را به مقامی درخور شایسته برانگیزد.»
مقام در خور ستایش که خداوند، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را نسبت به آن امیدوار ساخته به نظر مفسّرین همان مقام شفاعت است. پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است: «مقام محمود همان مقامی است که من در آن مقام امتم را شفاعت میکنم.»
2ـ «ولَسَوفَ یُعطیکَ رَبُّکَ فَتَرضی؛ و به زودی پروردگارت (آن قدر) به تو عطا خواهد کرد که خشنود شوی.»
اینکه چه نعمت و چه امتیازی خداوند به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) عطا میکند تا رضایتش جلب شود و خرسندی آن حضرت را فراهم سازد، مفسّرین آن را مقام شفاعت دانستهاند. فخر رازی از علی(ع) و ابن عباس نقل میکند که این نعمت همان مقام شفاعت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در امت خود است. روایت شده که وقتی این آیه نازل شد، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: در این هنگام راضی نخواهم شد در حالی که حتی یک نفر از امت من در جهنم باشد و سپس فخر رازی از امام صادق(ع) نقل میکند که رضایت جدّ من در این است که هیچ انسان خداپرست و موحّدی داخل جهنم نشود.
3ـ «وما اَرسَلنا مِن رَسولٍ اِلاّ لِیُطاعَ بِاِذنِ اللّهِ ولَو اَنَّهُم اِذ ظَـلَموا اَنفُسَهُم جاءوکَ فَاستَغفَروا اللّهَ واستَغفَرَ لَهُمُ الرَّسولُ لَوَجَدوا اللّهَ تَوّابـًا رَحیمـا؛ ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر برای آن که به فرمان خدا، از وی اطاعت شود و اگر (این مخالفان) هنگامی که بر خود ستم کردند (و فرمانهای خدا را زیر پا میگذاردند) به نزد تو میآمدند و از خدا طلب آمرزش میکردند و پیامبر هم برای آنها استغفار میکرد، خدا را توبهپذیر و مهربان مییافتند.»
این آیه مقام شفاعت را برای پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در دنیا ثابت میکند. در شأن نزول آیه آمده است که دوازده نفر از منافقان برای آسیب رساندن به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) توطئه کرده بودند، جبرئیل نازل شد و پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را از توطئه باخبر ساخت. پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در میان جمع فرمود: گروهی وارد شدند و انجام کاری را در سر میپرورانند ولی موفق نخواهند شد از جای برخیزند و از خداوند طلب بخشش نمایند و اعتراف به گناه خود کنند تا من هم شفاعت آنان را نزد خدا بنمایم. هیچ کس از جای بلند نشد. پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) چندین بار سخنانش را تکرار کرد ولی کسی برنخاست پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به ناچار اسامی آنان را بر زبان آورد و فرمود: فلانی بلند شود، فلانی بلند شود و… تا دوازده نفر را برشمرد پس همه از جای برخاستند و اظهار کردند که ما هم میخواستیم بلند شویم و به خواسته ات عمل کنیم و به درگاه خداوند توبه کنیم پس برای ما شفاعت نما. پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: حالا! بروید بیرون، در آغاز کار، من بهتر میتوانستم برای شما شفاعت کنم و خداوند در آن وقت زودتر اجابت میکرد.
این آیه با این تفسیر برای پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) مقام شفاعت در دنیا را ثابت میکند. بنابراین پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) دارای مقام شفاعت در دنیا و آخرت است.
4ـ وجود پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) مانع وقوع عذاب
یکی از مقامات معنوی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) که در قرآن به آن اشاره شده این است که به برکت وجود آن حضرت عذاب از امت و قومش برطرف میشود. مسلما این از مقامات معنوی مهمی است که به خاطر وجود کسی عذاب از قوم و امّتی برداشته
شود: «واِذ قالوا اللّهُمَّ اِن کانَ هـذَا هُوَ الحَقّ مِن عِندِکَ فَاَمطِر عَلَینا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ اَوِ ائتِنا بِعَذابٍ اَلیم * وما کانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُم واَنتَ فِیهِم وما کانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُم وهُم یَستَغفِرون؛ و (به خاطر بیاور) زمانی را که گفتند: پروردگارا! اگر این حق است واز جانب توست، بارانی از سنگ از آسمان بر ما فرود آر، یا عذاب دردناکی برای ما بفرست! ولی (ای پیامبر) تا تو در میان آنها هستی، خداوند آنها را مجازات نخواهد کرد و (نیز) تا استغفار میکنند، خدا عذابشان نمیکند.»
در شرح این آیه آمده است که طبق روایات، نضر بن حارث به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) عرض کرد: این چیزهایی که تو میگویی چیزی جز افسانههای پیشینیان نیست! پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: وای بر تو این کلام خداست. او و ابوجهل گفتند: خدایا اگر این سخنان حق است و از جانب توست پس بارانی از سنگ بر سر ما از آسمان فرود آر، همچنان که بر قوم لوط فرود آوردی و یا ما را مبتلا به عذاب دردناکی کن. خداوند در ردّ این گفتهها، خطاب به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: تا وقتی که تو در میان آنان هستی خداوند آنها را عذاب نخواهد کرد. این از شأن خدا به دور است که با وجود تو در میان آنان، عذاب بر آنها بفرستد زیرا تو «رحمةٌ للعالمین» هستی و همچنین، تا وقتی که آنان به درگاه خدا استغفار میکنند خداوند آنها را به عذاب مبتلا نمیکند.
5ـ معراج
یکی از برجستهترین مقامات معنوی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) عروج آن حضرت به مقام بلند مراتب انسانی و دستیابی به عالیترین درجه تقرب به خداوند یعنی معراج یا سفر آسمانی آن حضرت است. پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در این سفر معنوی و آسمانی آیات الهی فراوانی را از نزدیک مشاهده کرد و به درجهای از کمال و تقرّب رسید که جبرئیل، فرشته همراه و راهنما در مرحلهای از همراهی بازماند و پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به سیر خود ادامه داد. رسول اللّه(صلی الله علیه و آله و سلم) برای سفر آسمانی ابتدا از مکّه به بیت المقدس برده شد و از آنجا به آسمانها عروج نمود: 1ـ «سُبحـانَ الَّذی اَسری بِعَبدِهِ لَیلاً مِنَ المَسجِدِ الحَرامِ اِلَی المَسجِدِ الاَقصَا الَّذی بـارَکنا حَولَهُ لِنُرِیَهُ مِن ءایاتِنا اِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ البَصیر؛ پاک و منزه است آن خدایی که بنده خود را در شبی از مسجد الحرام به مسجد الاقصی که در سرزمین مبارک و مقدس واقع شده بُرد تا آیات و نشانههای عظمت ما را ببیند، او شنوا و بیناست.» 2ـ «ولَقَد رَءاهُ نَزلَةً اُخری * عِندَ سِدرَةِ المُنتَهی * عِندَها جَنَّةُ المَأوی * اِذیَغشَی السِّدرَةَ ما یَغشی * ما زاغَ البَصَرُ وما طَغی * لَقَد رَأی مِن ءایـاتِ رَبِّهِ الکُبری؛ بار دیگر او را مشاهده کرد نزد «سدرة المنتهی» که جنت المأوی در آنجاست. در آن هنگام که چیزی [نور خیره کنندهای [سدرة المتهی را پوشانده بود چشم او هرگز منحرف نشد و طغیان نکرد (آنچه دید، واقعیت بود) او پارهای از آیات و نشانههای بزرگ پروردگارش را دید.»
آیات ششگانه سوره نجم دلالت دارد بر این که پیامبر دو بار جبرئیل را به صورت اصلیاش دیده است: یک بار در آغازین روزهای نزول وحی، و بار دیگر درمعراج نزد درختی به نام «سدرة المنتهی» در بهشت جاویدان.
در قرآن هیچ ذکری از جزئیات معراج و ره آوردهای آن و زمان وقوعش نشده است. اگرچه در روایات شیعه و سنی پارهای از اخبار آن به دست میآمد همچنین اگر چه در جسمانی یا روحانی بودن معراج اختلافاتی وجود دارد ولی اصل آن به عنوان یکی از مقامات معنوی پیامبر قطعی و مورد تأکید قرآن است.
6ـ عصمت
یکی از مقامات معنوی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) مقام عصمت است. عصمت یعنی مصونیت از گناه و اشتباه یعنی آن حضرت نه گناه میکرد و نه اشتباه. این اعتقاد ما شیعیان، در مورد همه پیامبران علیهم السلام و ائمه اطهار علیهم السلام است. پشتوانه این اعتقاد مسأله حجیّت است. یعنی اگر بنا باشد آن بزرگواران مرتکب گناه و اشتباه شوند دیگر گفتار و رفتارشان قابل استناد نخواهد بود زیرا درستی رفتار و گفتارشان زیر سؤال و اعتماد به آنها از بین میرود.
اقسام عصمت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در قرآن
بحث از عصمت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) از دیدگاه قرآن را میتوان در سه محور ارائه داد:
1- عصمت در دریافت وحی.
2- عصمت در رساندن آیات یا مقام ابلاغ.
3- عصمت در عمل.
1ـ عصمت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در تلقی وحی
آیاتی از قرآن مجید بر این دلالت دارند که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) قرآن را از خداوند به صورت مستقیم یا به واسطه جبرئیل دریافت میکند خودش هیچ گونه دخل و تصرّفی نمیکند. 1ـ «واِنَّکَ لَتُلَقَّی القُرءانَ مِن لَدُن حَکیمٍ عَلیم؛ و به یقین این قرآن از سوی حکیم و دانایی بر تو القاء میشود.» 2ـ «وما هُوَ بِقَولِ شَیطانٍ رَجیم؛ این (قرآن) گفته شیطان رانده شده نیست.»
2ـ عصمت در مقام ابلاغ
پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) آنچه را که از سوی خدا دریافت میکرد بدون هیچ کم و کاستی به مردم ابلاغ میکرد تا حجت بر آنها تمام شود. آن حضرت نه از اداء آنچه بر او وحی شده خودداری میورزید و نه گفته هایی از خود بر آن میافزود. 1ـ «وما هُوَ عَلَی الغَیبِ بِضَنین؛ و او نسبت به آنچه از طریق وحی دریافت داشته بخل ندارد.»
آنچه را که آن حضرت از ناحیه خداوند به او وحی میشد در اختیار مردم قرار میداد چنین نبود که از ابلاغ آن خودداری ورزد: 2ـ «ولَو تَقَوَّلَ عَلَینا بَعضَ الاَقاویل * لاََخَذنا مِنهُ بِالیَمین * ثُمَّ لَقَطَعنا مِنهُ الوَتین؛ و اگر او سخنی به دروغ بر ما میبست ما او را با قدرت میگرفتیم و سپس رگ قلبش را قطع میکردیم.» 3ـ «وما یَنطِقُ عَنِ الهَوی * اِن هُوَ اِلاّ وحیٌ یوحی؛ و هرگز از روی هوای نفس سخن نمیگوید، آنچه میگوید چیزی نیست جز وحیای که بر او نازل شده است.»
این دسته آیات دلالت دارند که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) آنچه را که به مردم ابلاغ میکند وحی الهی است و خود در آن هیچ دخل وتصرّفی نمیکند، به خدا افترا نمیبندد، به پیشنهاد مخاطبان هم چیزی را از آن کم و یا زیاد نمیکند و یا از ابلاغ آنچه به او وحی شده بخل نمیورزد ولی گروه اول بر این دلالت داشت که دریافتهای قرآنی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) منشأ الهی و رحمانی دارد نه شیطانی و نفسانی و این یعنی عصمت در تلقی وحی، همانطور که قبلی به معنای عصمت در مقام ابلاغ میباشد.
3ـ عصمت در مقام عمل
از گروهی از آیات استفاده میشود که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در موضع گیریهایش مورد تأیید الهی است مواردی پیش میآمد که دشمنان در صدد فریب دادن پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و تأثیر در ارادهاش بر میآمدند ولی خدا با دخالتش نقشههای دشمنان را خنثی میکرد و رسولش را از خطا مصون میداشت. بطوری که اگر دخالت خدا نبود ممکن بود به مقتضای طبع بشری مقداری از توطئههای دشمن متأثر شود: 1ـ «واِن کادوا لَیَفتِنونَکَ عَنِ الَّذی اَوحَینا اِلَیکَ لِتَفتَرِیَ عَلَینا غَیرَهُ واِذًا لاَتَّخَذوکَ خَلیلا * ولَولا اَن ثَبَّتنـاکَ لَقَد کِدتَّ تَرکَنُ اِلَیهِم شیئاً قَلیلا * اِذًا لاَذَقنـاکَ ضِعفَ الحَیوةِ وضِعفَ المَماتِ ثُمَّ لا تَجِدُ لَکَ عَلَینا نَصیرا؛ نزدیک بود آنها تو را (با وسوسههای خود) از آنچه بر تو وحی کردهایم بفریبند تا غیر آن را به ما نسبت دهی و در آن صورت تو را به دوستی خود برمیگزینند و ما اگر تو را ثابت قدم نمیساختیم نزدیک بود اندکی به آنان تمایل کنی، اگر چنین میکردی ما دو برابر مجازات (مشرکان) در زندگی دنیا و دو برابر (مجازات آنها) را بعد از مرگ به تو میچشاندیم سپس در برابر ما یاوری برای خود نمییافتی.»
در شأن نزول آیه آمده است که: گروهی از طائفه ثقیف نزد حضرت آمدند پیشنهاد کردند که یک سال به آنها مهلت داده شود تا هدایایی که برای بت هایشان آورده میشود وصول کنند بعد از آن اسلام خواهند آورد و بتها را خواهند شکست. پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) قصد کرد که چنین مهلتی به آنها بدهد آیه نازل شد و او را از این کار منع نمود.
از آیه استفاده میشود که اگر دخالت الهی نبود ممکن بود که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در بعضی از موضعگیری هایش دچار لغزش گردد بدون آنکه خود، خواهان آن باشد زیرا شرایط و شواهد بر درستی موضع گیریش حکم میکرد.
مفسران، آیات 113 نساء، 76 اسراء، 52-54 انعام و 28 کهف از جمله دیگر آیات دال بر عصمت پیامبر در مقام عمل دانستند.
7ـ خاتمیت
یکی از مقامات معنوی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) خاتمیّت است بدین معنا که بعد از آن حضرت، پیامبری دیگر از سوی خداوند فرستاده نخواهد شد، او آخرین پیامبر است و طبیعتا دینی که آورده آخرین دین خواهد بود و تا پایان عمر بشر بر روی زمین، دین آن حضرت(صلی الله علیه و آله و سلم) تداوم خواهد داشت. آیهای از قرآن صراحتا بر این معنی دلالت میکند: «ما کانَ مُحَمَّدٌ اَبا اَحَدٍ مِن رِجالِکُم ولـکِن رَسولَ اللّهِ وخاتَمَ النَّبیّینَ وکانَ اللّهُ بِکُلِّ شَیءٍ عَلیمـا؛ محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) پدر هیچ یک از مردان شما نبوده و نیست ولی رسول خدا و ختم کننده و آخرین پیامبران است و خداوند به همه چیز آگاه است.» در این آیه شریفه خداوند، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را فرستاده خود و پایان بخش همه پیامبران معرفی میکند. بعد از او پیامبری نخواهد بود، او آخرین حلقه سلسله پیامبران است که از آدم(ع) آغاز شده در طول زمان تداوم یافته است.
8ـ هدایت الهی
قرآن در آیاتی، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را بر راه مستقیم هدایت میداند. اینگونه آیات از سویی به آن حضرت آرامش و اطمینان میبخشد و از سوی دیگر به مؤمنان و غیر آنان این پیام را میدهد که در حقانیت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و راهی که بر آن است و به سوی آن دعوت میکند تردید نداشته باشند. این مسأله برای پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) مقام مهمی است زیرا کاملاً مورد تأیید خداوند قرار گرفته است. به عنوان نمونه: 1ـ «یس * والقُرءانِ الحَکیم * اِنَّکَ لَمِنَ المُرسَلین * عَلی صِراطٍ مُستَقیم؛ (ای سید رسولان) سوگند به قرآن حکیم که تو قطعا از رسولان خدا هستی و بر راه راست قرار داری.» خداوند با تأکید و قسم اعلام میکند که تو پیامبری و بر راه مستقیم هدایت قرار داری. کاربرد تأکید درمحاورات، گاه برای از بین بردن شک و تردید است که در مخاطب وجود دارد و گاه برای از بین بردن شک از دیگران است و گاهی هم برای ازاله غم و اندوه از مخاطب است که نوعی تسلیت و دلداری به حساب میآید.» 2ـ «فَاستَمسِک بِالَّذی اوحِیَ اِلَیکَ اِنَّکَ عَلی صِراطٍ مُستَقیم؛ پس آنچه را بر تو وحی شده (قرآن) محکم بگیر که تو بر راه مستقیم هستی.» این آیات و آیات دیگری که در این مورد وارد شده، بر یکی از ابعاد شخصیت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) دلالت دارند و آن مقام هدایت یافتگی و هدایت گری آن حضرت است.
9ـ پیمان بر ادای رسالت
یکی از مقامات متعالی و معنوی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) پیمان خدا از او (چون دیگر پیامبران(علیهم السلام)) بر ادای رسالت است. اگر چه همه پیامبران در این پیمان شریکند - که نشان دهنده مقام معنوی آنان نزد خداوند است - ولی به هر میزان که موضوع و محتوای پیمان مهم باشد، شخص طرف پیمان از اهمیت بیشتری برخوردار خواهد بود. از آن جا که دین اسلام کاملترو جاودانه خواهد بود، پیمان بر ادای آن از اهمیت ویژهای برخوردار خواهد بود بنابراین پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) از اهمیت ویژهای درمیان همه کسانی که خداوند با آنها پیمان بسته، برخوردار است: «واِذ اَخَذنا مِنَ النَّبیّینَ مِیثاقَهُم ومِنکَ ومِن نُوحٍ واِبرهیمَ وموسی وعیسَی بنِ مَریَمَ واَخَذنا مِنهُم میثـاقـاً غَلیظـا؛ و به خاطر آور هنگامی را که از پیامبران پیمان گرفتیم و (همچنین) از تو و از نوح، ابراهیم و موسی و عیسی پسر مریم و ما از همه آنان پیمان محکمی گرفتیم (که در ادای مسئولیت تبلیغ و رسالت کوتاهی نکنند).» آیه میفرماید خداوند از همه پیامبران پیمان گرفته اما این که موادّ مورد پیمان چه بوده اشاره ندارد. بعضی از مفسران گفتهاند: خداوند از همه پیامبران و از جمله پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) پیمان گرفته که: 1ـ خدا را بپرستند. 2ـ به پرستش خدا دعوت کنند. 3ـ همدیگر را تصدیق و تأیید نمایند. 4ـ خیرخواه قومشان باشند. 5ـ پیمان شدید گرفته که بر سختیهای رسالت و تبلیغ شریعت، بردبار و شکیبا باشند.
با توجه به آنچه در قرآن کریم از مقام معنوی پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم) گذشت وظیفه ماست که با شناخت این مقام زمینه انس خود را با شخصیت و رهنمودهای آن پیامبر بزرگ فراهم سازیم.
منبع: مرکز فرهنگ و معارف قرآن
آمريكا سيلي ديگري از ايران خواهد خورد
رهبر انقلاب در اجتماع دهها هزار نفری بسیجیان در ورزشگاه آزادی فرمودند: اگر دشمن در ما وحدت مشاهده کند، در ما احساس قدرت و عزم راسخ را ببیند، عقب مینشیند. دشمن اگر ببیند که ملت ایران و جوانهای مؤمن ایرانی احساس حضور میکنند، احساس وظیفه میکنند و قدرتمندانه وسط میدان هستند، عقبنشینی میکند؛ اما اگر احساس کند ضعف و اختلاف بین مسئولین کشور هست، همجهتی وجود ندارد، یا بین مردم و مسئولین فاصله افتاده است، تشویق میشود که شدت عمل خود را زیاد کند. همه توجه کنند: هم جوانان، هم مسئولین، باید به دشمن پیام قدرت بدهیم نه پیام ضعف.
من بهطور قاطع با اطلاعی که از وضعیت کشور دارم، قاطعاً میگویم این ملت و این نسل جدید تصمیم گرفته است که دیگر تحقیر نشود و دنبالهروی قدرتهای بیگانه و دشمن نشود. تصمیم گرفته که ایرانِ عزیز را به اوج افتخار و عزت برساند و این توانایی را دارد.
این جمعیت صدهزار نفری این ورزشگاه یادآور جمعیت صدهزار نفری همینجا است که در اواخر دههی شصت برایشان صحبت کردم و حرکت کردند و رفتند در جبههها حضور پیدا کردند و پیروزیهای بزرگی را برای کشور به ارمغان آوردند. و شما جوانهای عزیز هم در میدان علم و فعالیت و تحرک اقتصادی و کارآفرینی، در میدان کار و تلاش فردی و جمعی، در میدان شبکهسازی اجتماعی و فرهنگی، در میدان حرکتهای لازمِ آتش به اختیار، در هرجایی انشاءالله پیروز و موفق خواهید بود.
دشمن برای مقابله با جمهوری اسلامی بعد از کنکاش فراوان، به تحریم رسیده است. جز راه تحریم اقتصادی راه دیگری ندارد. بقیهی راهها در مقابل او مسدود است. تحریم اقتصادی شکنندهتر از اقتصاد ملی ما است. اقتصاد ملی ما میتواند تحریم را شکست دهد و شکست تحریم، شکست آمریکا است و آمریکا یک سیلی دیگر از ملت ایران خواهد خورد.
منبع :rasekhoon.net
پیام تسلیت رهبر انقلاب در پی حادثه تروریستی در اهواز
در پی حادثهی تروریستی صبح امروز (شنبه) در اهواز که به شهادت و زخمی شدن جمعی از مردم عزیزمان منجر شد حضرت آیتالله خامنهای در پیامی با تسلیت به خانوادههای شهدای این حادثهی تلخ و تأسفبار تأکید کردند: این جنایت، ادامهی توطئهی دولتهای دستنشاندهی آمریکا در منطقه است که هدف خود را ایجاد ناامنی در کشور عزیز ما قرار دادهاند.
متن پیام رهبر انقلاب اسلامی به شرح زیر است:
بسمهتعالی
حادثهی تلخ و تأسفبار شهادت جمعی از مردم عزیزمان در اهواز به دست تروریستهای مزدور، یک بار دیگر قساوت و خباثت دشمنان ملت ایران را آشکار ساخت. این مزدوران قسیالقلب که به روی زن و کودک و مردم بیگناه آتش میگشایند وابسته به همان مدعیان دروغگو و ریاکارند که پیوسته دم از حقوق بشر میزنند. دلهای پرکینهی آنان نمیتواند تجلّی اقتدار ملی در نمایش نیروهای مسلح را تحمل کند. جنایت اینها ادامهی توطئهی دولتهای دستنشاندهی آمریکا در منطقه است که هدف خود را ایجاد ناامنی در کشور عزیز ما قرار دادهاند. به کوری چشم آنان ملت ایران راه شرافتمندانه و افتخارآمیز خود را ادامه خواهد داد و مانند گذشته بر همهی دشمنیها فائق خواهد آمد.
اینجانب تسلّا و همدردی خود را به خانوادههای این شهیدان عزیز عرض میکنم و صبر و سکینهی الهی را برای آنان و علوّ درجات برای شهیدان مسألت مینمایم. دستگاههای مسئول اطلاعاتی موظفند با سرعت و دقت، دنبالههای این جنایتکاران را تعقیب کنند و آنان را به سرپنجهی مقتدر قضائی کشور بسپارند.
سیّدعلی خامنهای
۳۱ شهریور ۱۳۹۷
منبع :khamenei.ir
تدبر در قرآن
بسمه تعالي
بدینوسیله به استحضار می رساند مرکز آموزش عالی حوزوی حضرت قاسم بن الحسن (علیهماالسلام) جهت تربیت مربی در رشته ی تدبر در قرآن ویژه خواهران طلبه(سال سوم به بعد در مقطع سطح دو و بالاتر) با همکاری موسسه تدبر در کلام وحی برگزار می کند.
زمان برگزاری کلاس: روزهای پنج شنبه از ساعت ۸ صبح
مکان: بزرگراه آهنگ، شرق به غرب. ابتدای خروجی امام علی(علیه السلام) شمال. خیابان شهید صالحی. موسسه فرهنگی مذهبی حضرت قاسم بن الحسن(علیهماالسلام). واحد خواهران
جهت ثبت نام به صورت حضوری و يا اینترنتی به آدرس : www.tadaborquran.com (موسسه تدبر در كلام وحي) مراجعه فرماييد.
تلفن تماس:۰۹۱۹۲۹۵۹۴۷۰
مهلت ثبت نام: ۹۷/۰۷/۰۴
شروع كلاس: ۹۷/۰۷/۰۵