خواندن این وبلاگ در وقت نماز حرام است (:
تا حال وهوای دل من بارانیست
آقا بطلب که در دلم طئفانیست
هر کس که نشد زائر کویت آقا
سودی نبرد، عاقبتش ویرانیست
+امام رضا(ع)جانم
| دهه کرامت مبارک |
|احترام مهمان|
عبدالله بن يعفور مى گويد: مهمانى را نزد حضرت امام صادق عليه السلام ديدم؛ روزى مهمان براى انجام پاره اى از امور برخاست، حضرت او را از دست زدن به كارى بازداشت و خود آنچه را مى بايد، انجام داده، فرمود:
پيامبر صلى الله عليه و آله از اينكه مهمان به كار گرفته شود نهى كرده است.(1)
|برخورد با دو فقير|
مسمع بن عبدالملك مى گويد: در مِنا با جمعى از شيعيان در خدمت حضرت امام صادق عليه السلام بوديم، در مقابل ما مقدارى انگور بود كه از آن مى خورديم، فقيرى آمد و از حضرت چيزى خواست، امام خوشه اى انگور به او عطا كرد، فقير گفت: مرا به اين انگور نيازى نيست، اگر درهمى باشد مى گيرم، حضرت فرمود: خدا برايت گشايش و فراخى فراهم آورد. فقير رفت، سپس برگشت و گفت: خوشه انگور را بدهيد، حضرت فرمود: خدا برايت گشايش و فراخى آورد و چيزى به او نداد!
فقيرى ديگر آمد، حضرت صادق عليه السلام سه حبه انگور به او داد، فقير سه حبه را از دست حضرت گرفت، سپس گفت: حمد و سپاس پروردگار جهانيان را كه به من روزى عنايت كرد.
حضرت فرمود: بايست، پس دست مباركش را پر از انگور كرد و به او داد، فقير از دست حضرت گرفت سپس گفت: حمد و سپاس پروردگار جهانيان را كه به من روزى عنايت كرد.
حضرت فرمود: غلام چه مقدار درهم نزد توست؟ آن مقدار كه ما حدس زديم حدود بيست درهم بود، حضرت آن را هم به فقير داد و او هم گرفت
سپس گفت: خدايا! سپاس اين عنايت هم از تو بود اى خدايى كه شريكى براى تو نيست.
حضرت فرمود: به جايت بايست، سپس پيراهنى كه بر تن مباركش بود به او داد و فرمود: بپوش، او هم پوشيد و گفت: خدا را سپاس كه مرا لباس پوشانيد، اى اباعبداللّه! خدا جزاى خيرت دهد. تا اينجا كه رسيد امام را رها كرد و برگشت و رفت. ما گمان كرديم كه اگر حضرت را رها نمى كرد پيوسته به او عطا مى فرمود: زيرا هرگاه به او عطا مى كرد او هم خدا را به عطاى حضرت سپاس مى گفت.(2)
|صبر در مصيبت|
قتيبه اعشى مى گويد: براى عيادت فرزند حضرت امام صادق عليه السلام به محضر آن بزرگوار مشرّف شدم، ناگهان حضرت را بر درب خانه نگران و محزون ديدم، گفتم فدايت گردم، كودك در چه حال است؟ فرمود: به خدا سوگند آشفتگى و بلا بر اوست.
وارد خانه شد و ساعتى درنگ كرد، آنگاه به سوى ما بازگشت در حالى كه چهره مباركش مى درخشيد و دگرگونى و حزن از او برطرف شده بود، اميدوار شدم كه كودك سالم شده؛ گفتم: فدايت شوم كودك در چه حال است؟ فرمود: از دنيا رفت، گفتم: فدايت گردم او كه زنده بود شما را نگران و غصه دار ديدم و اكنون كه مرده تو را بر اين حال مى بينم؟ مطلب از چه قرار است؟ فرمود: ما اهل بيتى هستيم كه پيش از مصيبت جزع مى كنيم، هنگامى كه قضاى الهى جارى شد به قضايش رضا مى دهيم و به امرش تسليم مى شويم.(3)
|كوشش براى معيشت|
ابوعمرو شيبانى مى گويد: حضرت امام صادق عليه السلام را ديدم كه با تيشه اى در دست و لباسى خشن بر تن، در باغى كه در مالكيت او بود كار مى كرد در حالى كه از بدن مباركش عرق جارى بود، گفتم: فدايت گردم تيشه را به من بسپاريد تا من براى شما كار كنم؛ فرمود: دوست دارم مرد در جستجوى معيشت به حرارت آفتاب آزار ببيند.(4)
|پاداش و مزد كارگر|
حنان بن شعيب مى گويد: گروهى را براى كار كردن در باغ حضرت امام صادق عليه السلام اجير كرديم و پايان كارشان را عصر قرار داديم، وقتى از كار فارغ شدند به معتب فرمودند: پيش از آنكه عرقشان خشك شود مزدشان را بپرداز.(5)
|سود حلال|
ابوجعفر فزارى مى گويد: حضرت امام صادق عليه السلام غلامش را كه به او مصادف مى گفتند به حضور خواست و هزار دينار در اختيارش گذاشته، فرمود: آماده شو تا به مصر براى داد و ستد بروى.
مصادف كالايى آماده كرد و با كاروان تجار به سوى مصر رهسپار شد؛ هنگامى كه نزديك مصر رسيدند قافله اى كه از مصر بيرون مى آمد با آنان برخورد كرد، از قافله درباره وضعيت و قيمت كالايى كه داشتند و مورد نياز عموم مردم بود پرسيدند كه در مصر چگونه است؟
كاروانيان به آنان گفتند: چيزى از آن در مصر يافت نمى شود. هم سوگند و هم پيمان شدند كه كالايشان را از نظر سود دينار به دينار بفروشند! وقتى كالايشان را فروختند و قيمتش را گرفتند، به مدينه باز گشتند. مصادف، بر حضرت امام صادق عليه السلام وارد شد در حالى دو كيسه هزار دينارى همراهش داشت، به حضرت گفت: فدايت گردم اين كيسه اصل سرمايه و آن ديگر سود سرمايه.
حضرت فرمود: اين سود، سودى زياد و فراوان است! شما در فروش كالا چه كرديد؟ مصادف داستان را بيان كرد، حضرت فرمود: سبحان الله، بر ضد مسلمانان هم سوگند شديد كه جنس را از نظر سود جز دينار به دينار به آنان نفروشيد؟! سپس يكى از آن كيسه ها را گرفت و فرمود: اين اصل سرمايه من و به سودش هيچ نيازى ندارم سپس فرمود: اى مصادف! شمشير زدن در ميدان جنگ از طلب حلال آسان تر است.(6)
________________________
پی نوشت:
(1) - الكافى: 6/ 283، باب كراهية استخدام الضيف، حديث 1؛ وسائل الشيعة: 24/ 315، باب 37، حديث 30640؛ بحار الأنوار: 47/ 41، حديث 49.
(2) - الكافى: 4/ 49، باب النوادر، حديث 12؛ بحار الأنوار: 47/ 42، باب 4، حديث 56.
(3) - الكافى: 3/ 225، باب الصبر والجزع والإسترجاع، حديث 11؛ وسائل الشيعة: 3/ 275، حديث 3639؛ بحار الأنوار: 47/ 49، حديث 76.
(4) - الكافى: 5/ 76، باب ما يجب الإقتداء بالأئمة، حديث 13؛ وسائل الشيعة: 17/ 39، حديث 21924؛ بحار الأنوار: 47/ 57، حديث 101.
(5) - الكافى: 5/ 289، باب كراهة إستعمال الأجير…، حديث 3؛ وسائل الشيعة: 19/ 106، حديث 24251؛ بحار الأنوار: 47/ 57، حديث 105.
(6) - الكافى: 5/ 161، باب الحلف فى الثراء والبيع، حديث 1؛ وسائل الشيعة: 17/ 421، حديث 22897؛ بحار الأنوار: 47/ 59، حديث 111.
(7)- ahlebeit.ir
منبع: اهل بيت عليهم السلام عرشيان فرش نشين؛ شیخ حسین انصاریان
مختصری درباره ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
تولد زينب(س) و گريه پيامبر بر مصايب آن
زينب كبرى (س) روز پنجم جمادى الاول سال 5 يا 6 هجرت در مدينه چشم به جهان گشود. خبر تولد نوزاد عزيز، به گوش رسول خدا (ص) رسيد. رسول خدا (ص) براى ديدار او به منزل دخترش حضرت فاطمه زهرا (س) آمد و به دختر خود فاطمه (س) فرمود:
((دخترم ، فاطمه جان ، نوزادت را برايم بياور تا او را ببينم )).
فاطمه (س) نوزاد كوچكش را به سينه فشرد، بر گونه هاى دوست داشتنى او بوسه زد، و آن گاه به پدر بزرگوارش داد. پيامبر (ص) فرزند دلبند زهراى عزيزش را در آغوش كشيده صورت خود را به صورت او گذاشت و شروع به اشك ريختن كرد. فاطمه (ص) ناگهان متوجه اين صحنه شد و در حالى كه شديدا ناراحت بود از پدر پرسيد: پدرم ، چرا گريه مى كنى ؟!
رسول خدا (ص) فرمود: ((گريه ام به اين علت است كه پس از مرگ من و تو، اين دختر دوست داشتنى من سرنوشت غمبارى خواهد داشت ، در نظرم مجسم گشت كه او با چه مشكلاتى دردناكى رو به رو مى شود و چه مصيبتهاى بزرگى را به خاطر رضاى خداوند با آغوش باز استقبال مى كند)).
در آن دقايقى كه آرام اشك مى ريخت و نواده عزيزش را مى بوسيد، گاهى نيز چهره از رخسار او برداشته به چهره معصومى كه بعدها رسالتى بزرگ را عهده دار مى گشت خيره خيره مى نگريست و در همين جا بود كه خطاب به دخترش فاطمه (س) فرمود: ((اى پاره تن من و روشنى چشمانم ، فاطمه جان ، هر كسى كه بر زينب و مصايب او بگريد ثواب گريستن كسى را به او مى دهند كه بر دو برادر او حسن و حسين گريه كند)).(1)
ولادت و پرورش زينب
درست ترين گفتار آن است كه سيدتنا زينب كبرى (س) در پنجم ماه جمادى الاولى سال پنجم هجرى به دنيا آمده ، و تربيت و پرورش آن دره يتيمه و مرواريد گرانبها و بى مانند در كنار پيغمبر اكرم (ص) بوده ، و در خانه رسالت راه رفته ، و غذاي خود را از وجود مطهر زهراي مرضيه(س) تناول نموده ، و از دست پسر عموى پيغمبر، اميرالمؤ منين (ع) غذا و خوراك خورده و نمو نموده ، نمو قدسى و پاكيزه ، و با سعادت و نيكبختى ، و پرورش يافته پرورش روحانى و الهى ، و به جامه هاى عظمت و بزرگى به چادر پاكدامنى و حشمت و بزرگوارى پوشيده شده ، و پنج تن اصحاب كساء به تربيت و پرورش و تعليم و آموختن و تهذيب و پاكيزه گردانيدن او قيام نموده و ايستادگى داشتند، و همين بس است كه مربى و مؤ دب و معلم او ايشان باشند.(2)
گريه جبرئيل بر مصايب زينب (س)
روايت شده است كه پس از ولادت حضرت زينب (س)، حسين (ع) كه در آن هنگام كودك سه چهار ساله بود، به محضر رسول خدا (ص) آمد و عرض كرد: ((خداوند به من خواهرى عطا كرده است )). پيامبر(ص) با شنيدن اين سخن ، منقلب و اندوهگين شد و اشك از ديده فرو ريخت . حسين (ع) پرسيد: ((براى چه اندوهگين و گريان شدى ؟)).< p/> پيامبر(ص) فرمود: ((اى نور چشمم ، راز آن به زودى برايت آشكار شود.))
تا اينكه روزى جبرئيل نزد رسول خدا (ص) آمد، در حالى كه گريه مى كرد، رسول خدا (ص) از علت گريه او پرسيد، جبرئيل عرض كرد: ((اين دختر (زينب ) از آغاز زندگى تا پايان عمر همواره با بلا و رنج و اندوه دست به گريبان خواهد بود؛ گاهى به درد مصيبت فراق تو مبتلا شود، زمانى دستخوش ماتم مادرش و سپس ماتم مصيبت جانسوز برادرش امام حسن (ع) گردد و از اين مصايب دردناك تر و افزون تر اينكه به مصايب جانسوز كربلا گرفتار شود، به طورى كه قامتش خميده شود و موى سرش سفيد گردد.))
پيامبر (ص) گريان شد و صورت پر اشكش را بر صورت زينب (س) نهاد و گريه سختى كرد، زهرا (س) از علت آن پرسيد. پيامبر (ص) بخشى از بلاها و مصايبى را كه بر زينب (س) وارد مى شود، براى زهرا(س) بيان كرد.
حضرت زهرا (س) پرسيد: ((اى پدر! پاداش كسى كه بر مصايب دخترم زينب (س) گريه كند كيست ؟ پيامبر اكرم (ص) فرمود: ((پاداش او همچون پاداش كسى است كه براى مصايب حسن و حسين (ع) گريه مى كند))(3)
بشارت تولد زينب و گريه على (ع)
هر پدرى را كه بشارت به ولادت فرزند دادند، شاد و حرم گرديد، جز على بن ابى طالب (ع) كه ولادت هر يك از اولاد او سبب حزن او گرديد.
در روايت است كه چون حضرت زينب متولد شد، اميرالمؤمنين (ع) متوجه به حجره طاهره گرديد، در آن وقت حسين (ع) به استقبال پدر شتافت و عرض كرد: اى پدر بزرگوار! همانا خداى كردگار خواهرى به من عطا فرموده
اميرالمؤ منين (ع) از شنيدن اين سخن بى اختيار اشك از ديده هاى مبارك به رخسار همايونش جارى شد. چون حسين (ع) اين حال را از پدر بزرگوارش مشاهده نمود افسرده خاطر گشت . چه ، آمد پدر را بشارت دهد، بشارت مبدل به مصيبت و سبب حزن و اندوه پدر گرديد، دل مباركش ره درد آمد و اشك از ديده مباركش بر رخسارش جارى گشت و عرض كرد: ((بابا فدايت شوم ، من شما را بشارت آوردم شما گريه مى كنيد، سبب چيست و اين گريه بر كيست ؟))
على (ع) حسينش را در برگرفت و نوازش نمود و فرمود: ((نور ديده ! زود باشد كه سر اين گريه آشكار و اثرش نمودار شود.))كه اشاره به واقعه كربلا مى كند. همين بشارت را سلمان به پيغمبر داد و آن حضرت هم منقلب گرديد.
چنان كه در بعض كتب است كه حضرت رسالت در مسجد تشريف داشت آن وقت سلمان شرفياب خدمت گرديد و آن سرور را به ولادت آن مظلومه بشارت داد و تهنيت گفت . آن حضرت بگريست و فرمود: ((اى سلمان جبرييل از جانب خداوند جليل خبر آورد كه اين مولود گرامى مصيبتش غير معدود باشد تا به آلام كربلا مبتلا شود، الخ ))(4)
نامگذارى زينب از طرف خداوند
هنگامى كه زينب (س) متولد شد، مادرش حضرت زهرا (س) او را نزد پدرش اميرالمؤ منين (ع) آورده و گفت : اين نوزاد را نامگذارى كنيد! حضرت فرمود: من از رسول خدا جلو نمى افتم .
در اين ايام حضرت رسول اكرم (ص) در مسافرت بود. پس از مراجعت از سفر، اميرالمؤ منين على (ع) به آن حضرت عرض كرد: نامى را براى نوزاد انتخاب كنيد. رسول خدا (ص) فرمود: من بر پروردگارم سبقت نمى گيرم .
در اين هنگام جبرئيل (ع) فرود آمده و سلام خداوند را به پيامبر(ص) ابلاغ كرده و گفت :
نام اين نوزاد را ((زينب )) بگذاريد! خداوند بزرگ اين نام را براى او بر برگزيده است .
بعد مصايب و مشكلاتى را كه بر آن حضرت وارد خواهد شد، بازگو كرد. پيامبر اكرم (ص) گريست و فرمود: هر كس بر اين دختر بگريد، همانند كسى است كه بر برادرانش حسن و حسين گريسته باشد.(5)
فرزند فاطمه
عليا حضرت زينب ، نخستين دخترى است كه از فاطمه (س) به دنيا آمده ، و او پس از امام حسن و امام حسين (ع) بزرگترين فرزندان فاطمه (س) بوده ، و نيز گفته اند:
دليل بر آن است كه راويان حديث و بيان كنندگان اخبار در ايام اضطهار - يعنى روزگار غلبه و چيرگى ظلم و ستم ستمگران بر مؤ منين - هر گاه مى خواستند از اميرالمؤ منين على (ع) روايتى نقل كنند مى گفتند:
اين روايت از ابى زينب است ، و اينكه اميرالمؤ منين (ع) را به اين كنيه مى ناميدند، براى آن است كه زينب كبرى (س) پس از امام حسن و امام حسين - عليهماالسلام - بزرگترين فرزندان آن حضرت بوده ، و اميرالمؤ منين (ع) نزد دشمنانش به اين كنيه معروف نبوده است .(6)
تغذيه زينب از زبان پيامبر
حضرت زينب (س) مانند دو برادرش حسن و حسين (ع) از زبان رسول الله (ص) تغذى مى كرد.
همان طور كه در بسيارى از اخبار آمده است ، پيغمبر (ص) زبان خود را در دهان حسنين مى گذاشت ، آنان با مكيدن زبان پيغمبر تغذيه مى شدند و از همين طريق گوشت و پوست بدنشان مى روييد و رشد مى كرد، در مورد حضرت زينب (س) نيز همين عمل را انجام مى داد.
در جلد اول از كتاب خرايج راوندى (صفحه 94) معجزه يكصد و پنجاه و پنج (155) از حضرت صادق (ع) چنين روايت كرده است :
امام صادق (ع) فرمود: پيغمبر (ص) پيوسته نزد فرزندان شير خوار فاطمه مى آمد، از آب دهان خود آنان را تغذيه مى كرد و سپس به فاطمه (س) مى فرمود به آنان شير ندهيد))(7)
لقب هاى حضرت زينب (س)
الف ) زينب كبرى : اين لقب براى مشخص شدن و تمييز دادن او از ساير خواهرانش (كه از ديگر زنان اميرمؤ منان به دنيا آمده بودند) بود.
ب )الصديقة الصغرى : چون (( صديقة )) لقب مبارك مادرش ، زهراى مرضيه (س) است ، و از سويى شباهت هاى بى شمارى ميان مادر و دختر وجود داشت ، لذا حضرت زينب را (( صديقه صغرى )) ملقب كردند.
ج ) عقيله / عقيله بنى هاشم / عقيله الطالبين :
(( عقيله )) به معناى بانويى است كه در قومش از كرامت و ارجمندى ويژه اى بر خوردار باشد و در خانه اش عزت و محبت فوق العاده اى داشته باشد.
د) ديگر لقب ها:
از ديگر لقب هاى حضرت زينب ، موثقه عارفه ، عالمه غيرمعلمه ، عابده آل على ، فاضله و كامله است . (8)
كنيه حضرت زينب (س)
كنيه آن عليا حضرت (( ام كلثوم )) است ، و اين كه ايشان را (( زينب كبرى )) مى گويند، براى آن است كه فرق باشد بين او و بين كسى از خواهرانش كه به آن نام و كنيه ناميده شده است .
چنان كه ملقبه به (( صديقه صغرى )) شده است ، براى فرق بين او و مادرش صديقه كبرى فاطمه زهراصلوات الله عليهما. (9)
پاورقي
1- خطابه زينب كبرى (س) پشتوانه انقالب امام حسين (ع) صفحات 55 - 57 اثر دانشمند محترم محمد مقيمى از انتشارات سعدى ، به نقل از طراز المذهب ، ص 32 و 22.
2- زينب كبرى ، ص 139.
3- الخصائص الزينبيه ، ص 155 ناسخ التواريخ زينب (س) ص 47
4- ناسخ التواريخ حضرت زينب كبرى (س)، ج 1، ص 45 و 46.
5- فاطمه زهرا (س) دل پيامبر، ص 854
6- زينب كبرى ، ص 137 و 138
7- پيام آور كربلا، ص 17
8- ره توشه راهيان نور، ص 258.
9- زينب كبرى ، ص 137.
برگفته از سایت شهید آوینی http://www.aviny.com
مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود:
خلاصه خوب حواستان را جمع کنید! هر چه اطراف شما جمع میشود، مالک آن هستید. مملوک چیزی نیستید. آزاد و مختارید. این اختیار و عزت را از دست ندهید. اگر چهار مرتبه بگویی بیچارهام و عادت کنی اوضاع خیلی بیریخت میشود. کسی که قوی بوده کم کم میبینی ضعیف شده است. این طور گفتن خیلی مدخلیت دارد. همیشه بگویید: «الحمدالله»، شکر خدا. بلکه بتوانی دلت را هم با زبانت همراه کنی. اگر پکر هستی دو مرتبه با دلت بگو: «الحمدالله»، آن وقت غمت را از بین میبرد. قوهات زیاد میشود.
مبادا اگر تازه کسب را شروع کردهای بگویی بازار خراب است، وضع بد است. این حال کسانی است که هفتاد سال در این دنیا خرد شدهاند. تو سه روز است کاسب شدهای. کسب خیلی سخت است. این حرف را نگو که عادت میکنی. امیدوارم که جلو زبانت را بگیری که موثر است. بنده یک وقت به ذهنم آمده بود که نکند زبان مقدر باشد. یعنی اگر گفتی خوب است خوب میَشود و اگر گفتی بد است بد میشود. (۱)
کسی که تازه زن گرفته است نگوید: ای بابا اوضاع بیریخت است. کمرهایتان را محکم ببندید و قرص مشغول کارتان باشید. زود خودتان را ضعیف معرفی نکنید. فکر مشقتهای جزئی دنیا را نکنید. مالکیت خیلی قیمت دارد. هر جا هم که خرج میکنی بهرهاش را میبری. لذتبخش است. مالکیت خیلی قیمت دارد؛ مالکیت نفس، مال، آبرو، خانه.
کسی که سیگار میکشد در حقیقت سیگار او را میکشد. یک وقت نگویید مجبوریم. لفظ «مجبورم» نداریم مگر در طاعات خدا. در آن جا عیب ندراد، خدا یا من بیچارهام، کاری از من بر نمیآید، نمی توانم تو را عبادت کنم. خدا اینها را دوست دارد. مالکیت وحشت آور نیست، خسته کننده نیست. مملوک بودن انسان را بیچاره میکند. این که انبیا و اولیا میگویند دنیا طلب نباشید، یعنی عبد دنیا نشوید. خدا انسان را مالک قرار داده است. فرمود:
«الدنیا و الاخره هما ضرتان بمنزله المشرق و المغرب ان قرب من الواحد بعد من الاخر» (۲) ؛
هر کس به یکی نزدیک شود از دیگری دور می شود. اگر مملوک دنیا شوم مملوک آخرت نمی توانم باشم. اگر مملوک خدا و ائمه (ع) شوم مملوک دنیا نمیتوانم باشم. باید مالک باشم. بعد فرمود: «لکل منهما بتون»؛ برای هر کدام فرزندانی است. «کونوا من أبناء الاخره»؛ شما از فرزندان آخرت باشید! چقدر شیرین و لذتبخش است. کلام امیرالمومنین (ع) قوت کمر شیعیان است. کمر انسان را قرص و محکم میکند. در روایت آمده است که «البلاء موکل بالمنطق» ؛ بلا و گرفتاری، موکول به سخن گفتن آن است. (۳)
(۱) پیامبر اکرم(ص) ، من لایحضر، ج ، ص 379
(۲) رجوع کنید به : نهجالبلاغه، حکمت 103.
(۳) کتاب طوبای محبت – ص37
مجالس حاج محمداسماعیل دولابی.
برگرفته شده از:ojeparvaz.blog.ir
اوّل : هر روز هفتاد مرتبه بگوید اَسْتَغْفِرُاللّهَ وَ اَسْئَلُهُ التَّوْبَةَ
دوّم : هر روز هفتاد مرتبه بگوید اَسْتَغْفِرُاللّهَ الَّذى لا اِلهَ اِلاّ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحیمُ الْحَىُّ الْقَیّوُمُ وَ اَتُوبُ اِلَیْهِ و در بعضى روایات الْحَىُّ الْقَیُّومُ پیش از الرَّحْمنُ الرَّحیمُ است و عمل به هر دو خوبست و از روایات مستفاد مى شود كه بهترین دعاها و ذكرها در این ماه استغفار است و هركه هر روز از این ماه استغفار كند هفتاد مرتبه مثل آنست كه هفتاد هزار در ماههاى دیگر استغفار كند .
سوّم: تصدّق كند در این ماه اگرچه به نصف دانه خرمایى باشد تا حق تعالى بدن او را برآتش جهنّم حرام گرداند از حضرت صادق علیه السلام منقول است كه از آن جناب سؤ ال كردند از فضیلت روزه رجب فرمود چرا غافلید از روزه شعبان راوى عرض كرد یابن رَسول الله چه ثواب دارد كسى كه یك روز از شعبان را روزه بدارد فرمود به خدا قسم بهشت ثواب اوست عرض كرد یابن رسول الله بهترین اعمال در این ماه چیست فرمود تصدّق و استغفار هر كه تصدّق كند در ماه شعبان حق تعالى آن را تربیت كند همچنانكه یكى از شما شتر بچّه اش را تربیت مى كند تا آنكه در روز قیامت برسد به صاحبش در حالتى كه بقدر كوه اُحُد شده باشد.
چهارم: در تمام این ماه هزار بار بگوید لا اِلهَ اِلا اللّهُ وَلانَعْبُدُ اِلاّ اِیّاهُ مُخْلِصینَ لَهُ الدّینَ وَ لَوُ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ كه ثواب بسیار دارد از جمله آنكه عبادت هزار ساله در نامه عملش بنویسند .
پنجم: در هر پنجشنبه این ماه دو ركعت نماز كند در هر ركعت بعد از حمد صد مرتبه توحید و بعد از سلام صد بار صلوات بفرستد تا حق تعالى برآورد هر حاجتى كه دارد از امر دین و دنیاى خود و روزه اش نیزفضیلت دارد و روایت شده كه در هر روز پنجشنبه ماه شعبان زینت مى كنند آسمانها را پس ملائكه عرض مى كنند خداوندا بیامرز روزه داران این روز را و دعاى ایشان را مستجاب گردان و در خبر نبوى است كه هر كه روز دوشنبه و پنجشنبه شعبان را روزه دارد حقّتعالى بیست حاجت ازحوائج دنیا وبیست حاجت ازحاجتهاى آخرت او را برآورد .
ششم: در این ماه صلوات بسیار فرستد.