سلام بريده حنجرسلام
عمليات دريايي مرواريد
چرا عمده عملياتهاي عراق بر ضد ايران در هوا زمين خلاصه ميشد و خبري از نيروي دريايي عراق نبود؟
در 7 ا آذرماه 1359
نيروي دريايي ارتش ايران تحت پشتيباني نيروي هوايي با يورش به اسكله هاي نفتي عراق ، مستقر در خليج فارس، با نامهاي “الاميه ” و ” البكر” ضمن نابودي اين اسكله ها پرونده صدور نفت عراق از طريق دريا را براي هميشه بستند ، به طوري كه از آن پس عراق همواره براي صادرات نفتي خود از طريق ترانزيت خاكي دست به دامان كشورهاي همسايه اش نظير اردن و تركيه شد.هم چنين در اين عمليات كه به نابودي بندر ام القصر عراق در اروند رود منجر شد ضمن ان كه عراق در زمينه تجارت دريايي دچار مشكل گرديد نيروي دريايي خود را تا پايان جنگ تحميلي از دست داد.
عمليات آخوندك
ننگ حقارت بر بزرگ ترين عمليات نيروي دريايي آمريكا بعد از جنگ جهاني دوم
با ازهم پاشيده شدن نيروي دريايي عراق و استيلاي دريايي ايران در خليج فارس آمريكا و كشورهاي عضو ناتو نيروهاي خود را به بهانه ي تامين امنيت نفت كش هاي بين المللي مستقيما وارد خليج فارس كردند.ايران نيز در اقدامي متقابل براي صيانت از محدوده ي دريايي خود اقدام به مين گذاري دريايي كرد.در سال هاي پاياني جنگ و نمود حالت فرسايش آن آمريكا و متحدانش كه از پيروزي عراق نا اميد شده بودند به دنبال بهانه اي براي ورود مستقيم به جنگ بودند.اين بهانه با برخورد يك كشتي تجاري امريكايي با مين هاي ايراني فراهم شد.
امريكا در اقدامي تلافي جويانه با تمام استعداد نظامي خود از جمله پشتيباني ناو هواپيمابر به اسكله ها ي ايراني سليمان و ساسان واقع در خليج فارس حمله ور شد.ايران براي مقابله با اين حمله همه جانبه امريكا تنها به اعزام دو فروند ناوچه ي سهند وسبلان و تعدادي قايق تند رو در كلاس جوشن اكتفا كرد.
در اين درگيري كاملا نابرابر و كلاسيك كه علي رغم انتظار فرمانده هان امريكايي كه ساعت هاي متمادي ادامه پيدا كرد نيروهاي امريكايي خسارت سنگيني متحمل شدند.اما در نهايت با شهادت تعداد زيادي از پرسنل ايراني و غرق شدن ناوچه سهند و تصرف اسكله هاي ايراني پايان يافت.
امريكا به دليل مقاومت زياد نيروهاي ايراني وخسارت هاي وارده به نيروي دريايي خود اين نبرد را به عنوان بزرگ ترين عمليات نظامي برون مرزي نيروي دريايي خود بعد از جنگ جهاني دوم ثبت كرد و براي روحيه بخشي به پرسنل خود به آنها مدال شجاعت اعطا كرد.
و هم چنين اين عمليات بهانه اي براي حضور مستمر امريكا در در خليج فارس شد.بهانه اي كه ساقط كردن هواپيماي مسافربري ايرباس ايراني در تير همان سال يكي از قربانيان آن بود
حمله به اچ3 ، بزرگ ترين عمليات هوايي دنيا
صدام حسين با پي بردن به برتري خلبانان ايراني و نبوغ آن ها براي صيانت از هواپيماهاي نظامي خود آن ها را از مرز ايران دور كرده و به پايگاه هاي بسيار دور دست در نزديكي مرز اردن و سوريه بنام اچ 3 يا الوليد منتقل كرد به خيال آن كه آن ها را از دست رس خلبانان ايراني دور كرده است
نيرو هاي ايراني طي يك عمليات غافل گيرانه و طي ساعت ها پرواز مسكوت راديويي بدون شناسايي شدن با عبور از خطوط صفر مرزي عراق و تركيه و با حمايت تانكرهاي سوخت رسان 707 خود را به الوليد رسانده و در سحرگاهي غافلگيرانه تمامي الوليد را با خاك يكسان كردند.شدت اين حمله و غافلگيري آن براي صدام و تمام حاميان بين المللي آن به قدري بود كه تا ساعت ها بعد از عمليات هنوز متوجه نشدند كه با چه نوع هواپيماهايي و از سوي چه كشوري مورد حمله واقع شدند.
حمله 140 فروندي نيروهوايي ايران به عراق در تاريخ 1/7/59
بزرگ ترين عمليات هوايي منطقه خاورميانه از نظر استعداد پروازي
بفاصله چند ساعته از هجوم همه جانبه عراق به ايران در سي و يكم شهريور ، نيروهوايي ارتش ايران تحت فرماندهي سرتيپ جواد فكوري، عملياتي را طراحي و اجرا كردند كه در سرعت عمل از اتاق فكر تا عملياتي شدن،و همچنين استعدادهاي بكار رفته ، در سطح خاورميانه يك ركورد محسوب ميشد.طي اين عمليات 140 فروند هواپيماي جنگنده ايراني تحت پشتيباني جمبوجتهاي سوخت رسان ،بصورت ضربتي وارد حريم هوايي عراق گشته؛و تمامي اهداف از پيش تعيين شده را با موفقيت صد در صدي ،بمباران كردند.
در طي اين عمليات 55%توان هوايي عراق از ميان رفت وبگونه ايي كه عراق هرگز قادر به بازسازس و جانشيني بعضي از اهداف ، نشد و عملياتي شدن مجدد بعضي ديگر ،همانند فرودگاه نظامي بغداد حدود 69 روز بطول انجاميد.
با اين عمليات ، ايران برتري هوايي خود را با به ثبت رساندن يك ركورد تاريخي اثبات كرد.
من بیمار بودم، تازه از بیمارستان خارج شده بودم، در منزلی … استراحت میکردم و در جریان اوضاع و احوال هم قرار میگرفتم؛ مرحوم شهید رجایی و شهید باهنر و برادران دیگر (میآمدند و) مسائل را با من در میان میگذاشتند. لیکن خود من شرکت فعالی در جریانات نمیتوانستم داشته باشم.
در این اواخر تدریجاً حالم بهتر شده بود، گاهی در جلسات شرکت میکردم، کمااینکه در شب قبل از حادثه؛ در جلسهای در اتاق خود مرحوم رجایی شرکت کردم و راجع به مسائل مهم مملکتی صحبت میکردیم. بنابراین دور بودم از محل حادثه (انفجار) و بعدازظهر هم بود، من هم بیمار بودم و خوابیده بودم، از خواب که بیدار شدم از بچههای پاسدار، برادرهایی که پهلوی من بودند یک زمزمههایی شنیدم. گفتم چیه؟ گفتند که یک بمب در نخستوزیری منفجر شده است. گفتم که کی آنجا بوده؟ گفتند که رجایی و باهنر هم بودند، من فوقالعاده نگران شدم، با حال بسیار ضعیف و ناتوانی که داشتم خودم را رساندم پای تلفن، نشستم، بنا کردم اینجا آنجا تلفن کردن، اما خبرها همه متناقض و نگران کننده بود. یکی میگفت که حالشان خوب است، یکی میگفت زنده بیرون آمدند، یکی میگفت جسدشان پیدا نشده، یکی میگفت توی بیمارستانند و من تا اوائل شب که خبر درستی به من نرسیده بود در حالت فوقالعاده بد و نگرانی به سر میبردم، تا بالأخره مطلب برایم روشن شد
احساسات من در آن موقع طبیعی است که چه احساساتی بود. دو دوست عزیز و قدیمی، دو انقلابی، دو عنصر طراز اول جمهوری اسلامی را از دست داده بودیم و من شدیداً احساس خسارت میکردم، احساس ضایعه میکردم، احساس غم میکردم و از طرفی احساس خشم نسبت به آن کسانی که عاملین این حادثه بودند میکردم و همین بود که فردا صبح زود با اینکه خیلی بیحال بودم پا شدم، سوار ماشین شدم، آمدم برای تشییع جنازه به مجلس، و با اینکه اطبا همه من را منع میکردند که من شرکت نکنم و دخالت نکنم، دیدم طاقت نمیآورم که شرکت در مراسم نکنم، آمدم آنجا روی ایوان جلوی مجلس و یک سخنرانیای هم با کمال هیجان کردم که دور و ور من را دوستان گرفته بودند که نبادا من بیفتم، از بس هیجان داشتم. بههرحال برای من بسیار حادثهی تلخی بود، یعنی شاید بتوانم بگویم تلخترین حادثهای بود که تا آنروز من دیده بودم، زیرا حادثهی هفتتیر که میتوانست برای من تلختر باشد هنگامی اتفاق افتاده بود که من آن روز بیهوش بودم و نمیفهمیدم، بعد تدریجاً با این حادثه ذره ذره آشنا شدم و اطلاع پیدا کردم، اما این حادثهی ناگهانی به خصوص بعد از حادثهی هفت تیر برای من شاید تلخترین حادثهای بود که تا آن روز برای من پیش آمده بود.
مصاحبهی مطبوعاتی پیرامون حادثهی هشتم شهریور؛ ۱۳۶۱/۵/۲۶.
حزب الله لبنان برای هشتمین سالگرد پیروزی در جنگ ۳۳ روزه دستخطی از حجت الاسلام و المسلمین سیدحسن نصرالله، دبیر کل این حزب، رونمایی کرده است. سیدحسن نصرالله در این دستخط نوشته است: «همیشه به شما وعدهی پیروزی میدهم- أعدُکم بالنّصرِ دائما». آنچه پیش رو دارید دو روایت از یک دیدار است؛ دیدار هستهی اولیهی حزب الله لبنان با امام خمینی (قدس سره) در بدو تأسیس حزب الله در سال ۶۱ شمسی. راویان این دیدار شهید سید عباس موسوی، دبیر کل پیشین و سید حسن نصرالله، دبیرکل فعلی حزب الله لبنان هستند. همچنین میتوانید صوت این سخنان را از اینجا دانلود کنید.
سید حسن نصرالله: در آن دیدار سید عباس از طرف مجموعه صحبت کرد. قاعدتا وقت برای صحبت طولانی نبود. سید عباس بسیار خلاصه به امام (رحمت الله علیه) گفت: ما گروهی از روحانیون و جوانان لبنانی هستیم که تصمیم گرفتهایم در برابر اشغال اسرائیل مقاومت کنیم. اسرائیل کشور ما را اشغال کرده. و به واسطهی این که حضرتعالی امام و مرجع ما هستید به تأیید و راهنماییهای شما نیازمندیم. امام (رضوان الله علیه) بلافاصله این یکپارچگی و هماهنگی میان برادران و همچنین این رویکرد را تأیید کردند. و تأکید کردند اصلا راه دیگری جز مقاومت در برابر اشغال وجود ندارد. و مقاومت در برابر اشغال واجب شرعی و دینی است. و امام (رضوان الله علیه) آن روز جملهی بسیار مهمی گفتند. گفتند: به خدا توکل کنید و به وعده و یاری خداوند اطمینان داشته باشید. به خودتان متکی باشید. منتظر کمک، پشتیبانی و حمایت این و آن نباشید. کارتان را حتی اگر شده از صفر شروع کنید. با گذشت زمان و راستی، اخلاص، جدیت و توکل به خداوند متعال پیروز خواهید شد. و این جمله را به کار بردند که: من پیروزی را در پیشانی شما میبینم. امام آن روز این را گفتند و قاعدتا این برای برادران خیلی جالب توجه بود. چون در آن اوایل -داریم از اواخر ۸۲ و اوایل ۸۳ صحبت میکنیم. - هیچ افقی برای پیروزی مقاومت و مخصوصا پیروزی کوتاهمدت مقاومت وجود نداشت. مقاومت شبیه رفتن به سمت سرنوشت نامعلوم بود. پروژهی مقاومت بیش از این که پروژهی پیروزی باشد بیشتر شبیه پروژهی شهادت دستجمعی بود! امام این راه و این مجموعه را تأیید کردند و مشروعیتی که نیاز داشت را به آن بخشیدند. هم به این ساختار و هم به این روش، خط و راه. و میتوانیم آن جلسه را مهمترین جلسهی بنیانگذاری تاریخ حزب الله قلمداد کنیم.
خاطره از جلسه با امام خمینی(ره) در سال ۱۹۸۲
سید عباس موسوی: ایشان (سلام الله علیه) را به یاد میآورم در حالی که سال ۱۹۸۲ در خدمتش بودیم و آمریکا، نیروهای چندملیتی و اسرائیل لبنان و منطقه را قبضه کرده بودند. ایشان (سلام الله علیه) به ما گفت: این مقطع از تاریخی که در آن زندگی میکنید همچون کربلاست. از صفر شروع کنید. تا پایان زندگیتان انتظار میوهچینی نداشته باشید. بگذارید نسلهایتان میوهها را بچینند.
خاطره از جلسه با امام خمینی(ره) در سال ۱۹۸۲
سید حسن نصرالله: مقاومت را خودکشی و دیوانگی و شور جوانانی میدانستند که هنوز به اندازهی کافی بزرگ نشدهاند و عقل و فهم ندارند. اگر یادتان باشد آن روزها این ادبیات حتی توسط بعضی نویسندگان استفاده میشد که: مگر چشم میتواند دشنه را تاب بیاورد؟ که البته این یک مغالطه بود. حتی نزدیکان ما نیز این مسئله را درک نمیکردند. میگفتند میخواهید خودتان را به کشتن بدهید آزادید! پای خودتان. به طور کلی ایدهی مقاومت در ابتدا یک ایدهی مردمی نبود. بلکه بسیاری آن را نوعی هوس، حرارت، احساسات کنترلنشده، خودکشی یا… میدیدند. احساس میکردند ما داریم سرمان را به دیوار میکوبیم و نتیجه فقط این است که سر خودمان میشکند. درک مقاومت در ابتدای مسیر برای بسیاری از مردم دشوار بود. چون اسرائیل پاکسازی و اشغال بسیار شدیدی انجام داده بود. بسیاری را میکشت و خانهها و روستاهای بسیاری را تخریب میکرد. مردم میترسیدند و ناتوان و مأیوس بودند. ۱۰۰.۰۰۰ سرباز اسرائیلی در لبنان حضور داشتند. همچنین نیروهای چند ملیتی آمریکایی، فرانسوی، انگلیسی و ایتالیایی. ضمن این که بعضی نیروهای سیاسی و نظامی لبنان با دشمن تعامل و همکاری داشتند. وقتی به مردم میگفتیم ما افراد کمشماری هستیم که میخواهیم در برابر همهی این واقعیت خارجی مقاومت کنیم منطقی بود که بسیاری از مردم این را درک نمیکردند. در حالی که سید عباس وقتی با مجاهدان صحبت میکرد، آنان را بسیج میکرد یا سخنرانی میکرد از مقاومت به عنوان پروژهی شهادت نام نمیبرد بلکه مقاومت را پروژهی پیروزی بر میشمرد. و همان طور هم شد.
خاطره از جلسه با امام خمینی(ره) در سال ۱۹۸۲
سید حسن نصرالله: امسال بیست و پنجمین سالگرد شکلگیری حزب الله و مقاومت اسلامی لبنان است. از روز اول در پیشانی آن گروه کمشمار با ایمانی که خود را به خدا فروخته بود، پیروزی و موفقیت حک شده بود. برادران و خواهران، به همین دلیل است که در این ۲۵ سال حتی یک شکست هم نخوردهایم. حتی یک روز هم مغلوب نشدهایم. و با نگاه به آن گذشته دربارهی آینده نیز میگویم: برادران و خواهران، به شما تأکید میکنم در مقابله با همهی پیامدها، چالشها و شرطبندیهای داخلی، منطقهای و بین المللی هیچ وقت شکست نخواهیم خورد.
سال ۲۰۰۴
ترجمه از سیدحسین مرکبی