• نقشه سایت 
  • تماس با ما 

مدرسه علمیه حضرت قاسم بن الحسن(ع) تهران

ماه شعبان هم گذشت ...

اعتکاف و ایام البیض

26 اسفند 1397 توسط خادمین حضرت قاسم بن الحسن علیهماالسلام


 

در فرهنگ دین، مساجد از چنان ارزش و منزلتی برخوردارند كه خداوند متعال آنها را خانه های خویش بر روی زمین و پناهگاهی مطمئن برای مؤمنین به شمار می آورد تا برای محفوظ ماندن از شرّ حوادث و آفات بدانجا روی آوردند(1) و این مكان مقدس را پایگاهی برای رسیدن به خدا و نزدیكی به آستانِ قُربِ حضرتِ حق بدانند و خداوند متعال نیز در تحسین آنان كه اینگونه می اندیشند، می فرماید: «همانگونه كه ستارگان برای زمینیان پرتوافشانی می كنند، مساجد نیز برای اهل آسمان نور افشانند و بی تردید خوشبخت، كسی است كه مساجد، خانه هایش باشد»(2) و از حضرت رسول اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) درباره ی اهمیت و ارزش مساجد روایت است كه: «بهترین مكانهای زمین، مساجد است و محبوب ترین افراد نزد خدا كسی است كه زودتر از همه به مسجد داخل شود و دیرتر از همه بیرون رود».(3)
فصلی برای گریستن


انسان در گریز از هوای نفس و در طریقت اُنس با معبود همواره نیازمند خلوتی است تا در انزوای وجود خویش در آثار صُنع پروردگارش با دیده ی عبرت بیندیشد و با سوزِ دل واشك دیده باطن خود را از زنگار گناهان بشوید و خانه ی دل را مصفای حضور خالق هستی بخش سازد و اعتكاف، فرصت و مجالي است براي پرداخت به امور نفس خويش و جلوه گري نور محبّت خدا در سراي وجود انسان تا انسان بدون دلواپسي و وابستگى، خود را در سرای معبود نظاره گر باشد و مساجد همواره بعنوان پایگاهی جهت خلوتِ اُنس با معبود برای معتكفین محسوب می گردند.
فضائل اعتكاف


اعتكاف در لغت به معنای توقف طولانی در یك مكان و ملازمت داشتن بر چیزی است(4) و در شریعت و فقه اسلام بر اقامت سه روز و بیشتر از آن در مسجد جامع برای عبادت خدا و تهذیب نفس اطلاق می گردد كه شخص معتكف به حالتِ روزه بدان عمل می نماید، در مورد فضائل اعتكاف از حضرت رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) احادیثی چند روایت گردیده كه به طور اجمال به برخی از آنها می پردازیم:
الف) حضرت فرمودند: معتكف از انجام گناهان باز می ایستد و بدین وسیله اجری مانند كسی كه همه ی نیكی ها و حسنات را انجام می دهد خواهد داشت.(5)
ب) هر كسی از روی ایمان و به خاطر خدا اعتكاف كند، همه ی گناهان گذشته ی او آمرزیده می شود.(6)
ج) هر كس یك روز را به منظور كسب عنایت الهی و به نیّت قرب خدا اعتكاف نماید، خداوند بین او و آتش سه خندق ایجاد می كند كه فاصله ی هر یك تا دیگری بیش از مسافت بین زمین و آسمان است.(7)
ایام البیض


در اعتكاف همواره ایامی مشهور و مورد اهمیت سالكان طریقت و اصحاب معرفت بوده است، كه از آن جمله مي توان به ده روز آخر ماه رمضان و ایام البیض ماه رجب اشاره كرد ولي آنچه كه ایام البیض ماه رجب يعني روزهاي سيزدهم، چهاردهم و پانزدهم این ماه را مورد عنایت اهل عرفان قرار می دهد به اختصار چنین است:
الف) تأكید در استحباب روزه ی آن سه روز می باشد كه روایاتی در شأن آن از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و امام صادق(علیه السّلام) وارد است؛ رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمودند: «هر كس سه روز از وسط ماه رجب (سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم) را روزه بدارد و در شب هایش به نماز شب قیام كند، از دنیا رحلت نمی كند مگر با توبه ی نصوح»(8) و همچنین از امام صادق(علیه السّلام) نقل شده است كه: «هر كس ایام البیض ماه رجب را روزه بگيرد، خداوند متعال به ازای هر روز، ثواب روزه داری و شب زنده داری یك سال را برای او می نویسد و او روز قیامت در جایگاه ایمن شدگان از آتش دوزخ، خواهد ایستاد.»(9) همین طور در حدیثی از امام صادق(علیه السّلام) آمده است: «روز قیامت ندا كننده ای از جانب عرش ندا می دهد: «أین الرجبیّون؟» يعنى: «اهل ماه رجب كجایند؟» پس گروهی كه چهره ی آنان درخشان است و تاج هایی بر سر دارند بپا خیزند… همه ی اینها برای كسی است كه قسمتی از ماه رجب را روزه بگیرد، اگر چه یك روز در اول یا وسط یا آخرِ آن باشد.(10)
ب) عمل ام داوود كه از مبارك ترین و باعظمت ترین اعمال مستحبّی در طول سال به حساب می آید كه مشتمل بر دعای استفتاح و اعمال مستحبّی دیگری است و بنا بر فرمایش امام صادق(علیه السّلام) دعای استفتاح، دعایی است كه با آن درهای آسمانی باز می شود و خواننده ی آن، دعایش در همان ساعت مستجاب می گردد و برای كسی كه آن را بخواند، پاداشی به جز بهشت نیست.(11)
اهمیت اعتكاف


در میزان اهمیتی كه پیامبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نسبت به امر اعتكاف قائل بودند، از امام صادق(علیه السّلام) روایت است كه رسول خدا در ده روز آخر ماه مبارك رمضان در مسجد معتكف می شدند و مؤمنین برای آن حضرت خیمه ای بر پا می كردند و ایشان در این ده روز بستر خویش را برمی چیدند و به اعتكاف مشغول بودند. در روایتی دیگر از امام صادق(علیه السّلام) می خوانیم كه: «جنگ بدر در ماه رمضان اتفاق افتاد و آن حضرت فرصت اعتكاف پیدا نكردند، از این رو سال بعد بیست روز معتكف شدند: ده روز برای همان سال و ده روز برای سال قبل كه اعتكاف از ایشان فوت شده بود».(12)
پي نوشتها:


1- نهج الفصاحه، ابوالقاسم پاینده، حدیث 71، بنای تقوا، محمد تقي ربانى، ص 19.
2- ثواب الاعمال، شیخ صدوق، ص 63.
3- وسائل الشیعه، حر عاملى، ج 3، ص 533؛ بنای تقوا، ص 14.
4- اعتكاف تطهیر صحیفه ی اعمال، واحد تحقیقات مسجد جمكران، ص 9.
5- اعتكاف تطهیر صحیفه ی اعمال، ص 16.
6- همان، ص 14.
7- همان، ص 15.
8- همان، ص 29.
9- همان، ص 29.
10- همان، ص 28.
11- اعتكاف ابرار، مؤسسه دارالهدى، ص 107.
12- اعتكاف ابرار، ص 41.

منبع : سايت راسخون

 نظر دهید »

مختصری درباره ولادت حضرت زینب سلام الله علیها

19 دی 1397 توسط خادمین حضرت قاسم بن الحسن علیهماالسلام

 

 

مختصری درباره ولادت حضرت زینب سلام الله علیها

تولد زينب(س) و گريه پيامبر بر مصايب آن
زينب كبرى (س) روز پنجم جمادى الاول سال 5 يا 6 هجرت در مدينه چشم به جهان گشود. خبر تولد نوزاد عزيز، به گوش رسول خدا (ص) رسيد. رسول خدا (ص) براى ديدار او به منزل دخترش ‍ حضرت فاطمه زهرا (س) آمد و به دختر خود فاطمه (س) فرمود:

((دخترم ، فاطمه جان ، نوزادت را برايم بياور تا او را ببينم )).

فاطمه (س) نوزاد كوچكش را به سينه فشرد، بر گونه هاى دوست داشتنى او بوسه زد، و آن گاه به پدر بزرگوارش داد. پيامبر (ص) فرزند دلبند زهراى عزيزش را در آغوش كشيده صورت خود را به صورت او گذاشت و شروع به اشك ريختن كرد. فاطمه (ص) ناگهان متوجه اين صحنه شد و در حالى كه شديدا ناراحت بود از پدر پرسيد: پدرم ، چرا گريه مى كنى ؟!

 

رسول خدا (ص) فرمود: ((گريه ام به اين علت است كه پس از مرگ من و تو، اين دختر دوست داشتنى من سرنوشت غمبارى خواهد داشت ، در نظرم مجسم گشت كه او با چه مشكلاتى دردناكى رو به رو مى شود و چه مصيبتهاى بزرگى را به خاطر رضاى خداوند با آغوش باز استقبال مى كند)).

در آن دقايقى كه آرام اشك مى ريخت و نواده عزيزش را مى بوسيد، گاهى نيز چهره از رخسار او برداشته به چهره معصومى كه بعدها رسالتى بزرگ را عهده دار مى گشت خيره خيره مى نگريست و در همين جا بود كه خطاب به دخترش فاطمه (س) فرمود: ((اى پاره تن من و روشنى چشمانم ، فاطمه جان ، هر كسى كه بر زينب و مصايب او بگريد ثواب گريستن كسى را به او مى دهند كه بر دو برادر او حسن و حسين گريه كند)).(1)

ولادت و پرورش زينب
درست ترين گفتار آن است كه سيدتنا زينب كبرى (س) در پنجم ماه جمادى الاولى سال پنجم هجرى به دنيا آمده ، و تربيت و پرورش ‍ آن دره يتيمه و مرواريد گرانبها و بى مانند در كنار پيغمبر اكرم (ص) بوده ، و در خانه رسالت راه رفته ، و غذاي خود را از وجود مطهر زهراي مرضيه(س) تناول نموده ، و از دست پسر عموى پيغمبر، اميرالمؤ منين (ع) غذا و خوراك خورده و نمو نموده ، نمو قدسى و پاكيزه ، و با سعادت و نيكبختى ، و پرورش يافته پرورش روحانى و الهى ، و به جامه هاى عظمت و بزرگى به چادر پاكدامنى و حشمت و بزرگوارى پوشيده شده ، و پنج تن اصحاب كساء به تربيت و پرورش و تعليم و آموختن و تهذيب و پاكيزه گردانيدن او قيام نموده و ايستادگى داشتند، و همين بس است كه مربى و مؤ دب و معلم او ايشان باشند.(2)

گريه جبرئيل بر مصايب زينب (س)
روايت شده است كه پس از ولادت حضرت زينب (س)، حسين (ع) كه در آن هنگام كودك سه چهار ساله بود، به محضر رسول خدا (ص) آمد و عرض كرد: ((خداوند به من خواهرى عطا كرده است )). پيامبر(ص) با شنيدن اين سخن ، منقلب و اندوهگين شد و اشك از ديده فرو ريخت . حسين (ع) پرسيد: ((براى چه اندوهگين و گريان شدى ؟)).< p/> پيامبر(ص) فرمود: ((اى نور چشمم ، راز آن به زودى برايت آشكار شود.))

تا اينكه روزى جبرئيل نزد رسول خدا (ص) آمد، در حالى كه گريه مى كرد، رسول خدا (ص) از علت گريه او پرسيد، جبرئيل عرض ‍ كرد: ((اين دختر (زينب ) از آغاز زندگى تا پايان عمر همواره با بلا و رنج و اندوه دست به گريبان خواهد بود؛ گاهى به درد مصيبت فراق تو مبتلا شود، زمانى دستخوش ماتم مادرش و سپس ماتم مصيبت جانسوز برادرش امام حسن (ع) گردد و از اين مصايب دردناك تر و افزون تر اينكه به مصايب جانسوز كربلا گرفتار شود، به طورى كه قامتش خميده شود و موى سرش سفيد گردد.))

پيامبر (ص) گريان شد و صورت پر اشكش را بر صورت زينب (س) نهاد و گريه سختى كرد، زهرا (س) از علت آن پرسيد. پيامبر (ص) بخشى از بلاها و مصايبى را كه بر زينب (س) وارد مى شود، براى زهرا(س) بيان كرد.

حضرت زهرا (س) پرسيد: ((اى پدر! پاداش كسى كه بر مصايب دخترم زينب (س) گريه كند كيست ؟ پيامبر اكرم (ص) فرمود: ((پاداش او همچون پاداش كسى است كه براى مصايب حسن و حسين (ع) گريه مى كند))(3)

بشارت تولد زينب و گريه على (ع)

هر پدرى را كه بشارت به ولادت فرزند دادند، شاد و حرم گرديد، جز على بن ابى طالب (ع) كه ولادت هر يك از اولاد او سبب حزن او گرديد.

در روايت است كه چون حضرت زينب متولد شد، اميرالمؤمنين (ع) متوجه به حجره طاهره گرديد، در آن وقت حسين (ع) به استقبال پدر شتافت و عرض كرد: اى پدر بزرگوار! همانا خداى كردگار خواهرى به من عطا فرموده

اميرالمؤ منين (ع) از شنيدن اين سخن بى اختيار اشك از ديده هاى مبارك به رخسار همايونش جارى شد. چون حسين (ع) اين حال را از پدر بزرگوارش مشاهده نمود افسرده خاطر گشت . چه ، آمد پدر را بشارت دهد، بشارت مبدل به مصيبت و سبب حزن و اندوه پدر گرديد، دل مباركش ره درد آمد و اشك از ديده مباركش بر رخسارش جارى گشت و عرض كرد: ((بابا فدايت شوم ، من شما را بشارت آوردم شما گريه مى كنيد، سبب چيست و اين گريه بر كيست ؟))

على (ع) حسينش را در برگرفت و نوازش نمود و فرمود: ((نور ديده ! زود باشد كه سر اين گريه آشكار و اثرش نمودار شود.))كه اشاره به واقعه كربلا مى كند. همين بشارت را سلمان به پيغمبر داد و آن حضرت هم منقلب گرديد.

چنان كه در بعض كتب است كه حضرت رسالت در مسجد تشريف داشت آن وقت سلمان شرفياب خدمت گرديد و آن سرور را به ولادت آن مظلومه بشارت داد و تهنيت گفت . آن حضرت بگريست و فرمود: ((اى سلمان جبرييل از جانب خداوند جليل خبر آورد كه اين مولود گرامى مصيبتش غير معدود باشد تا به آلام كربلا مبتلا شود، الخ ))(4)

نامگذارى زينب از طرف خداوند
هنگامى كه زينب (س) متولد شد، مادرش حضرت زهرا (س) او را نزد پدرش اميرالمؤ منين (ع) آورده و گفت : اين نوزاد را نامگذارى كنيد! حضرت فرمود: من از رسول خدا جلو نمى افتم .

در اين ايام حضرت رسول اكرم (ص) در مسافرت بود. پس از مراجعت از سفر، اميرالمؤ منين على (ع) به آن حضرت عرض كرد: نامى را براى نوزاد انتخاب كنيد. رسول خدا (ص) فرمود: من بر پروردگارم سبقت نمى گيرم .

در اين هنگام جبرئيل (ع) فرود آمده و سلام خداوند را به پيامبر(ص) ابلاغ كرده و گفت :

نام اين نوزاد را ((زينب )) بگذاريد! خداوند بزرگ اين نام را براى او بر برگزيده است .

بعد مصايب و مشكلاتى را كه بر آن حضرت وارد خواهد شد، بازگو كرد. پيامبر اكرم (ص) گريست و فرمود: هر كس بر اين دختر بگريد، همانند كسى است كه بر برادرانش حسن و حسين گريسته باشد.(5)

فرزند فاطمه

عليا حضرت زينب ، نخستين دخترى است كه از فاطمه (س) به دنيا آمده ، و او پس از امام حسن و امام حسين (ع) بزرگترين فرزندان فاطمه (س) بوده ، و نيز گفته اند:

دليل بر آن است كه راويان حديث و بيان كنندگان اخبار در ايام اضطهار - يعنى روزگار غلبه و چيرگى ظلم و ستم ستمگران بر مؤ منين - هر گاه مى خواستند از اميرالمؤ منين على (ع) روايتى نقل كنند مى گفتند:

اين روايت از ابى زينب است ، و اينكه اميرالمؤ منين (ع) را به اين كنيه مى ناميدند، براى آن است كه زينب كبرى (س) پس از امام حسن و امام حسين - عليهماالسلام - بزرگترين فرزندان آن حضرت بوده ، و اميرالمؤ منين (ع) نزد دشمنانش به اين كنيه معروف نبوده است .(6)

تغذيه زينب از زبان پيامبر
حضرت زينب (س) مانند دو برادرش حسن و حسين (ع) از زبان رسول الله (ص) تغذى مى كرد.

همان طور كه در بسيارى از اخبار آمده است ، پيغمبر (ص) زبان خود را در دهان حسنين مى گذاشت ، آنان با مكيدن زبان پيغمبر تغذيه مى شدند و از همين طريق گوشت و پوست بدنشان مى روييد و رشد مى كرد، در مورد حضرت زينب (س) نيز همين عمل را انجام مى داد.

در جلد اول از كتاب خرايج راوندى (صفحه 94) معجزه يكصد و پنجاه و پنج (155) از حضرت صادق (ع) چنين روايت كرده است :

امام صادق (ع) فرمود: پيغمبر (ص) پيوسته نزد فرزندان شير خوار فاطمه مى آمد، از آب دهان خود آنان را تغذيه مى كرد و سپس به فاطمه (س) مى فرمود به آنان شير ندهيد))(7)

لقب هاى حضرت زينب (س)
الف ) زينب كبرى : اين لقب براى مشخص شدن و تمييز دادن او از ساير خواهرانش (كه از ديگر زنان اميرمؤ منان به دنيا آمده بودند) بود.

ب )الصديقة الصغرى : چون (( صديقة )) لقب مبارك مادرش ، زهراى مرضيه (س) است ، و از سويى شباهت هاى بى شمارى ميان مادر و دختر وجود داشت ، لذا حضرت زينب را (( صديقه صغرى )) ملقب كردند.

ج ) عقيله / عقيله بنى هاشم / عقيله الطالبين :

(( عقيله )) به معناى بانويى است كه در قومش از كرامت و ارجمندى ويژه اى بر خوردار باشد و در خانه اش عزت و محبت فوق العاده اى داشته باشد.

د) ديگر لقب ها:

از ديگر لقب هاى حضرت زينب ، موثقه عارفه ، عالمه غيرمعلمه ، عابده آل على ، فاضله و كامله است . (8)

كنيه حضرت زينب (س)
كنيه آن عليا حضرت (( ام كلثوم )) است ، و اين كه ايشان را (( زينب كبرى )) مى گويند، براى آن است كه فرق باشد بين او و بين كسى از خواهرانش كه به آن نام و كنيه ناميده شده است .

چنان كه ملقبه به (( صديقه صغرى )) شده است ، براى فرق بين او و مادرش صديقه كبرى فاطمه زهراصلوات الله عليهما. (9)

پاورقي
1- خطابه زينب كبرى (س) پشتوانه انقالب امام حسين (ع) صفحات 55 - 57 اثر دانشمند محترم محمد مقيمى از انتشارات سعدى ، به نقل از طراز المذهب ، ص 32 و 22.

2- زينب كبرى ، ص 139.

3- الخصائص الزينبيه ، ص 155 ناسخ التواريخ زينب (س) ص 47

4- ناسخ التواريخ حضرت زينب كبرى (س)، ج 1، ص 45 و 46.

5- فاطمه زهرا (س) دل پيامبر، ص 854

6- زينب كبرى ، ص 137 و 138

7- پيام آور كربلا، ص 17

8- ره توشه راهيان نور، ص 258.

9- زينب كبرى ، ص 137.

برگفته از سایت شهید آوینی  http://www.aviny.com 

 نظر دهید »

بخشی از بیانات مقام معظم رهبری پیرامون امام حسن عسکری (علیه السلام)

25 آذر 1397 توسط خادمین حضرت قاسم بن الحسن علیهماالسلام

 

عزت و عظمت امام حسن عسکری علیه السلام

بخشی از بیانات حضرت آیت الله خامنه ای پیرامون امام حسن عسکری (علیه السلام)
اعتراف مخالفان به فضل و شجاعت و استقامت امام حسن عسکری (علیه السلام)
امامی که موافقان، شیعیان، مخالفان، غیرمعتقدان، همه، شهادت دادند و اعتراف کردند به فضل او، به علم او، به تقوای او، به طهارت او، به عصمت او، به شجاعت او در مقابل دشمنان، به صبر و استقامت او در برابر سختی ها، این انسان بزرگ، این شخصیت باشکوه، وقتی به شهادت رسید، فقط بیست و هشت سال داشت. در تاریخ پرافتخار شیعه، این نمونه ها را کم نداریم. پدر امام زمان عزیز ما با آن همه فضیلت، با آن همه مقامات، با آن همه کرامات، وقتی با سم و جنایت دشمنان از دنیا رفت، فقط بیست و هشت سال داشت؛ این میشود الگو؛ جوان احساس میکند یک نمونه ی عالی در مقابل چشم دارد. آن امام بزرگوار، جوادالائمه (علیه السّلام) است که در بیست و پنج سالگی شهید شده است؛ این امام عسکری (علیه الصّلاةوالسّلام) است که در بیست و هشت سالگی به شهادت رسیده است؛ و این همه فضیلت، این همه مکرمت، این همه عظمت، که نه فقط ما به آنها قائلیم و مترنّمیم، بلکه دشمنانشان، مخالفانشان، کسانی که اعتقاد به امامت آنها نداشتند، همه اعتراف کردند.
بیانات در دیدار جمعی از مردم و خانواده شهدا و ایثارگران ۱۳۹۰/۱۲/۱۰
 
داعیه ی امامت علت دشمنی حاکمان با اهل بیت (علیهم السلام) بود
این بزرگواران، دائم در حال مبارزه بودند؛ مبارزه ای که روحش سیاسی بود. زیرا کسی هم که در مسند حکومت نشسته بود، مدّعی دین بود. او هم ظواهر دین را ملاحظه می کرد. حتّی، گاهی اوقات نظر دینی امام را هم می پذیرفت. (مثل قضایایی که در مورد «مأمون» شنیده اید که صریحاً نظر امام را قبول کرد.) یعنی ابایی نداشتند که گاهی نظر فقهی را هم قبول کنند. چیزی که موجب می شد این مبارزه و معارضه با اهل بیت وجود داشته باشد، این بود که اهل بیت، خودشان را «امام» می دانستند. می گفتند: «ما امامیم». حضرت باقر علیه السّلام، در منی که رفته بود، فرمود: «إِنَ ّ رَسُولَ اللهِ کانَ الْاِمامُ» و همه را یک به یک برشمرد تا به خودش رسید و فرمود: «من امامم.» اصلاً بزرگترین مبارزه علیه حکّام همین بود. چون کسی که حاکم شده بود و خود را امام و پیشوا می دانست، می دید شواهد و قرائنی که در امام لازم است، در حضرت هست و در او نیست و این موجود را برای حکومت، خطرناک می شمرد؛ چون مدّعی است. حکّام، با این روح مبارزه می جنگیدند و ائمّه علیهم السّلام هم مثل کوه ایستاده بودند. بدیهی است که در این مبارزه، معارف، احکام فقهی و خُلقیّات و اخلاقیّاتی که ائمّه ترویج می کردند، جای خود را دارد. تربیت شاگردِ بیشتر و ارتباطات شیعی، روزبه روز گسترده تر شد. شیعه را اینها نگهداشت. شما مرامی را در نظر بگیرید که دویست و پنجاه سال علیه آن حکومت شده است! اصلاً باید هیچ چیزیش نماند؛ باید به کل از بین برود؛ ولی شما ببینید الان دنیا چه خبر است و شیعه به کجا رسیده است!

این نکته را باید در اشعاری که درباره ی امام صادق، امام هادی و امام عسکری علیهم السّلام خوانده می شود، به خوبی دید. اینها مبارزه می کردند و برای همین مبارزه هم جانشان را از دست دادند. راهی است که رو به هدفی مشخّص ادامه دارد. گاهی یکی برمی گردد، یکی از این طرف می رود؛ اما هدف یکی است.
۱۳۸۰/۶/۳۰
 
ارتباطات شیعه در زمان حضرت جواد تا حضرت عسکری (علیهم السلام) از همیشه گسترده تر بوده است
زمان حضرت رضا و حضرت جواد و حضرت هادی و حضرت عسکری، ارتباطات شیعه از همیشه گسترده تر بوده است. در هیچ زمانی ارتباط شیعه و گسترش تشکیلاتی شیعه در سرتاسر دنیای اسلام، مثل زمان حضرت جواد و حضرت هادی و حضرت عسکری نبوده است. وجود وکلا و نواب و همین داستان هایی که از حضرت هادی و حضرت عسکری نقل می کنند - که مثلاً کسی پول آورد و امام معین کردند چه کاری صورت بگیرد - نشان دهنده ی این معناست. یعنی علی رغم محکوم بودن این دو امام بزرگوار در سامرا، و قبل از آنها هم حضرت جواد به نحوی، و حضرت رضا (سلام الله علیه) به نحوی، ارتباطات با مردم همین طور گسترش پیدا کرد. این ارتباطات، قبل از زمان حضرت رضا هم بوده؛ منتها آمدنِ حضرت به خراسان، تأثیر خیلی زیادی در این امر داشته است. ۱۳۸۴/۰۵/۱۸
 
این که آن بزرگوارها در غربتِ زیادی بودند، واقعاً همین طور است؛ دور از مدینه و دور از خاندان و دور از محیط مألوف؛ اما در کنار این، درباره ی این سه امام - از حضرت جواد تا حضرت عسکری - نکته ی دیگری وجود دارد و آن این است که هرچه به پایان دوره ی حضرت عسکری جلوتر می رویم، این غربت بیشتر می شود. حوزه ی نفوذ ائمه و وسعت دایره ی شیعه در زمان این سه امام، نسبت به زمان امام صادق و امام باقر شاید ده برابر است؛ و این چیز عجیبی است. شاید علت این که اینها را این طور در فشار و ضیق قرار دادند، اصلاً همین موضوع بود. ۱۳۸۲/۰۲/۲۰

امام حسن عسکری (علیه السلام) در شهر سامرا با تمام دنیای اسلام رابطه برقرار کرده بود
بعد از حرکت حضرت رضا به طرف ایران و آمدن به خراسان، یکی از اتفاقاتی که افتاد، همین بود. شاید اصلاً در محاسبات امام هشتم (علیه السّلام) این موضوع وجود داشته. قبل از آن، شیعیان در همه جا تک و توک بودند؛ اما بی ارتباط به هم، نا امید، بدون هیچ چشم اندازی، بدون هیچ امیدی؛ سلطه ی حکومت خلفا هم که همه جا بود؛ قبلش هم هارون بود با آن قدرت فرعونی. حضرت که به طرف خراسان آمدند و از این مسیر عبور کردند، شخصیتی در مقابل مردم ظاهر شد که هم علم، هم عظمت، هم شکوه، هم صدق و هم نورانیت را جلوی چشم آنها می گذاشت؛ اصلاً مردم مثل چنین شخصیتی را ندیده بودند. قبل از آن، چقدر از شیعیان می توانستند از خراسان حرکت کنند و به مدینه بروند و امام صادق را ببینند؟ اما در این مسیر طولانی، همه جا امام را از نزدیک دیدند؛ چیز عجیبی بود؛ کأنّه انسان پیغمبر را مشاهده کند. آن هیبت و عظمت معنوی، آن عزت، آن اخلاق، آن تقوا، آن نورانیت و آن علم وسیع - که هرچه می پرسی و هرچه می خواهی، در دستش هست؛ چیزی که اصلاً مردم آن را ندیده بودند - ولوله یی راه انداخت.
امام به خراسان و مرو رسیدند. مرکز هم مرو بود، که در ترکمنستانِ فعلی واقع شده است. بعد از یکی دو سال هم که شهادت حضرت بود و مردم داغدار شدند. هم ورود امام - که نشان دادن جلوه یی از چیزهای ندیده و نشنیده ی مردم بود - و هم شهادت آن بزرگوار - که داغ عجیبی بنا کرد - در واقع تمام فضای این مناطق را در اختیار شیعه قرار داد؛ نه این که حتماً همه شیعه شدند، اما همه محب اهل بیت شدند…
بعد از امام رضا تا زمان شهادت حضرت عسکری (علیهم السّلام) چنین حادثه یی اتفاق افتاده. حضرت هادی و حضرت عسکری در همان شهر سامرا، که در واقع مثل یک پادگان بود - یک شهر بزرگِ آن چنانی نبود؛ پایتخت نوبنیادی بود که «سُرّ من رأی»؛ سران و اعیان و رجالِ حکومت و به قدری از مردم عادی که حوایج روزمره را برطرف کنند، در آن جمع شده بودند - توانسته بودند این همه ارتباطات را با سرتاسر دنیای اسلام تنظیم کنند. وقتی ما ابعاد زندگی ائمه را نگاه کنیم، می فهمیم اینها چه کار می کردند. بنابراین فقط این نبود که اینها مسائل نماز و روزه یا طهارت و نجاسات را جواب بدهند؛ در موضع «امام» - با همان معنای اسلامیِ خودش - قرار می گرفتند و با مردم حرف می زدند. به نظر من این بعد در کنار این ابعاد قابل توجه است. شما می بینید که حضرت هادی را از مدینه به سامرا می آورند و در سنین جوانی - چهل و دو سالگی - ایشان را به شهادت می رسانند؛ یا حضرت عسکری در بیست و هشت سالگی به شهادت می رسند؛ اینها همه نشان دهنده ی حرکت عظیم ائمه (علیهم السّلام) و شیعیان و اصحاب آن بزرگوارها در سرتاسر تاریخ بوده. با این که دستگاه خلفا، دستگاه پلیسیِ با شدت عمل بود، درعین حال ائمه (علیهم السّلام) این گونه موفق شدند. غرض، در کنار غربت، این عزت و عظمت را هم باید دید..


منبع :http://farsi.khamenei.ir/

 

 

 3 نظر

امام صادق(علیه السلام) را بهتر بشناسيم

03 آذر 1397 توسط خادمین حضرت قاسم بن الحسن علیهماالسلام

 

                                                            

امام صادق(علیه السلام) را بهتر بشناسيم

به مناسبت میلاد صادق آل عبا(علیه السلام)

نام شريفش جعفر، كنيه‌اش ابوعبدالله و ابواسماعيل و لقبهايش‌فاضل، قائم، طاهر، كافل، منجى و مشهورترين آنها صادق بود. درروز جمعه هفدهم ربيع الاول سال‌83 هجرى قمرى هنگام طلوع فجر درمدينه چشم به جهان گشود و در بيست و پنجم شوال سال 148 هجرى‌قمرى در سن شصت و پنج‌سالگى در مدينه چشم از جهان فرو بست ودر كنار پدر و جد (امام باقر و امام سجاد(علیه السلام) و عموى جدش (امام‌جسن مجتبى (ع‌» در قبرستان بقيع به خاك سپرده شد. پدرش‌26ساله بود كه او زاده شد. دوازده سال از عمر شريفش را در كنارجدش امام سجاد(علیه السلام) و نوزده سال را در كنار پدرش امام باقر(علیه السلام)گذراند. مدت امامت آن گرامى 34 سال بود كه حدود هجده سال آن(132-114ه ) همزمان با حكومت امويان بود و شانزده سال آن(148-132 ه ) همزمان با حكومت عباسيان.
آن حضرت با پنج تن از خلفاى بنى اميه هشام بن عبدالملك(125-105 ه )، وليد بن يزيد (126-125ه)، يزيد بن وليد(1267ه)، ابراهيم بن وليد (127ه) و مروان بن محمد ملقب به‌حمار (132-127ه) و دو تن از خلفاى بنى عباس ابوالعباس سفاح(132-136) و ابو جعفر منصور (158-136ه) معاصر بود.
در مدت امامت آن حضرت در قلمرو اسلام حوادث مهمى روى داد. تنى‌چند از علويان عليه حكومت وقت قيام كردند. زيد بن على بن‌الحسين پسر امام سجاد(علیه السلام) در سال 121 هجرى عليه هشام بن‌عبدالملك اموى در كوفه قيام كرد و به شهادت رسيد. يحيى پسرزيد نيز چند سال بعد در خراسان قيام كرد و كشته شد. محمد بن‌عبدالله معروف به نفس زكيه نوه امام حسن مجتبى(علیه السلام) نيز در سال‌145 هجرى عليه حكومت عباسى عليه منصور دوانيقى در مدينه‌قيام كرد ولى كارش به جايى نرسيد و كشته شد. برادر اين محمد،ابراهيم بن عبدالله هم در همان سال در بصره عليه منصور قيام‌كرد و كشته شد. از جمله مهمترين حوادث سياسى اجتماعى دوران‌امامت امام صادق(علیه السلام) انتقال حكومت از امويان به عباسيان بود.
عباسيان كه از سال 100 هجرى يك نهضت فرهنگى پنهانى را بنيادكرده بودند و عليه امويان در خراسان مخفيانه تبليغ مى‌كردندسرانجام در سال‌129 هجرى به يك قيام نظامى به رهبرى ابومسلم‌خراسانى دست زدند و در سال 132 هجرى ابوالعباس سفاح را دركوفه به خلافت رساندند و در همان سال مروان حمار آخرين خليفه‌اموى در مصر به دست‌سپاه خراسان كشته شد.
در دوره امامت امام صادق(علیه السلام) مسلمانان بيش از پيش به علم ودانش روى آوردند و در بيشتر شهرهاى قلمرو اسلام بويژه درمدينه، مكه، كوفه، بصره و… مجالس درس و مناظره‌هاى علمى دايرو از رونق خاصى بر خور دار گرديد. در اين مدت و با استفاده ازفرصت‌به دست آمده امام صادق(علیه السلام) توانست علوم و معارف اهل بيت‌را بيان كرده در همه‌جا منتشر كند. سفرهاى اجبارى و اختيارى‌امام به عراق و به شهرهاى حيره، هاشميه و كوفه و مدتى اقامت‌در كوفه و برخورد با اربابان ديگر مذاهب فقهى و كلامى نقش‌بسزايى در معرفى علوم اهل بيت و گسترش آن در جامعه داشت. دراين شهرها مدينه، كوفه، حيره، هاشميه و مكه در ايام حج‌گروههاى مختلف براى فراگيرى دانش نزد آن حضرت مى‌آمدند و ازدرياى دانش او بهره مى‌بردند. بزرگان اهل سنت چون مالك بن انس،ابوحنيفه، سفيان ثورى، سفيان بن‌عيينه، ابن جريح، روح ابن قاسم‌و… ريزه خوار خوان دانش بيكران او بودند. آن اندازه كه‌دانشمندان و راويان از او حرف و حديث نقل كرده و از دانش وى‌بهره برده‌اند از هيچ يك از ديگر ائمه و ديگر خاندان اهل بيت،آن اندازه نقل نكرده‌اند. هيچ محدث و فقيهى به اندازه آن حضرت‌مساله پاسخ نگفته است. بر خورد وى با گروههاى مختلف مردم سبب‌شد كه آوازه شهرتش در دانش و بينش دينى، علم و تقوى، سخاوت وجود و كرم و… در تمام قلمرو اسلام طنين انداز شود و مردم ازهر سو براى استفاده از دانش بيكران وى رو سوى او كنند.
دانشمندان علم حديث‌شمار كسانى را كه مورد اعتماد بوده‌اندراويان ثقه و از آن حضرت حديث نقل كرده‌اند تا چهار هزار نفررا نوشته‌اند.
ظاهرا نخستين‌بار ابن عقده اين شمارش را انجام داده است. (نك‌مناقب، 4/369 دارالاضواء) شيخ طوسى در كتاب رجال خود سه هزار ودويست و سى و چهارتن از اين راويان از جمله دوازده زن را نام‌برده است. (نك: رجال طوسى، اصحاب الصادق(ع‌» در اين دوره علوم‌و فلسفه ايرانى، هندى و يونانى به حوزه اسلامى راه يافت وبازار ترجمه علوم گوناگون از زبانهاى مختلف به زبان عربى گرم‌و پررونق گرديد. همچنين مكتبهاى كلامى و فرقه‌هاى مذهبى و فقهى‌در اين عصر پايه گذارى شد. مناظرات امام صادق(علیه السلام) با اربابان‌دانشهاى گوناگون چون پزشكان، فقيهان، منجمان، متكلمان، صوفيان‌و… بويژه مناظرات وى با ابوحنيفه مشهور و در منابع شيعه وسنى ثبت است. (نك مناقب: 4/305-233، كشف الغمه: 2/430-367) به‌عنوان مثال چگونگى گردش خون در بدن و وظائف گلبولها را امام‌صادق(علیه السلام) دست كم هزار سال پيش از دانشمندان غربى بيان كرده‌است. (بنگريد: توحيد مفضل).
شمايل


بيشتر شمايل آن حضرت مثل پدرش امام باقر(علیه السلام) بود. جز آنكه كمى‌باريكتر و بلندتر بود. مردى بود ميانه بالا، افروخته روى،پيچيده موى و پيوسته صورتش چون آفتاب مى درخشيد. در جوانى‌موهاى سرش سياه بود. بينى‌اش كشيده و وسط آن اندكى بر آمده بودو برگونه راستش خال سياهى داشت. محاسن آن جناب نه زياد پرپشت‌و نه زياد تنك بود. دندانهايش درشت و سفيد بود و ميان دودندان پيشين آن گرامى فاصله داشت. بسيار لبخند مى‌زد و چون نام‌پيامبر برده مى‌شد رنگ رخسارش زرد و سبز مى‌شد. در پيرى سفيدى‌موى سرش بر وقار و هيبتش افزوده بود.
آراستگى ظاهر


بسيار با ابهت‌بود. چندانكه چون دانشمندان زمانش به قصدپيروزى بر او براى مناظره‌هاى علمى به ديدارش مى رفتند، باديدن او زبانشان بند مى‌آمد. همواره با وقار و متين راه مى‌رفت‌و به هنگام راه رفتن عصا در دست مى‌گرفت. ظاهرش هميشه مرتب ولباسش اندازه بود. به وضع ظاهر خود بسيار اهميت مى داد. موهاى‌سر و صورتش را هر روز شانه مى‌زد. عطر به كار مى برد و گل‌مى‌بوئيد. انگشترى نقره بانگين عقيق در دست مى‌كرد و نگين عقيق‌بسيار دوست مى‌داشت. هنگام نشستن گاه چهار زانو مى‌نشست و گاه‌پاى راست را بر ران چپ مى‌نهاد. در اتاقش نزديك در و رو به‌قبله مى‌نشست. لباسهايش را خود تا مى‌كرد. گاه بر تخت مى‌خوابيدو گاه بر زمين. چون از حمام بيرون مى‌آمد لباس تازه و پاكيزه‌مى‌پوشيدو عمامه مى‌گذاشت.
لباس پوشيدن


در لباس پوشيدن هم ظاهر را حفظ مى‌كرد و هم توانايى مالى را ومى‌فرمود: «بهترين لباس در هر زمان، لباس معمول مردم همان‌زمان است.» هم لباس نو مى‌پوشيد و هم لباس وصله‌دار. هم لباس‌گران قيمت مى‌پوشيد و هم لباس كم بها و مى‌فرمود: «اگر كهنه‌نباشد، نو هم نيست.» لباس كم بها و زبر را زير و لباس نرم وگران قيمت را روى آن مى‌پوشيد و چون «سفيان ثورى‌» زاهد به وى‌اعتراض كرد كه «پدرت على (علیه السلام) لباسى چنين و گرانبهانمى‌پوشيد» فرمود: «زمان على (علیه السلام) زمان فقر و ندارى بود واكنون همه چيز فراوان است. پوشيدن آن لباس در اين زمان لباس‌شهرت است و حرام خداوند زيبا است و زيبايى را دوست دارد و چون‌به بنده‌اش نعمتى مى‌دهد، دوست دارد بنده‌اش آن را آشكار كند.
سپس آستين را بالا زد و لباس زير را كه زبر و خشن بود، نشان‌داد و فرمود: «لباس زبر و خشن را براى خدا پوشيده‌ام و لباس‌روئين را كه نو و گرانبها است‌براى شما.» هنگام احرام وانجام فريضه حج‌برد سبز مى‌پوشيد و به گاه نماز پيراهن زبر وخشن و پشمين. لباس سفيد را بسيار دوست داشت و چون به ديدن‌ديگران مى‌رفت آن را برتن مى‌كرد. نعلين زرد مى‌پوشيد و به كفش‌زرد رنگ و سفيد علاقه‌مند بود.
غذا خوردن


به هنگام غذا خوردن چهار زانو مى‌نشست و گاهى هم بر دست چپ‌تكيه مى‌كرد و غذا مى‌خورد. رعايت‌بهداشت را بويژه به هنگام غذاخوردن بسيار مهم مى‌شمرد. همواره هم پيش از غذا خوردن دستانش‌را مى‌شست و هم بعد از غذا، با اين تفاوت كه پيش از غذا دستانش‌را بعد از شستن، با چيزى چون حوله خشك نمى‌كرد ولى پس از غذاآنها را مى‌شست و خشك مى‌كرد. اگر هنگام غذا خوردن دستانش تميزبود آنها را نمى شست. هميشه غذا را با گفتن «بسم الله‌» شروع‌مى‌كرد و با جمله «الحمدالله‌» به پايان مى‌برد. نيز غذا را بانمك آغاز و با سركه تمام مى‌كرد. به هنگام خوردن غذا«الحمدلله‌» بسيار مى‌گفت و نعمتهاى خدا را سپاس مى‌گفت. غذارا داغ نمى‌خورد بلكه صبر مى‌كرد تا معتدل شود، ميل مى‌كرد. به‌وقت‌خوردن از آن قسمت ظرف كه مقابلش بود غذا مى‌خورد. هيچگاه‌در حال راه رفتن غذا نمى‌خورد. و هيچ وقت‌شام نخورده‌نمى‌خوابيد. همواره به اندازه غذا مى‌خورد و از پرخورى پرهيزمى‌كرد. بعد از غذا خوردن خلال مى‌كرد.
عبادت


امام صادق(علیه السلام) از اعاظم عباد و اكابر زهاد بود. از سه حال خارج‌نبود: يا روزه داشت، يا نماز مى‌خواند و يا ذكر مى‌گفت. چون‌روزه مى‌گرفت‌بوى خوش به كار مى‌برد و بعد از ماه رمضان بى‌درنگ‌زكات فطره روزه خود، خانواده و خدمتكارانش را مى‌پرداخت.
شبهاى قدر را اگرچه مريض بود تا صبح در مسجد به نيايش وعبادت مى‌گذراند. چون نيمه شب براى خواندن نماز شب بر مى‌خاست‌با صداى بلند ذكر مى‌گفت و دعا مى‌خواند تا اهل خانه بشنوند وهركس بخواهد براى عبادت برخيزد. هنگامى كه ماموران حكومت‌براى دستگيرى وى شبانه از ديوار منزلش وارد مى‌شدند، او را درحال راز و نياز با تواناى بى‌همتا يافتند. آن گرامى ذكر ركوع وسجود را بسيار تكرار مى‌كرد.
امام صادق(علیه السلام) خداوند را همه جا حاضر و او را بر اعمال خودناظر مى‌دانست. از اين رو به‌گاه نيايش مجذوب خداوند مى‌شد. مالك‌بن انس مى‌گويد: «با امام صادق بر او درود خداى باد حج‌گزاردم، به هنگام تلبيه هرچه مى‌كوشيد تا لبيك بگويد، صدايش درگلو مى‌ماند و چنان حالتى به او دست مى‌داد كه نزديك بود ازمركبش به زير افتد. گفتم: چاره‌اى نيست‌بايد لبيك گفت. فرمود:
چگونه جرات كنم لبيك بگويم، مى‌ترسم خداوند بگويد: «نه‌لبيك‌» چون زبان به لبيك مى‌گشود، آن قدر آن را تكرار مى‌كرد كه‌نفسش بند مى‌آمد. قرآن را بسيار بزرگ مى‌داشت و آن را در چهارده‌بخش قرائت مى‌فرمود.
برنامه زندگى


كار
امام صادق(علیه السلام) در زندگى برنامه‌اى منظم داشت و هركارى را به‌موقع انجام مى‌داد; چنانكه خود فرمود: «بى حيا بى ايمان است وبى برنامه بى چيز» مجلس درس و بحث و مناظره‌ها و مذاكرات علمى‌با شاگردان، ياران و سران مذاهب ديگر وقت معينى داشت وپرداختن به امور زندگى و كار در مزرعه و باغ نيز وقت‌خاص خودش‌را.
آن حضرت ياران و پيروان خود را به كسب مال حلال تشويق مى‌كرد واز آنان مى‌خواست كه در كار خود كوشا باشند و از هرگونه تنبلى‌و كسالت دورى كنند. كار كردن و تجارت را موجب عزت و سربلندى‌انسان مى‌دانست و مى‌فرمود: «صبح زود براى به دست آوردن عزت‌خود برويد.» ولى تاكيد مى‌كرد كه تجارت بايد سالم باشد و كسب‌در آمد از راههاى درست و مشروع باشد.
آن گرامى هرگونه كوشش و تلاش را براى توسعه زندگى خود وخانواده، حج و زيارت رفتن، صدقه دادن و صله رحم كردن را تلاش‌براى آخرت مى‌دانست نه دنيا. تنها به كار و كوشش سفارش نمى‌كرد،بلكه خود نيز كار مى‌كرد و در روزهاى بسيار گرم تابستان، عرق‌ريزان در مزرعه و باغ خود كار مى‌كرد. باغش را بيل مى‌زد وآبيارى مى‌كرد. يكى از يارانش مى‌گويد: «آن حضرت را در باغش‌ديدم، پيراهنى تنگ، زبر و خشن در برو بيل در دست‌باغ راآبيارى مى‌كرد و عرق از سرو صورتش سرازير بود. گفتم: «اجازه‌بفرماييد من كار را انجام دهم.» فرمود: «من كسى را دارم كه‌اين كارها را انجام دهد، ولى دوست دارم كه مرد در راه به دست‌آوردن روزى حلال از گرمى آفتاب آزار ببيند و خداوند ببيند كه‌من در پى روزى حلال هستم. » يكى از يارانش كه آن حضرت را در يك‌روز بسيا گرم تابستان ديد كه كار مى‌كند، معترضانه گفت:
«فدايت‌شوم، شما با مقام والايى كه نزد خداوند دارى وخويشاوندى نزديكى كه با پيغمبر دارى، در چنين روزى، اين گونه‌سخت كار مى‌كنى؟» امام(علیه السلام) پاسخ داد: «در طلب روزى حلال بيرون‌آمدم تا از چون تويى بى‌نياز شوم.» امام صادق(علیه السلام) هم خود كارمى‌كرد و هم غلامان و خدمتكاران خود را به كار وا مى‌داشت و هم‌كارگران روز مزد را به كار مى‌گرفت. هر وقت كارگرى را به كارمى‌گرفت پيش از خشك شدن عرقش مزدش را مى‌پرداخت. هنگام برداشت‌خرما هم در جمع‌آورى آن كمك مى‌كرد و هم در وزن كردن آن. و هم‌به هنگام فروش و تقسيم بر فقرا و نيازمندان.
تجارت
امام صادق(علیه السلام) نه تنها پيروان و يارانش را به كارهاى درست وتجارت صحيح تشويق مى‌كرد بلكه خود نيز گاهى به تجارت مى‌پرداخت.اما نه به دست‌خويش. بلكه سرمايه‌اش را در اختيار كارگزاران وافراد مطمئن قرار مى‌داد تا با آن تجارت كنند. چون مى‌شنيد كه‌سودى برده و روزى به او رسيده شادمان مى‌شد. با اين حال برتجارت سالم بسيار تاكيد داشت و هنگامى كه كارپرداز وى مصادف‌كه با سرمايه وى به تجارت مصر رفته بود، با سودى كلان باز گشت‌فرمود: «اين سود خيلى زياد است‌با كالاها چه كرديد كه چنين‌سود هنگفتى به دست آورديد؟» مصادف پاسخ داد: «چون به مصرنزديك شديم از كاروانهاى كه از مصر مى‌آمدند از وضع كالاى خويش‌پرسيديم. دانستيم كه اين كالا مورد نياز مردم مصر است و دربازار آنجا بسيار ناياب است. از اين رو با هم پيمان بستيم كه‌كالايمان را جز در برابر هريك دينار سرمايه يك دينار سود، كمترنفروشيم، اين بود كه سود زيادى برديم.»
امام(علیه السلام) فرمود:«سبحان الله، عليه مسلمانان هم پيمان مى‌شويد كه كالايتان راجز در برابر هر دينار سرمايه يك دينار سود كمتر نفروشيد!»سپس اصل سرمايه‌اش را برداشت و فرمود: «من را به اين سودنيازى نيست. اى مصادف، چكاچك شمشيرها از كسب روزى حلال آسان‌تراست.» چون امام(علیه السلام) اين گونه سود بردن را اجحاف در حق‌مسلمانان مى‌دانست‌به كارگزار خود اعتراض كرد و از آن سود چيزى‌بر نگرفت.
بخشش به نيازمندان
امام (علیه السلام) با آن همه تاكيد و تلاش در به دست آوردن روزى حلال، بسيار بخشنده و كريم بود. ياران و پيروان خود را به بخشش سفارش مى‌كرد و تاكيد مى‌فرمود ياور درماندگان و دستگير در راه ماندگان باشند. او خود نيز عملا چنين بود. پيوسته مى‌فرمود: «مال با صدقه كم نمى‌شود.» امام بى‌توجهى به مؤمنان نيازمند را كوچك شمردن آنان مى‌دانست و كوچك شمردن آنها را توهين به اهل بيت پيامبر (ص). حضرت صادق (علیه السلام) از راههاى مختلف به خويشان و ديگر مردم نيازمند كمك مى‌كرد. گاه نهانى صدقه مى‌داد و گاه آشكار; گاه توسط كسى مى‌فرستاد و گاه خود مى‌برد. گاهى نيز غذا مى‌پخت و افراد را به خوردن دعوت مى‌كرد. شبانگاه، كه تاريكى شب سايه مى‌گسترد و مردم مى‌خفتند، امام (علیه السلام) همچون پدرانش زنبيلهاى نان و گوشت‌بردوش مى‌گذارد، كيسه‌هاى درهم و دينار در دست مى‌گرفت، ناشناس به سراغ نيازمندان مى‌رفت و غذا و پول را ميان آنها تقسيم مى‌كرد. معلى، يكى از ارادتمندان امام صادق (علیه السلام) مى‌گويد: «امام (علیه السلام) در شبى كه باران نم‌نم مى‌باريد از خانه به قصد سقيفه بنى ساعده بيرون رفت. من پنهانى دنبالش رفتم. در ميان راه، ناگاه چيزى بر زمين افتاد. فرمود: «بسم الله، خدايا به من بازش گردان‌». جلو رفتم و سلام كردم، فرمود: معلى هستى؟ گفتم: آرى، فدايت‌شوم. فرمود: «با دستانت جستجو كن، آنچه يافتى به من بده‌». جستجو كردم، نانهاى پراكنده‌اى يافتم. وقتى آنها را به امام (علیه السلام) مى‌دادم كيسه‌اى پر از نان بر دوشش ديدم. گفتم: اجازه بفرماييد من آن را بردارم. فرمود: من به حمل آن سزاوارترم، ولى با من بيا. سپس به سقيفه بنى ساعده رفتيم و مردمى را خفته يافتيم. امام (علیه السلام) كنار هر نفر يك يا دو نان گذاشت و برگشتيم.» علاوه بر آنچه امام خود شبانه به نيازمندان مى‌داد، گاه به واسطه ديگران نيز اموالى براى آنان مى‌فرستاد و مى‌گفت: «به گيرنده نگوييد من داده‌ام‌» بر صدقه پنهانى تاكيد مى‌كرد و آن را بسيار دوست داشت. فضل بن ابى قره مى‌گويد: «امام كيسه‌هاى پول را به كسى مى‌داد و مى‌فرمود: اينها را به فلانى و فلانى از بنى هاشم بده و بگو از عراق برايتان فرستاده‌اند.» آن شخص مى‌برد و باز مى‌گشت. امام مى‌پرسيد: چه گفتند؟ پاسخ مى‌داد: گفتند: به سبب نيكى‌ات به خويشان پيامبر (ص)، خداى پاداش نيكت دهد.» بخششهاى شبانه امام ادامه داشت و گيرندگان دهنده را نمى‌شناختند; تنها پس از در گذشت امام دريافتند كه ياور آنان كه بوده است. افزون بر اين، امام آشكارا نيز از مستمندان دستگيرى مى‌كرد. يك بار چهارصد درهم و يك انگشترى به ارزش ده‌هزار درهم به فقيرى بخشيد. امام صادق -كه درود خدا و فرشتگانش بر او باد- در صدقه دادن روشى ويژه داشت; اگر گيرنده به آنچه مى‌گرفت قانع بود و خداى را سپاس مى‌گفت، امام بيشتر به او مى‌بخشيد; و اگر آن را كم مى‌دانست‌يا به جاى شكر خداى از امام تشكر مى‌كرد، ديگر چيزى به او نمى‌داد. مسمع بن عبد الملك گويد: «روزى خدمت امام صادق (علیه السلام) بوديم و انگور مى‌خورديم. نيازمندى آمد و چيزى خواست. امام (علیه السلام) خوشه‌اى انگور به وى داد. نيازمند گفت: نيازى به اين ندارم پول بدهيد! امام چيزى به او نداد و فرمود: خداى روزى ديگران را زياد كند. نيازمند رفت و دوباره باز آمد و گفت: همان خوشه انگور را بدهيد. امام چيزى به او نداد و فرمود: خداى روزى‌ات را زياد كند. سپس نيازمند ديگرى آمد. امام (علیه السلام) سه دانه انگور به وى داد. نيازمند گرفت و گفت: سپاس خداى را كه اين روزى‌ام كرد. امام فرمود: صبر كن، پس دو دست‌خود را پر از انگور كرده، به او داد.تهيدست انگورها را گرفت و گفت: سپاس خدايى را كه اين روزى‌ام كرد. امام صادق (علیه السلام) فرمود: بمان. سپس پولى كه حدود بيست درهم بود، به او داد. نيازمند گرفت و گفت: خدايا، تو را سپاس. اين تنها از طرف تو است. امام فرمود: بمان. سپس پيراهن خود را به او بخشيد و فرمود: اين را بپوش! مرد تهيدست پيراهن را گرفت، پوشيد و گفت: سپاس خدايى كه مرا پوشاند… . اى ابا عبد الله، خدايت پاداش نيك دهد. جز اين براى امام دعاى ديگرى نكرد و ما گمان كرديم كه اگر امام را دعا نمى‌كرد همچنان به او چيز مى‌بخشيد.» امام (علیه السلام) همچنين از محصول باغهاى خود نيز به نيازمندان، رهگذران و همسايگان مى‌بخشيد. امام باغى به نام چشمه «ابى زياد» داشت كه سالانه چهار هزار دينار درآمد داشت. آن قدر از آن مى‌بخشيد كه تنها چهارصد دينار باقى مى‌ماند. اين باغ ماجرايى شگفت دارد. يكى از ياران امام (علیه السلام) به وى گفت: «شنيده‌ام در باغ چشمه ابى زياد كارى شگفت مى‌كنى، دوست دارم از زبان شما بشنوم.» امام فرمود: «آرى، چون خرماها مى‌رسد، فرمان مى‌دهيم ديوارهاى باغ را سوراخ كنند تا مردم وارد شوند و از ميوه آن بخورند;» و نيز فرمان مى‌دهم «ده ظرف خرما، كه بر سر هر يك ده نفر مى‌توانند بنشينند، آماده كنند و چون ده نفر بخورند، ده تن ديگر بيايند و هر نفر يك مد خرما مى‌خورند.» سپس فرمان مى‌دهم به تمام همسايگان باغ، از پيرمرد و پيرزن و مريض و كودك و زن و همه كسانى كه توانايى آمدن نداشته‌اند، يك مد خرما بدهند. سپس مزد باغبانان و كارگران و سرپرستان باغ را مى‌دهم و باقيمانده محصول را به مدينه مى‌آورم و بين نيازمندان و آبرومندان به اندازه نيازشان تقسيم مى‌كنم; و در پايان از چهارهزار دينار، چهارصد دينار برايم باقى مى‌ماند. امام صادق (علیه السلام)، افزون بر اين بخششها، بسيار ميهمانى مى‌داد. شاگردان، پيروان خويشاوندان، غريبان و رهگذران را به ميهمانى مى‌خواند و اطعام مى‌كرد. خانه‌اش منزلگاه غريبان و مسافران بود. ميهمانى دادن را بسيار دوست داشت. اطعام را از آزاد كردن بنده بهتر مى‌دانست. او به پيروانش سفارش مى‌كرد كه خويشان و همسايگان و دوستان خويش را اطعام كنند. امام (علیه السلام) به اندازه‌اى ميهمانى مى‌داد كه مى‌توان گفت، بيشتر اوقات ميهمان داشت. مردم مى‌گفتند: «جعفر بن محمد به اندازه‌اى مردم را اطعام مى‌كند كه براى خانواده‌اش چيزى باقى نمى‌ماند.» امام صادق (علیه السلام) وقتى نمى‌خواست كسى را به خانه ببرد، تعارف نمى‌كرد. چون ميهمانان بر سر سفره مى‌نشستند، تعارف مى‌كرد كه بيشتر بخورند و هر چه بيشتر مى‌خوردند، شادمان‌تر مى‌شد. گاه خود از ميهمانان پذيرايى مى‌كرد. و كارهاى آنها را انجام مى‌داد، سر سفره گوشتها را جدا مى‌كرد و در برابر ميهمانان مى‌گذاشت. خود براى ميهمانان غذا مى‌نهاد و حتى به دست‌خود براى آنها لقمه مى‌گرفت. بسيار اتفاق مى‌افتاد كه وقتى مجلس درس و مناظره تمام مى‌شد، موقع غذا خوردن بود. شاگردان و حاضران در محفل را نگه مى‌داشت و با آنها غذا مى‌خورد. در مقابل ميهمانان بسيار خوشرو و خوشرفتار بود. و فقير و غنى را باهم دعوت مى‌كرد. گاه به ميهمانان غذاى بسيار لذيذ مى‌داد و گاه غذاى ساده و معمولى. در پاسخ يكى از ياران در اين مورد، فرمود: من به اندازه توانم غذا مى‌دهم. چون خداى روزى زياد برساند، طعام نيكو مى‌دهم; و چون روزى كم برسد، با غذاى معمولى اطعام مى‌كنم. چون ميهمانى مى‌داد غذايش هم خوب بود و هم زياد. ميهمانان را بزرگ مى‌داشت و از حضور آنها اظهار شادمانى مى‌كرد. به هنگام آمدن ميهمانان، به آنها خوش آمد مى‌گفت و در باز كردن و وانهادن بارشان به آنها كمك مى‌كرد. هنگام رفتن ميهمانان، در بستن بار و بنه به آنها كمك نمى‌كرد و خدمتكارانش را نيز از كمك كردن به آنها باز مى‌داشت. چون سبب را مى‌پرسيدند مى‌فرمود: ما خاندانى هستيم كه ميهمانان را بر رفتن از منزلمان يارى نمى‌دهيم.
شجاعت
امام صادق (علیه السلام) از نسل على بود و در شجاعت‌بى‌نظير. او شجاعت و پايدارى را از پدران خود به ارث برده بود. در مقابل زورمندان و اميران از گفتن حق پروا نداشت. روزى منصور، خليفه عباسى، از مگسى درمانده شد و از وى پرسيد: چرا خداوند مگس را آفريد؟ امام (علیه السلام) پاسخ داد: «تا جباران را خوار كند.» وقتى «داوود بن على، فرماندار مدينه، معلى بن خنيس را كشت، شمشير برگرفته به كاخ امارت رفت; حقش را مطالبه كرد; قاتل «معلى‌» را به قصاص كشت. ماموران حكومت‌خانه‌اش را به آتش كشيدند، در ميان شعله‌هاى آتش قدم مى‌زد و مى‌فرمود: «من فرزند ابراهيم خليلم‌» وقتى كه فرماندار اموى مدينه در حضور بنى هاشم و در خطبه‌هاى نماز على (علیه السلام) را دشنام داد و همه بنى هاشم سكوت كردند، امام (علیه السلام) چنان پاسخ كوبنده‌اى به او داد كه فرماندار بى‌آنكه خطبه را تمام كند راه خانه پيش گرفت.
مهابت، گذشت و بردبارى
امام (علیه السلام) مهابتى خدادادى داشت، چهره‌اش نورانى بود و نگاهش نافذ. عبادت بسيار سبب شده بود ابهتش دلها را جذب كند. عظمت و مهابت وى چنان بود كه ابو حنيفه بر منصور وارد شد و امام (علیه السلام) حضور داشت، به گفته خودش چنان تحت تاثير هيبت امام (علیه السلام) قرار گرفت كه مهابت منصور با آن همه خدم و حشم در برابر آن هيچ بود. يكى از دانشمندان علم كلام، كه بسيار بر خود مى‌باليد و خود را براى مناظره با آن حضرت آماده كرده بود، چون چشمش به امام افتاد چنان تحت تاثير قرار گرفت كه حيران ماند و زبانش بند آمد. امام با وجود شجاعت و مهابت و قوت قلبى كه داشت، در برخورد با مردم و خدمتكارانش بسيار بردبار و با گذشت‌بود و بدى را با نيكى پاسخ مى‌داد. رفتارش با ديگران، حتى خدمتكاران بسيار ملايم و مهربانانه بود. خوشرو و خوش‌رفتار بود و ملايمت و نرمى معيار رفتارش شمرده مى‌شد. روزى غلامش، كه در پى كارى رفته بود، دير كرد. امام (علیه السلام) در پى‌اش گشت و او را خوابيده يافت. نه تنها با او درشتى نكرد، بلكه كنارش نشست و او را باد زد تا بيدار شد. آنگاه به او فرمود: «تو را نشايد هم شب بخوابى هم روز، شب بخواب و روز كار كن.» گاه حتى بيش از اين گذشت نشان مى‌داد، به نماز مى‌ايستاد و براى بدكننده از خدا آمرزش مى‌طلبيد. روزى شخصى كه، امام را نمى‌شناخت، او را به دزدى متهم كرد. امام (علیه السلام) وى را به خانه برد و هزار درهم به او داد. چون شخص شرمنده و عذرخواه باز گشت و درهمها را پس آورد، امام آن را نپذيرفت.
صبر
امام صادق (علیه السلام) در برابر سختيها و مصيبتها بسيار پايدار بود. در برابر سختيهايى كه حكومت‌برايش ايجاد مى‌كرد و گاه حتى شبانه به منزلش مى‌ريختند و به مرگ تهديدش مى‌كردند، استوار بود. او در غم از دست دادن فرزندان بسيار صبور بود. روزى با ميهمانانش بر سر سفره بود كه خبر در گذشت پسر بزرگش اسماعيل را آوردند. با آنكه اسماعيل را بسيار دوست داشت نه تنها بى‌تابى نكرد، بلكه با ميهمانان نشست، لبخند زد، پيش ميهمانان غذا گذاشت و آنها را به خوردن تشويق كرد و از روزهاى ديگر بهتر غذا خورد. ميهمانان از اين كه او را غمگين نديدند تعجب كردند و سبب را پرسيدند. حضرت فرمود: «چرا چنين نباشم، راستگوترين راستگويان به من خبر داده است كه من و شما خواهيم مرد.» چون كودكش مريض شده بود، غمگين بود و چون كودك درگذشت، اندوه را به كنارى نهاد و به جمع ياران پيوست. پرسيدند: «تا كودك بيمار بود، غمگين بودى و چون درگذشت، غم از چهره زدودى‌»؟ فرمود: «ماخاندانى هستيم كه پيش از وقوع مصيبت اندوهگين مى‌شويم و چون فرمان حق در رسد به قضا رضا مى‌دهيم و تسليم فرمان حق هستيم. در فراق از دست دادن ياران و خويشاوندان اشك مى‌ريخت، ولى پيوسته راست قامت‌بود. در شهادت عمويش «زيد بن على بن الحسين (علیه السلام)» گريست. در گرفتارى، شكنجه‌ها و شهادت عموزادگانش گريست، ولى همچنان پايدار ايستاد.
تواضع
امام (علیه السلام)، با همه شرافت نسب و جلالت قدر و برترى دانشى كه داشت، بسيار متواضع بود و در ميان مردم چون يكى از آنان بود. به دست‌خويش خرما وزن مى‌كرد. باغ خود را بيل مى‌زد; آبيارى مى‌كرد. چهارپا سوار مى‌شد. و اجازه نمى‌داد حمام را برايش قرق كنند. چون بندگان بر زمين مى‌نشست و غذا مى‌خورد. و خود از ميهمانانش پذيرايى مى‌كرد. روزى براى دلجويى و ديدار به منزل يكى از بنى‌هاشم مى‌رفت كه كفشش پاره شد. كفش پاره را به دست گرفت و با يك پاى برهنه تا مقصد رفت. يتيمان را نوازش و سرپرستى مى‌كرد.
صله رحم
برخورد خوب در برابر رفتار بد و مهربانى در مقابل خشونت، معيار رفتارش بود. او مى‌كوشيد كينه‌ها را از دلها بشويد و پيوندهاى بريده را دو باره برقرار سازد. از جمله سجاياى اخلاقى امام (علیه السلام) اين بود كه از خطاكار در مى‌گذشت و پيوندش را با كسى كه از او بريده بود، بر قرار مى‌كرد. آنگاه كه بين آن حضرت و «عبد الله بن الحسن‌» نوه امام حسن (علیه السلام) مشاجره‌اى در گرفت; عبد الله با آن حضرت درشتى كرد. وقتى دوباره يكديگر را ديدند، امام حال عبد الله را پرسيد. وى خشمگينانه گفت: «خوبم‌». امام فرمود: «آيا نشنيده‌اى كه صله رحم حسابرسى قيامت را سبك مى‌كند.» به گاه مرگ وصيت كرد تا به «حسن افطس‌»، پسر عموى آن حضرت كه به قصد كشتن امام (علیه السلام) به ايشان حمله كرده بود، هفتاد دينار بدهند.
كمك مالى براى برقرارى صلح و آرامش
او تنها براى بر قرارى پيوند و محبت‌بين خود و خويشاوندانش تلاش و از خود گذشتگى نمى‌كرد، بلكه براى برقرارى دوستى بين ديگر مردم، بويژه شيعيانش، نيز مى‌كوشيد. از مال خويش مبلغى به يارانش داده بود تا هرگاه پيروانش با هم به نزاع برخيزند به آنها بدهند و بينشان آشتى برقرار سازند.
همدردى با مردم
نه تنها خود را در غم و شادى نزديكان و ياران و پيروانش شريك مى‌دانست، بلكه با تمام مردم همدردى مى‌كرد. وقتى در مدينه نرخها بالا رفته بود به وكيل خرجش فرمان داد تا مواد غذايى موجود را بفروشد و مانند ساير مردم روزانه غذا تهيه كند. «معتب‌» مى‌گويد: چون در مدينه نرخها بالا رفت، امام به من فرمود: چقدر مواد غذايى داريم؟ گفتم: «چند ماهى را كفايت مى‌كند. فرمود: آنها را بفروش. گفتم: مواد غذايى در مدينه ناياب است. فرمود: آن را بفروش و بعد مانند مردم هر روز مواد غذايى خريدارى كن. اى معتب، نيمى از خوراك خانواده‌ام را گندم قرار بده و نيمى را جو; خدا مى‌داند من مى‌توانم به آنها نان گندم بدهم ولى دوست دارم خداوند ببيند كه براى اداره زندگى‌ام خوب برنامه‌ريزى كرده‌ام. نه تنها دستگير خويشاوندان، شيعيان و عموم مسلمانان بود; بلكه نيازمندان غير مسلمان را نيز كمك مى‌كرد. «معتب‌» مى‌گويد: بين مكه و مدينه همراه امام بودم. به مردى برخورديم كه خود را زير درختى انداخته بود، امام فرمود: «به طرف او برويم، مى‌ترسم تشنگى وى را از پاى درآورده باشد.» راهمان را كج كرديم و به سوى او رفتيم; مردى مسيحى بود با موهاى بلند. امام (علیه السلام) از او پرسيد: «تشنه‌اى؟» گفت: «آرى‌» امام فرمود: اى مصادف، آبش بده. من پياده شدم و سيرابش كردم. سپس سوار شديم و رفتيم. من گفتم: اين مرد مسيحى بود، آيا به مسيحى هم كمك مى‌كنى؟! فرمود: در چنين حالتى آرى. به هنگام فتنه از مدينه خارج مى‌شد و به يكى از باغهايش مى‌رفت و چون شورش فرو مى‌نشست و آرامش برقرار مى‌شد، به مدينه باز مى‌گشت.
منبع:ماهنامه کوثر

سایت راسخون

 نظر دهید »

ابعاد معنوی شخصیت پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم)

03 آذر 1397 توسط خادمین حضرت قاسم بن الحسن علیهماالسلام

 

                                                   

به مناسبت میلاد رحمه للعالمین

ابعاد معنوی شخصیت پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم)

 

پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) از دو بعد مادی و معنوی برخوردار است. از نظر بعد مادی فرقی با سایر انسان‌ها ندارد بلکه با آن‌ها در حیات مادی و مسایل مربوط به آن شریک است. ولی از لحاظ بُعْدِ معنوی فاصله بسیار زیادی با دیگر انسان‌ها دارد و همه اهمیت و امتیاز آن حضرت در همین مسأله نهفته است. آنچه موجب شد که تا او واسطه بین خالق و مخلوق، اسوه و الگوی انسان‌ها باشد برجستگی بعد معنوی آن حضرت است. در این مقاله درصدد آن هستیم که گوشه‌ای از ابعاد معنوی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) که در قرآن ذکر شده را به اجمال بررسی کنیم.
1ـ بندگی خدا


بندگی خدا، عالی‌ترین مقام انسان است. بندگی نه تنها با شأن و کرامت انسان منافات ندارد بلکه در جهت رشد و تکامل او می‌باشد زیرا در برابر وجودی که کمال مطلق است به پرستش و بندگی می‌پردازد و همه هستی در قبضه قدرت اوست. آن که بندگی خدا می‌کند با قرار دادن خود در برابر تابش نور الهی به تدریج به سمت کانون بی‌انتهای کمال مطلق به حرکت درمی‌آید و بهره‌ای از کمال مطلق را در خود تجلّی می‌بخشد.
عبادت به معنای اظهار تذلّل و خشوع و فروتنی در برابر معبود است. بطور کلی ما می‌توانیم دو نوع عبادت داشته باشیم:
1ـ عبادت تکوینی که فراگیر و گسترده است و همه مخلوقات هستی را در برمی‌گیرد، همه موجودات طبق این معنی خدا را عبادت می‌کنند زیرا همه ذلیل و تابع قوانین اویند.
2ـ عبادت اختیاری و آن اینکه عبادت کننده به اختیار خود سر تسلیم در برابر معبود فرود آورد و هیچ عامل بیرون از اراده او تأثیر گذار نباشد و این نوع عبادت مراتبی دارد که بالاترین مرتبه‌اش آن است که ناشی از شناخت و شعور باشد و از اعتقاد به ربوبیت الهی نشأت گرفته باشد. همان طور که از امام صادق(ع) نقل شده است: «اَلعُبُودِیَّةُ جَوهَرٌ کُنهُهَا الرُّبُوبِیَّة؛ عبادت کردن جوهری است که ذات آن ربوبیّت است.»
مقام بندگی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در قرآن


آیات زیادی از قرآن اشاره به مقام عبودیّت و بندگی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) دارد. مقامی که زمینه ساز دستیابی به سایر مقام‌ها از قبیل نبوّت، رسالت، رفتن به معراج و … بوده است، به عنوان نمونه: 1ـ «سُبحان الَّذی اَسری بِعَبدِهِ لَیلاً مِنَ المَسجِدِ الحَرامِ اِلَی المَسجِدِ الاَقصَا الَّذی بارَکنا حَولَهُ لِنُرِیَهُ مِن ءایـتِنا اِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ البَصیر؛ پاک و منزّه است خدایی که بنده‌اش را در یک شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصی - که گرداگردش را پربرکت ساخته‌ایم - برد تا برخی از آیات خود را به او نشان دهیم، چرا که او شنواو بیناست.»
ذکر «عبد» برای پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) می‌تواند اشاره به تأثیر عبودیّت در رفتن به معراج باشد و مسلّما مراد از عبد، عبد تکوینی نیست زیرا همه در این معنا شریکند آنچه دراین مسأله تأثیر داشته، عبودیّت اختیاری است.
2ـ «واِن کُنتُم فی رَیبٍ مِمّا نَزَّلنا عَلی عَبدِنا فَأتوا بِسورَةٍ مِن مِثلِهِ وَادعوا شُهَداءَکُم مِن دونِ اللّهِ اِن کُنتُم صادِقین؛ اگر درباره آنچه بر بنده خود [پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) [ نازل کردیم شک دارید (دست کم) یک سوره همانند آن بیاورید و گواهان خود را از غیر خدا (برای این کار) فراخوانید، اگر راست می‌گویید.»
عبودیّت خدا او را شایسته نزول وحی کرد و با اینکه امّی و درس نخوانده بود کتابی آورد که هیچ کس نتوانست و نمی‌تواند حتّی سوره‌ای مانند آن بیاورد. در مواردی از قرآن، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به عنوان عبد (بنده) معرفی شده است که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در همه این موارد به عنوان عبد خدا مطرح است. چه در موردی که با دشمنان خدا در میدان جنگ نبرد می‌کند، و چه در آغاز رسالت، و چه به هنگام اِسراء و رفتن به معراج و چه آن گاه که برای موجود نامرئی به نام جنّ قرآن می‌خواند، و چه به هنگام نزول قرآن، و … در همه این موارد او یک بنده خداست و همه مسئولیت‌ها و مقامات معنوی از عبودیّت ناشی شده است. بنابراین پیروان آن حضرت باید به این مسأله توجه داشته باشند، مبادا درباره‌اش غلوّ کنند و از مقام بندگی خدا او را بیرون ببرند چنان که مسیحیان مرتکب این اشتباه شدند در حالی که مسیح(ع) از این که خود را بنده خدا بداند، استنکاف نمی‌کرد.
2ـ وحی


از مقامات معنوی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) ، مقام دریافت وحی خاص الهی است که این دریافت وحی، حاکی از امتیاز و برتری دریافت کننده از دیگر همنوعانش می‌باشد.
در آیاتی از قرآن، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را همانند دیگر انسان‌ها دانسته و دریافت وحی از سوی آن حضرت را از جمله امتیاز او بر دیگر انسان‌ها می‌داند: 1ـ «قُل اِنَّما اَنا بَشَرٌ مِثلُکُم یوحی اِلَیَّ اَنَّما اِلـهُکُم اِلـهٌ واحِدٌ…؛ بگو من فقط بشری هستم مثل شما (امتیازم این است که) به من وحی می‌شود که تنها معبودتان معبود یگانه (خدا) است.» 2ـ «قُل اِنَّما اَنا بَشَرٌ مِثلُکُم یوحی اِلَیَّ اَنَّما اِلـهُکُم اِلـهٌ واحِدٌ فَاستَقیموا اِلَیهِ واستَغفِروهُ وویلٌ لِلمُشرِکین؛ بگو: من فقط انسانی مثل شما هستم، این حقیقت بر من وحی می‌شود که معبود شما معبود یگانه است، سپس تمام توجه خویش را به سوی او کنید و از وی آمرزش طلبید و وای بر مشرکان.»
3ـ شفاعت


مقام شفاعت بی‌تردید از عالی‌ترین مقامات معنوی یک انسان است زیرا قبول شفاعت کسی دلیل بر اعتبار ویژه شفاعت کننده نزد شفاعت‌پذیر می‌باشد.
آیاتی از قرآن کریم به طور مستقیم یا غیر مستقیم بر مقام شفاعتگری پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) دلالت دارد که به آنها پرداخته می‌شود:
1ـ «ومِنَ اللیلِ فَتَهَجَّد بِهِ نافِلَةً لَکَ عَسی اَن یَبعَثَکَ رَبُّکَ مَقامـًا مَحمودا؛ و پاسی از شب را (از خواب برخیز و) قرآن (و نماز) بخوان. این یک وظیفه اضافی برای توست، امید است که پروردگارت تو را به مقامی درخور شایسته برانگیزد.»
مقام در خور ستایش که خداوند، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را نسبت به آن امیدوار ساخته به نظر مفسّرین همان مقام شفاعت است. پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است: «مقام محمود همان مقامی است که من در آن مقام امتم را شفاعت می‌کنم.»
2ـ «ولَسَوفَ یُعطیکَ رَبُّکَ فَتَرضی؛ و به زودی پروردگارت (آن قدر) به تو عطا خواهد کرد که خشنود شوی.»
اینکه چه نعمت و چه امتیازی خداوند به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) عطا می‌کند تا رضایتش جلب شود و خرسندی آن حضرت را فراهم سازد، مفسّرین آن را مقام شفاعت دانسته‌اند. فخر رازی از علی(ع) و ابن عباس نقل می‌کند که این نعمت همان مقام شفاعت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در امت خود است. روایت شده که وقتی این آیه نازل شد، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: در این هنگام راضی نخواهم شد در حالی که حتی یک نفر از امت من در جهنم باشد و سپس فخر رازی از امام صادق(ع) نقل می‌کند که رضایت جدّ من در این است که هیچ انسان خداپرست و موحّدی داخل جهنم نشود.
3ـ «وما اَرسَلنا مِن رَسولٍ اِلاّ لِیُطاعَ بِاِذنِ اللّهِ ولَو اَنَّهُم اِذ ظَـلَموا اَنفُسَهُم جاءوکَ فَاستَغفَروا اللّهَ واستَغفَرَ لَهُمُ الرَّسولُ لَوَجَدوا اللّهَ تَوّابـًا رَحیمـا؛ ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر برای آن که به فرمان خدا، از وی اطاعت شود و اگر (این مخالفان) هنگامی که بر خود ستم کردند (و فرمان‌های خدا را زیر پا می‌گذاردند) به نزد تو می‌آمدند و از خدا طلب آمرزش می‌کردند و پیامبر هم برای آنها استغفار می‌کرد، خدا را توبه‌پذیر و مهربان می‌یافتند.»
این آیه مقام شفاعت را برای پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در دنیا ثابت می‌کند. در شأن نزول آیه آمده است که دوازده نفر از منافقان برای آسیب رساندن به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) توطئه کرده بودند، جبرئیل نازل شد و پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را از توطئه باخبر ساخت. پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در میان جمع فرمود: گروهی وارد شدند و انجام کاری را در سر می‌پرورانند ولی موفق نخواهند شد از جای برخیزند و از خداوند طلب بخشش نمایند و اعتراف به گناه خود کنند تا من هم شفاعت آنان را نزد خدا بنمایم. هیچ کس از جای بلند نشد. پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) چندین بار سخنانش را تکرار کرد ولی کسی برنخاست پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به ناچار اسامی آنان را بر زبان آورد و فرمود: فلانی بلند شود، فلانی بلند شود و… تا دوازده نفر را برشمرد پس همه از جای برخاستند و اظهار کردند که ما هم می‌خواستیم بلند شویم و به خواسته ات عمل کنیم و به درگاه خداوند توبه کنیم پس برای ما شفاعت نما. پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: حالا! بروید بیرون، در آغاز کار، من بهتر می‌توانستم برای شما شفاعت کنم و خداوند در آن وقت زودتر اجابت می‌کرد.
این آیه با این تفسیر برای پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) مقام شفاعت در دنیا را ثابت می‌کند. بنابراین پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) دارای مقام شفاعت در دنیا و آخرت است.
4ـ وجود پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) مانع وقوع عذاب


یکی از مقامات معنوی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) که در قرآن به آن اشاره شده این است که به برکت وجود آن حضرت عذاب از امت و قومش برطرف می‌شود. مسلما این از مقامات معنوی مهمی است که به خاطر وجود کسی عذاب از قوم و امّتی برداشته
شود: «واِذ قالوا اللّهُمَّ اِن کانَ هـذَا هُوَ الحَقّ مِن عِندِکَ فَاَمطِر عَلَینا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ اَوِ ائتِنا بِعَذابٍ اَلیم * وما کانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُم واَنتَ فِیهِم وما کانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُم وهُم یَستَغفِرون؛ و (به خاطر بیاور) زمانی را که گفتند: پروردگارا! اگر این حق است واز جانب توست، بارانی از سنگ از آسمان بر ما فرود آر، یا عذاب دردناکی برای ما بفرست! ولی (ای پیامبر) تا تو در میان آنها هستی، خداوند آنها را مجازات نخواهد کرد و (نیز) تا استغفار می‌کنند، خدا عذابشان نمی‌کند.»
در شرح این آیه آمده است که طبق روایات، نضر بن حارث به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) عرض کرد: این چیزهایی که تو می‌گویی چیزی جز افسانه‌های پیشینیان نیست! پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: وای بر تو این کلام خداست. او و ابوجهل گفتند: خدایا اگر این سخنان حق است و از جانب توست پس بارانی از سنگ بر سر ما از آسمان فرود آر، همچنان که بر قوم لوط فرود آوردی و یا ما را مبتلا به عذاب دردناکی کن. خداوند در ردّ این گفته‌ها، خطاب به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: تا وقتی که تو در میان آنان هستی خداوند آن‌ها را عذاب نخواهد کرد. این از شأن خدا به دور است که با وجود تو در میان آنان، عذاب بر آنها بفرستد زیرا تو «رحمةٌ للعالمین» هستی و همچنین، تا وقتی که آنان به درگاه خدا استغفار می‌کنند خداوند آنها را به عذاب مبتلا نمی‌کند.
5ـ معراج


یکی از برجسته‌ترین مقامات معنوی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) عروج آن حضرت به مقام بلند مراتب انسانی و دستیابی به عالی‌ترین درجه تقرب به خداوند یعنی معراج یا سفر آسمانی آن حضرت است. پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در این سفر معنوی و آسمانی آیات الهی فراوانی را از نزدیک مشاهده کرد و به درجه‌ای از کمال و تقرّب رسید که جبرئیل، فرشته همراه و راهنما در مرحله‌ای از همراهی بازماند و پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به سیر خود ادامه داد. رسول اللّه‌(صلی الله علیه و آله و سلم) برای سفر آسمانی ابتدا از مکّه به بیت المقدس برده شد و از آنجا به آسمان‌ها عروج نمود: 1ـ «سُبحـانَ الَّذی اَسری بِعَبدِهِ لَیلاً مِنَ المَسجِدِ الحَرامِ اِلَی المَسجِدِ الاَقصَا الَّذی بـارَکنا حَولَهُ لِنُرِیَهُ مِن ءایاتِنا اِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ البَصیر؛ پاک و منزه است آن خدایی که بنده خود را در شبی از مسجد الحرام به مسجد الاقصی که در سرزمین مبارک و مقدس واقع شده بُرد تا آیات و نشانه‌های عظمت ما را ببیند، او شنوا و بیناست.» 2ـ «ولَقَد رَءاهُ نَزلَةً اُخری * عِندَ سِدرَةِ المُنتَهی * عِندَها جَنَّةُ المَأوی * اِذیَغشَی السِّدرَةَ ما یَغشی * ما زاغَ البَصَرُ وما طَغی * لَقَد رَأی مِن ءایـاتِ رَبِّهِ الکُبری؛ بار دیگر او را مشاهده کرد نزد «سدرة المنتهی» که جنت المأوی در آنجاست. در آن هنگام که چیزی [نور خیره کننده‌ای [سدرة المتهی را پوشانده بود چشم او هرگز منحرف نشد و طغیان نکرد (آنچه دید، واقعیت بود) او پاره‌ای از آیات و نشانه‌های بزرگ پروردگارش را دید.»
آیات ششگانه سوره نجم دلالت دارد بر این که پیامبر دو بار جبرئیل را به صورت اصلی‌اش دیده است: یک بار در آغازین روزهای نزول وحی، و بار دیگر درمعراج نزد درختی به نام «سدرة المنتهی» در بهشت جاویدان.
در قرآن هیچ ذکری از جزئیات معراج و ره آوردهای آن و زمان وقوعش نشده است. اگرچه در روایات شیعه و سنی پاره‌ای از اخبار آن به دست می‌آمد همچنین اگر چه در جسمانی یا روحانی بودن معراج اختلافاتی وجود دارد ولی اصل آن به عنوان یکی از مقامات معنوی پیامبر قطعی و مورد تأکید قرآن است.
6ـ عصمت


یکی از مقامات معنوی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) مقام عصمت است. عصمت یعنی مصونیت از گناه و اشتباه یعنی آن حضرت نه گناه می‌کرد و نه اشتباه. این اعتقاد ما شیعیان، در مورد همه پیامبران علیهم السلام و ائمه اطهار علیهم السلام است. پشتوانه این اعتقاد مسأله حجیّت است. یعنی اگر بنا باشد آن بزرگواران مرتکب گناه و اشتباه شوند دیگر گفتار و رفتارشان قابل استناد نخواهد بود زیرا درستی رفتار و گفتارشان زیر سؤال و اعتماد به آنها از بین می‌رود.
اقسام عصمت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در قرآن


بحث از عصمت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) از دیدگاه قرآن را می‌توان در سه محور ارائه داد:
1- عصمت در دریافت وحی.
2- عصمت در رساندن آیات یا مقام ابلاغ.
3- عصمت در عمل.
1ـ عصمت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در تلقی وحی


آیاتی از قرآن مجید بر این دلالت دارند که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) قرآن را از خداوند به صورت مستقیم یا به واسطه جبرئیل دریافت می‌کند خودش هیچ گونه دخل و تصرّفی نمی‌کند. 1ـ «واِنَّکَ لَتُلَقَّی القُرءانَ مِن لَدُن حَکیمٍ عَلیم؛ و به یقین این قرآن از سوی حکیم و دانایی بر تو القاء می‌شود.» 2ـ «وما هُوَ بِقَولِ شَیطانٍ رَجیم؛ این (قرآن) گفته شیطان رانده شده نیست.»
2ـ عصمت در مقام ابلاغ


پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) آن‌چه را که از سوی خدا دریافت می‌کرد بدون هیچ کم و کاستی به مردم ابلاغ می‌کرد تا حجت بر آنها تمام شود. آن حضرت نه از اداء آنچه بر او وحی شده خودداری می‌ورزید و نه گفته هایی از خود بر آن می‌افزود. 1ـ «وما هُوَ عَلَی الغَیبِ بِضَنین؛ و او نسبت به آنچه از طریق وحی دریافت داشته بخل ندارد.»
آنچه را که آن حضرت از ناحیه خداوند به او وحی می‌شد در اختیار مردم قرار می‌داد چنین نبود که از ابلاغ آن خودداری ورزد: 2ـ «ولَو تَقَوَّلَ عَلَینا بَعضَ الاَقاویل * لاََخَذنا مِنهُ بِالیَمین * ثُمَّ لَقَطَعنا مِنهُ الوَتین؛ و اگر او سخنی به دروغ بر ما می‌بست ما او را با قدرت می‌گرفتیم و سپس رگ قلبش را قطع می‌کردیم.» 3ـ «وما یَنطِقُ عَنِ الهَوی * اِن هُوَ اِلاّ وحیٌ یوحی؛ و هرگز از روی هوای نفس سخن نمی‌گوید، آنچه می‌گوید چیزی نیست جز وحی‌ای که بر او نازل شده است.»
این دسته آیات دلالت دارند که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) آنچه را که به مردم ابلاغ می‌کند وحی الهی است و خود در آن هیچ دخل وتصرّفی نمی‌کند، به خدا افترا نمی‌بندد، به پیشنهاد مخاطبان هم چیزی را از آن کم و یا زیاد نمی‌کند و یا از ابلاغ آنچه به او وحی شده بخل نمی‌ورزد ولی گروه اول بر این دلالت داشت که دریافت‌های قرآنی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) منشأ الهی و رحمانی دارد نه شیطانی و نفسانی و این یعنی عصمت در تلقی وحی، همانطور که قبلی به معنای عصمت در مقام ابلاغ می‌باشد.
3ـ عصمت در مقام عمل


از گروهی از آیات استفاده می‌شود که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در موضع گیریهایش مورد تأیید الهی است مواردی پیش می‌آمد که دشمنان در صدد فریب دادن پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و تأثیر در اراده‌اش بر می‌آمدند ولی خدا با دخالتش نقشه‌های دشمنان را خنثی می‌کرد و رسولش را از خطا مصون می‌داشت. بطوری که اگر دخالت خدا نبود ممکن بود به مقتضای طبع بشری مقداری از توطئه‌های دشمن متأثر شود: 1ـ «واِن کادوا لَیَفتِنونَکَ عَنِ الَّذی اَوحَینا اِلَیکَ لِتَفتَرِیَ عَلَینا غَیرَهُ واِذًا لاَتَّخَذوکَ خَلیلا * ولَولا اَن ثَبَّتنـاکَ لَقَد کِدتَّ تَرکَنُ اِلَیهِم شیئاً قَلیلا * اِذًا لاَذَقنـاکَ ضِعفَ الحَیوةِ وضِعفَ المَماتِ ثُمَّ لا تَجِدُ لَکَ عَلَینا نَصیرا؛ نزدیک بود آنها تو را (با وسوسه‌های خود) از آنچه بر تو وحی کرده‌ایم بفریبند تا غیر آن را به ما نسبت دهی و در آن صورت تو را به دوستی خود برمی‌گزینند و ما اگر تو را ثابت قدم نمی‌ساختیم نزدیک بود اندکی به آنان تمایل کنی، اگر چنین می‌کردی ما دو برابر مجازات (مشرکان) در زندگی دنیا و دو برابر (مجازات آنها) را بعد از مرگ به تو می‌چشاندیم سپس در برابر ما یاوری برای خود نمی‌یافتی.»
در شأن نزول آیه آمده است که: گروهی از طائفه ثقیف نزد حضرت آمدند پیشنهاد کردند که یک سال به آنها مهلت داده شود تا هدایایی که برای بت هایشان آورده می‌شود وصول کنند بعد از آن اسلام خواهند آورد و بت‌ها را خواهند شکست. پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) قصد کرد که چنین مهلتی به آنها بدهد آیه نازل شد و او را از این کار منع نمود.
از آیه استفاده می‌شود که اگر دخالت الهی نبود ممکن بود که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در بعضی از موضع‌گیری هایش دچار لغزش گردد بدون آنکه خود، خواهان آن باشد زیرا شرایط و شواهد بر درستی موضع گیریش حکم می‌کرد.
مفسران، آیات 113 نساء، 76 اسراء، 52-54 انعام و 28 کهف از جمله دیگر آیات دال بر عصمت پیامبر در مقام عمل دانستند.
7ـ خاتمیت


یکی از مقامات معنوی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) خاتمیّت است بدین معنا که بعد از آن حضرت، پیامبری دیگر از سوی خداوند فرستاده نخواهد شد، او آخرین پیامبر است و طبیعتا دینی که آورده آخرین دین خواهد بود و تا پایان عمر بشر بر روی زمین، دین آن حضرت(صلی الله علیه و آله و سلم) تداوم خواهد داشت. آیه‌ای از قرآن صراحتا بر این معنی دلالت می‌کند: «ما کانَ مُحَمَّدٌ اَبا اَحَدٍ مِن رِجالِکُم ولـکِن رَسولَ اللّهِ وخاتَمَ النَّبیّینَ وکانَ اللّهُ بِکُلِّ شَی‌ءٍ عَلیمـا؛ محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) پدر هیچ یک از مردان شما نبوده و نیست ولی رسول خدا و ختم کننده و آخرین پیامبران است و خداوند به همه چیز آگاه است.» در این آیه شریفه خداوند، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را فرستاده خود و پایان بخش همه پیامبران معرفی می‌کند. بعد از او پیامبری نخواهد بود، او آخرین حلقه سلسله پیامبران است که از آدم(ع) آغاز شده در طول زمان تداوم یافته است.
8ـ هدایت الهی


قرآن در آیاتی، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را بر راه مستقیم هدایت می‌داند. اینگونه آیات از سویی به آن حضرت آرامش و اطمینان می‌بخشد و از سوی دیگر به مؤمنان و غیر آنان این پیام را می‌دهد که در حقانیت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و راهی که بر آن است و به سوی آن دعوت می‌کند تردید نداشته باشند. این مسأله برای پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) مقام مهمی است زیرا کاملاً مورد تأیید خداوند قرار گرفته است. به عنوان نمونه: 1ـ «یس * والقُرءانِ الحَکیم * اِنَّکَ لَمِنَ المُرسَلین * عَلی صِراطٍ مُستَقیم؛ (ای سید رسولان) سوگند به قرآن حکیم که تو قطعا از رسولان خدا هستی و بر راه راست قرار داری.» خداوند با تأکید و قسم اعلام می‌کند که تو پیامبری و بر راه مستقیم هدایت قرار داری. کاربرد تأکید درمحاورات، گاه برای از بین بردن شک و تردید است که در مخاطب وجود دارد و گاه برای از بین بردن شک از دیگران است و گاهی هم برای ازاله غم و اندوه از مخاطب است که نوعی تسلیت و دلداری به حساب می‌آید.» 2ـ «فَاستَمسِک بِالَّذی اوحِیَ اِلَیکَ اِنَّکَ عَلی صِراطٍ مُستَقیم؛ پس آنچه را بر تو وحی شده (قرآن) محکم بگیر که تو بر راه مستقیم هستی.» این آیات و آیات دیگری که در این مورد وارد شده، بر یکی از ابعاد شخصیت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) دلالت دارند و آن مقام هدایت یافتگی و هدایت گری آن حضرت است.
9ـ پیمان بر ادای رسالت


یکی از مقامات متعالی و معنوی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) پیمان خدا از او (چون دیگر پیامبران(علیهم السلام)) بر ادای رسالت است. اگر چه همه پیامبران در این پیمان شریکند - که نشان دهنده مقام معنوی آنان نزد خداوند است - ولی به هر میزان که موضوع و محتوای پیمان مهم باشد، شخص طرف پیمان از اهمیت بیشتری برخوردار خواهد بود. از آن جا که دین اسلام کاملترو جاودانه خواهد بود، پیمان بر ادای آن از اهمیت ویژه‌ای برخوردار خواهد بود بنابراین پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) از اهمیت ویژه‌ای درمیان همه کسانی که خداوند با آنها پیمان بسته، برخوردار است: «واِذ اَخَذنا مِنَ النَّبیّینَ مِیثاقَهُم ومِنکَ ومِن نُوحٍ واِبرهیمَ وموسی وعیسَی بنِ مَریَمَ واَخَذنا مِنهُم میثـاقـاً غَلیظـا؛ و به خاطر آور هنگامی را که از پیامبران پیمان گرفتیم و (همچنین) از تو و از نوح، ابراهیم و موسی و عیسی پسر مریم و ما از همه آنان پیمان محکمی گرفتیم (که در ادای مسئولیت تبلیغ و رسالت کوتاهی نکنند).» آیه می‌فرماید خداوند از همه پیامبران پیمان گرفته اما این که موادّ مورد پیمان چه بوده اشاره ندارد. بعضی از مفسران گفته‌اند: خداوند از همه پیامبران و از جمله پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) پیمان گرفته که: 1ـ خدا را بپرستند. 2ـ به پرستش خدا دعوت کنند. 3ـ همدیگر را تصدیق و تأیید نمایند. 4ـ خیرخواه قومشان باشند. 5ـ پیمان شدید گرفته که بر سختی‌های رسالت و تبلیغ شریعت، بردبار و شکیبا باشند.
با توجه به آن‌چه در قرآن کریم از مقام معنوی پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم) گذشت وظیفه ماست که با شناخت این مقام زمینه انس خود را با شخصیت و رهنمودهای آن پیامبر بزرگ فراهم سازیم.
منبع: مرکز فرهنگ و معارف قرآن

 نظر دهید »

20 نکته برای احیاء شبهای قدر

15 خرداد 1397 توسط خادمین حضرت قاسم بن الحسن علیهماالسلام

 

بسم الله الرحمن الرحیم

متن یادداشت حجت الاسلام پناهیان در آستانۀ شب‌های قدر :


1. شباهت قدر و قیامت را حس کنیم
اگر کمی تامل کنیم میتوانیم شباهت شب  قدر و قیامت را احساس کنیم. شب قدر مانند روز قیامت است که سرنوشت آدم‌ها مشخص می‌شود، تمام گذشتۀ انسان محاسبه و برای آینده برنامه‌ریزی می‌شود، با این تفاوت که عذاب در کار نیست و آبروی کسی نمی‌رود و پس از آن فرصت بازگشت هم وجود دارد، اما رحمت خدا از سر و روی عالم می‌بارد.

2. امیدوار باشیم و به کم قانع نباشیم
خدای مهربان شب‌های قدر را برای جبران همۀ کاستی‌های ما قرار داده است، برای بخشش هیچ گناهی ناامید نباشیم و برای رسیدن به هر حاجتی امیدوار باشیم و در دعا به کم قانع نشویم. خدا هرچه را صلاح نباشد بدهد بهترش را خواهد داد، و هیچ دعایی دور ریخته نمی‌شود و اگر توانستیم فقط خود «او» را از او بخواهیم.

3. بی‌قراری برای خدا
خداوند بزرگ خود فرموده است شب قدر بهتر از هزار ماه است. بیایید بهترین خاطرات عمر خود را در شبهای قدر رقم بزنیم و شب قدر را برای رسیدن به قرب خدا بی‌قراری کنیم و فقط در اندیشۀ آنچه او از ما می‌خواهد باشیم.

4. مؤمنان مثل گنه‌کاران، گنه‌کاران مثل مؤمنان
مؤمنان مانند گنه‌کاران با دست‌های خالی به محضر خدا بروند و گنه‌کاران مانند مؤمنان با قلبی مطمئن به محبت و فضل خدا به دعا بپردازند. خدا اگر می‌خواست نبخشد، ما را صدا نمی‌زد و اگر می‌خواست سخت بگیرد، ثواب شب قدر را اینقدر بالا نمی‌برد.

5. جلب محبت خدا با محبت به دیگران
برای دیگران دعا کنیم و دوستان‌مان را تک تک نام ببریم و محتاجان به دعا را فراموش نکنیم. وقتی خدا محبت ما را به دیگران ببیند، بیشتر به ما محبت خواهد کرد. دل‌هایمان را از کینه‌ها خالی کنیم و همدیگر را در دل ببخشیم تا خدا هم با سهولت بیشتری ما را ببخشد.

6. بزرگوار باشیم
برای پیروزی و سرافرازی ملتمان دعا کنیم و برای عمران و آبادانی مملکتمان دعا کنیم و دعاهایمان را در دایرۀ تنگ خود و خانواده محدود نکنیم، زیرا خدا از بندگان با سعۀ صدر و بزرگوار خود خرسند می‌شود و به آنان بیشتر لطف می‌کند. برای محرومان جهان به‌ویژه مؤمنان مظلوم منطقه دعا کنیم و با دعا اشک داغداران را پاک کنیم و آنها را تسلی دهیم و با دعا از رزمندگان خط مقدم مقاومت پشتیبانی کنیم.

7. رسیدگی به نیازمندان، محبت به بستگان
برای مریض‌ها به‌ویژه آنها که می‌شناسیم صمیمانه دعا کنیم و به فقیران رسیدگی کنیم و به بستگان محبتمان را یادآوری نماییم. قبل از آنکه کسی به ما التماس دعا بگوید، برایش ملتمسانه دعا کنیم.

8. محبت به والدین، دعا برای پدر معنوی جامعه
از بهترین کارها در شب قدر غفلت نکنیم؛ از پدر و مادر خود حلالیت بطلبیم و به آنها محبت کنیم و با اشک از آنها بخواهیم برای ما دعا کنند. اگر از این دنیا رفته‌اند، حتماً برایشان خیراتی بفرستیم و برای علوّ مقامشان دعا کنیم. از اطرافیان حلالیت بطلبیم و تقاضای دعا کنیم. برای رهبری که پدر معنوی جامعه هستند دعا کنیم و برای استجابت دعاهای ایشان، که امام صادق(ع) دعا برای رهبری را سفارش فرموده‌اند. (امالی صدوق، ص338)

9. طلب معیشت خوب و نابودی فقیرسازان
برای خود عافیت و معیشت خوب طلب کنید. مؤمنین باید بتوانند از زندگی خوب برخوردار باشند تا در اثر فقر و تنگی معیشت به گناه نیفتند و از ذکر خدا غافل نشوند. در همین جا برای نابودی مستکبران عالم که فقیرسازان جهانی هستند نیز دعا کنید.

10. حضور در جمع مردم
اگر می‌خواهیم شبهای قدر به عبادت در تنهایی بپردازیم، لااقل بخشی از شب را در میان جمع مردم حاضر باشیم تا به تواضع نزدیکتر باشد، و از نور نیّت مؤمنان بی‌بهره نگردیم. کم نیستند کسانی که در این شبها با خدا آشتی می‌کنند، آنگاه خدای مهربان به همۀ کسانی که در آن‌جا حضور دارند شادی و رحمت خود را تقسیم می‌کند. کم نیستند دل‌دادگانی که خدا هر که در کنار آنها باشد را مورد عنایت خاص خود قرار خواهد داد.

11. دعای مناسب حال
از هر ذکر و دعایی که بیشتر دلتان را به خدا متوجه می‌کند استفاده کنید و متن‌هایی که می‌تواند احساس عالی و اشک جاری به شما بدهد را در نزد خود بخوانید، اگر چه اشک شرط مطلق استجابت نیست، اما بهترین شرایط استجابت را فراهم می‌کند.

12. کمی قرآن
در شبهای قدر که شب تولد ثقل اکبر و قرآن کریم است، خوب است قدری قرآن بخوانیم و جرعه جرعه آیاتش را بنوشیم. یکی از بهترین صورت‌های قرآن خواندن قرائت قرآن در نماز است، از این مؤدبانه‌ترین حالت قرآن خواندن غفلت نکنیم. اگر حفظ نیستیم، می‌توانیم از رو بخوانیم.

13. تفکر و محاسبۀ نفس
فرصتی برای تفکر و محاسبۀ نفس بگذاریم. همین که دلمان از کوتاهی‌هایمان بگیرد و حسرت عمر از دست رفته را بخوریم، خدا ما را در آغوش خواهد گرفت و ما را نوازش خواهد کرد. خدا دوست دارد همۀ گذشتۀ ما را جبران کند.

14. اندیشیدن به لحظۀ وداع و مرور وصیت‌نامه
فرصتی برای اندیشیدن به آخرت و لحظۀ وداعمان بگذاریم. وصیتنامه‌هایمان را مرور کنیم و سفرِ با شکوه آخرت را جدی بگیریم. اگر احساس ترس یا تنهایی کردیم به خدا پناه ببریم تا او به ما آرامش بدهد، نه آنکه با غفلت از مرگ آرام بگیریم.

15. از فکر و ذکر علی(ع) غافل نشویم
بخش دیگری از فرصت تفکر، که از بالاترین عبادات است، را برای اندیشیدن دربارۀ امیرالمومنین(ع) و رنج‌های او اختصاص دهیم و سعی کنیم لحظه‌ای آن شخصیت مظلوم و محبوب پیامبر اعظم(ص) را از نظر دور نکنیم، رنج‌هایش را ذکر کنیم، غمش را در دل بپرورانیم، دور خانه‌اش پروانه‌وار بگردیم و تمام شب قدر را کنار فرزندان داغدار او عبادت کنیم.

16. محضر حضرت ولی‌عصر(عج)
لحظه لحظه شب قدر را پاس بداریم و از ابتدای شب خود را در محضر حضرت ولی عصر(ع) و در بارش رحمت خدا ببینیم. شبهای قدر تابستان کوتاه است. با کمتر غذا خوردن، آمادگی خود را برای بهره برداری بیشتر کنیم.

17. کمی مشارطه و برنامه‌ریزی برای آینده
کمی هم در انتهای سحر با خود مشارطه کنید که در آینده چگونه رفتار بهتری خواهید داشت. برنامه‌هایی مختصر ولی دائمی برای یکسال آیندۀ خود بریزید و از خدا کمک بخواهید که شما را در انجام آنها یاری فرماید. عزم برای تغییر رفتار، تثبیت کنندۀ توبه است.

18. شب قدر سوم، شب دعا برای ظهور
اگر شب نوزدهم را بیشتر برای توبه وقت می‌گذاریم و شب بیست و یکم را به دعا و عرض حاجت می‌پردازیم، بیایید شب بیست و سوم را به دعا برای نجات بشریت و ظهور مولای عزیزمان اختصاص بدهیم. از خانه برای او که صاحب خانه است خارج بشویم و زمان شب قدر خود را برای امام زمان(عج) بگذاریم، تا بتوانیم بگوییم «یابن الحسن ما بهترین اوقات خود را به تو اختصاص دادیم تو هم بهترین دعاهای خود را به ما اختصاص بده.»

وقتی برای ظهور با تمام وجود دعا می‌کنی، این امام زمان(ع) است که برای تو دعا می‌کند، وقتی برای غربت او اشک می‌ریزی، آقای شما برای رنج‌های شما اشک می‌ریزد. وقتی در آسایش هستی و برای رنج مظلومان و محرومان عالم دعا می‌کنی، ملائکه به وجود تو افتخار می‌کنند.

19. دعا برای عاقبت به‌خیری و شهادت
در خاتمه برای ختم بخیر شدن خود دعا کنیم و اگر کسی مایل بود برای «شهادت» خدا را التماس کند. دعا برای شهید شدن عمر کسی را کوتاه نمی‌کند، تنها بر معنویت و قدرت روحی افراد می‌افزاید و انسان را به سیدالشهدا(ع) نزدیک می‌کند.

20. زیارت امام حسین(ع)
راستی اگر کسی توانست، هر شب به زیارت اباعبدالله الحسین(ع) برود و اگر نتوانست، از راه دور سه بار بگوید «صلی الله علیک یا اباعبدالله»، ثواب زیارت را به او خواهند داد. برای تمام شهیدان به‌ویژه شهدای قهرمان مدافع حرم درود و فاتحه بفرستیم که حیات و امنیت ما مدیون آنهاست.

منبع :http://bayanmanavi.ir/post/3116

 

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 6
  • ...
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • ...
  • 20

مدرسه علمیه حضرت قاسم بن الحسن(ع) تهران

توضیح وبلاگ: در دنیای کنونی بیشترین ارتباطات در فضای مجازی صورت می گیرد و تأثیر به سزایی در افکارسازی دارد. با توجه به اینکه وظیفه اصلی طلاب این است که علم را برای تبلیغ و ترویج دین خدا بیاموزند و به سفارش ائمه اطهار (ع) تبلیغ دین در هر برهه زمانی باید بر اساس زبان و ادبیات همان زمان باشد، بنابراین یکی از مهمترین رسالت های طلاب، تبلیغ دین در فضای مجازی است. ان شاءالله با یاری امام زمان(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) بتوانیم سرباز حقیقی آن حضرت باشیم.

موضوعات

  • همه
  • مطالب آزاد
    • اخبار
    • حجاب و عفاف
    • تربیت فرزند
    • خانواده
  • انس با قرآن
  • اهل بیت علیهم السلام
    • احلی من العسل
    • درانتظار یار...
    • مکتب امام جعفرصادق(ع)
  • مناسبت ها
  • سلامت
  • در محضر استاد
  • مقالات و پژوهش ها
  • دفاع مقدس
    • پیام شهدا
  • احکام
    • پرسمان مذهبی
  • مسابقات
  • سخنان رهبر
  • سیاسی
  • ثبت نام

جستجو

آمار

  • امروز: 155
  • دیروز: 102
  • 7 روز قبل: 543
  • 1 ماه قبل: 2580
  • کل بازدیدها: 281628
اوقات شرعی

دانشنامه مهدویت

ستاره ها

با قرآن