مرا حلال کن آقا...
عجیب نیست که در سینه غصّه مهمان است
شب فراق شده؛ حرف حرف هجران است
به چشمهمزدنی این دو ماه هم رفت و
بهار گریه هم امروز رو به پایان است
از این لباس جدا گشتن آنقدر سخت است
که در برابر این هجر، مرگ آسان است
مرا حلال کن آقا که باز زندهام و
هنوز در تن من بین روضهها جان است
محرم و صفر ما تمام میشود و
همیشه ابر نگاه تو غرق باران است
تو فاطمیهات این روزها شروع شده
دلت شبیه دل مادرت پریشان است
همیشه کرب و بلاییم ما ولی امشب
کبوتر دلمان مقصدش خراسان است
محمدعلی بیابانی
رحلت پیامبر اکرم(ص) وشهادت امام حسن مجتبی(ع) وامام رضا(ع) تسلیت باد
درّ هستی
روزهای پایانی ماه صفر است که دل امت اسلام را میلرزاند و آرام و قرار از چشمانشان میبرد تا نشان دهد داغ سنگینی کدامین وجود پاک و مقدس بر دل زمین خواهد ماند.
مدینه امشب را با اضطرابی خوفناک از آینده پس از محمد(ص) به صبح میرساند. امشب اصحاب، انصار و مهاجرین دست به دعا که ای کاش سایه محبت و رهبری رسول الله از سرشان نرود.
امشب قلب علی(ع) و فاطمه(س) دردی عظیم را تنگ در برگرفته است و شاید آنچه بیش از پیش موجب تشویش است تصور مدینه بدون محمد(ص) است.
امشب زمین حجاز نقطه اشتراک نگاه عرشیان و عاشقان است. و فردا روحی عظیم با ملک الموت همراه شده و سنگینی وجود با برکتش هفت آسمان را میلرزاند.
اما حقیقتا از فردا تنها علی(ع)، فاطمه(س)، و مردم حجاز یتیم نخواهند شد، از فردا روزی است که تاریخ پدرش را از کف خواهد داد و درد بیپدری تا هزار و 400 سال بعد و قرون پس از آن نیز همچو مهری بر پیشانیاش خواهد ماند.
قرآن کریم که آیه آیهاش بر قلب پاک رسول الله(ص) نازل شد چه سفارشها که پیرامون برخورد با یتیم میکند. بارها و بارها از یتیم نوازی سخن میگوید و بندگان را به رعایت حق بیسرپرستان سفارش میکند.
از فردا روزی انسانیت است که پدرش را دیگر نخواهد دید، و چگونه بندگان خدا پاسخگوی رفتارشان با این یتیم خواهند بود؟ چگونه در محضر عدل الهی پاسخگو هستند کسانی که زیر پرچم رسول الله و با برزبان راندن نام مبارکش سرها میبرند و هلهلهها میکنند؟
هزار و 400 سال است که انسانیت یتیم را آدمیان فراموش کردهاند و تنها از او پرچمی برای پیشبرد شعارهایشان ساختهاند. چگونه میتوان پاسخگوی این همه شقاوت در حق آن بود؟
چگونه میتوان خون بیگناهان را برزمین ریخت و قلب دردمندان را صد چندان به درد آورد و چشمهای کودکان را با شکنجه و تحقیر عزیزانشان آشنا کرد و بعد با نام مبارک محمد رسول الله(ص) در پی احقاق دینش بود؟
چطور میتوان با اذهانی که تنها و تنها در فکر فتح الفتوح بلاد شام و عراق و سایر سرزمینهای اسلامی است دم از رسولی زد که فتح مکه را روز محبت و بخشش نامید؟ رسولی که اگر لحظهای اراده میکرد تا در برابر مشرکان با زبان شمشیر دین خدا را عرضه کند دیگر نیازی به هجرت نداشت… چطور میتوان از رسول مهربان، رسول محبت و رسول بلند نظر صحبت کرد و انسانیت را در مقابل چشمان خون فشان و حیرت زده تاریخ که از ظهر عاشورا هنوز در بهت است دوباره سر برید؟
چگونه میتوان نام محمد(ص) را بر زبان راند و همزمان هر آنکه را که تفکر و عقیدهای دیگر دارد تکفیر کرد؟
آری از فردا روزی نه فقط فاطمه(س) که تمام تاریخ و انسانیت یتیم خواهد شد.
از فردا روزی تاریخ باید بارها و بارها درد سربریدنها، اسیریها، تحقیرها و ظلمهای آمده بر سر انسانیت را ببیند و دم برنیاورد چون یتیم است.
از فردا روزی زمین میداند که حوضها و نهرهایش خشک میشوند و جای زلالی آب، بستر خونها و خوفها خواهند بود.
از فردا روزی آسمان به هر بهانهای خواهد گریست و میگرید تا بلکه مرحمی بر دل تاریخ و انسانیت ذبح شده باشد… تا بلکه بشوید خونهای ریخته شده را اما قطرات پاک باران را توان شستن دریا دریا خون نیست…
و امروز که پز حقوق بشر و انسان دوستی زمینیان را باد به سرانداخته و موجب فخرشان در کهکشانها است، امروزی که زمان و مکان درنوردیده شده و علم و فناوری سلطهگری میکند، امروز که تمدنها به ظاهر ارج نهاده میشوند و حقوق حیوانات و درختان نیز به رسمیت شناخته شده، تاریخ هنوز شاهد دست و پا زدن انسانیت در قتلگاه است، تاریخ هنوز با چشمانی حیران و ترسیده و با حنجرهای که دیگر توان فریاد کشیدن ندارد میبیند چگونه در گوشه گوشه این جهان کودکان هنوز بینندگان مستقیم جنایتاند، مادران هنوز داغدار فرزندان کشته شده و پدران در حسرت دیدن رفاه برای خانوادشان.
امروز، در دهه دوم قرن 21 هنوز جنگ است و هنوز کشتهها روی خاک میپوسند و زمین توان درآغوش کشیدنشان را ندارد، هنوز انسانها به دلیل دینشان سوزانده میشوند.
یا رسول الله! این پدر حقیقی تاریخ و انسانیت! ای فرزند پاک ابراهیم خلیل الله! ببین و شاهد باش تا در محشر کبری دیگر نیازی به مرور نباشد! ببین و شاهد باش که بدخواهان ادیان الهی و بندگی صادقانه با پرچمهای دروغین از درون و بیرون، سرزمینهای اسلامی و تمامی بلاد را از وحشیگری سرشار کردهاند!
ببین وشاهد باش و از خدا برایمان طلب صبرکن! طلب پایان این رسم و این دروغ پردازیها! پایان سربریدنها و ترسها! پایان خرابیها و گرسنگیها و قحطیها! پایان جهنمی که به دست انسان برای ذبح انسانیت به پا شده است…
منبع: http://www.mehrnews.com
امام غریب
سکوت ، زهر شد و در گلوی مجنون ریخت دل شکسته لیلا از این مصیبت سوخت
به یاد خاطره های کریم آل عبا تمام خاطره هایم در اوج غربت سوخت
سکوت گفتم و یادم سکوت او آمد و زهر گفتم و یادم زهر خوردن او
و تیر آه به قلبم نشست و کردم یاد ز تیرهای کفن دوز بسته برتن او
وراثتی است بلا شک غریب ماندن ما چرا که غربت شیعه ز غربت زهراست
و بر غریب مدینه سزاست گرییدن که پای ثابت این روضه حضرت زهراست
همان کسی که غریبانه باز مسموم است به دست همسر خود در میان خانه خویش
پرستویی است مهاجر ولی شکسته پر است و زخم خورده فتاده کنار لانه خویش
کسی که سبزترین جامه را به تن دارد نگفت علت سبزی پیکرش از چیست
و طشت داد شهادت غریب مطلق اوست چرا که پاره جگر تر از او درعالم نیست
همان کسی که شنید به وقت کودکی اش صدای یا ابتاه و شکستن در را
میان کوچه باریک بی شک این کودک همان کسی است که برده به خانه مادر را
رسید دشمن بی شرم و سد راه نمود و ابرهای سیه روی ماه پاره نشست
و با دو دست بزرگ و ضُمُخت و سنگینش چنان به صورت او زد که گوشواره شکست
شکست آینه اش در هجوم سنگ ستم خمید قامتش اما عبای مادر شد
و خورد خون دل و با کسی نگفت چه دید آه جان به لب شد و آخر فدای مادر شد
سعید توفیقی
یاس در قفس
محمدجواد تندگویان وزیر نفت ایران در کابینه محمدعلی رجایی بود که در سال ۱۳۵۹ توسط نیروهای ارتش عراق اسیر شد و پس از سالها اسارت کشته شد.
زندگینامه
محمدجواد تندگویان در روز ۲۶ خرداد سال ۱۳۲۹ هجری شمسی در خانوادهای سنتی در محله خانیآباد در جنوب تهران به دنیا آمد. او تنها فرزند خانوادهاش بود. تحصیل وی در دبیرستان مصادف با واقعه پانزدهم خرداد ۱۳۴۲ بود. در سال ۱۳۵۴ برای ادامهٔ تحصیل دانشکدهٔ نفت آبادان را برگزید. او ضمن تحصیل، با انجمن اسلامی دانشکده نیز همکاری داشت.
پس از فارغالتحصیل شدن از دانشگاه و طی دوره آموزش نظام وظیفه، جهت خدمت در پالایشگاه نفت تهران مشغول به کار شد. در این دوران شرکت در فعالیتهای سیاسی منجر به دستگیری او به وسیلهٔ ساواک گردید. پس از آزادی از پالایشگاه تهران اخراج شد و در شرکت بوتان و سپس در شرکت صنعتی پارس توشیبا (پارس خزر کنونی) مشغول به کار شد.
وی در سال ۱۳۵۷ مدرک کارشناسی ارشد مدیریت را از مرکز مطالعات مدیریت ایران دریافت کرد. مبارزه سیاسی او نیز تا پیروزی انقلاب بهمن ۱۳۵۷ ادامه یافت.
ورود به وزارت نفت
تندگویان پس از پیروزی انقلاب به وزارت نفت دعوت شد. به دلیل مشکلات فراوان در جنوب و به ویژه در آبادان، وی به عنوان نمایندهٔ وزیر نفت در مناطق جنوب به آبادان اعزام شد. چندی بعد به سمت مدیر شرکت ملی مناطق نفتخیز جنوب منصوب شد. فعالیت در این سمت تا زمان نخست وزیری محمدعلی رجایی ادامه داشت.
اقدامات او در ارتباط با ایجاد آرامش در مراکز صنعتی جنوب، مدیریت فعالیتهای صنعتی، و راهاندازی پروژههای نفتی باعث شد محمدعلی رجایی، نخست وزیر وقت، در ۱۰ مهر ۱۳۵۹ او را به عنوان وزیر نفت به مجلس معرفی کند.
اسارت و کشته شدن
مهندس تندگویان در نهم آبان ۱۳۵۹ - درحالیکه حدوداً یک ماه از دوره وزارتش گذشته بود- برای بازدید از پالایشگاه نفت آبادان عازم منطقه بود که در جادهٔ ماهشهر-آبادان به همراه معاون و دیگر همراهانش به اسارت نیروهای ارتش رژیم بعث عراق درآمد و به زندانهای اسیران ایرانی در عراق منتقل شد. به نقل از برخی اسیران، وی تا مدتها زنده بوده و حتی از شکست حصر آبادان (مهر ۱۳۶۰) و آزادسازی خرمشهر (خرداد ۱۳۶۱) آگاهی یافته بود. اما از چگونگی وضعیت اسارت و نحوه شهادت او در اردوگاههای اسرا اطلاعات دقیقی در دست نیست.
سرانجام پس از پایان گرفتن جنگ و تبادل اسرا و کشته شدگان میان دو طرف، پیکر محمدجواد تندگویان که در اثر شکنجه در عراق ته درجه رفیع شهادت نایل آمده بود، به کشور بازگردانده و در ۲۵ آذر ۱۳۷۰ در ایران به خاک سپرده شد.
بیانات مقام معظم رهبری به مناسبت وحدت حوزه و دانشگاه
روز وحدت حوزه و دانشگاه از یادگارهای ارزشمند امام بزرگوار ماست. این مسئله هم مثل همه تدابیر و تصمیمهای مهمی که در راه جریان صحیح و اسلامی جامعه ما، آن حکیم عالی مقام و آن انسان والا و بصیر مطرح کردند، یکی از برکات وجودی ایشان بوده و هست و انشاءالله خواهد بود.
از بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با طلاب و دانشجویان 28/9/69
مرحوم شهید مفتح، علاوه بر اینکه یک روحانی برجسته و فداکار و روشنفکر و آشنای به نیاز زمان بود، خصوصیتی داشت که در تعداد معدودی از فضلای آن زمان این خصوصیت وجود داشت؛ و آن قدرت ارتباطگیری با نسل جوان و دانشجویان و کسانی که مایل بودند پیام دین را با زبان روز از یک روحانی و یک عالم به دین بشنوند … تصادفی هم نیست که روز اتحاد دانشجو و روحانی، یا حوزه و دانشگاه روز شهادت ایشان قرار داده شده است، چون انصافا حلقه وصلی بود متناسب با چنین خصوصیتی. خدای متعال پاداش این شهید عزیز را داد و آن شهادت بود. شهادت پاداش بزرگ و اجر عظیمی است و خدای متعال بندگان صالح خود - از جمله این بنده صالح - را از این اجر محروم نکرد؛ امیدواریم درجاتش روزبهروز عالی باشد.
خطبه نماز جمعه 26/9/78
وحدت حوزه و دانشگاه یعنی وحدت در هدف، و هدف این است که همه به سمت ایجاد یک جامعه اسلامی پیشرفته مستقل، جامعه امام، جامعه پیشاهنگ، جامعه الگو حرکت نمایند.
از بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با جمع کثیری از طلاب حوزههای علمیه و دانشجویان دانشگاه را به مناسبت روز وحدت حوزه و دانشگاه 28/9/69
طلّاب جوان و عزیز و زحمتکش و قانع و مومن در حوزههای علمیه و نیز دانشجویان عزیز، این جوانان، این فرزندان و این جگرگوشههای ملت، این بهترین و پاکترین عناصر جامعه ما در دانشگاهها؛ باید در خط اسلام و در جهت عظمت کشور و بلند کردن پرچم اسلام و بیدار کردن ملتهای عالم و روح بخشیدن به این دنیای مرده بوسیله دستهای استکباری، درس بخوانند و کار و تلاش کنند تا مطمئن شوند که فردای ایران اسلامی، به مراتب از امروز بهتر خواهد بود. این هدف شماست. این هدف وحدت حوزه و دانشگاه است.
از بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با دانشجویان و طلاب 28/9/69
گرامی باد یاد شهید گرامی و عزیزمان مرحوم دکتر مفتح. حلقه اتصال حوزه و دانشگاه
29/9/68
وحدت حوزه و دانشگاه، یعنی حرکت پا به پای علم و دین
29/9/68
طلّاب و دانشجویان قدر یکدیگر را بدانند، با یکدیگر آشنا و مرتبط باشند، احساس بیگانگی نکنند، احساس خویشاوندی و برادری را حفظ کنند و روحانیون در دانشگاهها عملاً - قبل از قولاً - کوشش کنند که نمونههای کامل عالم دین و طلبه علوم دینی را به طلّاب و دانشجویان ارایه بدهند و نشان بدهند که هر دو نسبت به یکدیگر؛ با حساسیت مثبت و با علاقه همکاری میکنند، این همکاری و وحدت حوزه و دانشگاه است.
از بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با جمع کثیری از دانشگاهیان و طلّاب 29/9/68
یاد امام، یاد پیشروان انقلاب، یاد شهدای بزرگوار و یاد صحنههای پرشور انقلاب و جنگ تحمیلی را چه در دانشگاه، چه در حوزه و چه در محیطهای کار و زندگی، زنده نگه دارید.
از بیانات مقام معظم رهبری در روز ملی مبارزه با استکبار 11/8/73
مادو نهاد اصیل دانشجویی داریم. یکی متوجه به کسب علوم مربوط به فهم و تبلیغ دین و نوآوری در مباحث دینی و نوآوری در فهم مسایل روز و حادث شونده در زندگی است که این حوزه است و کارش عبارت است از تحقیق در مسایل دینی و فراگرفتن احکام الهی در همه شؤون زندگی، آن هم نه فقط در آنچه که مربوط به کُنج محراب یا خانه است بلکه در قلمرو وسیع زندگی بشر، این گروه این را باید یاد بگیرند، احکام جدیدش را تحقیق کنند، ناخالصیها و ناسرهها را از آن بزدایند و آن را با زبان مناسب در هر جامعهای و هر زمانی و هر مخاطبی به رساترین شکل ممکن به مخاطبین برساند. این وظیفه آن نهاد حوزهای است و اسمش حوزه علمیه است. یک نهاد دانشجویی دیگر داریم که این نهاد ناظر است به اداره امور زندگی مردم منهای مسایل مربوط به دین، مردم معاش دارند، کسب دارند، راه دارند، ساختمان دارند، جسم دارند، شناساییهای گوناگون لازم است. تحقیق در امور زندگی مردم لازم است علوم مختلف و انواع و اقسام دانشها، برای بهتر کردن و راه انداختن زندگی مردم، وجود دارد. این نهاد هم مشغول فراگیری این دانشهاست که اینها را فرا بگیرد… و آنها را برای پیاده شدن در جامعه آماده کند. تحقیقات نو، دنیایی را جذب کند و خودش به نوبه خود، تازههایی در این دانشها بیافریند و به بشریت عرضه کند. این هم یک نهاد دانشجویی دیگر. حالا اگر هر دوی این نهادهای دانشجویی خوب کار کنند و با هم رابطه متقابل دوستانه و از خود دانستن یکدیگر داشته باشند معنایش این خواهد شد که این جامعه، هم دینش، هم دنیایش آباد خواهد شد. آنها جهتگیری زندگی او را تصحیح میکنند و اینها حرکات زندگی او را تسهیل میکنند. آنها فکر و ذهن و روح او را آنچنان که از زشتیها و نادرستیها میآلایند که بفهمد به کجا باید حرکت کند و اینها وسیله این حرکت را به دست او میدهند تا حرکت کند.
از بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با دانشجویان (روز وحدت حوزه و دانشگاه) 24/9/72
در نظام اسلامی، علم و دین پابهپا حرکت کنند. هدف حوزه دانشگاه یعنی این. … دو شعبه از یک مؤسسه علم و دین. مؤسسه علم و دین یک مؤسسه است و علم و دین با همند. این مؤسسه دو شعبه دارد، یک شعبه حوزههای علمیه و شعبه دیگر دانشگاهها. باید این دو با هم مرتبط و خوشبین باشند، با هم کار کنند از همدیگر جدا نشوند و از یکدیگر استفاده کنند.
از بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با طلاب و دانشجویان 29/9/68
حوزه و دانشگاه، دو شعبه از یک مؤسسه علم و دین.
منبع: http://farsi.khamenei.ir