آيا سنّي ها روايت من كنتُ مولاه فهذا عليٌ مولاه را قبول دارند؟
سؤال:آيا سنّي ها روايت من كنتُ مولاه فهذا عليٌ مولاه را قبول دارند؟ اگر قبول دارند، پس چرا با حضرت علي مخالفت و دشمني مي كنند؟
جواب:
بيشتر انديشمندان اهل سنت قبول دارند كه حديث مَن كنتُ مولاه فهذا علي مولاه(1) مربوط به امام علي(ع) است. علامه اميني اسامي سي تن از محدثان اهل سنت را آورده است كه اين حديث را ذكر كرده و آن را مربوط به امام علي(ع) دانسته اند.(2) برخي از مفسران اهل سنت در هنگام تفسير آيه 67 مائده يا ايّها الرّسول بَلِّغ ما أنزل إليك… يادآورد شده اند كه شأن نزول آن امام علي(ع) بوده و حديث من كنت مولاه… در جريان غدير بيان شده است. سيوطي در الدرالمنثور،(3) ابوالحسن واحدي نيشابوري،(4) حافظ حكاني،(5) شهاب الدين آلوسي،(6) ابن صباغ مالكي(7)، قاضي شوكاني(8) و … تصريح كرده اند كه اين آيه و حديث مذكور مربوط به حضرت علي(ع) است. از اين جهت برخي از دانشمندان اهل سنت با شيعيان اختلاف ندارند. اختلاف آنان در معناي ولايت و پيام حديث من كنت مولاه… ظهور مي كند. اهل سنت باور دارند كه حادثه عظيم و تاريخي غدير و سخنان پيامبر اكرم(ص) صرفاً به معناي لزوم محبت و دوستي حضرت علي(ع) است و هيچ دلالتي بر امامت و زمامداري و لزوم پيروي از ايشان ندارد و يا اگر روايت به امامت امام علي(ع) دلالت دارد، دلالت صحيح و روشن نيست.
دليل آن است كه ولايت چند معنا دارد و يكي از معاني روشن آن دوستي است. بنابراين تا زماني كه به اين معنا قابل حمل است، نمي توان به معناي ديگر آن تمسك جست. بر اين اساس حديث غدير در صدد بيان لزوم محبت به علي(ع) است، نه زمامداري حضرت.
در برابر اهل سنت شيعيان باور دارند كه ماهيت حادثه غدير و سخنان پيامبر(ص) نصي صريح و قاطع بر امامت و پيشوايي حضرت علي(ع) است. قراين و شواهد به گونه اي است كه هرگز نمي توان آن را تنها به دوستي و محبت تفسير كرد. شيعيان دلائل متعددي بر امامت علي(ع) بيان كرده اند كه به برخي از آن ها اشاره مي شود:
1ـ لغت شناسان لفظ ولي را به معناي سرپرستي، عهده داري امور، چيرگي و رهبري معنا كرده اند. راغب اصفهاني مي نويسد: ولايت يعني ياري كردن، زمامداري و حقيقت آن سرپرستي است.(9)
ابن اثير مي نويسد: وليّ يعني ياور، و هر كس امري را بر عهده گيرد سپس مي افزايد: از همين قبيل است حديث من كنت مولاه فعليٌ مولاه و سخن عمر كه به علي(ع) گفت: تو مولاي هر مؤمن شدي يعني وليّ مؤمنان گشتي.(10)
صاحب صحاح اللغه(11) و مقايس اللغه نيز وليّ را به معناي سرپرستي دانسته اند.(12) بر اين اساس نگرش انديشمندان اهل سنت (كه ولايت را تنها به معناي دوستي معنا كرده اند) قابل قبول نيست.
2ـ اگر معناي وليّ به معناي دوست و دوستي باشد، عاقلانه نيست كه پيامبر اسلام(ص) بيش از يكصد هزار نفر را در هواي گرم و در وسط بيابان هاي خشك و سوزان متوقف سازد تا به مردم بگويد: هر كه من دوست او هستم، علي هم دوست او است و او را دوست بدارد، زيرا دوستي مسلمانان با يكديگر يكي از بديهي ترين مسايل اسلامي است كه از آغاز اسلام وجود داشته و بارها پيامبر(ص) مردم را به دوستي امام علي(ع) فرا خوانده بود.(13)
3ـ خطاب تند و قاطع خداوند بيانگر آن است كه حادثه غدير صرفاً اعلام دوستي علي(ع) نبوده است. مسئله آن قدر اهميت داشت كه خداوند خطاب به پيامبرش وحي مي كند كه اگر آن را ابلاغ نكني، رسالت الهي را انجام نداده اي! خداوند فرمود: … و إنْ لم تفعل فما بلغت رسالته
4ـ خداوند در آيه 67 مائده به پيامبرش دلداري مي دهد: والله يعصمك من النّاس؛ خداوند تو را از خطرات احتمالي مردم نگاه مي دارد.(14) آيا اين مسئله نشان نمي دهد كه مأموريت، مسئلة مهمي بوده است كه پيامبر(ص) بيم آن داشته برخي بر اثر هواهاي نفساني به مقابله برخاسته و توطئه كنند؟ آنچه كه موجب خطر براي پيامبر(ص) به حساب مي آمد، طرح ولايت و رهبري امام علي(ع) بود، نه دوستي حضرت ، مضافاً بر اين كه بارها پيامبر از محبت امام علي(ع) سخن گفته بود و بيان آن، چالش هاي جدي را در پي نداشت.
5ـ بعد از آن كه پيامبر(ص) علي(ع) را به عنوان رهبر تعيين كرد، مردم با علي(ع) بيعت كردند. ابوبكر و عمر نيز به علي(ع) تبريك گفته، با حضرت بيعت كردند و گفتند: تو مولا و رهبر من و تمام مردان و زنان با ايمان شدي.(15)
نكته قابل دقت آن است كه همة حاضران، از خطابة پيامبر مسئلة امامت علي(ع) را فهميدند، از اين رو با او بيعت كرده و برخي از آنان در ستايش علي(ع) شعر سرودند. حسان بن ثابت انصاري از پيامبر(ص) اجازه گرفت و اشعار زيبا سرود:
قــم يــا علـــي فــإنّنـــــي رضيتُك من بعدي اماماً و هادياً
؛اي علي، برخيز، خرسندم كه تو امام و هادي بعد از من باشي.(16)
6) بعد از آن كه پيامبر(ص) علي (ع) را به عنوان زمامدار معرفي كرد، اين آيه نازل شد: اليوم أكملت لكم دينكم و أتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الاسلام ديناً؛(17) امروز آيين شما را كامل و نعمت خود را بر شما تمام كردم. بعد از نزول آيه پيامبر فرمود: خداوند بزرگ است؛ همان خدايي كه آيين خود را كامل و نعمت خود را بر ما تمام كرد و از نبوّت و رسالت من و ولايت علي پس از من راضي و خشنود گشت.(18) به رغم آن كه محبت علي(ع) جايگاه بلند دارد و يكي از نشانه هاي ايمان است؛ ليكن آيه دلالت ندارد كه مسئله بالاتر از محبت است. آيا فقط با دوستي حضرت علي(ع) (نه رهبري او) دين كامل شد و خداوند اسلام را پسنديد؟ اگر مسئله فقط محبّت بود، در اينباره قبلاً آيه نازل شده و از اين جهت نقصي در دين نبود، زيرا آيه قل لا أسئلكم عليه اجراً إلاّ المودة في القربي(19) قبلاً نازل گشته بود. بر اين اساس آيه اكمال دين پيام ديگري دارد.
با توجه به دلايل فوق جانشيني بلافصل علي(ع) قطعي است و عدم قبولي ولايت امام علي(ع) به عنوان جانشين بلافصل پيامبر ريشه در عوامل ديگر دارد.
يكي از عوامل مهم در مخالفت با ولايت امام علي(ع) دنياگرايي و حُبّ رياست بود. آناني كه سقيفه را تشكيل دادند و سفارش پيامبر را ناديده گرفتند، بر آن بودند كه خود به قدرت برسند. بنيانگذاران سقيفه مي دانستند كه علي(ع) لايق ترين فرد براي رهبري جهان اسلام است، ولي آنان با انحراف امامت و خلافت، زمينه مخالفت هاي عقيدتي و سياسي بعد از خود را فراهم كردند. شكل گيري سقيفه موجب شد كه در حوزه انديشه سياسي اين نگرش به وجود آيد كه پيامبر(ص) امر امامت را به مردم واگذار كرده و كسي را بعد از خود به عنوان جانشين منصوب ننموده است. برخي از انديشمندان اهل سنت آگاهانه و يا ناآگاهانه عملكرد بنيانگذاران سقيفه را معيار قرار داده و در صدد برآمدند حديث من كنت مولاه… را توجيه كنند. البته برخي از عالمان سنت بر اساس تعصبان مذهبي به مخالفت رهبري علي(ع) برخاسته و حديث غدير را توجيه كرده اند. عده اي نيز با انگيزه هاي ديگر، ولايت امام علي(ع) را قبول نكردند كه بايد در جاي ديگر بدان پرداخته شود.
بر اين اساس مخالفت اهل سنت با امام علي(ع) ريشه و مبناي علمي نداشته و بلكه بر اساس دنياگرايي و تعصبات مذهبي بوده است.
پي نوشت ها:
1. تفسير نمونه، ج 5، ص 11 به بعد.
2. علامه اميني، ج 1، ص 196 ـ 209.
3. الدرالمنثور، ج 2، ص 636.
4. اسباب النزول، ص 150.
5. شواهد التنزيل، ج 1، ص 188.
6. روح المعاني، ج 6، ص 172.
7. فصول المهمه، ص27.
8. فتح الغدير، ج 3، ص 57.
9. المفردات، ص 570.
10. النهايه، ج 5، ص 227.
11. الصحاح في لغه العرب، ج 6، ص 2528.
12. معجم مقايس اللغه، ج 6، ص 141.
13. تفسير نمونه، ج 5، ص 16.
14. فروغ ولايت، ص 135.
15. تفسير نمونه، ج 5، ص 12.
16. همان.
17. مائده (5) آية 70.
18. تفسير نمونه، ج 5، ص 12.
19. شوري (42) آية 23.
منبع :ؤhttp://ghadeer.valiasr-aj.com