فیلترینگ، آری یا خیر!
به بهانه ی فیلترینگ شبکه های اجتماعی، که طی روز های اخیر برای کنترل اغتشاش و جلوگیری از تحرکات مردم در خیابان ها انجام شده، چند نکته قابل تامل جود دارد. امیدواریم بتوانیم در این برهه زمانی که بسیاری از کاربران فضای مجازی و مسؤلان از فیلترشکن استفاده نمی کنند، بشود حواسشان را به این نکات توجه بدیم.
شبکه اجتماعی مفید یا مضر؟
با توجه به اختلال و فیلتر شدن شبکه های پرکاربرد اجتماعی مانند «تلگرام» و «اینستاگرام»، جا دارد این سوال را در ذهن خود با صدایی بلند فریاد بزنیم که:
آیا بدون این شبکه ها هم می شود زنده ماند و به امور زندگی پرداخت؟
چرا احساس و توجه مان را به این مجازیات گره زده ایم؟
چرا آمار مطالعه در کشور به طرز وحشتناکی کاهش پیدا کرده است؟
چرا دیگر برای خانواده و اطرافیانمان وقت نداریم؟ و ده ها چرای دیگر.
واقعا این چند روز بیاییم کمی تمرین واقعی بودن داشته باشیم و از مجاز و مجازی بودن فاصله بگیریم. کمی فکر کنیم به اینکه چه چیزی را از دست می دهیم و در مقابل در این دنیای مجازی چه بدست می آوریم. اصلا فکر کردیم که در روز یک وقت مخصوص را برای این کار در نظر بگیریم و اوقات خود را طبق روایات تقسیم کنیم؟ چرا هر وقت گوشی به صدا درآمد از هر کاری می زنیم و اول به مخاطب مجازی لبیک می گوییم؟ مگر در روایات توصیه به تقسیم وقت نشده که به عنوان مثال امام کاظم(ع) فرمود: «بكوشید كه اوقات شبانه روز شما چهار قسمت باشد:
۱ـ قسمتی برای مناجات با خدا.
۲ـ قسمتی برای تهیه معاش.
۳ـ قسمتی برای معاشرت با برادران و افراد مورد اعتماد كه عیب های شما را به شما می فهمانند و در دل به شما اخلاص می ورزند.
۴ـ قسمتی را هم در آن خلوت می كنید برای درك لذّت های حلال [و تفریحات سالم] و به وسیله انجام این قسمت است كه بر انجامِ وظایف آن سه قسمت دیگر توانا می شوید.»[۱] اما واقعا فضای مجازی این اجازه به مردم و خصوصا جوان ها و نوجوان های ما داده است که وقت خود را مدیریت کنند.
فیلترینگ در دنیا
با جدی شدن بحث فیلترینگ و مهاجرت کاربران به پیام رسان ها دیگر، این سوال به ذهن بعضی غریتمندان حقوق بشری می رسد، مگر عصر حجر است که با فیلترکردن، مردم را کنترل می کنید؟ برای پاسخ به این سوال باید بگوییم:
هیچ جای دنیا، کشوری اینترنت باز و بدون فیلترینک در اختیار مردم خود قرار نمی دهد که ایران این کار را بکند. روح الله مؤمن نسب، پژوهشگر فضای مجازی در این باره می گوید:
«در آمریکا که خود را شاخص آزادی می داند، اگر خانواده ای اجازه بدهد فرزند کمتر از سیزده ساله اش وارد شبکه های اجتماعی بشوند، دستگاه قضایی کشور می تواند به خاطر عدم صلاحیت والدین، آن بچه را از خانواده بگیرد.درحالی که نوجوانان و جوانان ایرانی بدون مراقبت دولت و خانواده ها غرق در شبکه های اجتماعی هستند؛ استفاده از شبکه های به اصطلاح اجتماعی در آمریکا برای افراد زیر ۱۳ سال ممنوع است
.
در جهان، رژیم صهیونیستی با بیش از ۹۷%، انگلستان با ۷۰%، فرانسه ۶۶%، آمریکا ۳۶% در صدر فیلترینگ جهان قرار دارند و اساساً برای اولین بار نرم افزارهای فیلترینگ توسط آمریکا تولید شد و اولین قانون فیلترینگ سخت گیرانه در آمریکا تصویب شد.» [۲]
چقدر زود دیر شد
در فضای مجازی -قبل از فیلتر شدن- موجی از تشکر و قدردانی از وزیر جوان و بابصیرت ارتباطات به راه افتاده است که از رایزنی ایشان با رئیس تلگرام برای مسدود کردن کانال های ضد نظام و محرِّک اغتشاشات، تشکر کرده اند. بله بسیار کار خوبی و مناسبی بود و به همین خاطر دو سوال را برای ذهن مشکل دار ما بوجود آورده است:
۱_ اگر تشخیص این است که باید جلوی کانال های این چنینی گرفته بشود، چرا زود تر این کار انجام نشد زیرا این کانال در این مدتی که شروع به فعالیت کرده، به طور کامل برنامه ش ضد نظام و انتشار اکاذیب و تهمت زدن به مسئولان بوده است. مگر کار بد بد نیست؟ و امروز بدتر شد و باید از ابتدای فعالیت این کانال ها با آنها برخورد جدی می شد.
۲_ آیا صرف فیلتر کردن این گروه ها می تواند مانع فعالیت آنها باشد؟ اگر آری چرا این کانال با آدرس جدید رشد ۲۰۰ هزار نفری داشته است. اگر هم نه فقط در حد حوزه اختیارات وزارت ارتباطات بوده پس سازمان های امنیتی چرا تصمیم جدی و مناسبی برای این موراد ندارند و چاره ای برای امنیت سایبری جامعه ندارند.
برای خواب جای اساسی در زندگی و تجزیه و تحلیل های خود باز نکنید
فرمودید خواب حجت نیست. پس چرا ائمه (ع) به ما دستور العمل برای دیدن خوابشان را داده اند؟ مگر نه این است که ارتباط با عالم غیب ابتدا از طریق خواب و سپس از طریق شهود است؟ اگر امیدوار به رد و بدل اطلاعات با عالم غیب نباشیم دینداری خسته کننده می شود.
پاسخ استاد اصغر طاهرزاده:
در کتاب «شرح ده نکته از معرفت نفس» و نیز در تفسیر آیه 42 سوره زمر بحث شده است، اگر به آن مباحث رجوع بفرمایید ملاحظه مى کنید اساساً نباید براى خواب زاویه اى اساسى در زندگى و در تجزیه و تحلیل هاى خود باز کنید.
قصّه اى خدمتتان عرض کنم شاید تا حدّى به جواب سؤالتان نزدیک شوید:
متوکّل عباسى، تعبیرکنندگان خواب و کاهن هاى دربار را جمع کرده بود و با تهدید گفته بود باید بگویید: «من چند سال دیگر حکومت مى کنم؟» این بیچاره ها از کجا بدانند؟! یکى از آنها با اطمینان کامل گفته بود: قربان! 33 سال دیگر حکومت مى کنید. متوکّل از او مى پرسد از کجا مى گویى؟ گفته بود: چون شما امشب 33 دُرّ را در خواب مى بینید. همه معبّرین از جواب قاطع او خیلى تعجب کردند که چطور مى شود با توجّه به علم تعبیر خواب، چنین چیزى گفت. فردا صبح که متوکل از خواب بیدار شده بود به آن شخص گفته بود: بارک الله! تو راست گفتى من 33 دُرّ را خواب دیدم، پس حتماً 33 سال دیگر حکومت مى کنم. بعداً معبّرین از همکار خود پرسیدند: از کجا گفتى؟ گفت: من به او القا کردم که 33 دُرّ خواب مى بینى، روحش 33 دُرّ را در حالت خواب در خیال خود ایجاد کرد، و هیچ خبرى هم از ادامه حکومت 33 ساله او نیست. به همین ترتیب اگر کسى خیلى به خودش القا کند که امام زمان (ع) را در خواب مى بیند، ممکن است واقعاً در خواب ببیند. امّا چه کسى را در خواب دیده است؟ آن امام زمان ساخته ذهن خودش را که در بیدارى تصور مى کرد و دوست مى داشت که در خواب هم ببیند.
بر روى چگونگى «خواب» وقت بگذارید، این همه روایت داریم که خواب حجّت نیست. نمى خواهم بگویم که ممکن نیست درِ غیب در خواب به روى شما باز شود، آرى؛ گاهى ممکن است در منظر صورت خیالیه شما، یک نور بَصَرى از امام (ع) براى شما ظاهر شود، ولى مى خواهم بگویم: خود امام به ما یاد داده اند که خواب حجت نیست. و شما حق ندارید براى خوابتان در تصمیم گیرى هایتان زاویه بازکنید. باید متوجه باشید که خیالات رهزن است و ما را بازى مى دهد، به طورى که واقعاً خیالاتمان را مى شنویم و فکر مى کنیم از خارج صدایى شنیده ایم و یا خیالاتمان را مى بینیم و فکر مى کنیم در بیرون داریم مى بینیم، چون اگر کسى خود را در این وادى ها انداخت و مسیر طبیعى را رها کرد، خیالاتش آنقدر قوى مى شود که نمى تواند بین بیرون و درون را تفکیک کند، حتى براى عزیزانى که در صدق و صفا هستند چنین خطر و اشتباهاتى هست.
در مقدمه کتاب «آیةالحق» مرحوم حسین غفارى از قول حاج شیخ عباس قوچانى (وصى مرحوم سید على آقا قاضى (ره)) نقل مى کنند که یکى از افراد مشهور به کرامت به در منزل مرحوم قاضى آمد و گفت:
من حالى داشتم که تمام گیاهان، خواص و آثار خود را به من نشان مى دادند، مدتى است حجابى حاصل شده و دیگر به من نمى نمایانند، از شما تقاضا دارم که عنایتى بفرمایید تا آن حال به من بازگردد. مرحوم قاضى (ره) به او فرمود: دست من خالى است. او رفت و پس از زیارت عتبات، به نجف برگشت، یک روز که جمیع شاگردان نزد مرحوم قاضى گرد آمده بودند، در منزل ایشان آمد و از بیرون در، سرش را داخل نموده، گفت: آنچه را که از شما مى خواستم و به من ندادید، از حضرت صاحب الأمر گرفتم و حضرت فرمود: به قاضى بگو بیاید نزد من، با او کارى دارم. مرحوم قاضى سر خود را بلند کرد و گفت: بگو قاضى نمى آید.
نویسنده در ادامه مى گوید:
اوّلًا میان راه توحید و طریق معرفت نفس که روش تربیتى عرفاى بالله است با راه تقویت نفس که شیوه ارباب ریاضات و اصحاب مکاشفات و کرامات است، فرق هست. وقتى گفته مى شود که اصحاب کرامات و مکاشفات و ریاضات به دنبال تقویت نفس هستند و نه عبور از آن، چه بسا به ذهن افرادِ خام، از کلمه تقویت نفس، خداى ناکرده اشتغال به امور لهو و لعب متبادر شده و از این جهت انتساب بسیارى از بزرگانِ صاحب کرامت و دعاوى باطنى را به این طریقه، غیرقابل قبول بشمارند، ولى خوب نظر کن که فرد مذکور یکى از اصحاب مکاشفه بوده و در چاره گشایى امور مادى و معنوى خلایق اشتهار داشته و حتى در این سالهاى اخیر، بعضى وى را در زمره عرفاى عظام شمرده، و عبرت بگیر که چنین شخصى غایت خواسته اش که عمر گرانبها را صرف آن کرده و از این شهر به آن شهر و از این امام به آن امام و از مرحوم قاضى تا صاحب الأمر را مورد سؤال قرار داده، بازگشت حالى است از حالات نفس و قوایى از قواى باطن که مثلًا بتواند کشف خواص دارویى گیاهان بکند. و بدان که لذّت بهره مندى از این قواى نفسانى و لذت استفاده و بروز کرامات، گاه آنچنان قوى است که صدها برابر لذّات ظاهرى حسّى است و شخص واجد این حالات ابداً نمى تواند از آنها عبور نماید و البته با محمل هاى کمک به خلق و دستگیرى و غیره، آنها را براى خود توجیه مى کند، ولى مهم این است که همه اینها کمالات و آثار نفس است و هدف عرفان، فناى تمامى آثار و شوائب نفسانى از پایین ترین درجات تا بالاترین مراحل آن، که با نورانیت بسیار شدید توأم است.
ثانیاً؛ بنگر به کلام قاضى که به آسانى و سردى مى گوید: دست ما خالى است، آرى نه دست او که دل و جان او از هر گونه خواست و قواى منتسب به انّیَت نفس خالى است.
ثالثاً؛ بنگر به گفتار آن شخص در اخذ خواست خود از امام زمان (ع) و پیام معاتبه آمیز از جانب حضرت به مرحوم قاضى که به قاضى بگو: بیاید با او کار دارم، که حکایت دارد که آن شخص به زعم خود به شرف ملاقات امام عصر (ع) نائل شده و حضرت خواسته او را برآورده ساخته اند و گفته اند به قاضى هم بگو بیاید. و دیدى که قاضى هم گفت: بگو قاضى نمى آید! که این جواب قاضى، نشان تشخیص قاضى است از سستى توهمات و دعاوى کثیره مدعیان ملاقات با امام زمان (ع). این پاسخ قاضى یعنى امامِ زمان مورد ادعاى شما، چیزى جز امر خیالى و نفسانى و توهّمى و ساخته نفس شما یا شیطان نیست.
در ادامه مى فرماید:
در محضر آیتالله طهرانى (ره) به مناسبتى سخن از همین دعاوى مربوط به رؤیت حضرت صاحب الأمر (ع) شد. ایشان از قول حضرت آقاى هاشم حدّاد مستقلًا یا از ایشان به نقل از حضرت آقاى قاضى (قدسسرهما). فرمودند که «غالب این ادعاهاى رؤیت در طول تاریخ به جز چند موردِ محدود و معدود، امور خیالى و نفسانى بوده و حداکثر از قبیل مکاشفات روحیه است که صاحب آنها آن را امر عینى و حقیقى مى پندارد.»
مؤلف محترم از قول مرحوم آیت الله قاضى نقل مى کند که شیخ احمد احسایى روزى به شاگردان خود گفت: من هر وقت به حرم مشرف مى شوم به حضرت سلام مى کنم، حضرت بلند جواب مى دهند، به طورى که اگر شما هم آنجا باشید مى شنوید، یک مرتبه با من بیایید تا بفهمید. روزى شاگردان وى به حرم مشرف شدند، شیخ سلام کرد، بعد رو کرد به شاگردان و گفت: جواب شنیدید؟ گفتند: نه! دومرتبه سلام کرد و گفت: شنیدید؟ گفتند: نه! پس شاگردان و خود او دانستند که شیخ در این موضوع اشتباه کرده است (صدایى را که نفس خودش ایجاد کرده است، مى شنیده و تصور مى کرده آن صدا از خارج است)» نقل از کتاب آیةالحق، تألیف سید محمد حسن قاضى، صفحات 100- 102.
برگرفته شده از: ojeparvaz.blog.ir
آيا سنّي ها روايت من كنتُ مولاه فهذا عليٌ مولاه را قبول دارند؟
سؤال:آيا سنّي ها روايت من كنتُ مولاه فهذا عليٌ مولاه را قبول دارند؟ اگر قبول دارند، پس چرا با حضرت علي مخالفت و دشمني مي كنند؟
جواب:
بيشتر انديشمندان اهل سنت قبول دارند كه حديث مَن كنتُ مولاه فهذا علي مولاه(1) مربوط به امام علي(ع) است. علامه اميني اسامي سي تن از محدثان اهل سنت را آورده است كه اين حديث را ذكر كرده و آن را مربوط به امام علي(ع) دانسته اند.(2) برخي از مفسران اهل سنت در هنگام تفسير آيه 67 مائده يا ايّها الرّسول بَلِّغ ما أنزل إليك… يادآورد شده اند كه شأن نزول آن امام علي(ع) بوده و حديث من كنت مولاه… در جريان غدير بيان شده است. سيوطي در الدرالمنثور،(3) ابوالحسن واحدي نيشابوري،(4) حافظ حكاني،(5) شهاب الدين آلوسي،(6) ابن صباغ مالكي(7)، قاضي شوكاني(8) و … تصريح كرده اند كه اين آيه و حديث مذكور مربوط به حضرت علي(ع) است. از اين جهت برخي از دانشمندان اهل سنت با شيعيان اختلاف ندارند. اختلاف آنان در معناي ولايت و پيام حديث من كنت مولاه… ظهور مي كند. اهل سنت باور دارند كه حادثه عظيم و تاريخي غدير و سخنان پيامبر اكرم(ص) صرفاً به معناي لزوم محبت و دوستي حضرت علي(ع) است و هيچ دلالتي بر امامت و زمامداري و لزوم پيروي از ايشان ندارد و يا اگر روايت به امامت امام علي(ع) دلالت دارد، دلالت صحيح و روشن نيست.
دليل آن است كه ولايت چند معنا دارد و يكي از معاني روشن آن دوستي است. بنابراين تا زماني كه به اين معنا قابل حمل است، نمي توان به معناي ديگر آن تمسك جست. بر اين اساس حديث غدير در صدد بيان لزوم محبت به علي(ع) است، نه زمامداري حضرت.
در برابر اهل سنت شيعيان باور دارند كه ماهيت حادثه غدير و سخنان پيامبر(ص) نصي صريح و قاطع بر امامت و پيشوايي حضرت علي(ع) است. قراين و شواهد به گونه اي است كه هرگز نمي توان آن را تنها به دوستي و محبت تفسير كرد. شيعيان دلائل متعددي بر امامت علي(ع) بيان كرده اند كه به برخي از آن ها اشاره مي شود:
1ـ لغت شناسان لفظ ولي را به معناي سرپرستي، عهده داري امور، چيرگي و رهبري معنا كرده اند. راغب اصفهاني مي نويسد: ولايت يعني ياري كردن، زمامداري و حقيقت آن سرپرستي است.(9)
ابن اثير مي نويسد: وليّ يعني ياور، و هر كس امري را بر عهده گيرد سپس مي افزايد: از همين قبيل است حديث من كنت مولاه فعليٌ مولاه و سخن عمر كه به علي(ع) گفت: تو مولاي هر مؤمن شدي يعني وليّ مؤمنان گشتي.(10)
صاحب صحاح اللغه(11) و مقايس اللغه نيز وليّ را به معناي سرپرستي دانسته اند.(12) بر اين اساس نگرش انديشمندان اهل سنت (كه ولايت را تنها به معناي دوستي معنا كرده اند) قابل قبول نيست.
2ـ اگر معناي وليّ به معناي دوست و دوستي باشد، عاقلانه نيست كه پيامبر اسلام(ص) بيش از يكصد هزار نفر را در هواي گرم و در وسط بيابان هاي خشك و سوزان متوقف سازد تا به مردم بگويد: هر كه من دوست او هستم، علي هم دوست او است و او را دوست بدارد، زيرا دوستي مسلمانان با يكديگر يكي از بديهي ترين مسايل اسلامي است كه از آغاز اسلام وجود داشته و بارها پيامبر(ص) مردم را به دوستي امام علي(ع) فرا خوانده بود.(13)
3ـ خطاب تند و قاطع خداوند بيانگر آن است كه حادثه غدير صرفاً اعلام دوستي علي(ع) نبوده است. مسئله آن قدر اهميت داشت كه خداوند خطاب به پيامبرش وحي مي كند كه اگر آن را ابلاغ نكني، رسالت الهي را انجام نداده اي! خداوند فرمود: … و إنْ لم تفعل فما بلغت رسالته
4ـ خداوند در آيه 67 مائده به پيامبرش دلداري مي دهد: والله يعصمك من النّاس؛ خداوند تو را از خطرات احتمالي مردم نگاه مي دارد.(14) آيا اين مسئله نشان نمي دهد كه مأموريت، مسئلة مهمي بوده است كه پيامبر(ص) بيم آن داشته برخي بر اثر هواهاي نفساني به مقابله برخاسته و توطئه كنند؟ آنچه كه موجب خطر براي پيامبر(ص) به حساب مي آمد، طرح ولايت و رهبري امام علي(ع) بود، نه دوستي حضرت ، مضافاً بر اين كه بارها پيامبر از محبت امام علي(ع) سخن گفته بود و بيان آن، چالش هاي جدي را در پي نداشت.
5ـ بعد از آن كه پيامبر(ص) علي(ع) را به عنوان رهبر تعيين كرد، مردم با علي(ع) بيعت كردند. ابوبكر و عمر نيز به علي(ع) تبريك گفته، با حضرت بيعت كردند و گفتند: تو مولا و رهبر من و تمام مردان و زنان با ايمان شدي.(15)
نكته قابل دقت آن است كه همة حاضران، از خطابة پيامبر مسئلة امامت علي(ع) را فهميدند، از اين رو با او بيعت كرده و برخي از آنان در ستايش علي(ع) شعر سرودند. حسان بن ثابت انصاري از پيامبر(ص) اجازه گرفت و اشعار زيبا سرود:
قــم يــا علـــي فــإنّنـــــي رضيتُك من بعدي اماماً و هادياً
؛اي علي، برخيز، خرسندم كه تو امام و هادي بعد از من باشي.(16)
6) بعد از آن كه پيامبر(ص) علي (ع) را به عنوان زمامدار معرفي كرد، اين آيه نازل شد: اليوم أكملت لكم دينكم و أتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الاسلام ديناً؛(17) امروز آيين شما را كامل و نعمت خود را بر شما تمام كردم. بعد از نزول آيه پيامبر فرمود: خداوند بزرگ است؛ همان خدايي كه آيين خود را كامل و نعمت خود را بر ما تمام كرد و از نبوّت و رسالت من و ولايت علي پس از من راضي و خشنود گشت.(18) به رغم آن كه محبت علي(ع) جايگاه بلند دارد و يكي از نشانه هاي ايمان است؛ ليكن آيه دلالت ندارد كه مسئله بالاتر از محبت است. آيا فقط با دوستي حضرت علي(ع) (نه رهبري او) دين كامل شد و خداوند اسلام را پسنديد؟ اگر مسئله فقط محبّت بود، در اينباره قبلاً آيه نازل شده و از اين جهت نقصي در دين نبود، زيرا آيه قل لا أسئلكم عليه اجراً إلاّ المودة في القربي(19) قبلاً نازل گشته بود. بر اين اساس آيه اكمال دين پيام ديگري دارد.
با توجه به دلايل فوق جانشيني بلافصل علي(ع) قطعي است و عدم قبولي ولايت امام علي(ع) به عنوان جانشين بلافصل پيامبر ريشه در عوامل ديگر دارد.
يكي از عوامل مهم در مخالفت با ولايت امام علي(ع) دنياگرايي و حُبّ رياست بود. آناني كه سقيفه را تشكيل دادند و سفارش پيامبر را ناديده گرفتند، بر آن بودند كه خود به قدرت برسند. بنيانگذاران سقيفه مي دانستند كه علي(ع) لايق ترين فرد براي رهبري جهان اسلام است، ولي آنان با انحراف امامت و خلافت، زمينه مخالفت هاي عقيدتي و سياسي بعد از خود را فراهم كردند. شكل گيري سقيفه موجب شد كه در حوزه انديشه سياسي اين نگرش به وجود آيد كه پيامبر(ص) امر امامت را به مردم واگذار كرده و كسي را بعد از خود به عنوان جانشين منصوب ننموده است. برخي از انديشمندان اهل سنت آگاهانه و يا ناآگاهانه عملكرد بنيانگذاران سقيفه را معيار قرار داده و در صدد برآمدند حديث من كنت مولاه… را توجيه كنند. البته برخي از عالمان سنت بر اساس تعصبان مذهبي به مخالفت رهبري علي(ع) برخاسته و حديث غدير را توجيه كرده اند. عده اي نيز با انگيزه هاي ديگر، ولايت امام علي(ع) را قبول نكردند كه بايد در جاي ديگر بدان پرداخته شود.
بر اين اساس مخالفت اهل سنت با امام علي(ع) ريشه و مبناي علمي نداشته و بلكه بر اساس دنياگرايي و تعصبات مذهبي بوده است.
پي نوشت ها:
1. تفسير نمونه، ج 5، ص 11 به بعد.
2. علامه اميني، ج 1، ص 196 ـ 209.
3. الدرالمنثور، ج 2، ص 636.
4. اسباب النزول، ص 150.
5. شواهد التنزيل، ج 1، ص 188.
6. روح المعاني، ج 6، ص 172.
7. فصول المهمه، ص27.
8. فتح الغدير، ج 3، ص 57.
9. المفردات، ص 570.
10. النهايه، ج 5، ص 227.
11. الصحاح في لغه العرب، ج 6، ص 2528.
12. معجم مقايس اللغه، ج 6، ص 141.
13. تفسير نمونه، ج 5، ص 16.
14. فروغ ولايت، ص 135.
15. تفسير نمونه، ج 5، ص 12.
16. همان.
17. مائده (5) آية 70.
18. تفسير نمونه، ج 5، ص 12.
19. شوري (42) آية 23.
منبع :ؤhttp://ghadeer.valiasr-aj.com
احکام پوشش و آرایش
یکی از مباحث مهم فقهی که مورد نیاز آحاد افراد جامعه میباشد احکام «پوشش و آرایش» است. «پوشش» یک امر طبیعی برای انسانها و از ممیزات او نسبت به دیگر موجودات است. «آرایش» هم رفتاری است که از تمایل انسان به خودآرایی نشئت میگیرد. اسلام در احکامی که در مورد پوشش و آرایش وضع کرده، این دو مسئله را نظاممند کرده بهگونهای که شخصیت وزین و مطلوب را برای آقایان و بانوان حفظ کند.
پایگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیتالله العظمی خامنهای (KHAMENEI.IR) چندی پیش اعلام کرد به پرسشهای شرعی مخاطبان دربارهی احکام پوشش و آرایش پاسخ میدهد.
حجتالاسلام والمسلمین محمدحسین فلاحزاده -عضو دفتر استفتائات حضرت آیتالله العظمی خامنهای و رئیس مرکز موضوعشناسی احکام فقهی- به پرتکرارترین سؤالات مطابق با فتاوای حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای پاسخ داده است که متن پاسخها همزمان با ۲۱ تیرماه، روز عفاف و حجاب به شرح زیر منتشر میشود.
1. محدودهی پوشش خانمها و آقایان چقدر باید باشد؟
خانمها در نگاه نامحرم تمام بدن را باید بپوشانند غیر از دو موضع که واجب نیست پوشانده شود البته در صورتی که آرایشی یا زیوری نداشته باشد. آن دو موضعی که واجب نیست یکی گردی صورت است به مقداری که در وضو لازم است شسته شود، یکی هم دستها از نوک انگشتان تا مچ. این مقدار هم البته اگر آرایش و زینتی داشته باشد حتماً باید پوشانده شود.
به دست داشتن انگشتر هم اگر ساده باشد، چشمگیر نباشد، به نظر حضرت آقا پوشاندنش واجب نیست اما اگر ساده نیست و چشمگیر است باید پوشانده شود.
اصل حجاب دربارهی آقایان پوشاندن عورتین است اما اگر در جایی قرار میگیرند که در معرض نگاه شهوتآلود دیگران یا بهگونهای است که طرف انگشتنما میشود، باید به مقدار لازم و متعارف بدن را بپوشاند.
۲. آیا پوشاندن پا از نگاه نامحرم برای خانمها واجب است یا خیر؟ و حکم پوشش پا برای خانمها در هنگام نماز در صورتی که نامحرم در آنجا نباشد چیست؟
خانمها در مقابل نامحرم باید پاها را بپوشانند؛ تنها دو موضع برای پوشش خانمها در حضور نامحرم استثنا شده است: «گردی صورت و دستها تا مچ» البته به شرط اینکه آرایش و زیوری که جلب توجه کند و چشمگیر باشد نداشته باشند.
اما در نماز سه موضع استثنا شده که پوشاندن آن واجب نیست؛ «گردی صورت» به مقداری که در وضو شسته میشود، «دستها تا مچ» و «پاها تا مچ، به شرط اینکه نامحرمی نباشد».
. مرد تا چه اندازه اختیار دارد همسر خود را ملزم به پوشش و آرایش خاصی نماید؟ و زن تا چه حد باید به حرف شوهرش در اینباره گوش دهد و رعایت حجاب یا رعایت نکردن آن را الزامی بداند؟
مسئلهی پوشش و آرایش ربطی به دستور یا نهی شوهر ندارد بلکه حکم خدا است و خانمها باید در جاهایی که حجاب واجب است یعنی در نگاه نامحرم مراعات کنند حتی اگر شوهر مخالفت کند.
بعکس در جاهایی که حجاب واجب نیست، اطاعت از امر شوهر به حجاب باز هم واجب نیست؛ مگر اینکه موردی باشد که اگر خانم اطاعت نکند، اختلاف یا مشاجره به وجود میآید و خدای ناکرده منجر به جدایی خواهد شد یا ترس از این باشد، در اینجا چون امر مهمی در میان است اطاعت لازم میباشد.
۴. آیا استفاده از حلقهی سادهی ازدواج برای خانم زینت محسوب میشود؟
انگشتر خانمها اگر چشمگیر نبوده و ساده باشد -حالا فرقی نمیکند که مربوط به ازدواجش بوده یا خودش تهیه کرده و یا هدیه گرفته است- پوشاندنش واجب نیست. اما اگر انگشتر چشمگیر و خاص است باید از نگاه نامحرم پوشانده شود.
۵. برخی از خانمها در شبکههای مجازی با قصد خیر و هدف ترویج حجاب اسلامی و چادر مشغول به فعالیت هستند و عکسهای خود را با حجاب کامل منتشر مینمایند. لکن در برخی موارد همین تصاویر موجب سوءاستفاده قرار میگیرد؛ تکلیف چیست؟
اگر این تصاویر مورد سوءاستفاده قرار گیرد یا تحریکآمیز باشد یا مفسدهای برای خانم داشته باشد، جایز نیست.
. آیا استفادهی نوع خاصی از حجاب با رنگهای متنوع جهت جذب دیگران به مقولهی حجاب جایز است؟
استفاده از رنگهای متنوع اگر بهگونهای باشد که موجب جلب توجه نامحرم شده بهطوریکه خانم انگشتنما شود جایز نیست. درست است که برخی قصد خیر دارند و میخواهند حجاب تمیز و شیک داشته باشند و مرتب باشند و با این کار دیگران را جذب کنند تا حجاب ترویج پیدا کند، اما باید به این نکته توجه داشته باشند طوری نشود که در نگاه دیگران حتی بین خانمها انگشتنما شوند؛ یا موجب جلب توجه نامحرم شوند که در این دو صورت جایز نیست. اما اگر اینگونه نیست و حجابشان عادی است و دیگران هم جذب این حجاب میشوند، قطعاً اشکالی ندارد.
۷. حکم پوشیدن ساپورت و شلوار لی یا شلوار جین و روسری و کفش رنگی و مانتوی کوتاه در زیر چادر چیست؟
برای پوشش شرایطی ذکر شده ازجمله اینکه برجستگیهای بدن مشخص نباشد. در مورد ساپورت، اینگونه است که تمام هندسهی بدن مشخص است؛ بنابراین حجاب کاملی نیست اما نسبت به نوعهای رنگی شلوار جین و لی، اگر زیر چادر باشد و پیدا نباشد، حکم خاصی ندارد؛ به فرض اینکه پیدا هم باشد اگر بهقدری چسبان نباشد که هندسهی بدن مشخص باشد -یعنی یک مقداری گشاد باشد که برجستگی بدن مشخص نباشد- و اینکه رنگش بهگونهای نباشد که فرد انگشتنما شود و بهاصطلاح لباس شهرت نباشد، اشکالی ندارد.
۸. آیا پوشیدن چادر در کشورهای غربی و یا استفاده از پوشیه در شهرهایی که متداول نیست، حکم لباس شهرت را پیدا میکند و اشکال دارد؟
اصل مراعات حجاب لازم است یعنی اگر فرد به جایی رفت که افراد بیحجاب هستند، او باید حجاب را مراعات کند؛ اگرچه چادر حجاب برتر و بهتر است اما اگر در جایی پوشیدن چادر یا پوشیه برایش مفسده دارد و ممکن است مورد تعرض قرار گیرد، در آنجا به خاطر وجود مفسده، استفاده از چادر یا پوشیه جایز نیست.
۹. آیا منظور از نگاه پزشک به بیمار غیرهمجنس، نگاه به قسمتهای خاص بدن است و یا نگاه همراه با لذت و گناه به بیمار؛ در این صورت تشخیص توسط بیمار چگونه خواهد بود؟
نگاه حرام -چه برای پزشک و چه برای غیرپزشک- نگاه به قسمتهایی از بدن زن است که در نگاه نامحرم باید بپوشاند؛ یعنی نگاه به غیر از صورت و دستها، یا نگاه شهوتآلود به خانم؛ این به حکم اولی نگاه حرام است. اما در صورت اضطرار و ناچاری که پزشک همجنس موجود نباشد یا اگر هست در دسترس نیست و فرد ناچار است، در این صورت پزشک قسمتهای دیگر بدن را هم به ضرورت میتواند برای معاینه و معالجهی لازم نگاه کند.
تشخیص نگاه شهوتآمیز هم به خود پزشک برمیگردد و معمولاً تشخیصش برای بیمار مشکل است. اگر خانم میخواهد به پزشک مراجعه کند و میداند پزشک برای درمان او باید به جاهایی که نگاه نامحرم به آن حرام است نگاه کند، در صورتی که پزشک همجنس وجود داشته باشد، نمیتواند به پزشک غیرهمجنس مراجعه کند ولو اینکه پزشک همجنس با تأخیر حاضر میشود، اما اگر تأخیر ممکن نیست و چارهای ندارد، این مراجعه اشکال ندارد. اگرچه وظیفهی پزشک هم این است که در نگاه به مقدار ضرورت اکتفا کند.
۱۰. در صورتی که پزشک متخصص همجنس و غیرهمجنس برای خانمها وجود دارد اما پزشک مرد برای معاینه و معالجه از تخصص بالاتری برخوردار است، آیا در این صورت مراجعه به پزشک مرد برای خانمها جایز است؟
در صورتی که پزشک همجنس وجود دارد و میتواند معاینه و معالجه کند هرچند ممکن است پزشک غیرهمجنس تخصص بالاتری داشته باشد، مراجعه به پزشک غیرهمجنس در صورتی که مستلزم لمس و نظر حرام باشد جایز نیست.
اما اگر تخصص پزشک همجنس خیلی پایین است و مطمئن هستند که نمیتواند معالجه کند، در این صورت در حقیقت پزشک همجنس که بتواند این بیمار را معالجه کند وجود ندارد؛ اما باید توجه داشت بهانهی اینکه پزشک غیرهمجنس تخصص بالاتری دارد و بهتر عمل میکند، مجوزی برای مراجعه به او نیست.
۱۱. در شهرهای کوچک که متخصص خانم کم است، آیا باید کل شهر را بگردیم تا پزشک خانم پیدا کنیم؟ و در صورت نبود متخصص خانم، آیا لازم است به شهرهای همجوار برویم؟
به هر حال لمس بدن نامحرم حرام است و نگاه به آن قسمتهایی که باید پوشانده شود حرام است. خانم هم اگر بیمار باشد بدون مجوز شرعی نمیتواند خودش را در معرض نگاه یا لمس حرام قرار دهد؛ مثلاً اگر در آن طرف شهر و یا در شهرهای همجوار، پزشک متخصصی هست و ایشان هم بیماریش شدید نیست و از نظر مالی نیز برایش امکان دارد و بهطور معمول هزینهاش را دارد و امکان مراجعه هم هست، اینچنین شخصی نمیتواند مرتکب فعل حرام شود.
۱۲. گرفتن نبض و یا دیدن چشم و گوش و دهان و دندان خانمها توسط پزشک مرد اشکال دارد؟
گوش ازجمله قسمتهایی است که خانم باید از نگاه نامحرم بپوشاند؛ بنابراین اگر مجوزی ندارد، مراجعه به پزشک غیرهمجنس جایز نیست اما اگر اضطرار باشد (مثلاً پزشک همجنس موجود نباشد) اشکالی ندارد.
دربارهی معاینهی دهان و دندان هم پزشک غیرهمجنس برای معاینه و معالجه نگاه نکند ولی اگر پزشک همجنسی وجود ندارد باز هم مثل سایر موارد اشکالی ندارد.
دربارهی گرفتن نبض هم اگر از روی لباس باشد یا پزشک دستکش داشته باشد و مفسدهای وجود نداشته باشد، اشکالی ندارد. اما اگر پزشک دستکش ندارد و از روی لباس هم نیست و بدن خانم لمس میشود، این کار جایز نیست مگر در صورت اضطرار.
۱۳. چه نوع پوششی از حیث رنگ، جنس و نوع برای خانمها در مقابل نامحرم اشکال دارد؟
بهطورکلی اگر لباس بهگونهای باشد که فرد را در نگاه دیگران انگشتنما نموده و یا جلب توجه نامحرم کند -حتی در کیفیت پوشیدن- پوشیدن آن جایز نیست. در پوشش بیرون شرایطی برای لباس گفتهاند: اینکه بدن را به مقدار کامل بپوشاند، خیلی نازک نبوده و بدننما نباشد، از نظر حجم طوری باشد که برجستگیها و برآمدگیهای بدن را بپوشاند، خیلی تنگ و چسبان نباشد و همچنین این لباس مروج فرهنگ ابتذال و یا فرهنگ دشمنان نباشد. یعنی خودتان استقلال داشته باشید.
۱۴. آیا استفاده از چادر براق و رنگارنگ در برابر نامحرم اشکال دارد؟
نه، اشکالی ندارد مگر اینکه بهگونهای باشد که جلب توجه نامحرم کند یا در حدی است که فرد انگشتنما میشود.
۱۵. در استفاده از لباسهای تنگ و چسبان چه معیارهایی باید رعایت شود؟
بهطورکلی لباس نباید بهقدری چسبان باشد که حجم و هندسهی بدن مشخص شده و یا موجب جلب توجه نامحرم یا انگشتنما شدن شود.
۱۶. آیا پوشیدن جوراب نازک برای خانمها بهطوریکه پا در مقابل نامحرم مشخص باشد جایز است؟
از جمله شرایط پوشش و لباس این است که بدننما و نازک نباشد که پوست بدن پیدا باشد. بنابراین پا باید از نگاه نامحرم پوشانده شود، اگر خانمی جوراب نازک بپوشد که پا دیده شود، حجابش کامل نیست و جوراب باید در حدی باشد که پا پیدا نباشد.
۱۷. خانمهایی که موی بلند دارند و موی خود را در زیر روسری یا چادر در پشت سرشان میبندند بهگونهایکه یک برآمدگی زیر روسری یا چادر ایجاد میشود، این مسئله شرعاً چه حکمی دارد؟
اگر این وضع بهگونهای باشد که جلب توجه نامحرم کند یا خانم انگشتنما شود و شکل و شمایل خاصی پیدا کند حرام است اما اگر در آن حد نباشد اشکالی ندارد.
۱۸. پوشیدن کفشهای پاشنهبلند برای بانوان چه حکمی دارد؟
اگر موجب جلب توجه نامحرم شود یا خانم انگشتنما میشود جایز نیست اما اگر در آن حد نباشد اشکالی ندارد.
۱۹. پوشیدن تیشرتهای کوتاه برای پسران و مردان بهنحوی که بخشی از بدن در معرض دید قرار میگیرد چه حکمی دارد؟
بهطورکلی اگر انسان لباسی بپوشد که مثلاً کوتاه است یا قسمتی از بدن پیدا است یا شکل و شمایل خاصی دارد و جلب توجه میکند و ممکن است انگشتنما شود و مردم بگویند این چه وضعیت و لباسی است، اگر در آن حد باشد حرام است.
۲۰. پوشش دختر در مقابل خواستگار چگونه باید باشد؟
دختری که هنوز عقدش با پسری که به خواستگاری او آمده خوانده نشده -ولو انگشتر هم آورده باشند- بنا بر حکم اولی نامحرم هستند و حدود و ثغور شرعی در رابطه با حجاب، نگاه و حتی صحبت باید رعایت شود، اما یک استثنائی وجود دارد؛ زمانی که خواستگار آمده، همهی صحبتها شده و توافق صورت گرفته، فقط مانده که پسر نامزدش را خوب ببیند که آیا کاملاً مورد پسند است یا خیر؛ گفتهاند یک نگاه به مو و اینها اشکالی ندارد آن هم احتیاط این است که لباس توری داشته باشد و از روی آن ببیند اما این بدان معنا نیست که هر روز خواست صبح و شب راه بیفتد دخترها را ببیند بعد راجع به شرایط صحبت بکند.
۲۱. آیا دختربچهها را قبل از رسیدن به سن بلوغ باید ملزم به رعایت حجاب کرد؟
کودک قبل از سن بلوغ تکلیف ندارد، ولی از نظر تربیتی اگر در معرض نگاه نامحرم است، باید تا حدودی حجاب را رعایت کند. این کار وظیفهی پدر و مادر یا سرپرست کودک است. اما زمانی این کار واجب است که رعایت نکردن حجاب برای کودک مفسده داشته باشد یا در معرض نگاه حرام قرار گیرد یا خوف این باشد که اگر الان حجاب را رعایت نکند در آینده بیحجاب بار میآید و حجاب را مراعات نمیکند؛ در این صورت حجاب لازم است و در غیر این صورت خیر.
۲۲. بعضاً دیده میشود بعضی از فروشگاهها یا شرکتها برای جذب مشتری از دختران و زنان کارمند میخواهند نوع خاصی از آرایش و پوشش را داشته باشند که حدود شرعی در آن رعایت نمیشود. درآمدی که شرط به دست آمدنش قبول انجام چنین چیزی باشد برای دو طرف کارفرما و کارمند چه حکمی دارد؟
نه کارمند مجاز است اینجا دستور کارفرما را اطاعت کند و حجاب را رعایت نکند یا در مقابل نامحرم با آرایش ظاهر شود، نه کارفرما شرعاً مجاز است و چنین حقی دارد که چنین دستوری دهد؛ اگر هم دستور داد آنها نمیتوانند اطاعت کنند و لذا اگر اطاعت کرده و حجاب را رعایت نکردند یا در مقابل نامحرم با آرایش حاضر شدند، کار حرامی مرتکب شدهاند. اما درآمدشان، اگر کاری که انجام میدهند و شغلشان خلاف نباشد و کالایی که میفروشند فروش آن کالا اشکالی نداشته باشد، درآمد و مزدی که میگیرند حلال است. اما اقدام او به آرایش کردن یا اجبار کردن کارمندان به آرایش کردن، کار خلافی است و شایسته نیست که انسان درآمدی کسب کند که در طریق آن، کار حرام مرتکب میشود.
۲۳. دختری در بیرون از منزل چادری است و حجاب کامل دارد اما در داخل منزل و در مقابل نامحرمهای فامیل لباسهایی میپوشد که حجابش کامل نیست یا حجم بدنش مشخص است. حکم این کار چیست و آیا تفاوتی بین نامحرمهای فامیل و غریبه وجود دارد؟
تفاوتی بین نامحرمها وجود ندارد و نامحرم نامحرم است؛ ممکن است در معاشرت مسائلی وجود داشته باشد؛ مثلاً اینکه یک خانم وقتی شوهر خواهرش به منزلشان میآید، با حفظ حجاب کامل، با او سر یک سفره مینشیند و غذا میخورد، اما با نامحرم غریبه سر یک سفره نمینشیند. اما اینکه آیا محرم و نامحرم درجهبندی دارد و یکی بیشتر نامحرم است آن یکی کمتر، خیر.
۲۴. پوشش خانمها در مقابل محارم غیر از همسر چگونه باید باشد؟
قسمتهای خاص بدن باید پوشیده باشد و نگاه به غیر آن قسمتها اشکال ندارد. ولی گاهی همانجا هم حکم ثانوی بار میشود؛ زمانی که خانمی در معرض نگاه بد محرم خود قرار بگیرد یا احتمال دهد که محرمش نگاه بد دارد یا برای او تحریکآمیز باشد یا از نظر تربیتی مشکلی وجود داشته باشد باید آن مواضع را هم بپوشاند.
۲۵. مصداق آرایش چیست؟
مصداق آرایش را باید عرف تعیین کند؛ یعنی عموم مردم -افرادی که در محل زندگی شخص هستند- اگر کاری را آرایش بدانند و خانم آن آرایش را داشته باشد باید از نگاه نامحرم بپوشاند. مثلاً کرم ساده و معمولی را کسی آرایش نمیگوید.
۲۶. منظور از عرف در بحث آرایش و زینت، عرف متشرعین است یا عرف کوچه و خیابان؟
سؤال کردند این عرف چه کسانی هستند؟ متدینها هستند یا مردم عادی؟ جواب این است که همهی مردم هستند، آنهایی که آرایش را تشخیص میدهند -ولو متشرع هم نباشند ولی آرایش را میشناسند- اگر بگویند این کار آرایش است، آرایش محسوب شده و در غیر این صورت آرایش نیست.
۲۷. آرایش کردن زنان و ظاهر شدن در مقابل نامحرم چه حکمی دارد؟
اگر خانمی آرایش داشته باشد، باید آرایشش را از نگاه نامحرم بپوشاند. اگر او آرایش کند به قصد اینکه نامحرم ببیند، این کار حرام است؛ اگر عمداً در نگاه نامحرم چهرهی آرایششدهاش را نپوشاند آن نیز حرام است؛ مواردی هم که در بحث پوشش خانمها استثنا شده (گردی صورت و دستها تا مچ) در صورتی است که آرایش و زینتی نداشته باشند.
۲۸. کاشت ناخن و مژهی مصنوعی چه حکمی دارد و تکلیف چنین افرادی نسبت به وضو و غسل چیست؟
اگر این کار در وقت نماز صورت نمیگیرد و شخص میداند که برداشتن مانع بعداً مشکل است، بهتر است این کار را نکند. ولی اگر این کار را انجام داده است، حال وقت نماز شده و میخواهد نماز بخواند و به وضو یا غسل احتیاج دارد؛ در این وضعیت باید این مانع را برطرف کند، فرقی هم نمیکند ناخن کاشته باشد یا مژهی مصنوعی، ولو اینکه این برطرف کردن با صرف وقت یا هزینه یا کمک گرفتن از دیگران ممکن بشود، به هر حال باید این مانع را برطرف کند زیرا وجود این مانع نمیگذارد آب به مژههای اصلی و پوست برسد.
اما اگر متوجه شود وقت نماز دارد میگذرد و فرصت برداشتن این مانع نیست یا هزینهی بسیار بالایی لازم است که الان این هزینه را ندارد یا برداشتنش بسیار دشوار و سخت است و نتواند بردارد، آن وقت تکلیف و وظیفه عوض میشود؛ به این معنا که چون مانع وجود دارد باید وضو و غسل جبیره انجام دهد و نمازش را بخواند.
۲۹. حکم استفاده از لوازم آرایشی و انواع کرمها و لاک چیست و تکلیف وضو و غسل کسی که استفاده کرده است چه میباشد؟
آراستگی و آرایش کردن برای خانم در صورتی که نخواهد در نگاه نامحرم ظاهر شود، برای شوهر یا حضور در مجلس زنانه که هیچ مرد نامحرمی وجود ندارد اشکالی ندارد؛ اما اگر خدای ناکرده این آرایش برای نامحرم باشد یا میداند در معرض نگاه نامحرم قرار میگیرد، آرایش کردن برای نامحرم حرام است.
حالا اگر شخص آرایش کرده باشد، تکلیفش برای وضو و غسل چیست؟ اگر آرایش در حدی است که آب به پوست نمیرسد حتماً باید آن را برطرف کند اما اگر وضعیتی دارد که نمیتواند آرایش را برطرف کند، مثلاً وقت نماز میگذرد یا اینکه اینها الان برطرف نمیشود یا خیلی سخت است و یا موادی لازم دارد که الان در دسترس نیست یا هزینهاش را ندارد، در این وضعیت از باب ناچاری تکلیف عوض میشود و با همان وضعیت وضو میگیرد یا غسل میکند و حکم وضو و غسل جبیره را پیدا میکند.
۳۰. استفاده از عطر و ادکلن برای خانمها چه حکمی دارد؟
استفاده از عطر و ادکلن اگر برای شوهر یا حضور در مجلس زنانه یا در جمع محرمها باشد اشکالی ندارد اما عطر و ادکلنی که موجب توجه نامحرم شود یا ممکن است نامحرم استشمام کند و تحریک شود حرام است.
۳۱. حکم استفاده از لوازم آرایشی که بعضاً مضر هستند چیست؟
اگر ضرر قابل توجه داشته باشند، استفاده از آنها حرام است؛ ممکن است برخی آرایشها سوزش یا درد مختصری داشته باشد ولی ضرر معتنابهی نداشته باشد، که اشکالی ندارد.
به هر حال تشخیص با خود مکلف است یا به تشخیص متخصص اعتماد کنند. ممکن است کسی بیماری پوستی داشته باشد و استفاده از یک نوع لوازم آرایش برای او مضر باشد نه برای افراد دیگر که در این صورت استفاده از آن برای او حرام است.
۳۲. تتو کردن ابرو و سایر اعضای بدن چه حکمی دارد و وظیفهی مکلف نسبت به وضو و غسل چیست؟
تتو کردن اگر برای بدن ضرر قابل توجهی داشته باشد یا تصاویر مستهجن یا مطالب باطلی را بر بدن تتو کنند جایز نیست؛ اما اگر برای بدن ضرری نداشته باشد و مطالبی که نوشته شده، مطالب یا نماهای حرامی نباشد و مفسدهی دیگری بر این کار مترتب نشود اصلش اشکالی ندارد؛ اگرچه مستحب و پسندیده هم نیست.
تتو کردن همچنین نسبت به وضو و غسل -آن چیزی که امروزه متداول است در تتو کردن که جوهر زیر پوست میرود- مانع نیست و وضو و غسل فرد اشکالی ندارد.
اما حکم تتو کردن از جهت دیگر این است که اگر خانمی ابرو یا دستش را تتو کرده و آرایش محسوب شود ولو آرایش ثابت، باید از نگاه نامحرم بپوشاند.
«مبانی عقلی و نقلی حکومت دینی در زمان غیبت»
در رابطه با جایگاه انقلاب اسلامی دو نکته را باید مدّ نظر داشت؛ یک نکته در مورد جایگاه آن به عنوان نظام دینی، در مبانی عقلی و شرعی است و نکتهی دیگر جایگاه تاریخی و اهدافی است که دنبال میکند. در رابطه با مبانی عقلی و شرعی نظام دینی به طور مختصر میتوان موارد زیر را برشمرد:
1- در مباحث عقلی این نکته روشن است که در هر موضوعی همواره مقام وحدانی، عامل حفظ و بقای جنبههای کثرت در آن موضوع است، مثل روح انسان که به عنوان مقام وحدانی عامل حفظ و بقای بدن است و تا نظر به بدن دارد مانع میگردد تا بدن متلاشی شود و بین سلولهای آن گسستگی ایجاد گردد.
از آن جایی که جامعه عبارت است از مجموعهای از افراد که جهت رفع حوائجِ خود کنار هم آمدهاند، اگر از طریق پذیرش حکم حضرت اَحد به مقام وحدت متصل نشود، نمیتواند دارای بقاء و حیاتِ حقیقی باشد و به مقصدی که به دنبال آن است دست یابد، بلکه حیاتش دروغین و انسجامش وَهْمی خواهد شد. مثل بدن مردهای است که به واقع انسجام و یگانگی حقیقی ندارد و در آن صورت اعضای آن در اختیار یک هدف واقعی قرار نمیگیرد و زمانی نمیگذرد که متلاشی میشود. پس باید نظام اجتماعی انسانها، همچون نظام فردیشان، تحت تدبیر و حاکمیت حضرت «اَحد» باشد تا به ثمرهی حقیقی دست یابد و بر اساس قاعدهی ارتباط کثرتها به وحدت، ادامهی حیات متعالی در آن فراهم باشد.
2- خداوند در سورهی شوری آیهی 9 میفرماید: «فَاللّهُ هُوَ الْوَلیُّ» یعنی فقط خدا «ولیّ» است و لذا فقط حکم خدا باید در امور انسانها - اعم از امور شخصی و اجتماعی- حاکم باشد، و هرگونه حاکمیتی در امور انسانها که مظهر حکم خدا نباشد، خلاف واقعیت جاری در هستی است.
3- برای حاکمیت حکم خدا بر انسانِ مختار، «نبی» و «امام» نیاز است. پس نبی و امام آینهی نمایش حکم خداونداند و هیچ چیزی از خود ندارند، مثل آینه که صِرفاً حکایتکننده و نمایشدهندهی وجود شخصی است که در مقابل آن است. در همین راستا امام باقر (ع) میفرمایند: «بَلْ قُلُوبُنَا أَوْعِیَةٌ لِمَشِیَّةِ اللَّهِ فَإِذَا شَاءَ شِئْنَا» (1) قلب های ما ظرف خواست و مشیت خداوند است چون او بخواهد ما می خواهیم.
4- در زمان غیبتِ امام زمان (عج) برای اینکه رابطهی انسانها و جامعه با حضرت اَحد قطع نشود و حکم خدا در امور انسانها - اعم از امور شخصی و امور اجتماعی- جاری و حاکم باشد، ضرورت دارد یک کارشناسِ کشف حکم خدا از طریق کتاب و سنت، در صحنهی مدیریتِ بالای جامعه باشد تا این نیاز برآورده شود و جایگاه مراجعِ صاحب فتوی در امور فردی و وَلیّ فقیه در امور اجتماعی بر همین مبنا است.
5- خدایی که براساس حکمت بالغهاش هیچ نیازی را بیجواب نمیگذارد و بر همین اساس پیامبر و امام را برای بشر میپروراند (2) در زمان غیبت امام زمان (عج) چون جامعه نیاز به یک فقیه اَعْلم و شجاع و متقی دارد، این چنین فقیهی را هم میپروراند. حالا وظیفهی مردم این است که از طریق خبرگان فقیهشناس او را کشف نمایند و اگر افراد در این مورد حساسیت لازم را بهکار نگیرند و تلاش نکنند، گرفتار حاکمانی میشوند که افکار و خواستهای خودشان را بر مردم حاکم میکنند. در حالی که فقیه، حکم خدا را بر جامعه حاکم میکند، حکمی که مطابق فطرت همهی انسانها است و تمام ابعاد وجودی انسان را رشد میدهد.
امام خمینی «رضواناللهتعالیعلیه» در کتاب ولایت فقیه با استدلال به لزوم وجود مؤسسات اجرایی و ضرورت اجرای احکام اسلام و ماهیت و کیفیت قوانین اسلام (احکام مالی، احکام دفاع ملی و احکام احقاق حقوق و احکام جزایی) و لزوم وحدت بین امت اسلام و ضرورت قیام علما برای نجات مردم مظلوم و محروم و همچنین با استناد به سنت و رویّهی رسول اکرم (ص) و رویّهی امیر مؤمنان علی بن ابیطالب (ع) و… بر ضرورت تشکیل حکومت اسلامی در عصر غیبت تاکید کرده و میفرماید:
«اکنون که دوران غیبت امام (عج) پیش آمده و بناست احکام حکومتی اسلام باقی بماند و استمرار پیدا کند و هرج و مرج روا نیست، تشکیل حکومت لازم می آید. عقل هم به ما حکم میکند که تشکیلات لازم است… اکنون که شخص معینی از طرف خدای تبارک و تعالی برای احراز امر حکومت در دورهی غیبت تعیین نشده است، تکلیف چیست؟ آیا باید اسلام را رها کنید؟ دیگر اسلام نمی خواهیم؟ اسلام فقط برای دویست سال بود؟ …یا اینکه حکومت لازم است، و اگر خدا شخص معینی را برای حکومت در دورهی غیبت تعیین نکرده است، لکن آن خاصیت حکومتی را که از صدر اسلام تا زمان حضرت صاحب الزمان (عج) موجود بود برای بعد از غیبت هم قرار داده است. این خاصیت که عبارت از علم به قانون و عدالت باشد در عدهی بیشماری از فقهای عصر ما موجود است. اگر با هم اجتماع کنند، می توانند حکومت عدل عمومی در عالم تشکیل دهند. اگر فرد لایقی که دارای این خصلت باشد به پا خاست و تشکیل حکومت داد، همان ولایت را که حضرت رسول اکرم (ص) در امر ادارهی جامعه داشت دارا می باشد، و بر همهی مردم لازم است که از او اطاعت کنند». (3)
امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» در کتاب البیع می فرمایند:
«همان دلایلی که لزوم امامت را پس از نبوت اثبات میکند، عینا لزوم حکومت در دوران غیبت حضرت ولی عصر (عج) را در بر دارد… آیا می توان تصور کرد که آفریدگار حکیم، امت اسلامی را به حال خود رها کرده و تکلیفی برای آنان معین نکرده باشد؟ و آیا خردمندانه است که بگوییم خداوند حکیم به هرج و مرج میان مسلمین و پریشانی احوال آنان رضا داده است؟ و آیا چنین گمانی به شارع مقدس رواست که بگوییم حکمی قاطع جهت رفع نیازهای اساسی بندگان خدا تشریع نکرده است تا حجت بر آنان تمام شده باشد؟» (4)
آری، لزوم حکومت به منظور بسط عدالت و تعلیم و تربیت و حفظ نظام جامعه و رفع ظلم و حراست مرزهای کشور و جلوگیری از تجاوز بیگانگان، از بدیهی ترین امور و واضحات عقل است، بی آنکه بین زمان حضور و غیبت امام و این کشور و آن کشور فرقی باشد.
آیت الله العظمی بروجردی به طور منظم و منطقی بر اثبات ولایت فقیه استدلال عقلی کرده و در بین کلمات خویش صراحتاً از نصب فقیه برای سرپرستی جامعهی اسلامی سخن گفته است. ایشان، در بارهی اثبات ولایت فقیه و بیان ضوابط کلی و شئون و حدود ولایت می فرمایند:
اولا: در جامعه اموری وجود دارد که مربوط به فرد خاصی نیست بلکه از امور عمومی اجتماعی است که حفظ نظام جامعه بدان وابسته است، نظیر قضاوت، سرپستی اموال غایب و ناتوان و مجهول المالک، و حفظ نظام داخلی جامعه و پاسداری از مرزها و دستور جهاد و دفاع هنگام هجوم دشمنان و مشابه آن که با سیاست مُدُن مرتبط است. این امور از مواردی نیست که هر شخصی مستقلا بتواند عهده دار آن گردد، بلکه از وظایف سرپرست جامعه و آن کسی است که زمام امور اجتماعی مردم به دست اوست.
ثانیا: برای کسی که قوانین اسلام و ضوابط آن را بررسی کند، تردیدی باقی نمی ماند که اسلام دین سیاسی، اجتماعی است و احکام آن به اعمال عبادی شرعی محض که هدف آن، تکامل فرد و تامین سعادت اخروی است منحصر نیست، بلکه اکثر احکام آن مربوط به امور سیاسی و تنظیم اجتماع و تامین سعادت دنیای مردم است. مانند احکام معاملات و سیاسات و جزاییات از قبیل حدود و قصاص و دیات و احکام قضایی، و مالیاتهایی نظیر خمس و زکات که حفظ دولت اسلام متوقف بر آن است. به همین خاطر علمای خاصه و عامه اتفاق نظر دارند که در محیط اسلام وجود سیاستمدار و رهبری که امور مسلمانان را اداره کند ضروری است بلکه از ضروریات اسلام است. هرچند در خصوصیات و شرایط او و چگونگی تعیین او از سوی رسول الله (ص) یا با انتخاب عمومی، اختلاف نظر دارند.
ثالثا: بی تردید سیاست بلاد و تامین جهات اجتماعی در دین اسلام جدای از جهات روحانی و شئون مربوط به تبلیغ احکام و ارشاد مسلمانان نیست، بلکه از همان صدر اسلام سیاست با دیانت در هم آمیخته و سیاست از شئون دیانت محسوب می شده است. رسول الله (ص) شخصا به تدبیر امور مسلمانان می پرداخت و امور آنان را سیاستگزاری میکرد و مسلمانان برای حل و فصل خصومتهای خویش به وی مراجعه میکردند. پس از آن حضرت نیز سیرهی خلفای راشدین و غیر راشدین و امیر المؤمنین (ع) به همین منوال بود. آن حضرت پس از تصدی ظاهری خلافت، امور مسلمانان را تدبیر میکرد و برای ولایات، قاضی و حاکم منصوب میفرمود.[5]
این است مبانی عقلی و شرعی حکومت دینی. حال ممکن است سؤالاتی در این رابطه پیش آید که به آنها میپردازیم.
سؤال:
با توجه به اینکه انسانی نیاز به وَلِیّ دارد که خودش به خودی خود نتواند امورش را مدیریت کند و به اصطلاح صغیر یا سفیه باشد، این سؤال پیش میآید که مگر مسلمانان صغیر یا سفیهاند که نیاز به وَلیّ دارند؟
جواب:
نیاز به وَلیّ دو جنبه دارد. یکی از جنبهی صغارت و یا دیوانگی و یکی هم از جنبهی فرزانگی. یعنی هم پیامبر (ص) و ائمه (ع) ولیّ و سرپرست نیاز دارند که سرپرست آنها خدا است، و هم در همین راستا مؤمنین نیازمند وَلیّ و سرپرست هستند و هم انسانهایی مثل کودکان و دیوانگان - از آن جهت که نمیتوانند امور معمولی زندگی خود را مدیریت کنند- نیاز به وَلیّ و سرپرست دارند. منتها دیوانگان و کودکان از جنبهای دیگر نیازمند سرپرست هستند و این دو با هم تفاوت دارد.
«ولیِّ» مؤمنین مثل پیامبر و امامان (ع)، وقتی دستوری را از طرف خداوند به مؤمنین میدهند، انجام آن دستور برای خودشان هم واجب است - چون در واقع حکم خدا را اظهار میدارند - اما سرپرست و «وَلیّ» کودکان و سفیهان اگر دستوری بدهد برای خودش واجب نیست. و لذا گفته میشود «ولایت فقیه از نوع ولایت بر فرزانگان است و نه ولایت بر دیوانگان». و به همین جهت هم حکم فقیه بر خودش هم واجب است چون در راستای إعمال ولایت الهی است و منجر به قرب انسان به حضرت پروردگار میشود.
سؤال:
اگر تنها راه نجات انسانها اجرای حکم خدا در امور اجتماعی و فردی آنهاست، چرا پس از سالها اجرایِ برنامه ولایت فقیه هنوز مشکلات زیادی در جامعه باقی است؟
جواب:
اولاً؛ غفلت نکنیم که مسئلهی ولایت فقیه، مثل مسئلهی روزه گرفتن است که باید همواره تلاش کنیم که روزهی ما به آن روزهی واقعی که دین دستور داده است نزدیک شود، و این طور نیست که اگر امسال نتوانستیم آنگونه که دین فرموده روزه بگیریم و به واقع تمام اعضائمان، اعم از چشم و گوش و قلبمان روزه نبود، تصمیم بگیریم سال دیگر روزه نگیریم، بلکه تلاش میکنیم سال دیگر روزهای بگیریم که به مقصد و هدف نزدیکتر باشد. مسئلهی حاکمیت حکم خدا از طریق وَلیّ فقیه برای نجات جامعه نیز همینطور است که باید همواره تلاش کنیم حکم خدا از طریق ولایت فقیه در امور جامعه حاکم شود تا آرامآرام به آن نتایجی که باید برسیم دست پیدا کنیم. در همین راستا خداوند میفرماید:
«…بَلْ جَاءهُم بِالْحَقِّ وَأَکْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ کَارِهُونَ. وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ وَمَنْ فِیهِنَّ بَلْ أَتَیْنَاهُم بِذِکْرِهِمْ فَهُمْ عَنْ ذِکْرِهِم مُّعْرِضُونَ» (6)
پیامبر حق را براى مردم آورده؛ امّا بیشترشان از حق کراهت دارند ولی اگر حق از هوسهاى آنها پیروى کند، آسمانها و زمین و همهی کسانى که در آنها هستند تباه مى شوند.
پس ملاحظه میکنید دین به جهت حقانیتی که دارد خداوند آن را برای مردم آورد، حتی اگر در ابتدا مردم نسبت به آن کراهت داشته باشند ولی چون مطابق فطرت انسانها است پس از مدتی از درون جانشان آن را میپذیرند.
ثانیاً؛ اگر از حاکمیت حکم خدا از طریق ولیّ فقیه دست برداریم، آیا راه دیگری برای ادارهی امور اجتمایی بشر داریم؟ آیا بقیهی کشورهای دنیا به جهت همین فاصلهگرفتن از حکم خدا نبوده است که گرفتار اینهمه مشکلاتِ غیرقابل علاج شدهاند و مگر نه این است که گرفتاریهای مسلمانان هم امروزه به جهت تأثیرپذیری از همان فرهنگهای بریده از حکم خدا بهوجود آمده است؟
سؤال:
اگر چند فقیه همگی مدّعی امر ولایت فقیه بودند، چه باید کرد؟
جواب:
همچنان که در سخن آیتالله بروجردی «رحمةاللهعلیه» ملاحظه فرمودید ولایت بر جامعه از نوع ولایت بر امور حِسْبیه یعنی امور بیسرپرست است، و بدین لحاظ ولایت بر جامعه برای فقیه، واجب کفایی است و بر این اساس اگر فقیهی که توانایی امر مدیریت جامعه را داشته باشد، کار را به عهده گرفت، وظیفه از بقیهی فقها ساقط میشود و نه تنها وظیفه از آنها ساقط میشود بلکه بر همهی آحاد جامعه و از جمله فقیهان واجب است تا زمانی که فقیهِ حاکم بر اساس حکم خدا حکم میکند، از او تبعیت کنند. مضافاً اینکه در حال حاضر با وجود مجلس خبرگان که از فقهایی تشکیل شده که فقیه اَعْلم و توانا بر امر حکومت را میشناسند، دیگر چنین فرضی واقع نمیشود زیرا این علمای مجلس خبرگان هستند که مشخص میکنند چه کسی شایستگی لازم را در امر ولایت بر جامعهی مسلمین دارد.
سؤال:
اگر ولایت فقیه یک مسئلهی دینی است و در زمان غیبت باید محقق شود، چرا بین خودِ علماء اسلام در مورد آن اختلاف هست؟
جواب:
در بین علماء اسلام در بود و نبود اصل ولایت فقیه در زمان غیبتِ ولیّعصر (عج) اختلاف نیست. تفاوت در استناد آنها به ادلّهی حاکمیت فقیه است. بعضی به اعتبار اینکه حکم جامعه، حکم امور بیسرپرست و حسبیه است، لازم میدانند فقیه به عنوان نمایندهی اسلام، امور جامعه را به دست گیرد. و بعضی میفرمایند: همینکه خداوند فرموده است: «فَاللهُ هُوَالْوَلیّ»؛ پس باید حکم خدا همواره در جامعه حاکم باشد و در راستای این ولایت، پیامبر و ائمه (ع) ولایت خدا را اِعمال میکنند و خودِ امامان (ع) در زمان غیبت، فقیه را برای اِعمال ولایت خدا نصب کردهاند.
البته از این نکته نباید غفلت کرد که بعضاً در طول تاریخ در کلمات علماء دین، «ولایت» به معنای اجرای امور جامعه بهکار رفته، مثل اعمالی که والی یک شهر انجام میدهد و لذا وقتی با توجه به این امر میفرمایند: درست نیست فقیه، ولایت داشته باشد، منظور آنها این است که نباید فقیه در جایگاهِ والی شهر قرار گیرد. ولی هیچ عالِم اسلامی در اینکه باید حکم فقیه در جامعهی اسلامی نافذ باشد تردید ندارد. (7)
سؤال:
آیا ولایت فقیه، مطلق است یا نسبی؟
جواب:
از آنجایی که فقیه؛ حکم خدا و رسول خدا (ص) را اظهار میدارد و نه نظرِ خود را، ولایت فقیه مطلق است. و بر همین مبناست که مخالفت با حکم ولیّ فقیه، مخالفت با حکم خدا و رسول خدا (ص) است. و امامخمینی «رضواناللهتعالیعلیه» میفرمایند:
«همهی اختیاراتی که برای امام معصوم (ع) به عنوان ولیّ امر جامعهی اسلامی ثابت است برای فقیه نیز باید ثابت باشد و ولیّ فقیه از این نظر هیچ حد و حصری ندارد مگر آنکه دلیلی اقامه شود که برخی از اختیارات امام معصوم به ولی فقیه داده نشده است. در ضمن، ایشان میفرمودند «ولایت فقیه همان ولایت رسول الله (ص) است.»
ولایت مطلقهی فقیه به این معنا که فقیه هر کاری دلش خواست انجام دهد و هر حکمی دلش خواست بکند و اختیار مطلق دارد و هیچ مسئولیتی متوجه او نیست واقعیت ندارد واژهی مطلقه در ولایت مطلقهی فقیه در مقابل ولایت محدودی است که فقها در زمان طاغوت داشتند.
نکتهی دومی که ولایت مطلقهی فقیه بدان اشاره دارد این است که فقیه هنگامی که در رأس حکومت قرار میگیرد هر آنچه از اختیارات و حقوقی که برای ادارهی حکومت، لازم و ضروری است برای او وجود دارد و از این نظر نمیتوان هیچ تفاوتی بین او و امام معصوم (ع) قائل شد؛ یعنی بگوییم یکسری از حقوق و اختیارات علیرغم آنکه برای ادارهی یک حکومت لازم و ضروری است معهذا اختصاص به امام معصوم (ع) دارد و فقط اگر شخص امام معصوم در رأس حکومت باشد می تواند از آنها استفاده کند اما فقیه نمیتواند و حق ندارد از این حقوق و اختیارات استفاده کند. بدیهی است که این سخن قابل قبول نیست چرا که اگر فرض میکنید این حقوق و اختیارات از جمله حقوق و اختیاراتی هستند که برای ادارهی یک حکومت لازمند و نبود آنها موجب خلل در ادارهی امور می شود و حاکم بدون آنها نمیتواند به وظیفهی خود که همان ادارهی امور جامعه است عمل نماید، بنابراین عقلاً به هیچوجه نمیتوان در این زمینه تفاوتی بین امام معصوم و ولیّ فقیه قائل شد و هرگونه ایجاد محدودیت برای فقیه در زمینهی این قبیل حقوق و اختیارات، مساوی با از دسترفتن مصالح عمومی و تقویت منافع جامعهی اسلامی است. بنابراین لازم است فقیه نیز به مانند امام معصوم (ع) از مطلق این حقوق و اختیارات برخوردار باشد که این مسأله هیچ ربطی به حکومت فاشیستی ندارد و موجب توتالیتر شدن ماهیت حاکمیت نمی شود بلکه این امرِ عقلیِ مسلم و بسیار واضحی است که در حکومتهای دیگر نیز پذیرفته شده و وجود دارد.
مطلب دیگری که ولایت مطلقهی فقیه به آن اشاره دارد در رابطه با این سؤال است که آیا دامنهی تصرف و اختیارات ولیّ فقیه، تنها منحصر به حدّ ضرورت و ناچاری است یا اگر مسأله به این حد هم نرسیده باشد ولی رجحان عقلی و عقلایی در میان باشد فقیه مجاز به تصرف است؟ ذکر یک مثال برای روشنشدن مطلب مناسب است: فرض کنید وضعیت ترافیک شهر دچار مشکل جدی است و به علت کمبود خیابان و یا کم عرضبودن آن، مردم و ماشینها ساعتهای متوالی در ترافیک معطل میمانند و خلاصه، وضعیت خیابانهای فعلی پاسخگوی نیاز جامعه نیست و به تشخیص کارشناسان امین و خبره، احداث یک یا چند بزرگراه لازم و حتمی است. یا وضعیت آلودگی هوای شهر در حدی است که متخصصان و پزشکان در مورد آن به مردم و حکومت هشدارهای پی در پی و جدّی میدهند و راه حل پیشنهادی آنان نیز ایجاد فضای سبز و احداث پارک است. در اینگونه موارد هیچ شکی نیست که ولیّ فقیه میتواند با استفاده از اختیارات حکومتی خود حتی اگر صاحبان املاکی که این بزرگراه و پارک در آن ساخته میشود راضی نباشند با پرداخت قیمت عادلانه و جبران خسارتهای آنان، دستور به احداث خیابان و پارک بدهد و مصلحت اجتماعی را تأمین کند.
اکنون با این توضیحات روشن میشود ولایت فقیه و ولایت مطلقهی فقیه به معنای آن نیست که فقیه بدون در نظرگرفتن هیچ مبنا و ملاکی، تنها و تنها بر اساس سلیقه و نظر شخصی خود عمل می کند و هر چه دلش خواست انجام می دهد و هوی و هوس و امیال شخصی اوست که حکومت می کند. بلکه ولی فقیه، مجری احکام اسلامی است و اصلاً مبنای مشروعیت و دلیلی که ولایت او را اثبات می کند عبارت از اجرای احکام شرع مقدس اسلام و تأمین مصالح جامعهی اسلامی در پرتو اجرای آن احکام است؛ بنابراین بدیهی است که مبنای تصمیمها و انتخاب و عزل و نصب و کلیهی کارهای فقیه، احکام اسلام و تأمین مصالح جامعهی اسلامی و رضایت خدای متعال است و باید این چنین باشد و اگر ولیّ فقیهی از این مبنا عدول کند خود به خود صلاحیتش را از دست خواهد داد و ولایت او از بین خواهد رفت و هیچیک از تصمیمها و نظرات او مطاع نخواهد بود. بر این اساس، به یک تعبیر میتوانیم بگوییم که ولایت فقیه در واقع ولایت قانون است؛ چون فقیه ملزم و مکلف است در محدودهی قوانین اسلام عمل کند و حق تخطی از این محدوده را ندارد، همانگونه که شخص پیامبر و امامان معصوم (ع) نیز چنین هستند. بنابراین به جای تعبیر ولایت فقیه می توانیم تعبیر “حکومت قانون” را بهکار بریم البته با توجه به اینکه منظور از قانون در اینجا قانون اسلام است.
سؤال:
در خصوص نظارت مجلس خبرگان اشکالی تحت عنوان دور مطرح است. اشکال این است که رهبری، فقهای شورای نگهبان را نصب میکنند، و فقهای شورای نگهبان صلاحیت اعضای مجلس خبرگان را بررسی و تأیید میکنند و مجلس خبرگان شخص رهبر را گزینش میکنند. پس به این ترتیب رهبر درصدر و ذیل این سلسله، قرار میگیرد و اینجا دور فلسفی یعنی توقف شئ بر نفس خود پیش میآید. به این دلیل که صلاحیت فقهای خبرگان توسط فقهای شورای نگهبان تأیید میشود و فقهای شورای نگهبان کسانی هستند که توسط رهبر منصوب شدهاند.
جواب:
این حالت، دور محسوب نمیشود و تالی فاسد دور را به همراه ندارد، چون وظیفهی شورای نگهبان در حدّ تأیید اجتهاد و عدم سوء پیشینهی کاندیداهای نمایندگی مجلس خبرگان است و همهی افرادی که در حدّ اجتهاد هستند میتوانند خود را کاندیدا کنند و مردم به هرکدام که صلاح دیدند رأی میدهند. در حالیکه وقتی دور پیش میآید که شورای نگهبان عدهای را به عنوان مجلس خبرگان انتخاب کند - بدون امکان کاندیداشدن مجتهدین- و بعد هم همان افراد، مجلس خبرگان را تشکیل دهند - بدون انتخاب مردم-
این بود آنچه بعد از بحث از جایگاه نظری نبوت و امامت تحت عنوان مبانی حکومت دینی و ولایت فقیه میتوان مدّ نظر قرار داد، زیرا ما معتقدیم ولایت فقیه ادامهی امامت در زمان غیبت امام عصر (عج) تا ظهور و حکومت امام عصر است. «والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته»
«استاد اصغر طاهرزاده»
[1] - بحار الأنوار ، ج52، ص 51.
[2] - در راستای پرورش انسانی که حکم خدا را در جامعه جاری کند در مورد رسول خدا، حضرت علی (ع) در خطبهی 193 میفرمایند: «…وَ لَقَدْ قَرَنَ اللهُ بِهِ.f مِنْ لَدُنْ اَنْ کانَ فَطیماً اَعْظَمَ مَلَکٍ مِنْ مَلائِکَتِهِ یَسْلُکُ بِهِ طَریقَ الْمَکارِم و مَحاسِنَ اخلاقِ العالَمِ، لَیْلَهُ وَ نهارَهُ» از همان لحظهای که پیامبر (ص) را از شیر گرفتند، خداوند بزرگترین فرشتهی خود را مأمور تربیت پیامبر کرد تا شب و روز، او را به راههای بزرگواری و راستی و اخلاق نیکو راهنمایی کند.
[3] - به کتاب ولایت فقیه (حکومت اسلامی)، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1373، ص 39- 40 رجوع شود.
[4] - به کتاب البیع، امام خمینی، مؤسسه اسماعیلیان، ج 2، ص 461- 462 رجوع شود.
[5] - به کتاب البدر الزاهر فی صلوة الجمعه و المسافر، حسینعلی منتظری، (تقریر لما افاده آیت الله العظمی حاج آقا حسین بروجردی طباطبائی)، ص 52- 57 رجوع شود.
[6] - سورهی مؤمنون، آیات 70 و 71.
[7] - شیخ انصارى می فرماید: «کسى که در ولایت فقیه تردید کند، طعم فقه را نچشیده و رمز کلمات ائمه معصومین (ع) را نفهمیده است» (جواهر الکلام ج21/ 395 ـ 397.) و آیتالله خویی میفرماید: به دو دلیل، فقیه جامع شرایط در عصر غیبت میتواند مجری احکام انتظامی اسلامی باشد: اولاً، اجرای احکام انتظامی اسلامی در راستای مصلحت عمومی تشریع گردیده و برای حفظ نظم است تا جلوی فساد گرفته شود و ظلم و ستم، تجاوز و تعدّی، فحشا و فجور و هرگونه تبهکاری و سرکشی در جامعه ریشه کن شود و این نمیتواند مخصوص یک برهه بوده باشد؛ ثانیا، از نظر فنّی و قواعد علم اصول، دلایل احکام انتظامی اسلام اِطلاق دارد ـ اِطلاق اَزمانی و اَحوالی ـ و نمیتوان آن را بی جهت، مقید به زمان یا حالت خاصّی دانست و همین اطلاق، چنین اقتضا دارد تا در امتداد زمان همواره ادامه داشته باشد و اجرا گردد. و اجرای احکام انتظامی اسلام بر عهده کسی است که شایستگی اِعمال نظر و حکم کردن را دارا باشد. یعنی صدور حکم در عصر غیبت شایسته فقهای جامع شرایط. (بنگرید به: مبانی تکملة المنهاج، ج1، ص226-224.) ایشان همچنین در باب «حسبه» از کتاب اجتهاد و تقلید میفرماید: «إنّ هناک أمورا لابدّ أن تتحقّق خارجا، المعبّر عنها بالأمور الحسبیة، والقدر المتیقَّن هو قیام الفقیه بها.» (بنگرید به علی غروی، کتاب التنقیح - اجتهاد و تقلید، ص 425-419.) قدر متیقّن از مکلّفان به اینگونه واجبات - که اهمال و فروگزاری آن در هر زمان، شرعا و عقلاً روا نباشد - فقهای عادل و جامع شرایط می باشند.
برگرفته شده از: ojeparvaz.blog.ir
«مدیریت تضادهای رفتاری زن و شوهر»
موضوع: نیازآفرینی سبک های زندگی غلط امروز
(پرسش و پاسخ از دکتر حبشی)
سوال:
خانمی ۲۹ ساله هستم که حدود ۷ ماه است که ازدواج کرده ام. همسرم بتازگی از خدمت سربازی فارغ شده و کاری ندارد و پیشنهادات کاری نیز با توجه به مخارج روزمره خیلی پایین است. از طرفی کرایه خانه و قسط و … بسیاری از درآمدمان (اگر درآمدی ایجاد شود!!) را استفاده می کند. به دلیل بالا رفتن سن قصد داریم به توصیه حضرت آقا زودتر بچه دار شویم ولی سوالی که من دارم این است که آیا نفقه دادن بر شوهر واجب است؟ اگر جواب مثبت است پس مردی که بچه دار شدنش مانع از پرداخت نفقه می شود تکلیفش چیست؟ وضع مالی ما آنقدر بد است که من الان که بدون بچه ایم، لباسی که به آن محتاجم (نه اسراف) نمی توانم تهیه کنم و چطور می توانم با این شرایط بچه دار شوم؟ آیا باید از حق خودم بگذرم؟ به این دلیل که می دانم با داشتن بچه خیلی از درآمدمان برای خرجهای بچه مصرف می شود و عملا هیچ چیز برای من که تنها تامین کننده ام همسرم است باقی نمی ماند! از طرفی اگر بچه دار نشویم به دلیل بالا رفتن سن شاید در ۲ سال آینده فقط بتوانیم ۱ یا ۲ بچه داشته باشیم (همیشه این مشکل را با همسرم مطرح می کنم و او را مقصر می دانم که اگر بچه زیاد می خواهد نباید همسری با سن بالا اختیار می کرد!!!) همسرم این نگرانی مرا به حسادت با فرزند تعبیر می کند! ولی من واقعا خیلی چیزهای ضروری در زندگی ام نیاز دارم که اکثر آن ها را به همسرم نمی گویم چون نمی تواند از پسشان برآید! لطفا راهنمایی بفرمایید.
پاسخ:
بسم الله الرحمن الرحیم
آن چیزهایی که شما به عنوان نیازهایت یاد کرده ای قسمت کمش نیاز هستند و قسمت بیشترش نیازهای کاذبی هستند که ناشی از نیازآفرینی سبک های زندگی غلط امروز است نیاز آن است که انجام زندگی متوقف بر آن باشد ، نه اینکه میل های مار ا شامل شود متاسفانه سبک های زندگی امروز بر مدار همسری ، مادری ، خانواده ، انس و مودت و مثل اینها نیست و عمدتا معطوف به می خواهم و دوست دارم و میل کردم و دیگری دارد و من هم می خواهم و … اینهاست! موضوع دیگر این است که فرزند نعمت است ، و نعمت منعم دارد . فرزند رزق است و رزق رازق دارد . ما را در مقام پدر و مادری نقش ها و تکالیفی ست که هنرمان درست بجا آوردن آن است ، نه ترس از فرزند دار شدن . چه بسا عدم گشایش رزق ما علاوه بر گستره ای که برای نیازهایمان می سازیم ، بی اعتنایی به نقش های حقیقی مان باشد که خداوند برایمان مقرر فرموده است آنچه شما احتیاج دارید پول و امکان نیست ، یکی اعتماد به خداست و دیگری اصلاح نگاههاست
برگرفته شده از: ojeparvaz.blog.ir