اندوه و غصه امام زمان(عج) از وضعیت زندگی امروز ما
پای درس اخلاق آیتالله ضیاءآبادی
حضرت امام باقر (ع) به شخصی به نام عبدالله فرمود:
«یا عبدالله ما من عیدٍ للمسلمین أضحی و لافطرٍ إلا و یتجدّد فیه لآل محمد حزن»؛
«ای عبدالله،هیچ عیدی از فطر و قربان برای مسلمانان پیش نمیآید، مگر این که حزن و اندوه تازهای برای آل محمد حاصل میشود.»
«لأنَّهُمْ یَرَوْنَ حَقَّهُمْ فِی یَدِ غَیْرِهِم»؛
«زیرا آنان حقشان را در دست دیگران میبینند».
در دعای عید قربان از صحیفه سجادیه هم میخوانیم:
«اللهم إن هذا المقام لخلفائک و أصفیائک و مواضع امنائک فی الدرجة الرفیعة…. حتی عاد صفوتک و خلفاؤک مغلوبین مقهورین مبتزین»؛
«خدایا، این مقام و جایگاه [اقامه نماز عید و جمعه یا مقام امامت و خلافت] از آن خلفا و جانشینان و برگزیدگان تو [امامان معصوم (ع)] است. [که دشمنان حق از آنها به غضب و ستم گرفتند] تا این که [بر اثر غضب خلافت] برگزیدگان و جانشینان تو مغلوب و مقهور گشتند و حقشان را از دست دادند.»
هماکنون نیز امام عصر عجلالله تعالی فرجه الشریف، مقهورند و احساس ناامنی میکنند و در هر عیدی غصه و اندوهشان تازه میشود؛ زیرا امت اسلامی را همچون گله گوسفند بیشبانی میبینند که اسیر گرگان خونخوار شده و چارهای نمییابند. این وضع را هم خود امت با بیاعتنایی به اوامر خدا و امام به وجود آورده است.
این روش، مطلوب امام زمان (ع) نیست
آیا انصافاً ما مسلمانیم؟ زندگی ما صبغه الهی و رنگ اسلامی دارد؟ اگر هم اکنون امام زمان (عج) در میان ما ظاهر شوند، زندگی ما را به عنوان یک زندگی اسلامی میپسندند؟ وضع بازار و خیابان ما، وضع خانوادهها و اختلاط مردان و زنان ما، وضع سازمان صداوسیمای ما را میپسندند؟ و دردناکتر این که، اغلب باورمان نشده است که داریم کج میرویم. قرآن میگوید:
«قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالًا . الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا»؛
«بگو، آیا به شما خبر دهم که زیان کارترین مردم چه کسانند؟ آنان که در زندگی دنیا به گمراهی افتادهاند و در عین حال، میپندارند که [شاهراه همان است که آنها میروند و] نیکوترین کار همان است که آنها انجام میدهند.»
به هر حال، از خدا میخواهیم تا زندهایم از نورانیت و صفا و لطافت اسلام نصیب ما هم بگرداند و رابطه ما را با خاندان عصمت و طهارت (ع) محکمتر کند تا جملات «وَأَعْلاماً لِعِبادِهِ وَمَناراً فِی بِلادِهِ» را از روی صدق و صفا بگوییم و در زندگی عملاً رو به سوی آنها برویم و راه را گم نکنیم؛ زیرا اگر راه را گم کنیم، به ظلمتهای پرسوز و گداز برزخ و محشر مبتلا خواهیم شد.
اللهم عجل فرج مولانا صاحب الزمان و اظهر به دینک و احی به سنة نبیک واجلعنا من اعوانه و انصاره و من المنتظرین لظهور
منبع: خبرگزاری فارس
بهشت ایران
امشب که زمین و آسمان می گرید
از ماتم عسکری جهان می گرید
جا دارد اگر شیعه خون گریه کند
چون مهدی صاحب الزمان می گرید
…………………………………………………………………….
سفرنامه: به قول یه بنده خدایی یکی از شــوق های کودکی ام در هنگام زیارت، دیدن کبوترهای حرم بود. گوشه ای می نشستم و با چشم هایم پرواز آنها را دنبال می کردم که به صورت گروهی از نقطه ای بلند می شدند و پرواز را تا نقطه ای دیگر از حرم ادامه می دادند.
همیشه فکر می کردم که این کبوترها چه رازی با امام هشتم(ع) دارند، فکر می کردم چه حرف هایی که میان این پرنده هــای نازنین و امام رضا(ع) رد و بدل نمی شود. هنوز هم این حس و حــال را دارم و اعتقادم بر این اســت که آنها متفاوت تر از همه زائران حرم هستند؛ آنها دلشان را برای آقا باخته اند.»
ان شاالله امروز میرویم بهشتی ترین نقطه ی ایران…پابوس امام رئوف…
برکت لباس امام رضا علیه السلام
وقتی «دِعبل خُزاعی»، شاعر متعهد و آگاه، قصیده شورانگیز خود را در حضور امام رضا علیه السلام خواند، لباسی از آن حضرت برای تبرک خواست. امام رضا علیه السلام نیز یکی از لباس هایش را به او داد. وقتی دِعبلِ از خراسان به وطن خود شوش برگشت، کنیزی داشت که بسیار به او علاقه مند بود. دید زخم جان کاهی در چشم هایش پدید آمده است. پزشکان پس از معاینه چشم کنیز چنین نظر دادند: «در مورد چشم راست او، ما قادر به معالجه نیستیم و راهی برای بهبود آن نمی یابیم. در مورد چشم چپ او، به درمان می پردازیم و امیدواریم سلامتی خود را باز یابد».
دِعبِل از این پیش آمد، سخت ناراحت شد و بسیار گریست. سپس به یاد باقی مانده لباس امام رضا علیه السلام افتاد که نزدش بود؛ چون قسمت دیگری از آن را مردم «قم» از او گرفته بودند. آن لباس را به چشم کنیز کشید و چشم او را با قسمتی از باقی مانده لباس، در اول شب بست. وقتی صبح شد و دستمال را باز کرد، دید چشمش خوب شده است. به برکت وجود حضرت رضا علیه السلام، چشم کنیز بهتر شد. (قمی، 1414: ج 1: 448)
چرا امام حسن (ع) با دختر دشمن خود ازدواج کرد؟
یکی از سؤالاتی که در زمینه زندگانی کریم اهل بیت(ع) امام حسن مجتبی(ع) مطرح میشود، این است که چرا حضرت با جعده که پدرش یکی از دشمنان ایشان بود، ازدواج کردند؟
مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم این گونه پاسخ میدهد:
یکی از افراد و شخصیتهای تاریخی که در دوران امیرالمؤمنین(ع) زندگی میکرد و در زیر سایه مهر او امنیت یافته بود، «اشعث بن قیس کندی» بود که برای شناخت او کافی است به خطبهای از خطبههای امیرالمؤمنین علی(ع) توجه کنیم:
امام علی(ع) در مسجد کوفه سال 38 هجری سخنرانی میکرد، اشعث بن قیس به یکی از مطالب آن حضرت اعتراض کرد و گفت: این سخن به زیان تو است نه به سود تو، امام(ع) که او را به خوبی میشناخت نگاه خود را به او دوخت و فرمود: «چه کسی تو را آگاه کرد که چه چیزی به سود یا زیان من است؟ لعنت خدا و لعنتِ لعنت کنندگان بر تو باد ای متکبر، متکبرزاده منافقِ پسر کافر، سوگند به خدا تو یک بار در زمان کفر و بار دیگر در حکومت اسلام اسیر شدی و مال و خویشاوندی تو هر دو بار نتوانست به فریادت برسد، آن کس که خویشان خود را به دم شمشیر سپرد و مرگ و نابودی را به سوی آنها کشاند سزاوار است که بستگان او بر او خشم گیرند و بیگانگان به او اطمینان نداشته باشند».(1)
از جملات صریح امام(ع) درباره اشعث استفاده میشود که او قطعاً یکی از دشمنان حضرت بوده است وگرنه حضرت با دوست خود اینگونه صحبت نمیکند، اما با این حال، چرا فرزندِ حضرت (امام حسن مجتبی(ع)) با دختر چنین شخصی ازدواج کرد؟
در تاریخ داستانی درباره چگونگی ازدواج امام حسن(ع) با جعده دختر اشعث بن قیس نقل شده که در اینجا به نقل آن داستان میپردازیم:
درباره نام دختر اشعث مؤرخان اختلاف دارند و او را سکینه، شعثاء و عایشه هم دانستهاند، ولی صحیحترین آن جعده است(2) و سبب ازدواج چنین بیان شده است که امیرالمؤمنین علی(ع) دختر سعید بن قیس همدانی به نام «ام عمران» را برای فرزندش حسن خواستگاری کرد، سعید گفت: به من مهلت دهید در این باره مشورت کنم و از حضور امام بیرون آمد در بین راه به اشعث بن قیس (برادرش) برخورد و جریان را به او گفت، آن مرد منافق از روی نیرنگ به سعید گفت: چگونه دخترت را به حسن میدهی که همیشه به او فخر بفروشد و دربارهاش انصاف نورزد و با او بدرفتاری کند و بگوید: من فرزند پیامبر خدا و امیرالمؤمنینم و او در برابرش چنین فضیلتی نداشته باشد، پس بهتر نیست او را به پسرعمویش بدهی تا شایسته یکدیگر باشند، سعید گفت: کدام پسرعمویش؟ اشعث گفت: محمد پسر من!
آن بیچاره فریب خورد و گفت: دخترم را به پسرت دادم، اشعث شتابزده به نزد امیرالمؤمنین(ع) رفت و گفت: تو دختر سعید را برای حسن خواستگاری کردهای؟! حضرت فرمود: بلی! اشعث گفت: آیا دختری را نمیخواهی که در شأن فرزندت باشد؟ حضرت فرمود: آن دختر کیست؟ اشعث گفت: جعده دختر من.
حضرت فرمود: ما با مرد دیگری در این باره گفتوگو کردهایم، اشعث گفت: درباره آن گفتوگو راهی برای شما وجود ندارد، حضرت فرمود: او رفته است تا با مادر دختر مشورت کند، اشعث گفت: او دخترش را به محمد بن اشعث (پسر من) داد، حضرت فرمود: کی چنین کاری کرده؟ اشعث گفت: قبل از اینکه به اینجا بیایم و چنین بود که امیرالمؤمنین با این پیشنهاد موافقت کرد.
وقتی که سعید فهمید فریب اشعث را خورده پیش او شتافت و گفت: ای مرد یک چشم با من نیرنگ باختی؟ اشعث گفت: کور خبیث تو هستی که خواستی درباره فرزند پیامبر مشورت کنی، آیا تو احمق نیستی؟، اشعث شتابان به حضور امام حسن(ع) رفت و گفت: آیا نمیخواهی با همسرت دیدار کنی، چون او میترسید فرصت از دست برود و بعد راه بین خانه امام و خانه خودش را فرش کرد و دخترش را به همسری امام بخشید، به این ترتیب جعده به خانه امام(ع) رفت».(3)
از آنجا که امام حسن مجتبی(ع) فرزند پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) بود، هر کسی دوست داشت به گونهای خود را به خاندان پیامبر نزدیک کند، اهل بیت پیامبر(ص) هم به جهت حُسن خلقی که داشتند و حتی نسبت به دشمنان مهربان بودند، با این گونه پیشنهادات مخالفت نمیکردند و تا خطایی از کسی نمیدیدند او را از در خانه خود نمیراندند، علاوه بر اینکه طبق داستان فوق امام مجتبی(ع) در برابر کار انجام شده واقع شدند و تن به این ازدواج دادند، ولی بعضی از تحلیلگران سبب ازدواج امام حسن(ع) با جعده را این گونه بیان کردهاند:
همان گونه که برخی ازدواجهای رسول خدا(ص) رنگ سیاسی داشت، پارهای ازدواجهای امام حسن(ع) هم سیاسی بود، با توجه به نفوذ بسیار زیاد اشعث بن قیس در کوفه به نحوی که در جنگ صفین در به حکمیت کشاندن جنگ تلاش فراوانی داشت و مؤثر هم واقع شد، حضرت با دختر او جعده ازدواج کرد، این ازدواج صورت گرفت و البته بدون فرزند پایان یافت، جعده که نفاق را از پدر به ارث برده بود با توطئه معاویه به دشمن حضرت تبدیل شد و در یک اقدام ننگین امام حسن(ع) را زهر داد.
*پینوشتها:
1. نهج البلاغه، خطبه 19، ترجمه: محمد دشتی، ص 64، چاپ دوم.
2. اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبین، ناشر: دارالمعرفه، ص 50.
3. قرشی، باقر شریف، زندگانی حسن بن علی، ج 2، ترجمه فخرالدین حجازی، ج2، ص567 به نقل از تاریخ ابن عساکر، ج 4، ص 216.
منبع: فارس
ب.س.ی.ج
بیانات مقام معظم رهبری
هفته بسیج، در حقیقت فرصتی برای ارائه حرکت عظیمی است که به وسیله امام بزرگوار راحل، در این کشور پایهگذاری شد و این حرکت، در این منطقه اسلامی و دینی، برای دیگر ملتها هم انشاءاللَّه الگو و سرمشق خواهد شد
سازماندهی بسیج، یکی از نوآوریهای امام بزرگوار بود.
امروز اگر شما جلوههای زیبای پُرشور حضور جوانان را در صحنههای پُرخطر فلسطین و لبنان مشاهده میکنید، این الگوگیری از بسیج است
میتوان بسیج را را بحق مکتبیترین و مردمیترین نیروی مقاومت جهانی نامید
بسیج، عبارت است از مجموعهای که در آن، پاکترین انسانها، فداکارترین و آمادهبهکارترین جوانان کشور، در راه اهداف عالی این ملت و برای به کمال رساندن و به خوشبختی نائل کردنِ این کشور، جمع شدهاند
بسیج به معنی حضور و آمادگی در همان نقطهای است که اسلام و قرآن و امام زمان ارواحنافداه و این انقلاب مقدّس به آن نیازمند است؛ لذا پیوند میان بسیجیان عزیز و حضرت ولی عصر ارواحنافداه - مهدی موعود عزیز - یک پیوند ناگسستنی و همیشگی است.
همه باید بدانند که در دوران دفاع مقدس چه معجزات عظیمی از حضور مؤمنانه و پر تلاش نیروهای بسیجی در صحنههای جنگ اتفاق افتاد؛ این را باید همه بدانند.
مطمئن باشید اگر حضور بسیج مستضعفین در هشت سال دفاع مقدس نبود، امروز سرنوشت کشور چیز دیگری بود.
تا بسیج هست، نظام اسلامی و جمهوری اسلامی از سوی دشمنان تهدید نخواهد شد؛ این یک رکن اساسی است.
عرصهی بسیج یک عرصهی عمومی است؛ نه مختص یک قشر است، نه مختص یک بخشی از بخشهای جغرافیائی کشور است، نه مختص یک زمانی دونِ زمان دیگری است؛ نه مختص یک عرصهئی دون عرصهی دیگری است. در همهی جاها، در همهی مکانها، زمانها، عرصهها و در همهی قشرها، این وجود دارد. این معنای بسیج است.
بسیج دانشجویی یکی از ارزندهترین یادگارهای امام راحل بزرگوار ما است.
بسیج به کیفیتبخشیدن روزافزون به خود نیازمند است و این حلقات «صالحین»، از کارهای بسیار خوب و برجسته است و در طریق همین تکمیل بسیج قرار دارد که انشاءالله روز به روز باید آن را کاملتر کرد.