دشمن واقعی
امام علی (ع) :
مَن ساتَرَكَ عَيبَكَ و عابَكَ في غَيبِكَ فهُوَ العَدُوُّ ؛ فَاحذَرهُ.
هركه عيب تو را از تو پنهان سازد و پشت سرت عيبجويى كند، او دشمن است، از او حذر كن.
عیون الحکم،ص439
شهادت حضرت علی اصغر
مرسوم است كه شب هفتم محرم، به در خانه «باب الحوائج كوچك كربلا» حضرت علي اصغر (ع) ميروند و روضهي آن طفل شهيد را ميخوانند. شهيدي كه به ظاهر، كودك است ؛ ولي به واقع پير عشق است.
تلخترين لحظات تاريخ نزديك ميشد؛ تمامي ياران و اصحاب امام حسين(ع) به ميدان رفته و كشته شده بودند. در اردوگاه حق تنها دو مرد باقي مانده بود: اباعبدالله الحسين(ع) و امام سجاد(ع) كه آن روز به اراده الهي بيمار بود تا زنده بماند و رهبري امت را پس از امام حسين(ع) به دست بگيرد.
امام(ع) چون خويشتن را تنها و بي ياور ديد آخرين حجت را بر مردم تمام كرد و بانگ برآورد: «هل من ذاب يذب عن حرم رسول الله؟ هل من موحد يخاف الله فينا؟ هل من مغيث يرجو الله باغاثتنا؟ هل من معين يرجو ما عندالله في اعانتنا؟» يعني: «آيا مدافعی هست كه از حريم رسول خدا دفاع كند؟ آيا يكتاپرستي هست كه از خدا بترسد و ما را ياري دهد؟ آيا فريادرسي هست كه به خاطر خدا ما را ياري رساند؟ آيا كسي هست كه به خاطر روضه و رضوان الهي به نصرت ما بشتابد؟».
صداي اين كمكخواهي امام كه به خيمهها رسيد و بانوان دريافتند كه حسين ديگر ياوري ندارد، صدايشان به شيون و گريه بلند شد. امام به سوي خيمهها رفت، شايد كه بانوان با ديدن او اندكي آرام گيرند؛ كه ناگاه صداي فرزند شش ماههاش «عبدالله بن الحسين» ـ كه به علي اصغر معروف بود ـ را شنيد كه از شدت تشنگي ميگريست.
علي اصغر طفلي شيرخواره بود؛ كه نه آبي در خيمهها بود تا وي را سيراب كنند ، و نه مادرش «رباب» شيري در سينه داشت كه به وي دهد.
امام(ع) قنداقهي علي اصغر را در دست گرفت و به سوي دشمن رفت؛ در مقابل لشكر يزيد ايستاد و فرمود:«اي مردم! اگر به من رحم نميكنيد بر اين طفل ترحم نماييد … »
اما گويي كه بذر رحم بر دل سنگ آنان پاشیده نشده بود و تمامی رذالت دنيا در اعماق وجودشان ریشه دوانده بود ؛ زیرا به جاي آنکه فرزند رسول خدا (ص) را به مشتی آب میهمان کنند، تيراندازي از بنياسد (كه گفته شده است «حرملة بن كاهل» بود) تيري در كمان نهاد و گلوي طفل را نشانه گرفت. ناگاه دستان و سينه امام(ع) به خون رنگين شد… سر كوچك و گردن ظريف طفل شيرخواره از بدن جدا شده بود…
امام(ع) دستان خود را از خون علي اصغر پر كرد و به آسمان پاشيد و گفت: «هون علي ما نزل بي انه بعين الله» يعني: «تحمل اين مصيبت بر من آسان است چرا كه خداوند آن را ميبيند»… در همين حال، «حصين بن تميم» تير ديگري افكند كه بر لبان مبارك امام(ع) نشست و خون از دهان حضرت جاري شد. امام روي به آسمان كرد و اینگونه نیایش نمود: «خدايا! سوي تو شكايت ميكنم از آنچه با من و برادران و فرزندان و خويشانم ميكنند»…آنگاه از سپاه دشمن دور شد ؛ با شمشيرش قبر كوچكي كند؛ بدن علي اصغر را به خون او آغشته نمود ؛ بر او نماز گزارد و جنازهي كوچك را دفن كرد…
شهادت علي اصغر (ع) از سختترين و جانگدازترين مصيبتها در نزد ائمه بوده است.و اين داغ بر دل ما نيز هست؛ و بر دل انسانيت نيز؛ تا زماني كه مهدي آلمحمد (عج) قيام كند و انتقام از ظالمان بستاند…
منبع: سایت تبیان
تلنگر
كسي كه هنگام نماز، مشغول درس و بحث است و به نماز اوّل وقت اعتنا نميكند، ممكن است عالم بشود، امّا عالم ربّاني و نوراني نميشود. از اين رو پيغمبر اسلام (صلّي الله عليه وآله وسلّم) همواره نزديك اذان، به بلال حبشي (رضوان الله عليه) ميفرمود: «أرِحْنا يا بلال»؛ بلال! ما خسته شدهايم اذان بگو تا استراحت كنيم. معلوم ميشود نماز بهترين رَوح و ريحان، براي انسان موحّد است كه خستگي را ميزدايد؛ زيرا انسان در غير نماز با دوست نيست و وقتي كه با دوست نباشد خسته است. [مراحل اخلاق در قرآنْ –آیه الله جوادی آملی- صفحه 124]
ادب حضور
سالکان کوی دوست همواره خود را در پیشگاه حضرت حق می بینند و لحظه غفلت را بر خود حرام می دانند .نمونه ای از این توجهات را در متن زیر مشاهده کنید :
اى كسى كه ادّعاى مسلمانى و تصديق كتاب خدا و رسول او را دارى، و مدّعى هستى كه ملائكهاى بر تو گمارده شده كه تمام اعمال و گفتارت را مىنويسند، و خداوند- جلّ جلاله- از پشت سر آنان، بر تمام آنچه كه بر آنان آشكار و پنهان است مراقب بوده و آگاهى و اشراف دارد، و تاريكى شب نمىتواند چيزى را از او- سبحانه- بپوشاند، و نيز باور دارى كه خداوند همنشين بندگان خويش است، و تمام اعمال آنها را مىبيند، اگر همان گونه كه ادّعا مىكنى به اين امور اعتقاد دارى، مبادا تاريكى شب را غنيمت شمرده و مهيّاى رهسپار شدن در راههاى هلاكت بار سوء ادب گردى.
زيرا اگر در خوددارى كردن از عمل، ميان شب و روز فرق بگذارى، بدان كه مسلّما بنى آدم و مردم را مىپرستى، يا احترام آنها در نزد تو بيشتر از خداوندى است كه مالك و جبّار و قهّار و آگاه از اسرار، مىباشد. لذا وقتى شب تو را از ديد آنان مىپوشاند، مولايى كه همواره تو را مىبيند، در نزدت كوچك و بىارزش مىگردد.
اگر چنين هستى و خود را عاقل مىدانى، چگونه خود را مسلمان مىشمارى؟ و به حكم كدام عقل و دل اميد سلامتى در روز حساب را مىدارى؟
پس در بهبودى بيماريهاى دل و دين خود تأمّل نما، كه درد و بيمارىات بزرگ و پنهان است، و نيز بينديش كه چرا هدايت پذير نگشته و به پيشوايانى كه مىگويى به انوارشان رهنمونم، و از راه و روش آنان پيروى مىنمايم، اقتدا نمىنمايى، و نيز نظر كن ببين حالات و اوصاف آنان در شب ها چگونه بوده است كه تو با مغتنم شمردن غفلتها و پيروى از شهوات مانند چهارپايانى كه موظّف و مكلّف نيستند شب هايت را ضايع مىكنى.
نمونههايى از حالات معصومين عليهم السّلام در شب
در روايتی حبّه عرنى مىگويد: وقتى من و نوف در محوطه مسجد [يا: كاخ حكومتى] خوابيده بوديم، ناگهان در اواخر شب امير المؤمنين عليه السّلام را ديديم كه مانند شخص واله و سرگشته دست خويش را بر ديوار گذاشته و اين آيه را تا آخر تلاوت مىفرمود: إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ … حضرت اين آيات را مىخواند و مىگذشت. تا اينكه فرمود: اى حبّه، آيا خوابيدهاى يا بيدارى، عرض كردم: بيدارم. شما كه چنين مىكنيد، پس ما چگونه بايد باشيم؟ حضرت چشمانش پر از اشك شد و گريست. و سپس فرمود: اى حبّه، خداوند را مقامى است، و ما را در پيشگاه او جايگاهى، و هيچ كدام از اعمال ما بر او پوشيده نيست. اى حبّه، خداوند نسبت به تو و من از رشته رگ گردن نزديكتر است. اى حبّه، هيچ چيز نمىتواند من و تو را از ديد خداوند پنهان دارد.
سپس فرمود: اى نوف، آيا خوابيدهاى؟ نوف كه خوابيده بود از خواب بيدار شد و عرض كرد: نه خير، يا امير المؤمنين، بيدار نيستم، امشب بسيار گريستم. حضرت فرمود: «اى نوف، اگر در اين شب از خوف خداوند- عزّ و جلّ- بسيار گريستى، فرداى قيامت در پيشگاه خداوند- عزّ و جلّ- چشمانت روشن خواهد شد. اى نوف، هيچ قطرهاى از چشم انسان به خاطر ترس از عظمت خدا به زمين نمىريزد، مگر اينكه درياهاى آتش جهنّم را خاموش مىسازد. اى نوف، هيچ كس مقام و منزلتش بزرگتر و والاتر از كسى كه از ترس عظمت خدا بگريد، و در راه خشنودى خدا دوست و يا دشمن بدارد، وجود ندارد. اى نوف، هر كس در راه خرسندى خدا دوست بدارد، هيچ كس را بر محبّت او مقدّم نخواهد داشت، و هر كس در راه خشنودى خدا دشمن بدارد، خيرى به دشمنان خويش نمىرساند. اينجاست كه به حقايق ايمان كاملا نايل خواهيد شد.» سپس حضرت آن دو را پند و اندرز داد و موعظه نمود و در اواخر گفتارش فرمود: «پس از خداوند بيم داشته و بپرهيزيد، كه من شما را بيم دادم.» سپس در حال عبور مىفرمود: «خداوندا، اى كاش مىدانستم كه در حال غفلتهايم آيا از من روى گردانى، يا به من مىنگرى؟ و اى كاش مىدانستم كه در خواب طولانى و شكر و سپاس اندكم در برابر نعمتهايت، حالم چگونه است؟» حبّه مىگويد: به خدا سوگند، حضرت پيوسته بر اين حال بود، تا اينكه سپيده دم طلوع كرد.
ابى المقدام مىگويد: امام باقر عليه السّلام به من فرمود: «شيعيان و پيروان علىّ عليه السّلام تنها كسانى هستند كه رنگ پريده [و يا: لاغر]، و بدنهايشان آب رفته و خشكيده، و لبانشان [از بسيار ذكر گفتن] خشكيده، شكمهايشان تو رفته، رنگهايشان پريده و چهرههايشان زرد باشد. و هنگامى كه تاريكى شب آنان را فرا مىگيرد، زمين را به عنوان رختخواب برگزيده، و با پيشانىهايشان به زمين روى آورده و سجده كنند. سجدههايشان زياد و طولانى، و اشكهايشان فراوان، و دعايشان بسيار، و گريستنشان زياد است، مردم شادمانند و ايشان نگران.»
اينك مىگويم: اگر توفيق پيمودن اين راه با بهرهگيرى از مركب شب براى تو ميسّر شد، همان گونه باش كه مولايمان علىّ بن ابى طالب عليه السّلام بيان فرموده و معرفتت به مولايى كه در پيشگاهش قرار دارى اقتضا مىكند. كه آن بزرگوار عليه السّلام فرمود: «اگر از انجام كار خير ناتوان گشتى، از انجام دادن كار شرّ عاجز باش.» همچنين نفس خويش را كه خواهان خوابيدن است و به همين خاطر از خدمت و بندگى مالك و سلطان خويش كاهلى و تنبلى مىنمايد، امتحان كن و ببين كه آيا ادّعايش درست است، و يا به باطل و دروغ ادّعا مىكند. ببين اگر يكى از دوستان يا خادم پادشاهى از پادشاهان سراى فريب دنيا به سوى تو بيايد، يا حاجت كوچكى از حوايج خرد و بىارزش دنيوى را كه تو خواهان آن هستى.- دنيايى كه لذّتش فانى مىگردد و پيامدها و گناهانش مىماند- براى تو پيش بيايد، آيا تنبلى و خوابيدن را بكلّى ترك نمىگفتى؟ پس حال كه اين را از نفس خويش شناختى، بر حال خود گريه كن، زيرا يا قلب تو مريض است، يا در عقايد دينىات ضعيف هستى، پس به درگاه خداوند- جلّ جلاله- توبه نما، و از او درخواست كن كه از تو درگذشته، و سعادتمندى دينى و دنيوىات را كامل گرداند، كه آن دو تنها در مراقبه و پاييدن مقام جليل الهى حاصل مىشود.
وقتى خواستى بخوابى- چه خواب بر تو غلبه كرده باشد، و يا در حالت اختيار بوده و تمايل به خوابيدن داشته باشى- بدان كه خواب عبارت است از مرگ بيدارى، و وفات اعضا و جوارح از زندگانى و استقامت در انجام امور مربوط به خود……….
برگرفته از کتاب ادب حضور، نوشته سیدابن طاووس،ترجمه م-ر،1جلد،ص500، انتشارات انصارى - قم، چاپ: اول، 1380ش.
مخصوص طلاب
»زكاة العلم نشره»
گستردن علم، زكاتِ لازمِ عالمان است، بايد ديد كه علم چگونه نشر مييابد و گسترش پيدا ميكند. يقيناً علمِ يك دانشمند حوزوي يا دانشگاهي، تنها با تدريس و تأليف و تدوين، منتشر نميشود؛ چه در اين صورت با وجود اين همه كتاب و مؤلفان آنها ديگر از نيازمندان علم كه جاهلانِ جامعه اند، اثري نبود.
بنابراين گذشته از تدريس و تدوين، عنصر بسيار مهمّي به نام عمل بايد در كار باشد كه فقدان او مانع از انتشار علم است.
از اين رو بزرگان اخلاق ميگويند: اگر از هر دويست درهم، پنج درهم به عنوان زكات، پرداخته ميشود، از هر دويست حرفي كه انسان فرا ميگيرد و به علم خود ميافزايد نيز لااقل به پنج مورد بايد عمل كند. وگرنه صِرف تعليم و تدريس و يا تأليف و تدوين كه در قبالِ وجه تدريس يا حق تأليف صورت ميگيرد، كاري است آسان بلكه گاه تجارتي است پر سود كه هرگز به پرداخت زكات، نميانجامد و نشر علم را در پي ندارد.
صاحب يك علم، ممكن است از رهگذر تأليف و تدريس به نان و نام و شهرت فراوان دست يابد، همچنان كه يك تاجر، با استفاده از شيوه ها و فرصت هايي زودگذر چه بسا بر اعتبارات بانكي و جنس هاي انباري خود بيفزايد و در ميان توانگران، سري پيدا كند. آيا اين دو، به رشد و نمو و فربهي رسيده اند يا درگير آماس علمي و تجارياند؟
جوانان مؤمن و با ارزش جامعه اسلامي بايد از اوان جواني در صحنه هاي مختلف به ويژه در ميدان علم و اخلاق به پرداخت زكات عادت كنند و از هر دويست سخني كه ميگويند، حداقل پنج مورد را به زينت عمل بيارايند تا رشدي اگر چه آهسته امّا پيوسته در جانشان آغاز شود و در منتهاي بالندگي به تجرّد علمي و عملي بار يابند. وگرنه انساني كه تنها مطالبي را ميگويد و مينويسد و اهل عمل به آنها نيست، ديري نميپايد كه با انبوه اصطلاحاتِ علمي گرفتار آماس ميشود و آن تورّم را به خطا فربهي ميپندارد و براي درمان اين بيماري، قدمي برنميدارد.[برگفته از کتاب صورت و سيرت انسان در قرآن – آیه الله جوادی آملی - صفحه 168]
غدير و عاشورا تحريفپذير نيستند
آیه الله جوادی آملی |