پنجاه نام دیگر برای عید غدیر
نامها به سهولت در ذهنها جاى مىگیرند و به راحتى معانى بلند را منتقل مىكنند به همین دلیل و دلایل دیگر، نامگذارى روزها و یا هفتهها یكى از شیوههاى تبلیغاتى مثبت و منفى شده است و مطرح شدن و رواج پیدا كردن ارزشها یا ضد ارزشها را در پى دارد.
اسلام علاوه بر این كه براى برخى از روزها اسمهاى خاصى مانند عید قربان، عید فطر، روز عرفه و … برگزیده بر همه این روزها نام ایام الله نهاده است تا عظمت و قداست این روزها هر چه بیشتر در ذهن و دل مؤمنان، نقش بسته و موجب تذكر و تنبه آنان گردد.
یكى از روزهایى كه در اسلام براى تعظیم آن، از شیوه نامگذارى بهره گرفته شده “غدیر” است ویژگى غدیر این است كه نامهاى گوناگونى براى آن قرار داده شده و این خود عظمت این روز را نسبت به روزهاى دیگر نشان مىدهد نامهاى روز غدیر، از اسرار و ابعاد این روز پرده برمىدارند هر نامى از این نامها درى تازه از قلعه بلند غدیر بر ما مىگشاید چرا كه اسلام بر برگزیدن نامى براى زمان یا مكان و یا هر چیز دیگر، خصوصیات مسمى را در نظر داشته و به جنبه ها و زوایاى آن توجه كرده است. از این روى شناختن و شناساندن نام هاى روز غدیر یك ضرورت است. با این كار تصویرى روشن از این روز در ذهن و دل نقش بسته و بیش از پیش این روز بزرگ را مى شناساند.
شایسته است نامهاى غدیر را با بهترین شكل و زیباترین خط بنویسیم و محافل جشن و سرور عید غدیر را با آن، معنى و روحى تازه ببخشیم.
ویژگى غدیر این است كه نامهاى گوناگونى براى آن قرار داده شده و این خود عظمت این روز را نسبت به روزهاى دیگر نشان مىدهد نامهاى روز غدیر، از اسرار و ابعاد این روز پرده برمىدارند هر نامى از این نامها درى تازه از قلعه بلند غدیر بر ما مى گشاید.
آنچه در زیر مىآید پنجاه نام و یا صفت براى روز غدیر است كه از روایات برگرفته شده است :
جود و بخشش امام محمد باقر(ع)
شيخ مفيد در ارشاد مىنويسد: آن حضرت با آن ويژگيهاى علمى و بزرگى و رياست و اقامت كه توصيف كرديم به جود در ميان خاصه و عامه مشهور بود و با وجود كثرت عيال و وضعيت متوسط ماليش در كرم و بزرگوارى و احسان به همگان معروف بود. شريف ابو محمد حسن بن محمد از جدم، از ابو نصر از محمد بن حسين، از اسود بن عامر، از حنان بن على از حسن بن كثير روايت كرده است كه گفت: از نيازمندى خود و بىوفايى دوستانم در نزد آن حضرت گلايه كردم، امام (ع) فرمود: چه بد برادرى است كسى كه در هنگام توانگرى تو را در نظر دارد و به هنگام تنگدستى رابطهاش را با تو قطع مىكند. آنگاه به غلامش فرمود: كيسهاى بياور. در آن كيسه هفتصد درهم بود و فرمود: اين را خرج كن و چون تمام شد مرا آگاه كن.شيخ مفيد همچنين مىنويسد: محمد بن حسين از عبد الله بن زبير از عمرو بن دينار و عبد الله بن عمير روايت كرده است
كه آن دو گفتند: ما هيچ گاه به ديدار محمد بن على نرفتيم جز آنكه نفقه و صله و پوشش ما را مىداد و مىگفت: اين را پيش از آنكه به ملاقات من آييد براى شما آماده كرده بودم.
شيخ مفيد مىگويد: ابو نعيم نخعى از معاويه بن هشام، از سليمان بن دمدم روايت كرده است كه گفت: ابو جعفر محمد بن على، پانصد تا ششصد و تا هزار درهم به ما مىداد و هيچ گاه از دادن صله به برادران و اميدواران و كسانى كه به نزدش مىآمدند، خسته نمىشد.
در كتاب مطالب السؤول به نقل از حافظ عبد العزيز بن اخضر جنابذى در كتاب معالم العترة آمده است: سلمى كنيز امام باقر (ع) روايت كرده است كه برادران و دوستان امام باقر (ع) وقتى به نزد آن حضرت مىآمدند از پيش وى خارج نمىشدند مگر آنكه به آنان غذايى گوارا مىخوراند و لباسى نيكو بديشان مىپوشانيد و پولى به آنان مىبخشيد. من درباره برخى از اين كارها به او تذكر مىدادم اما آن حضرت مىفرمود: اى سلمى! بعد از انجام خوبىها و وجود دوستان، در دنيا اميدى نيست. در روايت مطالب السؤول چنين آمده است: من به آن حضرت سخنانى مىگفتم تا از اين رفتارش بكاهد اما ايشان مىفرمود: اى سلمى! دنيا جز به ديدار برادران و بخشش به آنها و انجام خوبيها، نيكو و خوشايند نيست.
برگرفته از کتاب سيره معصومان جلد 5
توحید از زبان امام باقر علیه السلام
بنابر نقل مدائنی، روزی یكی از اعراب صحرا گرد به خدمت ابو جعفر محمد بن علی آمد و از وی پرسید: آیا به هنگام عبادت خداوند هیچ او را دیدهای؟
امام پاسخ داد: من چیزی را كه ندیده باشم عبادت نمیكنم.اعرابی پرسید: چگونه او را دیدهای؟ فرمود:دیدگان نتوانند او را دید اما دلها با نور حقایق ایمان او را میبینند. با حواس به درك نمیآید و با مردمان قیاس نمیشود. با نشانهها شناخته شود و با علامتها موصوف گردد. در كار خود هرگز ستم روا نمیدارد. او خداوندی است كه جز او معبودی نیست.
اعرابی با شنیدن پاسخ امام باقر (ع) گفت: خداوند خود آگاهتر است كه رسالتش را كجا قرار دهد.
منبع: برگرفته از کتاب سیره معصومان، ج 5
شیعه علی علیه السلام کیست؟
امام کاظم علیه السلام می فرمایند:
اگر شیعیانم را زیر و رو کنم، جز ادعا چیزی دیگری ندارند و اگر آنان را آزمایش کنم سر از ارتداد درآورند و اگر ایشان را تصفیه نمایم از هزار نفر جز یک نفر خالص وبی غش نباشد و اگر غربالشان کنم با من جز خواص و نزدیکانم نمانند ، فراوانند افرادی که برپشتی ها تکیه می زنند و می گویند: ما شیعه علی علیه السلام هستیم!!!
شیعه علی علیه السلام کسی است که کردارش گواه رفتارش باشد.
روضه کافی ج1 ص471
توصیه های امام علی (ع) به مالک اشتر از زبان رهبر(1)
این حرفها(نامه) خطاب به مالكاشترِ بزرگوار است و مىبینید كه حرفهاى درشت و تلخى هم در آن وجود دارد. حضرت نصیحتهاى خیلى تلخى مىكنند كه اگر كسى اینطور ما را نصیحت كند، یكذره به ما برمىخورد. مالكاشتر كسى است كه حضرت در فرمان دیگرى او را اینطور معرفى مىكنند: «فانه ممن لا یخاف وهنه»؛ كسى است كه گمان سستىِ او نمىرود. «و لا سقطته»؛ كوتاهى در كارها به او گمان برده نمىشود.«ولا بطؤه عما الاسراع الیه احزم»؛ كندىِ او در كارهایى كه شتاب مطلوب است، مطلقاً گمان كسى را برنمىانگیزد. «و لا اسراعه الى ما البطء عنه امثل»؛ عجله و شتابزدگى او هم نسبت به كارهایى كه آرامش و تأنّى در آن مطلوب است، گمان كسى را برنمىانگیزد. یعنى انسانى است كه هم مراقب خود است و هم حكیم و داناست؛ یعنى نه در جایى كه باید شتابزدگى نكند، شتابزدگى مىكند؛ نه آن جاهایى كه باید با سرعت حركت كند، كوتاهى مىكند. حضرت در فرمان خود به دو امیر از امراى جیش در صفین، مالكاشتر را اینگونه معرفى مىكنند.
و اما آنچه ما از كلمات حضرت در این نامه انتخاب كردیم، چند جمله است: یك جمله این است كه حضرت مىفرمایند «و لا تقولن انى مؤمر آمر فاطاع»؛ اینطور نباشد كه تو بگویى چون در این كار به من مسؤولیت سپرده شد، من باید دستور بدهم و دیگران از من اطاعت كنند. «لا تقولن» یعنى با تأكید و مبالغه مىگوید مبادا چنین فكرى بكنى و چنین حرفى بزنى. این روحیه كه من اینجا چون مسؤولیتى دارم، باید بگویم و دیگران بىچون و چرا حرف من را گوش كنند، «ادغال فى القلب» است؛ دل تو را فاسد مىكند.
«و منهكة للدین». منهكه، یعنى ضعیفكنندهى روح دین، دیندارى و ایمان انسان. «و تقرب من الغیر» این حالت، تغییرات ناخواسته را نزدیك مىكند. اعجاب به نفس و غرور و اینكه در مسؤولیتى كه من هستم، كسى نباید روى حرف من حرف بزند، از آن چیزهایى است كه تغییر را نزدیك مىكند؛ تغییراتى كه براى انسان نامطلوب است؛ تغییرات زمانه كه آدم نمىخواهد پیش بیاید؛ یعنى مُلك و دولت و اقتدار و توانایى و فرصتهاى خدمت را از انسان مىگیرد.
«و لا تقولن انى مؤمر آمر فاطاع»؛ اینطور نباشد كه تو بگویى چون در این كار به من مسؤولیت سپرده شد، من باید دستور بدهم و دیگران از من اطاعت كنند
یك جملهى دیگر این است كه مىفرماید: «انصف اللَّه و انصف الناس من نفسك و من خاصة اهلك و من لك فیه هوى من رعیتك». معناى «انصف الناس من نفسك» در عربى این است كه داد مردم را از خودت بگیر. «انصف من نفسك» یعنى داد كسى را از خودت بگیر؛ خودت را در مقابل او محكوم كن؛ از خود به نفع دیگران بازخواست كن. حضرت در اینجا مىگوید: «انصف اللَّه من نفسك»؛ داد خدا را از خود بگیر. معناى این جمله این است كه در مقابل خدا كاملاً احساس مسؤولیت بكن و خودت را در قبال تكلیف الهى محكوم كن. اینطور نباشد كه خیال كنى آنچه را كه بر عهدهات بوده، به تمام و كمال انجام دادهاى؛ نه، همیشه خودت را بدهكار و مدیون بدان. این در مورد خدا. آنوقت «انصف الناس من نفسك»؛ داد مردم را هم از خودت بستان؛ یعنى همیشه در قضاوتهاى خودت مردم را حاكم و طلبگار و محِق بدان و خودت را بدهكار.
البته این معنایش این نیست كه در موردى هم كه ظلم بخصوصى به تو دارد مىشود، باز بگویى حق با من نیست؛ نه، این نگاهِ عمومى است. مردم مطالبات دارند، حرف مىزنند، صدایشان بلند مىشود، گاهى سر آدم داد مىكشند؛ فرض بفرمایید در ادارهیى جمعى مراجعه مىكنند و حرفى مىزنند؛ اولین فكرى كه به ذهنت مىرسد، این نباشد كه اینها را تحریك كردهاند تا بیایند علیه من - كه هیچ تقصیرى ندارم - جنجال كنند؛ نه، اولین فكر این باشد كه اینها مطالبهى بحقى دارند؛ من مسؤولم ببینم اینها چه مىگویند.
شرط کمال اعمال نیک و حسنات
عن النبی (ص): ثَلاثٌ مَن لَم تَكُن فيهِ لم یتم َّ لهم عمل،وَرَعٌ يَحجُزُهُ عَن مَعاصِى اللّهِ عَزَّوَجَلَّ،و خُلُقٌ یداری به الناس،و حِلمٌ يَرُدُّ بِهِ جَهلَ الجاهِلِ. ( الشافی صفحه 559)
شرح حدیث از حضرت آیت ا.. العظمی امام خامنه ای (مدظلّه العالی)
سه خلصت است که اگر در کسی نباشد ، کار او کامل نخواهد شد، یا کار کامل و تمامی از او سر نخواهد زد.یعنی: شرط کمال اعمال نیک و حسنات انسان در زندگی، وجود این سه خصلت است،مجموعه این سه خصلت موجب می شود که فعالیت انسان،عمل انسان در طول زندگی،یک عمل کامل و تامّی باشد.
1 - ورع داشته باشد ، که این ورع موجب می شود انسان از معاصی الهی دوری کند. ورع، مانع می شود از ارتکاب معصیت. این شرط اول است.
2 - اخلاقی داشته باشد که با مردم به وسیله این اخلاق مدارا کند. مدارا یعنی ملاطفت کردن،رفتار ملاطفت آمیز با مردم داشتن. اعم از مؤمن و غیر مؤمن،اعمّ از آن کسی که انسان او را از لحاظ اعمال و رفتار می پسندد، یا نمی پسندد . با همه مدارا کند. این مدارا … یک جنبه دیگری است، غیر از جنبه امر به معروف و نهی از منکر، و غیر از جنبه تکبّرِ با متکبّراست … اینها باهم منافاتی ندارند. هر کدام یک مقوله ای است. معنای مداراة الناس این است که در معاشرت های متعارف زندگی،انسان با افراد با مدارا رفتار کند. این مدارا گاهی به معنای اخلاق خوش و رفتار نرم است،گاهی به معنای اغماض از بعضی از بدیهایی است که از او سر می زند…
3 - حلم ( نیز در این روایت ) به معنای ظرفیت و بردباری است، انسان روحاً دارای این ظرفیت باشد،که اگر بدی ای را دید،از جا در نرود. حلم در مورد شادمانی ها هم می آید.انسان یک چیزی را که مایه خوشبختی و خوشحالی اوست،اگر برای او پیش آمد،از جا در نرود. حلم به این معناست.
(جلسه 282، مورخ ، سه شنبه 15 /2/ 88)