بی نیازی از مردم
همه افراد بشر در برابر پروردگارشان نيازمند محض و فقير هستند، اما در برابر همنوعان يك نيازى عادى است كه همان همكارى و عهده دار شدن هر فردى براى يك كار اجتماعى است، مثلا يك فرد كارگر براى درمانش به پزشك نياز دارد و همچنين پزشك براى كارهاى كارى به كارگر نيازمند است و آن يك امر طبيعى زندگى اجتماعى است؛ اما مراد از بى نيازى از مردم در امورى است كه باعث سرافكندگى و ذلت شود و به آن طمع مى گويند.
نياز عادى، اضطرارى، توقعى، تشريفاتى و طمعى؛ آنچه مهم است برطرف كردن نياز عادى ديگران بدون منت است و منت گذاشتن يكى از گناهان و از رذائل اخلاقى است.
و افراد تا آن جا كه قابل تحمل است از جهت اخلاقى و عزتمدارى، سعى كنند نيازشان را خودشان برطرف كنند يا بر آن صبر و از كسى درخواست نكنند و آنچه در اين جا مورد نظر همان نياز توقعى، تشريفاتى و طمعى است.
نياز توقعى، تشريفاتى و طمعى نيازى است كه بدون آن زندگى مختل نمى شود و بدون آن هم زندگى فردى آسيبى نمى بيند.
در كلمات عرب يك استغناء (دارا) داريم و يكى ديگر كلمه غنى، استغناء يعنى با داشتن ثروت، ادعا بى نيازى كردن و با رفتن ثروت، احساس نيازمندى كردن است؛ اما كلمه غنى، بى نيازى مطلق و آزاد از هر قيد و بند، از قبيل پول و مسائل مادى است، پس آنچه مهم و ارزشمند است داشتن روحيه قناعت و بى نيازى است نه ادعا بى نيازى با مال و ثروت. چه بسا ثروتمندانى كه گدا صفت اند.
از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلم آمده است: لَيْسَ الْغِنى عَنْ كَثْرَةِ الْعَرْضِ إِنَّمَا الْغِنى غِنَى النَّفْسِ؛ بى نيازى به فراوانى ثروت نيست، بى نيازى تنها در روحيه بى نيازى است. (روضة الواعظين، ج 2، ص 456)
روايات
1 ـ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ عَمَّارٍ السَّابَاطِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام يَقُولُ لِيَجْتَمِعْ فِي قَلْبِكَ الِافْتِقَارُ إِلَى النَّاسِ وَ الِاسْتِغْنَاءُ عَنْهُمْ فَيَكُونَ افْتِقَارُكَ إِلَيْهِمْ فِي لِينِ كَلَامِكَ وَ حُسْنِ بِشْرِكَ وَ يَكُونَ اسْتِغْنَاؤُكَ عَنْهُمْ فِي نَزَاهَةِ عِرْضِكَ وَ بَقَاءِ عِزِّك
على علیه السلام: در دل خود نياز به مردم و بى نيازى از آنان را جمع كن، كه نياز تو به آنان در نرمى سخن و خوش روئيت باشد، و بى نيازى تو از ايشان در پاك نگه داشتن آبرو و حفظ عزّتت باشد. (الكافي، ج 2، ص 149)
2 ـ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ شَرَفُ الْمُؤْمِنِ قِيَامُ اللَّيْلِ وَعِزُّهُ اسْتِغْنَاؤُهُ عَنِ النَّاسِ
امام صادق علیه السلام: شرافت مومن به شب زنده دارى و عزتش به بى نيازى از مردم است. (الكافي، ج 2، ص 149)
3 ـ عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْقَاسَانِيِّ جَمِيعاً عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ دَاوُدَ الْمِنْقَرِيِّ عَنْ حَفْصِ بْنِ غِيَاثٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام إِذَا أَرَادَ أَحَدُكُمْ أَنْ لَا يَسْأَلَ رَبَّهُ شَيْئاً إِلَّا أَعْطَاهُ فَلْيَيْأَسْ مِنَ النَّاسِ كُلِّهِمْ وَ لَايَكُونُ لَهُ رَجَاءٌ إِلَّا عِنْدَ اللَّهِ فَإِذَا عَلِمَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ ذَلِكَ مِنْ قَلْبِهِ لَمْ يَسْأَلِ اللَّهَ شَيْئاً إِلَّا أَعْطَاهُ
امام صادق علیه السلام: چون يكى از شما خواهد هر چه از پروردگارش در خواست كند به او عطا كند بايد از مردم نوميد شود و اميدى جز به خدا نداشته باشد چون خداوند اين را از دلش بداند هرچه از خدا بخواهد به او عطا كند. (الكافي، ج 2، ص 149)
4 ـ وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنِ الْمِنْقَرِيِّ عَنْ عَبْدِ الرَّزَّاقِ عَنْ مَعْمَرٍ عَنِ الزُّهْرِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عليه السلام قَالَ رَأَيْتُ الْخَيْرَ كُلَّهُ قَدِ اجْتَمَعَ فِي قَطْعِ الطَّمَعِ عَمَّا فِي أَيْدِي النَّاسِ وَ مَنْ لَمْ يَرْجُ النَّاسَ فِي شَيْءٍ وَرَدَّ أَمْرَهُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ فِي جَمِيعِ أُمُورِهِ اسْتَجَابَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ لَهُ فِي كُلِّ شَيْءٍ
امام سجاد علیه السلام: تمام خير و نيكى را ديدم كه در بريدن طمع از دست مردم است و هركه هيچ اميدى به مردم نداشته باشد و امرش را در هر كارى به خداوند واگذارد خداى عزوجل در هر چيزى او را اجابت كند. (الكافي، ج 2، ص 149)
5 ـ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْعَلَاءِ عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى بْنِ أَعْيَنَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام يَقُولُ طَلَبُ الْحَوَائِجِ إِلَى النَّاسِ اسْتِلَابٌ لِلْعِزِّ وَ مَذْهَبَةٌ لِلْحَيَاءِ وَ الْيَأْسُ مِمَّا فِي أَيْدِي النَّاسِ عِزٌّ لِلْمُؤْمِنِ فِي دِينِهِ وَ الطَّمَعُ هُوَ الْفَقْرُ الْحَاضِرُ
امام صادق علیه السلام: حاجت خواستن از مردم موجب سلب عزت و رفتن حيا مى شود و نوميدى از آن چه در دست مردم است موجب عزت مومن در دينش است و طمع فقرى است حاضر و آماده. (الكافي، ج 2، ص 149)
6 ـ عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ نَجْمِ بْنِ حُطَيْمٍ الْغَنَوِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام قَالَ الْيَأْسُ مِمَّا فِي أَيْدِي النَّاسِ عِزُّ الْمُؤْمِنِ فِي دِينِهِ أَوَ مَا سَمِعْتَ قَوْلَ حَاتِمٍ إِذَا مَا عَزَمْتَ الْيَأْسَ أَلْفَيْتَهُ الْغِنَى إِذَا عَرَّفْتَهُ النَّفْسَ وَ الطَّمَعُ الْفَقْر
امام باقر علیه السلام: نوميدى و چشم نداشتن به دست مردم عزت دينى مومن است مگر گفتار حاتم را نشنيدى كه مي گويد چون بنوميدى تصميم گيرى و دلت به آن آشنا گردد آن را بى نيازى يابى و طمع را فقر دانى. (الكافي، ج 2، ص 149)
7 ـ الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الطُّوسِيُّ فِي مَجَالِسِهِ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْمُفِيدِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ الْجِعَابِيِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى الْكِنْدِيِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عليه السلام قَالَ جَاءَ أَعْرَابِيٌّ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه و آله و سلم فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ أَخْبِرْنِي بِعَمَلٍ يُحِبُّنِيَ اللَّهُ عَلَيْهِ فَقَالَ يَا أَعْرَابِيُّ ازْهَدْ فِي الدُّنْيَا يُحِبَّكَ اللَّهُ وَ ازْهَدْ فِيمَا فِي أَيْدِي النَّاسِ يُحِبَّكَ النَّاسُ
عربى آمد خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله، عرض كرد مرا راهنمائى به عملى كنيد خدا مرا دوست بدارد رسول خدا صلی الله و علیه و آله فرمودند زاهد در دنيا باش تا خدا تو را دوست بدارد و نسبت به آن چه در دست مردم است زاهد باش تا مردم تو را دوست بدارند. (وسائل الشيعة، ج 9، ص 450)
آيات
لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ وَ لاتَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِلْمُؤْمِنِينَ
(بنابراين) هرگز چشم خود را به نعمت هاى (مادى) كه به گروه هايى از آن ها (كفار) داديم ميفكن، و بخاطر آن چه آن ها دارند غمگين مباش و بال و پر خود را براى مؤمنين فرود آر. (سوره حجر، آيه 88) (تفسير نمونه، ج 11، ص: 131)
هرگز چشم خود را به نعمت هاى مادى كه به گروه هايى از كفار داده ايم ميفكن لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ.
اين نعمت هاى مادى نه پايدارند، نه خالى از درد سر، حتى در بهترين حالاتش نگاهدارى آن سخت مشكل است، بنابراين چيزى نيست كه چشم تو را به سوى خود جلب كند و در برابر آن موهبت بزرگ معنوى (قرآن) كه خدا به تو داده است، قابل اهميت باشد، سپس اضافه مى كند هرگز به خاطر اين مال و ثروت و نعمت هاى مادى كه در دست آن ها است، غمگين مباش وَلا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ.
در حقيقت دستور اول راجع به چشم ندوختن به نعمت هاى مادى است، و دستور دوم درباره غم نخوردن در برابر محروميت از آن است. اين احتمال نيز در تفسير جمله و لاتحزن عليهم داده شده است كه اگر آن ها به تو ايمان نمى آورند غمگين مباش، زيرا ارزشى ندارند و لياقتى، ولى تفسير اول با جمله هاى قبل مناسب تر به نظر مى رسد.
به هر حال نظير همين مضمون در سوره طه آيه 131 به طور واضح تر آمده است: «وَلا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَ رِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَ أَبْقى» چشم خود را به نعمت هايى كه به گروه هايى از آن ها داده ايم نيفكن، اين ها گلهاى زندگى دنيا است (گلهايى ناپايدار كه زود پژمرده و پرپر مى شوند) اين ها به خاطر آن است كه مى خواهيم آن ها را با آن بيازمائيم، آن چه خدا به تو روزى داده است براى تو بهتر و پايدارتر است.
البته اين مطالب و خطابات مخصوص آن حضرت نيست بلكه مانند مثل معروف، به در مى گويم تا ديوار بشنود، يعنى اى مسلمانان امكانات مادى دنيوى كافران و مشركان و يا ديگران شما را غمگين نكند و افسوس زخارف ديگران را نخوريد و به آن چه داريد، قانع باشيد.
لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ وَ لاتَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ قُلْ إِنِّي أَنَا النَّذِيرُ الْمُبِينُ. (سوره حجر، 88 ـ 89) (ترجمه تفسير الميزان، ج 12، ص: 284)
اين دو آيه در مقام بيان صفح جميلى است كه دستورش را داده بود، و به همين جهت كلام را به صورت كلامى نو و غير مربوط به سابق آورده، (چون خواننده مى داند كه مقصود از آن، بيان همان مطلب سابق است) و در اين دو آيه چهار دستور آمده، دو تا منفى و دو تا مثبت، جمله لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ و جمله وَ لاتَحْزَنْ منفى، و جمله وَ اخْفِضْ جَناحَكَ و جمله وَ قُلْ إِنِّي مثبتند.
و مقصود از چشم دوختن به زينت زندگى دنياى آنان اين است كه داده هاى خدا را ننگرد و چشم حسرت به آن چه ديگران دارند بدوزد، و مقصود از ازدواج، مردان و زنان و يا اصناف مردم است، مانند صنف بت پرستان و صنف يهود و صنف نصارى و صنف مجوس.
و معناى آيه اين است كه: چشم از آن چه كه ما از نعمت هاى ظاهرى و باطنى به تو انعام كرده ايم بر مگير، و با حسرت به آن چه كه به ازواج اندك و يا اصنافى از كفار داده ايم خيره مشو.
بعضى از مفسرين جمله لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ را كنايه از نگاه طولانى گرفته اند. ولى خواننده خود مى داند كه على اى حال منظور، نهى از رغبت و ميل و تعلق قلبى است به آن چه كه مردم از متاع هاى زندگى از قبيل مال و جاه و آوازه و شهرت دارند، از همه اين ها بطور كنايه تعبير مى شود به نگاه نكردن، نه طولانى نكردن نگاه، آيه اى هم در سوره كهف مؤيد اين معنا است.
وَ لاتَحْزَنْ عَلَيْهِمْ ـ يعنى از جهت اصرارشان بر تكذيب و استهزاء، و لجبازيشان در ايمان نياوردن غم مخور.
امام صادق عليه السلام فرمود: من قنع بما رزقه اللّه فهو من أغنى النّاس؛ هر كس به آن چه خدا روزيش كرده قانع باشد از بى نيازترين مردم است. (نقطه هاى آغاز در اخلاق عملى، ص: 645)
و نيز فرمود: أغنى الغنى القناعة؛ برترين بى نيازي ها قناعت است.
اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: القناعة رأس الغنى؛ قناعت سرآمد بى نيازي ها است.
منبع:http://wiki.ahlolbait.com