تنها 13 روز… به عید الله الأکبر باقی است
تنها 13 روز… به عید الله الأکبر باقی است
سه شنبه پنجم ذیالحجّة سال 10 هجری قمری، 14 اسفند ماه سال دهم هجری شمسی، پنجم مارس سال 632 میلادی
کاروان رسول رحمت در نزدیکی مکّه است و تا رسیدن به حرم، راهی نمانده است. امیرالمؤمنین علیهالسلام-که برای دیدار پیامبر صلیالله علیه و آله بیتاب است- فرماندهی سربازان همراه خود را به جانشینشان سپرده، خود را به پیامبر میرساند. دیدگان پیامبر پیش از رسیدن به مکّه به دیدار برادرشان روشن میشود. از او میپرسند: «چگونه و با چه نیّتی احرام بستی؟» مولا علیه السلام پاسخ میدهد: «چون نمیدانستم که شما چه نیّتی کردهاید، من به همان نیّتی احرام بستم که رسول خدا احرام بسته است.» پیامبر میفرمایند: «علی جان! تکلیف تو در این حج همان تکلیف من است. حال به سوی سربازانت برگرد و با آنها به مکّه بیا.»
… اینک کعبه بیتاب از شوق حضورِ بهترین میهمان در حریمش، رسیدن او را لحظه شماری میکند. امروز یادگار ابراهیم، میهمانی را در طواف خود خواهد دید که تا برپایی قیامت، عزیزتر از او به زیارتش نخواهد آمد.
قافله و قافلهسالار به حرم میرسند. صلای لبیک قطع میشود و مکّه، فرزند یگانة خود را در آغوش میگیرد. رسولالله رو به سوی مسجد الحرام پیش میروند و در حالی که زبان به حمد و ثنای پروردگار و درود و صلوات بر حضرت ابراهیم گشودهاند، از باب بنی شَیْبه به مسجد وارد میشوند. لحظات نیک بختی حجرالأسود فرا رسیده است، حبیب خدا ابتدا بر این سنگ بهشتی دست میسایند و آنگاه در گرداگرد کعبه به طواف مشغول میشوند. نماز عشق در پس مقام ابراهیم ادا میشود و سپس نوبت به سعی میان صفا و مروه میرسد. همان جا که روزی دویدنهای هاجر را به خود دیده است. هفت بار گام زدن در راه صفا و مروه، آخرین عمل از عمرة تمتّع است.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله رو به زائران و همراهان میفرمایند: «آنان که قربانی با خود نیاوردهاند از احرام خارج شوند؛ اما آنان که چون من قربانی با خود دارند باید که تا ذبح قربانی در مِنا، در احرام بمانند.»
1. بحارالانوار/21/صص384 و