• نقشه سایت 
  • تماس با ما 

مدرسه علمیه حضرت قاسم بن الحسن(ع) تهران

حضرت زهرا (سلام‌الله‌عليها) همتاي قرآن كريم

06 فروردین 1392 توسط خادمین حضرت قاسم بن الحسن علیهماالسلام

 

لسلام) ريسمان آويختهٴ الهي

قرآن و اهل بيت (عليهم‌السلام) صراط مستقيم بسوي خدا

ـ جدايي ناپذيري قرآن و عترت

عدم راهيابي غير خدا به حرم امن مقربان الهي

ـ ضرورت توسل به عترت طاهره (عليهم‌السلام)

شبهه صاحب المنار در رد توسل و شفاعت

مراحل چهارگانه قرب خداي سبحان به بندگان

شبهه: ارتباط با خداي قريب، بي‌نياز از توسل

ـ پاسخ شبهه صاحب المنار برتوسل و شفاعت

 

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 Styles DefLockedState="false” DefUnhideWhenUsed="true”
DefSemiHidden="true” DefQFormat="false” DefPriority="99″
LatentStyleCount="267″>
ideWhenUsed="false” QFormat="true” Name="heading 1″/>


ديقه كبرا فاطمه زهرا (سلام‌الله‌عليها)

توسل، متمم قابليت قابل

نكته: ضرورت تطهير مجاري قرآن

دو معناي شنوا بودن خداوند

نقش توسل در سميع الدعا بودن خداوند

توسل در قرآن

ـ آثار دشمني با اهل بيت (عليهم السلام)

ـ رشد فرهنگي از آثار حكومت حضرت ولي عصر (عجل‌الله‌تعالي فرجه الشريف)

اسارت دين بعد از رحلت پيامبر اكرم (صلّي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم)

ـ دين فروشي معاويه

استيضاح حكومت توسط حضرت زهرا (سلام‌الله‌عليها)

خلاصه بحث

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله الذي هدانا لهذا و ما كنا لنهتدي لولا أن هدانا الله و صلّي الله علي جميع الأنبياء والمرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بيته الأطيبين الأنجبين سيّما بقية الله في العالمين بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّء الي الله

حضرت زهرا (سلام‌الله‌عليها) همتاي قرآن كريم

شهادت صديقه كبرا فاطمه زهرا (صلوات الله و سلامه عليها) را به پيشگاه بقيه الله (ارواح من سواه فداه) تعزيت عرض مي‌كنيم. اميدواريم خداي سبحان اين عرض ارادت همه شما را ذخيره دنيا و آخرت همگان قرار بدهد و توفيق بهره برداري از معارف آن حضرت را نصيب همه شما بفرمايد. وجود مبارك صديقه كبرا فاطمه زهرا (سلام الله عليها) سيره و سنتي دارد كه معرف هويت اوست؛ چون اين ذات پر بركت همانند ساير ذوات قدسي همتاي قرآن كريم‌اند و قرآن كريم عباراتي دارد، اشاراتي دارد، لطايفي دارد، و حقايقي؛ چه اينكه از امام حسين (عليه السلام) و امام صادق (سلام الله عليه) رسيده است كه قرآن به چهار بخش تقسيم مي‌شود، چهار درجه دارد: يك درجه‌‌اش براي توده مردم است به نام عبارات قرآن؛ برتر از آن اشارات قرآن است و والاتر از آن لطايف قرآن است و قله قرآن حقايق قرآن است كه مخصوص انبياست[1].[2] Cيره و سنت آن حضرت است كه أخص بهره مي‌برند و بخشي مربوط به حقايق فاطميه است كه أنبيا استفاده مي‌كنند و ديگران طرفي نمي‌بندند؛ بحث درباره آن حضرت در حقيقت همانند بحث درباره قرآن كريم است. (اين مطلب اول).

صديقه طاهره و اهل بيت عصمت (عليهم‌السلام) ريسمان آويختهٴ الهي

قرآن كريم كه حبل خداست، طناب ناگسستني الهي است[3][2]؛ اين حبل و طناب را خدا نازل كرده است، لكن انزال قرآن همانند انزال باران نيست. اين حبل را خداي سبحان نازل كرد يعني آويخت؛ نه انداخت. آن طوري كه قرآن نازل شده است باران نازل نمي‌شود و آن طوري كه باران نازل مي‌شود قرآن نازل نشده است. نازل كردن باران يعني انداختن اين قطره‌ها روي زمين. نازل كردن قرآن يعني آويختن اين طناب از بالا به زمين؛ چون قرآن حبل خداست و خدا اين طناب را آويخت؛ نه انداخت، لذا از عبارات تا اشارات و لطايف و حقايق درجات اين حبل است و هر كسي به اندازه علم و عملش مي‌تواند در خدمت طناب الهي باشد. اهل بيت (عليهم السلام) و صديقه كبرا (صلوات الله عليها) اينها حبل‌الله‌اند، حبل متين‌اند و حبل متين را خدا آويخت؛ نه انداخت؛ چون آويخت نه انداخت؛ رهبري قلوب اينها به دست خداي سبحان است اينها جزء اولياي الهي‌اند. به انسان كاملي مي‌گويند «ولي الله» كه در بخش علم و عمل بدون واسطه از ذات اقدس الهي فيض بگيرد. در ولي او باشد، در جِوار او باشد، موالات داشتن متوالي بودن يعني فاصله برقرار نشدن. چنين انساني مي‌شود ولي خدا كه از ولي و جِوار فيض الهي طرفي مي‌بندد. در همان حديث معروف ثقلين ذات اقدس الهي فرمود: اين طناب «طرف بيد الله تعالي»[3]؛[4] يك طرف اين طناب يعني قرآن به دست خداست؛ طرف ديگرش در دست شماست. پس مطلب دوم اين شد كه اين بانو مانند ساير ائمه معصوم (عليهم السلام) حبل متين خدايند و اين طناب را خدا آويخت؛ نه انداخت و يك طرفش به دست خداست؛ طرف ديگرش به دست مردم است، در دسترس مردم است.

قرآن و اهل بيت (عليهم‌السلام) صراط مستقيم بسوي خدا

مطلب سوم آن است اگر كسي بخواهد به ذات اقدس الهي راه پيدا كند و از او فيض بگيرد، بايد از مسير قرآن و عترت بگذرد كه همين صراط مستقيم است؛ بقيه كجراهه است و راه نيست و اين قرآن و عترت تار و پود يك حبل متين‌اند؛ دو حبل نيست، دو طناب نيست تا كسي بگويد «حسبنا كتاب الله»[5][4] يا كسي بگويد «حسبنا العترة» اينها تار و پود يك طناب‌اند.

ـ جدايي ناپذيري قرآن و عترت

اگر كسي قرآن را گرفت، هيچ راهي ندارد جز پذيرش ولايت عترت و اگر كسي عترت مدار و ولايت پذير بود، هيچ راهي ندارد جز پذيرش معارف قرآن كريم و همان طوري كه همه معارف قرآن را ذات اقدس الهي تدوين كرده است، تضمين كرده است، صدر و ساقه اين كتاب كلام خداست، انسان كامل به نام عترت طاهرين صدر و ساقه اينها محبت خداست، معرفت خداست، در قلب اينها چيزي جز محبت الهي نيست.

عدم راهيابي غير خدا به حرم امن مقربان الهي

آيات پر بركت سورهٴ «هل أتي» كه قبلاً خوانده شد با اين تحليل روشن مي‌شود كه ضمير ﴿حُبِّهِ﴾ به الله بر مي‌گردد؛ نه به طعام: ﴿وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَي حُبِّهِ مِسْكِيناً وَيَتِيماً وَأَسِيراً﴾[5]؛[6] نه «علي حب الطعام». اينها جزء مقربان‌اند كه فوق ابرارند؛ در حرم امن مقربان الهي غير از محبوب حقيقي، موجودي راه ندارد. اگر قلب اينها به حب خدا متيّم شد و اگر طبق بيان نوراني امام سجاد (عليه السلام) در دعاي ابوحمزه ثمالي، صدر و ذيل قلب اينها مملو از محبت الهي بود، هرگز اينها به خود علاقه ندارند؛ چه رسد به نان و گندم نيازمند و علاقه‌مند باشند تا ضمير ﴿حُبِّهِ﴾ به طعام برگردد «و يطعمون الطعام علي حب الله» و اگر كلمه الله قبلاً مطرح نشد، چون روشن بود و بين‌الرشد است نيازي به ياد او ندارد. گاهي ضمير در اول آيه قرار مي‌گيرد و به خداي سبحان برمي‌گردد، آن ضمير ضمير شأن نيست، به خدا برمي‌گردد؛ خدا غايب نيست تا كسي بگويد كه قبلاً نامي از او برده نشد.

بنابراين، اين وجود مبارك مثل خود قرآن كريم، صدر و ساقه هويت و هستي اينها را محبت و معرفت الهي تضمين كرده است.

ـ ضرورت توسل به عترت طاهره (عليهم‌السلام)

اگر راه غير از اين نيست و ساير سالكان بايد اين راه را طي كنند، چاره‌اي جز شفاعت و وسيله و توسل نيست. خوب عنايت كنيد تا روشن شود كه التوسل ما هو؟ معناي توسل چيست و توسل امكان دارد، استحاله ندارد، واقع شده است و ضروري الوقوع هم است.

شبهه صاحب المنار در رد توسل و شفاعت

كساني كه مثل صاحب تفسير المنار و مانند آن از معارف عترت طاهرين متأسفانه فاصله دارند با اينكه صاحب نظرند با اينكه عالم و انديشورند، اما وقتي مكتب نبينند و استاد نبينند، درك اين معارف نظري پيچيده براي آنها حاصل نخواهد شد. آنها درباره توسل مشكلاتي دارند؛ شبهه علمي دارند. خوب به اين شبهه توجه كنيد تا در شرح سخنان نوراني فاطمه زهرا (صلوات الله و سلامه عليها) به اين شبهه پاسخ داده شود. آنها مي‌گويند شفاعت و توسل وجهي ندارد؛ زيرا توسل يعني وسيله گرفتن. اگر يك سالكي از مقصدي دور بود، مقصدي از راه رونده دور بود، انسان نياز به وسيله دارد تا با كمك وسيله خود را به آن مقصد دور برساند. اگر مقصد به ما نزديك بود و ما در كنار مقصد قرار داشتيم، نيازي به وسيله نيست. الآن كساني كه در اين حسينيه‌اند در كنار اين ديوار يا منبر يا فرش يا جاي ديگر آرميده‌اند، وقتي نزديك به اين مكان‌اند احتياجي به وسيله نقليه ندارند؛ چون محبوب آنها، مقصود آنها در كنار آنهاست، توسل مربوط به جايي است كه مقصود دور باشد و قاصد از او جدا باشد؛ اين نيازمند به وسيله است و خداي سبحان خود را در قرآن كريم نزديك معرفي كرده [است].

مراحل چهارگانه قرب خداي سبحان به بندگان

در چهار مرحله خدا پيام قرب داده. فرمود: من به شما نزديكم ﴿وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ﴾[7][6] اين مرحله اول كه پيام قرب است؛ يعني من به شما كه اهل دعا و مناجاتيد نزديكم. از اين بالاتر در سورهٴ مباركهٴ «واقعه» فرمود: ﴿وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنكُمْ وَلكِن لاَ تُبْصِرُونَ»[7]؛[8] خدا از شما به اين شخص محتضر نزديك تر است. خدا به هر كدام از ما، از ديگران نزديك‌تر است (اين مرحله دوم) مرحله سوم را در سورهٴ «ق» بيان كرد ﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَا الإِنسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الوَرِيدِ﴾[8]؛[9] من از رگ حياتي انسان به انسان نزديك‌ترم. مرحله چهارم كه از همه اينها عميق‌تر و عريق‌تر است در سورهٴ مباركهٴ «انفال» بيان شده كه ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ يَحُولُ بَيْنَ المَرْءِ وَقَلْبِهِ﴾[9]؛[10] بدانيد خدا بين هر كس و قلب او و فؤاد او كه همان هويت و اصالت اوست، فاصله است. اين مرحله چهارم نياز به توضيح بيشتري دارد چون عصاره اين مرحله چهارم اين است كه خدا از هر كدام ما، به خود ما نزديك‌تر است؛ يعني خدا از من، به خود من نزديك‌تر است. هويت ما، همان فواد ماست و قلب ماست، دلمايه ماست، جانمايه ماست اين قرب چهارم البته يك بحث جدايي مي‌طلبد.

شبهه: ارتباط با خداي قريب، بي‌نياز از توسل

به هر تقدير طبق اين طوايف چهارگانهٴ قرآن كريم «خدا به ما از هر موجودي نزديك‌تر است» او هم سميع. هم بصير، هم عليم [و] هم قدير است. اگر خداي ما به ما از هر موجودي نزديك‌تر است و اگر سميع و بصير و عليم و قدير است و اگر همه خواسته‌هاي ما را مي‌شنود و مي‌فهمد و مي‌تواند، پس فاصله‌اي نيست [و] وقتي فاصله نبود نيازي به توسل نيست؛ چه حاجت كه ما وسيله بگيريم اين شبهه افرادي مثل صاحب المنار و همفكران او [است].

ـ پاسخ شبهه صاحب المنار برتوسل و شفاعت

اهميت خطبه فدكيه حضرت زهرا (سلام‌الله‌عليها)

اما وجود مبارك فاطمه زهرا (سلام الله عليها) در آن خطبه فدكيه تحليلي دارد كه به اين شبهات پاسخ داده مي‌شود. اين خطبه فدكيه را حوزهٴ علميه بايد درس بدهد؛ طلاب بايد [آن را به صورت] درس بخوانند. همان طوري كه عده‌اي حافظ قرآن‌اند، حافظ نهج‌البلاغه‌اند، عده‌اي هم بكوشند اين خطبه را حفظ كنند و [به صورت] درس بخوانند، البته درس اين خطبه نظير دروس ديگر آسان نيست. شما اگر در خدمت اين خطبه باشيد مي‌بينيد آن معارف عميق نهج‌البلاغه كه جزء مشكلات نهج‌البلاغه است و جزء غرر خطبه‌هاي توحيدي نهج‌البلاغه است كه وجود مبارك اميرالمؤمنين (سلام الله عليه) در دوران خلافتشان يعني 25 سال بعد از شهادت اين بانو ايراد كردند، آن غرر و خلاصه و متن و عصاره آن خطبه‌هاي عميق نهج‌البلاغه در خطبه نوراني وجود مبارك فاطمه (عليها آلاف التحية و الثناء) آمده است. حضرت در جريان استرداد فدك يك خطبه‌اي دارند و يك خطابه‌اي؛ در آن خطابه مسئله استرداد فدك و مسائل سياسي و مسائل اجتماعي و مسئلهٴ ظلمي كه بر آن حضرت رفته است مطرح است، اما در آن خطبه كه قبل از خطابه ايراد كردند حمد خداست، تشريح اسماي حسناي خداست، ازليت خداست، ابديت خداست، سرمديت خداست و كم كم مي‌رسد به اينكه اين خاندان وسيلهٴ الهي‌اند؛ آن خطبه محتوايش فقط بحثهاي فلسفي و كلامي و عرفاني است و ديگر هيچ. خطبهٴ حضرت مسائلي دارد [و] خطابه حضرت احكامي. مسائل سياسي را در آن خطابه بيان كرد [و] مسائل حكمي و كلامي را در آن خطبه تشريح كرد. با تشريح آن خطبه‌ها گوشه‌هايي از آن خطبه روشن مي‌شود كه اين شبهه صاحب المنار و ساير متفكران وهابي يا احياناً كساني كه در توسل و استشفا و شفيع گرفتن شبهه‌اي دارند همه اينها برطرف خواهد شد.

خلاصه شبههٴ صاحب المنار

پس خلاصه شبهه اين شد كه وسيله نقليه (خواه نقل مكان، خواه نقل مكانت) در صورت بعد و فاصله است. اگر خدا به ما نزديك است و از هر موجود ديگري به ما نزديك‌تر است، دوري در كار نيست تا ما از وسيله كمك بگيريم.

تفاوت قرب و بعد مادي و معنوي

بيان نوراني آن حضرت در تحليل پاسخ اين است كه شما هرگز الهي حرف نزنيد و مادي فكر نكنيد. شما مي‌گوييد خدا به ما نزديك است؛ اين سخن درست است و گاهي هم به عنوان مثال گفته مي‌شود اگر كسي مثلاً از ديوار شرقي اين حسينيه پنج متر فاصله داشت، آن ديوار هم از اين پنج متر فاصله دارد. اگر كسي به ديوار شرقي يا غربي يا شمالي يا جنوبي حسينيه نزديك بود، آن ديوار هم به او نزديك است. آيا خدا به ما نزديك است آن طوري [است] كه ديوار به ما نزديك است تا اين اضافه با اصطلاح متوافقة الاطراف باشد، طرفيني باشد؟ اگر ما به ديوار نزديك بوديم، ديوار هم به ما نزديك است. آيا خدا به ما نزديك است، ما هم به خدا نزديكيم؟ يا اين بحثها اصلاً طرز تفكر مادي ندارد؛ يك طرف قرب است و طرف ديگر بعد. خدا به همه ما نزديك است؛ از هر موجودي به ما نزديك‌تر است، اما ما از او دوريم: ﴿أُولئِكَ يُنَادَوْنَ مِن مَكَانٍ بَعِيدٍ﴾[10].[11] در قربهاي معنوي اين‌چنين است، گاهي ممكن است يكي نزديك باشد و طرف ديگر دور، گاهي طرفين نزديك هم باشند، ولي در قرب مكان و مادي البته اگر يكي نزديك بود، ديگري هم نزديك است. اگر خداي سبحان به ما قرب مادي مي‌داشت؛ قرب مكاني مي‌داشت قرب زماني مي‌داشت، اين اضافه با حفظ نسبت همسان بود؛ مثلاً اگر ساعت ده با ساعت يازده، يك ساعت فاصله دارد. ساعت يازده از ساعت ده همان يك ساعت را فاصله دارد. در متزمّنها اين‌چنين است، در متمكنها اين‌چنين است، در موجود زماني و مكاني و وضع و محاذاتي اين‌چنين است، اما در امور معنوي هرگز اين‌چنين نيست؛ ممكن است «الف» به «باء» نزديك باشد و «باء» از «الف» فرسنگها دور باشد. خدا فرمود: من به همه نزديكم، اما يك عده از من خيلي دورند: ﴿أُولئِكَ يُنَادَوْنَ مِن مَكَانٍ بَعِيدٍ﴾. شما گفتيد خدا بصير، سميع و عليم است، صحيح است، اما اگر همين عليم بصير سميع در كنار يك جاهل اصم اعما قرار بگيرد، آن جاهل اصم اعما هم اين‌چنين است؟ يك مثلي كه بتواند مقداري اين مطلب را نزديك كند بازگو كنيم تا روشن شود كه در اين گونه از مسائل قرب از يك طرف، بعد از طرف ديگر است. اگر كسي نابينا بود و دوستي داشت يا برادري داشت كه اين در دفاع مقدس هشت سال، آزاده شد [و] به اسارت رفت و بيست سال در اسارت بعثيهاي مرتد بود. بعد از بيست سال آزاد شد و آمد كنار او نشست. اين برادر آزاده او سميع است، عليم است، بصير است او اين برادر نابيناي خود را مي‌بيند. مي‌شناسد و در كنار او حرفهاي او را مي‌شنود، اما اين دور است؛ اين نابينا بي‌خبر است؛ اين ناشنوا بي‌خبر است؛ اين جاهل بي‌خبر است با اينكه اينها در كنار هم‌اند مع‌ذلك از او هيچ اطلاعي ندارد. خداي سبحان مي‌فرمايد: بعضيها نابينايند، بعضيها ناشنوايند، بعضيها جاهل‌اند، من به آنها نزديكم، اما ﴿أُولئِكَ يُنَادَوْنَ مِن مَكَانٍ بَعِيدٍ﴾[11].[12] اين مثل كه قابل درك همه ماست، اما آن معنايي كه دركش براي همه آسان نيست.

تفاوت حجابهاي مادي و معنوي

سخنان نوراني ابي ابراهيم امام كاظم (سلام الله عليه) است كه مرحوم ابن بابويه قمي نقل كرد، ديگر بزرگان اهل حديث هم در جوامع رواييشان نقل كرده‌اند. وجود مبارك ابي‌ابراهيم فرمود: فاصله بين خدا و خلق غير از خلق چيز ديگري نيست: «ليس بينه سبحانه و تعالي و بين خلقه حجاب غير خلقه، احتجب بغير حجاب محجوب و استتر بغير ستر مستور»[12]؛[13] فرمود: در حجابهاي مادي سه امر لازم است: يكي محجوب عنه، يكي محجوب و يكي هم حاجب. كساني كه پشت ديوارند (پشت پرده‌اند) در اينجا حجاب با اين اضلاع سه گانه ترسيم مي‌شودك آن شخصي كه پشت ديوار است؛ محجوب عنه است؛ اين ديوار حاجب است [و] ما محجوب. ديوار نمي‌گذارد ما او را ببينيم؛ چه اينكه نمي‌گذارد او ما را ببيند؛ پرده اين‌چنين است، گذشت تاريخ اين‌چنين است و مانند آن. در حجابهاي مادي چاره جز تثليث نيست؛ يعني يك محجوب عنه و يك محجوب و يك حاجب، ولي در حجابهاي معنوي جزء تثنيه چيز ديگري در كار نيست؛ وجود مبارك امام كاظم فرمود: بين شما و بين خداي شما، فاصله و حاجبي غير از خود شما چيز ديگر نيست؛ تا خود را مي‌بيني خدا را نمي‌بيني؛ تا خود را نديدي خدا را مي‌بيني، اين‌چنين نيست كه بين زيد و خداي زيد، يك شيء ثالثي فاصله باشد: «ليس بينه سبحانه و تعالي و بين خلقه حجاب غير خلقه، احتجب بغير حجاب محجوب و استتر بغير ستر مستور»[13]؛[14] پس بين زيد نابينا و برادر بيناي او، خود زيد فاصله است. نابينا از بينا جداست؛ نه بينا از نابينا دور باشد. خدا كه عليم است از ما غفلت ندارد؛ سميع و بصير است از ما فاصله ندارد؛ نامتناهي است [و] محيط به كل شيء است از ما فاصله ندارد، ولي ما كه او را نشناختيم، صداي او را نمي‌شنويم [و] فيض او را نمي‌بينيم، ﴿صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لاَيَرْجِعُونَ﴾[15][14] او ﴿لاَ يَعْقِلُونَ﴾[16][15] خداي ناكرده قرار بگيريم، از او فاصله داريم.

بنابراين در حجابهاي معنوي با تثنيه مسئله حل است؛ ثنوي است. در حجابهاي مادي سخن از تثليث است.

ضرورت توسل در بيان صديقه كبرا فاطمه زهرا (سلام‌الله‌عليها)

بيان نوراني صديقه كبرا (سلام الله عليها) اين است كه ما چون طناب آويخته الهي هستيم؛ نه انداخته. ما با ديگران فرق داريم، اگر باران نازل شد، شما هم آن‌چنان نازل شديد ﴿وَإِن مِّن شَيْ‏ءٍ إِلاَّ عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ﴾[16]؛[17] افراد عادي از مخزن غيب به نحو باران نازل شدند؛ گرچه تجلي است نه تجافي، ولي اين حبل متين نيست كه يك طرفش مستقيماً به دست ذات اقدس الهي باشد. دست بي‌دستي او همه جا حضور دارد، اما اين موجود آن لياقت را ندارد كه لدي اللهي باشد. اگر فاصله است، از اين طرف است؛ اگر بعد است، از اين طرف است؛ اگر نابينايي است، از اين طرف است. نابينا در عين حال كه در كنار برادر آزادهٴ بينايش قرار دارد نيازمند به ترجمان است؛ بايد كسي به او بگويد برادر آزاده‌ات از سفر برگشت، هر چه مي‌خواهي بپرس. نشانش اين است؛ علامتش اين است؛ حرفش اين است؛ پيامش اين است؛ بنابراين اگر يك كوري كنار بينايي قرار بگيرد، نيازمند ترجمان است اگر يك كري در كنار ناطق بنشيند، محتاج ترجمان است. اگر جاهلي در كنار عالم بنشيند، نيازمند ترجمان است. وجود مبارك آن بانوي قدسي كه حبل الله است؛ طناب آويخته است و نه انداخته؛ مثل قرآن كريم نازل شده است نه مثل باران، فرمود: «وَ أحمدوا الله الذي لعظمته و نوره يبتغي من في السموات والأرض إليه الوسيلة و نحن وسيلته … و نحن حجته في غيبة ونحن ورثة أنبيائه»[17]؛[18] فرمود: خدا را حمد كنيد كه به حمد خدا به عظمت خدا به نور خدا تمام موجودات آسمان و زمين به طرف او وسيله خواستند و ما وسيله‌ايم. اين معناي توسل مخصوص ما زمينيها نيست، بلكه موجودات سپهري هم به اين بانو متوسل‌اند؛ فرشتگان الهي هم به اينها متوسل‌اند؛ هر موجودي كه نتواند لدي‌اللهي باشد از موجود لدي‌اللهي كمك مي‌گيرد؛ هر موجودي كه صادر اول و يا ظاهر اول نباشد از صادر اول يا ظاهر اول استضائه مي‌كند، فرمود: «وَ أحمدوا الله الذي لعظمته و نوره يبتغي من في السموات والأرض إليه الوسيلة و نحن وسيلته»؛ غير از ما هر موجودي چه در آسمان چه در زمين، اينها از خدا فاصله دارند؛ گرچه خدا با هيچ كسي فاصله ندارد. اينها آن درجه را ندارند كه بلاواسطه از خدا فيض بگيرند. آن اولين صادر نور اين خاندان است؛ آن اولين ظاهر ولاي اين خاندان است. بنابراين اگر خدا نزديك است و اگر اقرب است إلينا من حبل الوريد يا ﴿يَحُولُ بَيْنَ المَرْءِ وَقَلْبِهِ﴾[18]،[19] از اين طرف اين قلب آلوده ما كه ﴿فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً﴾[19].[20] اين قلب آلوده از ذات اقدس الهي دور است [و] نيازمند ترجمان است، نيازمند وسيله‌اي است كه ما را به آن مكانت برساند.

توسل، متمم قابليت قابل

 

اين توسل براي آن نيست كه متمم فاعليت فاعل باشد؛ توسل براي تتميم قابليت قابل است بحث در اين است كه خدا بي‌نياز است و وسيله نمي‌خواهد؛ بحث در اين است كه ما محتاجيم و وسيله مي‌طلبيم. بي‌نيازي خدا كه مشكل ما را حل نمي‌كند؛ ما بايد بتوانيم از او بخواهيم تا به ما بدهد. اگر ما دور بوديم دهان آلوده بود و با دهان آلوده نتوانستيم بگوييم «يا الله» يك طيب و طاهري مي‌طلبد كه حرف ما را برساند.

نكته: ضرورت تطهير مجاري قرآن

وجود مبارك رسول گرامي (عليه و علي آله آلاف التحية و الثناء) به ما فرمود: «طهّروا أفواهكم فإنها طرق القرآن»[20]؛[21] فرمود دهانها را پاك كنيد غذاي خوب و حلال در اين دهان وارد بشود. حرف طيب و طاهر از اين دهان خارج شود؛ نه تهمت و غيبت و استهزا و دروغ خارج شود، نه غذاي شبهه‌ناك. سخن از تطهير دندان نيست كه با مسواك حل بشود؛ سخن از تطهير دهان است فرمود: دهانها را پاك كنيد چون قرآن مي‌خواهد از اينجا عبور كند. خب، اگر دهان آلوده بود كسي نماز خواند، قرآن خواند، آيات را از كانال آلوده عبور داد اين اثر ندارد.

بنابراين وجود مبارك حضرت فرمود: بين ما و ذات اقدس الهي هيچ فاصله‌اي نيست آنها كه دورند و جدايند نيازمندند كه حرفشان را ما به خدا برسانيم.

دو معناي شنوا بودن خداوند

خدا مي‌شنود، اما اين نمي‌تواند حرف بزند. خدا مي‌خواهيد ﴿سميع ‌الدعاء﴾[22][21] باشد يا خدا «بكل شيء بصير و سميع» را مي‌خواهيد. خوب عنايت كنيد كه ذات اقدس الهي دوتا شنوايي دارد: خداي سبحان «بكل شيء سميع» است؛ غيبت را مي‌شنود، دروغ و تهمت را هم مي‌شنود، دعا‌ها و ناله‌ها و ضجه‌ها را هم مي‌شنود. اين سمع كلامي است؛ يعني هر چيزي را كه انسان بگويد خدا مي‌شنود. ما چنين سمعي را كه در دعاها لازم نداريم، ما وقتي مي‌گوييم خدا سميع‌الدعاست برابر اين آيه يعني به حرف ما گوش مي‌دهد؛ نه مي‌شنود. ما هم در فرهنگ عادي خود دوتا سمع داريم؛ يك وقت مي‌گوييم فلان شخص سامعه‌‌اش سالم است، گوش مي‌دهد حرفها را مي‌شنود؛ يك وقت مي‌گوييم فلان شخص گوش شنوا دارد حرفهاي ما را گوش مي‌دهد حرف ما را مي‌پذيرد يا آن مي‌گويد فلان كس حرف ما را گوش نمي‌دهد، ما پيش او مقرب نيستيم. آنچه در دعا‌ها مؤثر است «الله بكل شيء سميع» نيست، آن سميع الدعا بودن است؛ يعني قبول كردن، گوش شنوا داشتن [و] ترتيب اثر دادن. اين كار مهم است.

نقش توسل در سميع الدعا بودن خداوند

خدا ناله همه را مي‌شنود، اما به بعضي ترتيب اثر مي‌دهد، به بعضي ترتيب اثر نمي‌دهد. آن كه توسل كرد به وسيله دهان پاك حرف خود را به خدا رساند، خدا حرف او را ترتيب اثر مي‌دهد [و] مشكل را حل مي‌كند. كسي توسل نكرد دعا كرد، خدا «بكل شيء سميع» است حرف او و دعاي او را شنيد، اما سميع الدعا نيست، ترتيب اثر نمي‌دهد. صاحب المنار و امثال المنار نه در آن بخش بين حجاب مادي و معنوي فرق گذاشتند، نه در اين بخش بين «الله بكل شيء سميع» با «الله سميع الدعاء» فرق گذاشتند. اين بانوي قدسي (سلام الله عليها) مي‌فرمايد: بين ما و خداي ما فاصله‌اي نيست؛ اين‌چنين نيست كه خدا اول چيزهايي را خلق كرده باشد بعد ما را خلق كرده باشد. ما مالك چيزي هم نيستيم؛ تمام اين صحنه را او اداره مي‌كند: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ البَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً﴾[22].[23]

توسل در قرآن

در قرآن كريم ما را به اصل توسل دعوت كرده‌اند، فرمود: ﴿وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الوَسِيلَةَ﴾[23]؛[24] يعني براي اينكه به خدا نزديك شويد توسل بجوييد. اين يك عام و يا مطلقي است كه نسبت به مصاديق خود حجت است و چون هيچ عام يا مطلقي مصداق خود را ثابت نمي‌كند؛ هرگز نمي‌شود به اين عموم يا اطلاق تمسك كرد و گفت پس توسل به آن ذوات قدسي محبوب است. توسل را بايد قبلاً ثابت كرد كه چه چيز وسيله است، بعد گفت اين شيء وسيله است و خدا در قرآن فرمود: ابتغاي وسيله كنيد، وسيله بگيريد پس ما به اين توسل مي‌جوييم. هر چه را كه خدا امر كرده است يا به عنوان محبوب خود اعلام كرده است به صورت خبر يا انشا معلوم مي‌شود وسيله تقرب الهي است نماز وسيله است؛ روزه وسيله است؛ قرائت قرآن وسيله است، تمام كارهاي خير وسيله است؛ چون خداي سبحان اينها را وسائل قرب قرار داده است.

ولايت را امضا كرده است: ﴿ إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ﴾[25][24] فرمود، تطهير را، عصمت را امضا كرده است؛ مباهله را امضا كرده است ﴿وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ﴾[26][25] را امضاكرده است. ﴿وَصَالِحُ المُؤْمِنِينَ﴾[27][26] را امضا كرده است[27].[28]

دهها فضيلتي كه در قرآن براي اين دوده طه و يس مقرر كرد، امضا كرده است. ما يا به صورت خبر يا به صورت انشا مطلوبيت اينها درك مي‌كنيم و مي‌گوييم اينها وسيله‌اند و اين بانوي قدسي تصريح كرده است، فرمود: «و نحن وسيلته … و نحن حجته في غيبة ونحن ورثة أنبيائه»[28]؛[29] خب، پس صفرا با اين مشخص مي‌شود؛ كبرا با آن مشخص مي‌شود؛ اصل توسل هم امكان دارد، بلكه ضروري است براي كسي كه بخواهد به ذات اقدس الهي نزديك بشود. در اين مناجات شعبانيه مي‌خوانيم كه اقرار و اعتراف به گناه پيش خداي سبحان چون مطلوب است، وسيله است: «الهي … إن كان قد دنا أجلي ولم يدنني منك عملي فقد جعلت الإقرار بالذنب إليك وسيلتي»؛ خدايا! من اقرار به گناه را وسيله قرار دارم؛ من توسل جستم به اقرار و در پيشگاه تو اقرار مي‌كنم كه فردا مرا به محكمه نخواني كه من مجبور نشدم اقرار كنم تا ﴿فَاعْتَرَفُوا بِذَنبِهِمْ فَسُحْقاً لأَصْحَابِ السَّعِيرِ﴾[30][29] دامنگير من بشود خود ائمه (عليهم الصلاة و عليهم السلام) اسماي حسناي الهي را آن وقت وسيله قرار مي‌دهند: «يتوسل إليك بربوبيتك»[31][30] آنها به جايي مي‌رسند كه ربوبيت خدا را وسيله قرار مي‌دهند غير از كساني‌اند كه مي‌گويند: «وجعلت الإقرار بالذنب إليك وسيلتي» اين ذوات مقدس ما را اگر نابيناييم، بينا مي‌كنند؛ جاهليم، عالم مي‌كنند؛ ناشنواييم، سميع مي‌كنند. معناي توسل تتميم قابليت قابل است، اين فيضها را به ما مي‌رساند تا آن فاعل تام اين فيضها را به ما عطا كند.

ـ آثار دشمني با اهل بيت (عليهم السلام)

بيگانه‌ها چون دربارهٴ اين معارف طرفي نبسته بودند جزء به سياست مشئوم دنيا و ماده فكر نمي‌كردند.كساني كه با اين بانوا و همسرش (عليهما آلاف التحية والثناء) بدرفتاري كردند، قبلاً با پدر بزرگوارش بد عهدي كردند. صناديد قريش تا مي‌توانستند نگذاشتند وجود مبارك رسول گرامي رشد كند، بعد از رشد آن حضرت در رفع مقام او كوتاهي نكردند. اينها (مشركان جاهلي) در حدوث و بقا كوشش كردند كه وجود مبارك رسول گرامي رشد نكند و بعد از رشد چراغش را خاموش كنند كه ﴿يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ﴾[31]،[32] در دفع و رفع كوتاهي نكردند. اينها مشركان حجاز بودند. از همان تبار، از همان دوده كساني بودند كه نگذاشتند اين بانو و همسرش رشد بكند بعد از رشد هم در خاموش كردن …

چراغ ولايت كوتاهي نكردند تا آنجا كه ممكن بود بعد از جريان رحلت رسول گرامي با تشكل سقيفه بني ساعده جلوي مقام حضرت را گرفتند. جريان فدك يك گوشه بود، جريان خانه نشين كردن حضرت امير (سلام الله عليهما) گوشهٴ ديگر بود كه نگذاشتند وجود مبارك حضرت به مقامي برسد. اگر آن حضرت به مقام امامت و خلافت مي‌رسيد، ديگر امويان و مروانيان نمي‌بودند، ديگر عباسيان نمي‌بود، ديگر سلسله دوهزار و پانصد ساله شاهنشاهي با خلافت اموي و مرواني و عباسي مسموم شكل نمي‌گرفت ديگر ما اين روز سياه را نمي‌داشتيم، ديگر اين خطرات در كار نبود. اگر آن بود مردم روشن‌تر مي‌شدند بيدار مي‌شدند اداره مردم با فرهنگ خيلي آسان است.

ـ رشد فرهنگي از آثار حكومت حضرت ولي عصر (عجل‌الله‌تعالي فرجه الشريف)

وقتي وجود مبارك ولي عصر (ارواحنا فداه) ظهور مي‌كند به بركت آن حضرت سطح فهم، ايمان، درك، عقيده و خلق مردم بالا مي‌رود.اداره يك ملت متدين خيلي آسان است.آن وجود مبارك سيصد و اندي شاگرد دارد، اصحاب خاص دارد كه همه آنها مانند امام راحل (رضوان الله عليه) هستند.اين يك شاگرد بود توانست اقليم وسيعي را احيا كند. اگر آن حضرت با 313 شاگردي مثل امام ظهور كند،چه خواهد كرد!مردم روشن مي‌شوند بيدار مي‌شوند مي‌فهمند گناه مسموم است؛ مي‌فهمند ربا و عشوه و رشوه سم است؛مي‌فهمند خدمت كردن به مردم نهضت خدمت رساني به مردم نور است؛ مي‌فهمند كه ماييم و ابديت ما؛ ابديت ما در خدمت كردن به مردم است اين گونه به حياتمان خاتمه نخواهيم داد؛مردم مخصوصاً نسل جوان مي‌فهمند عمر سرمايه است؛ نه درآمد. نمي‌شود با اين عمر بازي كرد آن را هزينه كرد.تا يك نسلي بفهمد تا جوانها بفهمند كه عمر قابل هزينه نيست؛ عمر درآمد يك كاسب نيست؛ عمر ميراث ورثه نيست؛ عمر غنيمت نيست؛عمر هديه و كادو و چشم روشنايي نيست كه به كسي داده باشند. عمر سرمايه است و سرمايه را نمي‌شود تاراج كرد و هزينه كرد. اگر كسي يك ساعت جايي بنشيند و چيزي ياد نگيرد طبق بيان رسول گرامي به همان اندازه از خدا دور شده است. اداره كردن ملتي كه سطح دركش پايين است بسيار مشكل است.اداره جامعه‌اي كه خوش فهم، خوش درك، خوش باور، خوش عقيده، خوش اخلاق، خوش عمل است، سيره و سنت او سيره و سنت قرآن و عترت است، اداره چنين جمعيتي سخت نيست.آن روز وجود مبارك ولي عصر روشن مي‌كند بسياري از اذهان را، افكار را، قلوب را نوراني مي‌كند، آن گاه اداره كردن مردم آسان خواهد بود.

غرض آن است كه وجود مبارك اميرالمؤمنين و فاطمه زهرا (سلام الله عليهما) همان آسيبي را از مردم حجاز ديدند كه وجود مبارك رسول گرامي ديد. مشركان در دفع كوشيدند، در رفع دريغ نكردند تا توانستند نگذاشتند پيغمبر به مقامي برسد بعد از اينكه حضرت رسيد، جنگهايي را عليه او تحميل كردند. آن بدرش، آن خندقش، آن احزابش، آن جنگهاي ديگر. تبار همانها نگذاشتند علي بن ابي‌طالب [عليه السلام] به مقامي برسد.ساليان متمادي او را منزوي كردند، بعد از اينكه حضرت به مقامي رسيد جمل و نهروان و صفين را عليه او تحميل كردند و اگر آنها تلاش و كوششان به جايي مي‌رسيد، بقيه اسلام را هم محو مي‌كردند.

اسارت دين بعد از رحلت پيامبر اكرم (صلّي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم)

الآن در خودم احساس ضعف و خستگي مي‌كنم.ولي در پايان اين جمله را به عرضتان برسانم كه اينها در همان طليعه دين و رحلت رسول گرامي اينها [صلّي الله عليه وآله وسلّم] آمدند دين را مصادره كردند؛ يعني قرآن را مصادره كردند، عترت را مصادره كردند. از يك طرف گفتند: «حسبنا كتاب الله»[33][32] عترت را خانه نشين كردند و اين قرآن را هم مصادره كردند. شما در اين عهد نامه مالك كه به تدوين و تقرير وجود مبارك اميرالمؤمنين (سلام الله عليه) تنظيم شد بنگريد؛ حضرت در آن عهد نامه معروف مالك اشتر فرمود: مالك! ما در يك شرايط استثنايي به سر مي‌بريم،شما مي‌دانيد وارث چه حكومتي هستيد: «فإن هذا الدين قد كان أسيراً في أيدي الأشرار يعمل فيه بالهوي و يطلب به الدنيا»[33]؛[34] فرمود: سخن از فدك و امثال فدك نبود؛ سخن از علي و امثال علي نبود؛ سخن از اصل دين بود. اينها خواستند دين را مصادره كنند و به اسارت دربياورند و اسير كردند. مالك! اين دين ساليان متمادي در اسارت بود. مالك! «فإن هذا الدين قد كان أسيراً في أيدي الأشرار يعمل فيه بالهوي و يطلب به الدنيا» نماز، حج، زكات و روزه بود، اما نماز اسير، حج اسير، زكات اسيرشما مي‌بينيد الآن در حجاز هست در بسياري از كشورهاي عربي و اسلامي صوري نماز هست، اما نماز اسير؛ حج هست، اما حج اسير؛ روزه هست، اما روزه اسير. آن نمازي كه فرياد ندارد، حجي كه قيام ندارد، روزه‌اي كه رهبري ندارد، روزه اسير است: «فإن هذا الدين قد كان أسيراً في أيدي الأشرار يعمل فيه بالهوي و يطلب به الدنيا» من آمدم اين خلافت را پذيرفتم زنجير را از دست و پاي دين آزاد كردم تا مردم بدانند نماز يعني چه، روزه يعني چه، حج يعني چه، زكات يعني چه، اينها وسيله‌اي است كه مردم را به خالق اينها نزديك مي‌كند مالك! بدان، اينها هوا را به حساب دين صرف مي‌كردند، به نام دين هوا را پياده مي‌كردند و مانند آن. طبق اين اصل نوراني نامه نهج‌البلاغه وقتي دين در اسارت امويان قرار گرفت، مستحضريد كه اسير را آن امير در چنگال خود دارد يا او را اعدام مي‌كند يا او را آزاد مي‌كند يا او را به عنوان برده مي‌گيرد و مي‌فروشد. اموي كه دين را به اسارت گرفته است هرگز به مصلحتشان نبود دين را آزاد بگذارد [تا] مردم معناي واقعي نماز و روزه و حج و زكات را بفهمند؛ پس دين را اينها در اسارت نگه داشتند [و] آزاد نكردند. ماند دو امر يا دين را اعدام كند يا دين را به عنوان برده بفروشد ديدند اعدام دين فعلاً زود است، الآن نمي‌توانند بگوييد.

لَعِبَت هاشم بالمُلك فلا ٭٭٭ خبرُ جاءَ وَلا وَحيُ نزل[35][34]

يك چند سالي بايد بگذرد، مردم كم كم از معارف الهي فاصله بگيرند، حسين‌بن‌علي [عليه السلام] در خونش بغلطد تا حاكم شام بگويد:

لَعِبَت هاشم بالمُلك فلا ٭٭٭ خبرُ جاءَ وَلا وَحيُ نزل

كه همين حرف را كه اعدام دين بود در سال 61 هجري از حلقوم همين اموي ناپاك برفراز كرسي زرين شام آن روز شنيده شد.

ـ دين فروشي معاويه

شام آن روز مركز قدرت خاورميانه بود. هرگز فكر نكنيد اسلام در زمان اموي؛ يعني حكومت شام يا حجاز آن روز دو قدرت قوي در خاورميانه حضور داشت يكي امپراطوري روم بود در غرب حجاز، يكي امپراطوري شاهنشاهي بود در شرق حجاز. بعد از آن فتوحات هم ايران اسلام را قبول كرد هم روم اسلام را قبول كرد، در خاورميانه كه الآن پنجاه كشور يا پنجاه دولت اسلامي حضور و ظهور دارد، آن روز همه تابع قدرت مركزي شام بود. سخن از حجاز و عراق و دمشق و يمن نبود، سخن از خاور ميانه بود، سخن از ايران و روم بود، از آن طرف وجود مبارك اميرالمؤمنين [عليه السلام] براي منطقه دور آفريقا يعني مصر و امثال مصر والي مي‌فرستد؛ از اين طرف براي آذربايجان و اهواز والي اعزام كرد. فرمود: هر چه تلاش و كوشش داريد بكنيد، قسم به خدا اين نام ماندني است؛ اين وحي ماندني است؛ اين سيرت و سنت ماندني است؛ اين قرآن و عترت پايدار است، مظهر هو الباقي است. «كد كيدك واجهد جهدك و اسعَ سعيك … ولا تمحو ذِكرنا ولا تميت وَحينا»[36][35] خواستند دين را اعدام كنند ديدند زود است، شروع كردند به دين فروشي؛ اين سخن را هم ابوريحان بيروني نقل كرده، هم ابوالحسن عامري نقل كرده، اينها از حكماي بزرگ قبل از هزار سال‌اند. ابوريحان بيروني در جريان تحقيق ما للهند نقل مي‌كند: سلاطين بت پرست هند از معاويه بت خواستند. معاويه ديد وقتي سربازان اسلامي كشورهاي بت پرست را فتح كردند بتهاي فراواني هم در اختيارشان به عنوان غنيمت گرفته شد، اين بتها را همين معاويه (عليه من الرحمن ما يستحق) مرصّع كرد، مزيّن كرد به وسيله كشتي فرستاد به هند و با فروختن بت يعني با ترويج بت‌پرستي پولهايي را دريافت كرد[36].[37] معناي دين فروشي مگر غير از اين است؟ بت فروشي از آن معاصي بزرگ اسلام است؛ بت تراشي، بت سازي مثل بت پرستي محرّم است. اين حاكم اسلامي كه خود را خليفه مسلمانها مي‌داند به جاي پيغمبر نشسته است. از راه بت فروشي دارد سرمايه تحصيل مي‌كند. اين دين را به بردگي گرفتن است؛ اين دين فروشي كردن است. آن كه قرآن را مي‌فروشد كه دين فروش نيست؛ آن كه بت را مي‌فروشد دين فروش است.

استيضاح حكومت توسط حضرت زهرا (سلام‌الله‌عليها)

بنابراين اين بيان نوراني اميرالمؤمنين كه فرمود: «فإن هذا الدين قد كان أسيراً في أيدي الأشرار يعمل فيه بالهوي و يطلب به الدنيا»[38][37] يك چيز روشني بود كه اينها در جريان سقيفه دين را به اسارت گرفتند و اين بانوي قدسي سعي كرده است دين را زنده نگه بدارد تا روزي از دست اينها آزاد بشود وگرنه همان اوايل اينها اين دين را اعدام مي‌كردند. سخن از فدك نيست؛ آن وقتي هم كه فدك در اختيار اينها بود كه اينها نان جو مي‌خوردند. آن جريان دستاس كردن و خون آلود شدن دست مطهر زهرا (سلام الله عليها) با داشتن حوائط سبعه[39][38] و فدك بود. به هر تقدير وجود مبارك صديقه كبرا اين جمله قرآني را با تعبير غيبت به خطاب، حكومت را استيضاح كرد، فرمود: «أَفَحُكمَ الجَاهِلِيَّةِ تبغُونَ وَمَنْ أحسَنُ مِنَ اللهِ حُكماً لِقَومٍ يُوقِنُونَ»[40][39] فرمود شما حكومت جاهلي تشكيل داديد، سخن از من و همسر و امثال اينها نيست. وقتي قرآن و دين به عنوان اصول ارزشي حجت نباشد حكومت حكومت جاهلي است «أَفَحُكمَ الجَاهِلِيَّةِ تبغُونَ وَمَنْ أحسَنُ مِنَ اللهِ حُكماً لِقَومٍ يُوقِنُونَ»[40] .[41]

خلاصه بحث

خلاصه عرضم اين است كه مسئله توسل براي تتميم قابليت قابل است؛ نه فاعليت فاعل؛ و سميع بودن خدا هم به دو معناست كه شفاعت و توسل درباره يكي از اين دو است و اين ذات قدسي مثل قرآن كريم حبل متين است و اين حبل از آسمان نازل شده است به نحو آويختن؛ نه انداختن، آن طوري كه قرآن نازل شده است، آن طور باران نازل نشده  [و] آن طوري هم كه باران نازل مي‌شود قرآن نازل نشده [است] اينها نازل شده‌اند به صورت آويختن. موجودات ديگر نازل شده‌اند به منزله انداختن اين موجود انداخته نيازمند است به آن موجود آويخته دستاويز شود، به او متوسل شود تا فيض را بتواند از ذات اقدس الهي دريافت كند. تتميم قابليت قابل را اين ذوات مقدّس به عهده دارند وگرنه از طرف ذات اقدس الهي هيچ نيازي نيست.

مجدّداً حضور همه شما را ارج مي‌نهيم؛ علما، فضلا، دانشگاهيان بازاريان طلاب حوزويان اقشار مختلف مردم بزرگوار مشهد، برادران و خواهران عزادار، مقام همه شما را ارج مي‌نهيم. بعد از اين سخنراني كاملاً مي‌نشينيد از فيض عزاداري اين شب عزا و سوگ و مأتم بهره‌ها مي‌بريم در همين اشكها و ناله‌ها و ماتم زدگيها دعاهايتان _ان‌شاء‌الله_ مستجاب شود. فرج ولي عصر را از خدا مسئلت كنيد. سلامتي مقام معظم رهبري، حفظ نظام را، موفقيت دولت و ملت و مملكت را از ذات اقدس الهي درخواست كنيد و قبولي طاعات را از خداي سبحان مسئلت كنيد، وضع مجلس را همان طوري كه هست حفظ كنيد تا در مراسم سوگ و ماتم همگان شركت كنيم.

«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

 

 

[1] ـ بحارالانوار، ج75، ص278 ؛ قال الصادق (عليه‌السلام): «كتاب الله عزّوجلّ علي أربعة أشياء علي العبارة والإشارة واللطائف والحقائق؛ فالعبارة للعوام والإشارة للخواص واللطائف للأولياء والحقائق للأنبياء». اين روايت از امام حسين (عليه‌السلام) نيز وارد شده است. ر.ك: جامع الأخبار، ص41.

[2] ـ ارشاد القلوب، ج2، ص305 ؛ قال رسول الله (صلّي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم): «… كتاب الله الثقل الأكبر حبل ممدود من السماء الي الارض سبب بأيديكم وسبب بيد الله عزّوجل».

[3] ـ بحارالانوار، ج23، ص109.

[4] ـ بحارالانوار، ج22، ص473 ؛ «البخاري و مسلم في خبر أنه قال عمر: النبي قد غلب عليه الوجع وعندكم القرآن حسبنا كتاب الله…».

[5] ـ سورهٴ انسان، آيهٴ 8.

[6] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 186.

[7] ـ سورهٴ واقعه، آيهٴ 85.

[8] ـ سورهٴ ق، آيهٴ 16.

[9] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 24.

[10] ـ سورهٴ فصلت، آيهٴ 44.

[11] ـ سورهٴ فصلت، آيهٴ 44.

[12] ـ التوحيد، ص179.

[13] ـ التوحيد، ص179.

[14] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 18.

[15] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 171.

[16] ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 21.

[17] ـ دلائل الإمامة، ص33.

[18] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 24.

[19] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 10.

[20] ـ مستدرك الوسائل، ج1، ص368.

[21] ـ سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 38.

[22] ـ سورهٴ احزاب، آيهٴ 33.

[23] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 35.

[24] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 55.

[25] ـ سورهٴ انسان، آيهٴ 8.

[26] ـ سورهٴ تحريم، آيهٴ 4.

[27] ـ بحارالانوار، ج22، ص232؛ عن سدير الصيرفي عن أبي جعفر: (عليه‌السلام) قال: لقد عرّف رسول الله (صلّي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم) عليّاً (عليه‌السلام) أصحابه مرتين؛ أما مرة فحيث قال: «من كنت مولاه فعلي مولاه» وأما الثانية فحيث نزلت هذه الآية ﴿فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاَهُ وَجِبْرِيلُ وَصَالِحُ المُؤْمِنِينَ﴾ الآية؛ أخذ رسول الله (صلّي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم) بيد عليٍّ (عليه‌السلام) فقال: «يا أيها الناس هذا صالح المؤمنين».

[28] ـ شرح نهج‌البلاغه، ج16، ص211.

[29] ـ سورهٴ ملك، آيهٴ 11.

[30] ـ مفاتيح الجنان، دعاي كميل.

[31] ـ سورهٴ صف، آيهٴ 8.

[32] ـ بحارالانوار، ج22، ص473.

[33] ـ نهج‌البلاغه، نامهٴ 53.

[34] ـ احتجاج، ج2، ص307؛ روي شيخ صدوق من مشايخ بني‌هاشم و غيره من الناس انه لما دخل علي بن الحسين (عليه السلام) و حرمه علي يزيد وجيء برأس الحسين (عليه السلام) و وضع بين يديه في طشت فجعل يضرب ثناياه بمخصرة كانت في يده وهو يقول:

لَعِبَـت هاشم بالمُـلك فلا ٭٭٭ خبـرُ جـاءَ وَلا وَحـيُ نـزل

ليت أشياخي ببدر شهدوا ٭٭٭ جزع الخزرج من وقع الأسل

[35] ـ اللهوف، ص183.

[36] ـ تحقيق ما للهند، ص96.

[37] ـ نهج‌البلاغه، نامهٴ 53.

[38] ـ مناقب، ج1، ص169؛ كان مخرنبق احد بني النضير حبراً عالماً أسلم و قاتل مع رسول الله (صلّي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم) وأوصي بماله لرسول الله وهو سبع حوائط وهي المينب والصائفه والحسيني ويرقد والعواف والكلاء ومشربة ام ابراهيم..

[39] ـ احتجاج، ج1، ص102.

[40] ـ احتجاج، ج1، ص102.

 

حضرت زهرا (سلام‌الله‌عليها) همتاي قرآن كريم

 

صديقهٴ طاهره و اهل بيت عصمت (عليهم‌السلام) ريسمان آويختهٴ الهي

قرآن و اهل بيت (عليهم‌السلام) صراط مستقيم بسوي خدا

ـ جدايي ناپذيري قرآن و عترت

عدم راهيابي غير خدا به حرم امن مقربان الهي

ـ ضرورت توسل به عترت طاهره (عليهم‌السلام)

شبهه صاحب المنار در رد توسل و شفاعت

مراحل چهارگانه قرب خداي سبحان به بندگان

شبهه: ارتباط با خداي قريب، بي‌نياز از توسل

ـ پاسخ شبهه صاحب المنار برتوسل و شفاعت

اهميت خطبه فدكيه حضرت زهرا (سلام‌الله‌عليها)

خلاصه شبهه صاحب المنار

تفاوت قرب و بعد مادي و معنوي

تفاوت حجابهاي مادي و معنوي

ضرورت توسل در بيان صديقه كبرا فاطمه زهرا (سلام‌الله‌عليها)

توسل، متمم قابليت قابل

نكته: ضرورت تطهير مجاري قرآن

دو معناي شنوا بودن خداوند

نقش توسل در سميع الدعا بودن خداوند

توسل در قرآن

ـ آثار دشمني با اهل بيت (عليهم السلام)

ـ رشد فرهنگي از آثار حكومت حضرت ولي عصر (عجل‌الله‌تعالي فرجه الشريف)

اسارت دين بعد از رحلت پيامبر اكرم (صلّي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم)

ـ دين فروشي معاويه

استيضاح حكومت توسط حضرت زهرا (سلام‌الله‌عليها)

خلاصه بحث

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله الذي هدانا لهذا و ما كنا لنهتدي لولا أن هدانا الله و صلّي الله علي جميع الأنبياء والمرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بيته الأطيبين الأنجبين سيّما بقية الله في العالمين بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّء الي الله

حضرت زهرا (سلام‌الله‌عليها) همتاي قرآن كريم

شهادت صديقه كبرا فاطمه زهرا (صلوات الله و سلامه عليها) را به پيشگاه بقيه الله (ارواح من سواه فداه) تعزيت عرض مي‌كنيم. اميدواريم خداي سبحان اين عرض ارادت همه شما را ذخيره دنيا و آخرت همگان قرار بدهد و توفيق بهره برداري از معارف آن حضرت را نصيب همه شما بفرمايد. وجود مبارك صديقه كبرا فاطمه زهرا (سلام الله عليها) سيره و سنتي دارد كه معرف هويت اوست؛ چون اين ذات پر بركت همانند ساير ذوات قدسي همتاي قرآن كريم‌اند و قرآن كريم عباراتي دارد، اشاراتي دارد، لطايفي دارد، و حقايقي؛ چه اينكه از امام حسين (عليه السلام) و امام صادق (سلام الله عليه) رسيده است كه قرآن به چهار بخش تقسيم مي‌شود، چهار درجه دارد: يك درجه‌‌اش براي توده مردم است به نام عبارات قرآن؛ برتر از آن اشارات قرآن است و والاتر از آن لطايف قرآن است و قله قرآن حقايق قرآن است كه مخصوص انبياست[1].[2] Cيره و سنت آن حضرت است كه أخص بهره مي‌برند و بخشي مربوط به حقايق فاطميه است كه أنبيا استفاده مي‌كنند و ديگران طرفي نمي‌بندند؛ بحث درباره آن حضرت در حقيقت همانند بحث درباره قرآن كريم است. (اين مطلب اول).

صديقه طاهره و اهل بيت عصمت (عليهم‌السلام) ريسمان آويختهٴ الهي

قرآن كريم كه حبل خداست، طناب ناگسستني الهي است[3][2]؛ اين حبل و طناب را خدا نازل كرده است، لكن انزال قرآن همانند انزال باران نيست. اين حبل را خداي سبحان نازل كرد يعني آويخت؛ نه انداخت. آن طوري كه قرآن نازل شده است باران نازل نمي‌شود و آن طوري كه باران نازل مي‌شود قرآن نازل نشده است. نازل كردن باران يعني انداختن اين قطره‌ها روي زمين. نازل كردن قرآن يعني آويختن اين طناب از بالا به زمين؛ چون قرآن حبل خداست و خدا اين طناب را آويخت؛ نه انداخت، لذا از عبارات تا اشارات و لطايف و حقايق درجات اين حبل است و هر كسي به اندازه علم و عملش مي‌تواند در خدمت طناب الهي باشد. اهل بيت (عليهم السلام) و صديقه كبرا (صلوات الله عليها) اينها حبل‌الله‌اند، حبل متين‌اند و حبل متين را خدا آويخت؛ نه انداخت؛ چون آويخت نه انداخت؛ رهبري قلوب اينها به دست خداي سبحان است اينها جزء اولياي الهي‌اند. به انسان كاملي مي‌گويند «ولي الله» كه در بخش علم و عمل بدون واسطه از ذات اقدس الهي فيض بگيرد. در ولي او باشد، در جِوار او باشد، موالات داشتن متوالي بودن يعني فاصله برقرار نشدن. چنين انساني مي‌شود ولي خدا كه از ولي و جِوار فيض الهي طرفي مي‌بندد. در همان حديث معروف ثقلين ذات اقدس الهي فرمود: اين طناب «طرف بيد الله تعالي»[3]؛[4] يك طرف اين طناب يعني قرآن به دست خداست؛ طرف ديگرش در دست شماست. پس مطلب دوم اين شد كه اين بانو مانند ساير ائمه معصوم (عليهم السلام) حبل متين خدايند و اين طناب را خدا آويخت؛ نه انداخت و يك طرفش به دست خداست؛ طرف ديگرش به دست مردم است، در دسترس مردم است.

قرآن و اهل بيت (عليهم‌السلام) صراط مستقيم بسوي خدا

مطلب سوم آن است اگر كسي بخواهد به ذات اقدس الهي راه پيدا كند و از او فيض بگيرد، بايد از مسير قرآن و عترت بگذرد كه همين صراط مستقيم است؛ بقيه كجراهه است و راه نيست و اين قرآن و عترت تار و پود يك حبل متين‌اند؛ دو حبل نيست، دو طناب نيست تا كسي بگويد «حسبنا كتاب الله»[5][4] يا كسي بگويد «حسبنا العترة» اينها تار و پود يك طناب‌اند.

ـ جدايي ناپذيري قرآن و عترت

اگر كسي قرآن را گرفت، هيچ راهي ندارد جز پذيرش ولايت عترت و اگر كسي عترت مدار و ولايت پذير بود، هيچ راهي ندارد جز پذيرش معارف قرآن كريم و همان طوري كه همه معارف قرآن را ذات اقدس الهي تدوين كرده است، تضمين كرده است، صدر و ساقه اين كتاب كلام خداست، انسان كامل به نام عترت طاهرين صدر و ساقه اينها محبت خداست، معرفت خداست، در قلب اينها چيزي جز محبت الهي نيست.

عدم راهيابي غير خدا به حرم امن مقربان الهي

آيات پر بركت سورهٴ «هل أتي» كه قبلاً خوانده شد با اين تحليل روشن مي‌شود كه ضمير ﴿حُبِّهِ﴾ به الله بر مي‌گردد؛ نه به طعام: ﴿وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَي حُبِّهِ مِسْكِيناً وَيَتِيماً وَأَسِيراً﴾[5]؛[6] نه «علي حب الطعام». اينها جزء مقربان‌اند كه فوق ابرارند؛ در حرم امن مقربان الهي غير از محبوب حقيقي، موجودي راه ندارد. اگر قلب اينها به حب خدا متيّم شد و اگر طبق بيان نوراني امام سجاد (عليه السلام) در دعاي ابوحمزه ثمالي، صدر و ذيل قلب اينها مملو از محبت الهي بود، هرگز اينها به خود علاقه ندارند؛ چه رسد به نان و گندم نيازمند و علاقه‌مند باشند تا ضمير ﴿حُبِّهِ﴾ به طعام برگردد «و يطعمون الطعام علي حب الله» و اگر كلمه الله قبلاً مطرح نشد، چون روشن بود و بين‌الرشد است نيازي به ياد او ندارد. گاهي ضمير در اول آيه قرار مي‌گيرد و به خداي سبحان برمي‌گردد، آن ضمير ضمير شأن نيست، به خدا برمي‌گردد؛ خدا غايب نيست تا كسي بگويد كه قبلاً نامي از او برده نشد.

بنابراين، اين وجود مبارك مثل خود قرآن كريم، صدر و ساقه هويت و هستي اينها را محبت و معرفت الهي تضمين كرده است.

ـ ضرورت توسل به عترت طاهره (عليهم‌السلام)

اگر راه غير از اين نيست و ساير سالكان بايد اين راه را طي كنند، چاره‌اي جز شفاعت و وسيله و توسل نيست. خوب عنايت كنيد تا روشن شود كه التوسل ما هو؟ معناي توسل چيست و توسل امكان دارد، استحاله ندارد، واقع شده است و ضروري الوقوع هم است.

شبهه صاحب المنار در رد توسل و شفاعت

كساني كه مثل صاحب تفسير المنار و مانند آن از معارف عترت طاهرين متأسفانه فاصله دارند با اينكه صاحب نظرند با اينكه عالم و انديشورند، اما وقتي مكتب نبينند و استاد نبينند، درك اين معارف نظري پيچيده براي آنها حاصل نخواهد شد. آنها درباره توسل مشكلاتي دارند؛ شبهه علمي دارند. خوب به اين شبهه توجه كنيد تا در شرح سخنان نوراني فاطمه زهرا (صلوات الله و سلامه عليها) به اين شبهه پاسخ داده شود. آنها مي‌گويند شفاعت و توسل وجهي ندارد؛ زيرا توسل يعني وسيله گرفتن. اگر يك سالكي از مقصدي دور بود، مقصدي از راه رونده دور بود، انسان نياز به وسيله دارد تا با كمك وسيله خود را به آن مقصد دور برساند. اگر مقصد به ما نزديك بود و ما در كنار مقصد قرار داشتيم، نيازي به وسيله نيست. الآن كساني كه در اين حسينيه‌اند در كنار اين ديوار يا منبر يا فرش يا جاي ديگر آرميده‌اند، وقتي نزديك به اين مكان‌اند احتياجي به وسيله نقليه ندارند؛ چون محبوب آنها، مقصود آنها در كنار آنهاست، توسل مربوط به جايي است كه مقصود دور باشد و قاصد از او جدا باشد؛ اين نيازمند به وسيله است و خداي سبحان خود را در قرآن كريم نزديك معرفي كرده [است].

مراحل چهارگانه قرب خداي سبحان به بندگان

در چهار مرحله خدا پيام قرب داده. فرمود: من به شما نزديكم ﴿وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ﴾[7][6] اين مرحله اول كه پيام قرب است؛ يعني من به شما كه اهل دعا و مناجاتيد نزديكم. از اين بالاتر در سورهٴ مباركهٴ «واقعه» فرمود: ﴿وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنكُمْ وَلكِن لاَ تُبْصِرُونَ»[7]؛[8] خدا از شما به اين شخص محتضر نزديك تر است. خدا به هر كدام از ما، از ديگران نزديك‌تر است (اين مرحله دوم) مرحله سوم را در سورهٴ «ق» بيان كرد ﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَا الإِنسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الوَرِيدِ﴾[8]؛[9] من از رگ حياتي انسان به انسان نزديك‌ترم. مرحله چهارم كه از همه اينها عميق‌تر و عريق‌تر است در سورهٴ مباركهٴ «انفال» بيان شده كه ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ يَحُولُ بَيْنَ المَرْءِ وَقَلْبِهِ﴾[9]؛[10] بدانيد خدا بين هر كس و قلب او و فؤاد او كه همان هويت و اصالت اوست، فاصله است. اين مرحله چهارم نياز به توضيح بيشتري دارد چون عصاره اين مرحله چهارم اين است كه خدا از هر كدام ما، به خود ما نزديك‌تر است؛ يعني خدا از من، به خود من نزديك‌تر است. هويت ما، همان فواد ماست و قلب ماست، دلمايه ماست، جانمايه ماست اين قرب چهارم البته يك بحث جدايي مي‌طلبد.

شبهه: ارتباط با خداي قريب، بي‌نياز از توسل

به هر تقدير طبق اين طوايف چهارگانهٴ قرآن كريم «خدا به ما از هر موجودي نزديك‌تر است» او هم سميع. هم بصير، هم عليم [و] هم قدير است. اگر خداي ما به ما از هر موجودي نزديك‌تر است و اگر سميع و بصير و عليم و قدير است و اگر همه خواسته‌هاي ما را مي‌شنود و مي‌فهمد و مي‌تواند، پس فاصله‌اي نيست [و] وقتي فاصله نبود نيازي به توسل نيست؛ چه حاجت كه ما وسيله بگيريم اين شبهه افرادي مثل صاحب المنار و همفكران او [است].

ـ پاسخ شبهه صاحب المنار برتوسل و شفاعت

اهميت خطبه فدكيه حضرت زهرا (سلام‌الله‌عليها)

اما وجود مبارك فاطمه زهرا (سلام الله عليها) در آن خطبه فدكيه تحليلي دارد كه به اين شبهات پاسخ داده مي‌شود. اين خطبه فدكيه را حوزهٴ علميه بايد درس بدهد؛ طلاب بايد [آن را به صورت] درس بخوانند. همان طوري كه عده‌اي حافظ قرآن‌اند، حافظ نهج‌البلاغه‌اند، عده‌اي هم بكوشند اين خطبه را حفظ كنند و [به صورت] درس بخوانند، البته درس اين خطبه نظير دروس ديگر آسان نيست. شما اگر در خدمت اين خطبه باشيد مي‌بينيد آن معارف عميق نهج‌البلاغه كه جزء مشكلات نهج‌البلاغه است و جزء غرر خطبه‌هاي توحيدي نهج‌البلاغه است كه وجود مبارك اميرالمؤمنين (سلام الله عليه) در دوران خلافتشان يعني 25 سال بعد از شهادت اين بانو ايراد كردند، آن غرر و خلاصه و متن و عصاره آن خطبه‌هاي عميق نهج‌البلاغه در خطبه نوراني وجود مبارك فاطمه (عليها آلاف التحية و الثناء) آمده است. حضرت در جريان استرداد فدك يك خطبه‌اي دارند و يك خطابه‌اي؛ در آن خطابه مسئله استرداد فدك و مسائل سياسي و مسائل اجتماعي و مسئلهٴ ظلمي كه بر آن حضرت رفته است مطرح است، اما در آن خطبه كه قبل از خطابه ايراد كردند حمد خداست، تشريح اسماي حسناي خداست، ازليت خداست، ابديت خداست، سرمديت خداست و كم كم مي‌رسد به اينكه اين خاندان وسيلهٴ الهي‌اند؛ آن خطبه محتوايش فقط بحثهاي فلسفي و كلامي و عرفاني است و ديگر هيچ. خطبهٴ حضرت مسائلي دارد [و] خطابه حضرت احكامي. مسائل سياسي را در آن خطابه بيان كرد [و] مسائل حكمي و كلامي را در آن خطبه تشريح كرد. با تشريح آن خطبه‌ها گوشه‌هايي از آن خطبه روشن مي‌شود كه اين شبهه صاحب المنار و ساير متفكران وهابي يا احياناً كساني كه در توسل و استشفا و شفيع گرفتن شبهه‌اي دارند همه اينها برطرف خواهد شد.

خلاصه شبههٴ صاحب المنار

پس خلاصه شبهه اين شد كه وسيله نقليه (خواه نقل مكان، خواه نقل مكانت) در صورت بعد و فاصله است. اگر خدا به ما نزديك است و از هر موجود ديگري به ما نزديك‌تر است، دوري در كار نيست تا ما از وسيله كمك بگيريم.

تفاوت قرب و بعد مادي و معنوي

بيان نوراني آن حضرت در تحليل پاسخ اين است كه شما هرگز الهي حرف نزنيد و مادي فكر نكنيد. شما مي‌گوييد خدا به ما نزديك است؛ اين سخن درست است و گاهي هم به عنوان مثال گفته مي‌شود اگر كسي مثلاً از ديوار شرقي اين حسينيه پنج متر فاصله داشت، آن ديوار هم از اين پنج متر فاصله دارد. اگر كسي به ديوار شرقي يا غربي يا شمالي يا جنوبي حسينيه نزديك بود، آن ديوار هم به او نزديك است. آيا خدا به ما نزديك است آن طوري [است] كه ديوار به ما نزديك است تا اين اضافه با اصطلاح متوافقة الاطراف باشد، طرفيني باشد؟ اگر ما به ديوار نزديك بوديم، ديوار هم به ما نزديك است. آيا خدا به ما نزديك است، ما هم به خدا نزديكيم؟ يا اين بحثها اصلاً طرز تفكر مادي ندارد؛ يك طرف قرب است و طرف ديگر بعد. خدا به همه ما نزديك است؛ از هر موجودي به ما نزديك‌تر است، اما ما از او دوريم: ﴿أُولئِكَ يُنَادَوْنَ مِن مَكَانٍ بَعِيدٍ﴾[10].[11] در قربهاي معنوي اين‌چنين است، گاهي ممكن است يكي نزديك باشد و طرف ديگر دور، گاهي طرفين نزديك هم باشند، ولي در قرب مكان و مادي البته اگر يكي نزديك بود، ديگري هم نزديك است. اگر خداي سبحان به ما قرب مادي مي‌داشت؛ قرب مكاني مي‌داشت قرب زماني مي‌داشت، اين اضافه با حفظ نسبت همسان بود؛ مثلاً اگر ساعت ده با ساعت يازده، يك ساعت فاصله دارد. ساعت يازده از ساعت ده همان يك ساعت را فاصله دارد. در متزمّنها اين‌چنين است، در متمكنها اين‌چنين است، در موجود زماني و مكاني و وضع و محاذاتي اين‌چنين است، اما در امور معنوي هرگز اين‌چنين نيست؛ ممكن است «الف» به «باء» نزديك باشد و «باء» از «الف» فرسنگها دور باشد. خدا فرمود: من به همه نزديكم، اما يك عده از من خيلي دورند: ﴿أُولئِكَ يُنَادَوْنَ مِن مَكَانٍ بَعِيدٍ﴾. شما گفتيد خدا بصير، سميع و عليم است، صحيح است، اما اگر همين عليم بصير سميع در كنار يك جاهل اصم اعما قرار بگيرد، آن جاهل اصم اعما هم اين‌چنين است؟ يك مثلي كه بتواند مقداري اين مطلب را نزديك كند بازگو كنيم تا روشن شود كه در اين گونه از مسائل قرب از يك طرف، بعد از طرف ديگر است. اگر كسي نابينا بود و دوستي داشت يا برادري داشت كه اين در دفاع مقدس هشت سال، آزاده شد [و] به اسارت رفت و بيست سال در اسارت بعثيهاي مرتد بود. بعد از بيست سال آزاد شد و آمد كنار او نشست. اين برادر آزاده او سميع است، عليم است، بصير است او اين برادر نابيناي خود را مي‌بيند. مي‌شناسد و در كنار او حرفهاي او را مي‌شنود، اما اين دور است؛ اين نابينا بي‌خبر است؛ اين ناشنوا بي‌خبر است؛ اين جاهل بي‌خبر است با اينكه اينها در كنار هم‌اند مع‌ذلك از او هيچ اطلاعي ندارد. خداي سبحان مي‌فرمايد: بعضيها نابينايند، بعضيها ناشنوايند، بعضيها جاهل‌اند، من به آنها نزديكم، اما ﴿أُولئِكَ يُنَادَوْنَ مِن مَكَانٍ بَعِيدٍ﴾[11].[12] اين مثل كه قابل درك همه ماست، اما آن معنايي كه دركش براي همه آسان نيست.

تفاوت حجابهاي مادي و معنوي

سخنان نوراني ابي ابراهيم امام كاظم (سلام الله عليه) است كه مرحوم ابن بابويه قمي نقل كرد، ديگر بزرگان اهل حديث هم در جوامع رواييشان نقل كرده‌اند. وجود مبارك ابي‌ابراهيم فرمود: فاصله بين خدا و خلق غير از خلق چيز ديگري نيست: «ليس بينه سبحانه و تعالي و بين خلقه حجاب غير خلقه، احتجب بغير حجاب محجوب و استتر بغير ستر مستور»[12]؛[13] فرمود: در حجابهاي مادي سه امر لازم است: يكي محجوب عنه، يكي محجوب و يكي هم حاجب. كساني كه پشت ديوارند (پشت پرده‌اند) در اينجا حجاب با اين اضلاع سه گانه ترسيم مي‌شودك آن شخصي كه پشت ديوار است؛ محجوب عنه است؛ اين ديوار حاجب است [و] ما محجوب. ديوار نمي‌گذارد ما او را ببينيم؛ چه اينكه نمي‌گذارد او ما را ببيند؛ پرده اين‌چنين است، گذشت تاريخ اين‌چنين است و مانند آن. در حجابهاي مادي چاره جز تثليث نيست؛ يعني يك محجوب عنه و يك محجوب و يك حاجب، ولي در حجابهاي معنوي جزء تثنيه چيز ديگري در كار نيست؛ وجود مبارك امام كاظم فرمود: بين شما و بين خداي شما، فاصله و حاجبي غير از خود شما چيز ديگر نيست؛ تا خود را مي‌بيني خدا را نمي‌بيني؛ تا خود را نديدي خدا را مي‌بيني، اين‌چنين نيست كه بين زيد و خداي زيد، يك شيء ثالثي فاصله باشد: «ليس بينه سبحانه و تعالي و بين خلقه حجاب غير خلقه، احتجب بغير حجاب محجوب و استتر بغير ستر مستور»[13]؛[14] پس بين زيد نابينا و برادر بيناي او، خود زيد فاصله است. نابينا از بينا جداست؛ نه بينا از نابينا دور باشد. خدا كه عليم است از ما غفلت ندارد؛ سميع و بصير است از ما فاصله ندارد؛ نامتناهي است [و] محيط به كل شيء است از ما فاصله ندارد، ولي ما كه او را نشناختيم، صداي او را نمي‌شنويم [و] فيض او را نمي‌بينيم، ﴿صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لاَيَرْجِعُونَ﴾[15][14] او ﴿لاَ يَعْقِلُونَ﴾[16][15] خداي ناكرده قرار بگيريم، از او فاصله داريم.

بنابراين در حجابهاي معنوي با تثنيه مسئله حل است؛ ثنوي است. در حجابهاي مادي سخن از تثليث است.

ضرورت توسل در بيان صديقه كبرا فاطمه زهرا (سلام‌الله‌عليها)

بيان نوراني صديقه كبرا (سلام الله عليها) اين است كه ما چون طناب آويخته الهي هستيم؛ نه انداخته. ما با ديگران فرق داريم، اگر باران نازل شد، شما هم آن‌چنان نازل شديد ﴿وَإِن مِّن شَيْ‏ءٍ إِلاَّ عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ﴾[16]؛[17] افراد عادي از مخزن غيب به نحو باران نازل شدند؛ گرچه تجلي است نه تجافي، ولي اين حبل متين نيست كه يك طرفش مستقيماً به دست ذات اقدس الهي باشد. دست بي‌دستي او همه جا حضور دارد، اما اين موجود آن لياقت را ندارد كه لدي اللهي باشد. اگر فاصله است، از اين طرف است؛ اگر بعد است، از اين طرف است؛ اگر نابينايي است، از اين طرف است. نابينا در عين حال كه در كنار برادر آزادهٴ بينايش قرار دارد نيازمند به ترجمان است؛ بايد كسي به او بگويد برادر آزاده‌ات از سفر برگشت، هر چه مي‌خواهي بپرس. نشانش اين است؛ علامتش اين است؛ حرفش اين است؛ پيامش اين است؛ بنابراين اگر يك كوري كنار بينايي قرار بگيرد، نيازمند ترجمان است اگر يك كري در كنار ناطق بنشيند، محتاج ترجمان است. اگر جاهلي در كنار عالم بنشيند، نيازمند ترجمان است. وجود مبارك آن بانوي قدسي كه حبل الله است؛ طناب آويخته است و نه انداخته؛ مثل قرآن كريم نازل شده است نه مثل باران، فرمود: «وَ أحمدوا الله الذي لعظمته و نوره يبتغي من في السموات والأرض إليه الوسيلة و نحن وسيلته … و نحن حجته في غيبة ونحن ورثة أنبيائه»[17]؛[18] فرمود: خدا را حمد كنيد كه به حمد خدا به عظمت خدا به نور خدا تمام موجودات آسمان و زمين به طرف او وسيله خواستند و ما وسيله‌ايم. اين معناي توسل مخصوص ما زمينيها نيست، بلكه موجودات سپهري هم به اين بانو متوسل‌اند؛ فرشتگان الهي هم به اينها متوسل‌اند؛ هر موجودي كه نتواند لدي‌اللهي باشد از موجود لدي‌اللهي كمك مي‌گيرد؛ هر موجودي كه صادر اول و يا ظاهر اول نباشد از صادر اول يا ظاهر اول استضائه مي‌كند، فرمود: «وَ أحمدوا الله الذي لعظمته و نوره يبتغي من في السموات والأرض إليه الوسيلة و نحن وسيلته»؛ غير از ما هر موجودي چه در آسمان چه در زمين، اينها از خدا فاصله دارند؛ گرچه خدا با هيچ كسي فاصله ندارد. اينها آن درجه را ندارند كه بلاواسطه از خدا فيض بگيرند. آن اولين صادر نور اين خاندان است؛ آن اولين ظاهر ولاي اين خاندان است. بنابراين اگر خدا نزديك است و اگر اقرب است إلينا من حبل الوريد يا ﴿يَحُولُ بَيْنَ المَرْءِ وَقَلْبِهِ﴾[18]،[19] از اين طرف اين قلب آلوده ما كه ﴿فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً﴾[19].[20] اين قلب آلوده از ذات اقدس الهي دور است [و] نيازمند ترجمان است، نيازمند وسيله‌اي است كه ما را به آن مكانت برساند.

توسل، متمم قابليت قابل

 

اين توسل براي آن نيست كه متمم فاعليت فاعل باشد؛ توسل براي تتميم قابليت قابل است بحث در اين است كه خدا بي‌نياز است و وسيله نمي‌خواهد؛ بحث در اين است كه ما محتاجيم و وسيله مي‌طلبيم. بي‌نيازي خدا كه مشكل ما را حل نمي‌كند؛ ما بايد بتوانيم از او بخواهيم تا به ما بدهد. اگر ما دور بوديم دهان آلوده بود و با دهان آلوده نتوانستيم بگوييم «يا الله» يك طيب و طاهري مي‌طلبد كه حرف ما را برساند.

نكته: ضرورت تطهير مجاري قرآن

وجود مبارك رسول گرامي (عليه و علي آله آلاف التحية و الثناء) به ما فرمود: «طهّروا أفواهكم فإنها طرق القرآن»[20]؛[21] فرمود دهانها را پاك كنيد غذاي خوب و حلال در اين دهان وارد بشود. حرف طيب و طاهر از اين دهان خارج شود؛ نه تهمت و غيبت و استهزا و دروغ خارج شود، نه غذاي شبهه‌ناك. سخن از تطهير دندان نيست كه با مسواك حل بشود؛ سخن از تطهير دهان است فرمود: دهانها را پاك كنيد چون قرآن مي‌خواهد از اينجا عبور كند. خب، اگر دهان آلوده بود كسي نماز خواند، قرآن خواند، آيات را از كانال آلوده عبور داد اين اثر ندارد.

بنابراين وجود مبارك حضرت فرمود: بين ما و ذات اقدس الهي هيچ فاصله‌اي نيست آنها كه دورند و جدايند نيازمندند كه حرفشان را ما به خدا برسانيم.

دو معناي شنوا بودن خداوند

خدا مي‌شنود، اما اين نمي‌تواند حرف بزند. خدا مي‌خواهيد ﴿سميع ‌الدعاء﴾[22][21] باشد يا خدا «بكل شيء بصير و سميع» را مي‌خواهيد. خوب عنايت كنيد كه ذات اقدس الهي دوتا شنوايي دارد: خداي سبحان «بكل شيء سميع» است؛ غيبت را مي‌شنود، دروغ و تهمت را هم مي‌شنود، دعا‌ها و ناله‌ها و ضجه‌ها را هم مي‌شنود. اين سمع كلامي است؛ يعني هر چيزي را كه انسان بگويد خدا مي‌شنود. ما چنين سمعي را كه در دعاها لازم نداريم، ما وقتي مي‌گوييم خدا سميع‌الدعاست برابر اين آيه يعني به حرف ما گوش مي‌دهد؛ نه مي‌شنود. ما هم در فرهنگ عادي خود دوتا سمع داريم؛ يك وقت مي‌گوييم فلان شخص سامعه‌‌اش سالم است، گوش مي‌دهد حرفها را مي‌شنود؛ يك وقت مي‌گوييم فلان شخص گوش شنوا دارد حرفهاي ما را گوش مي‌دهد حرف ما را مي‌پذيرد يا آن مي‌گويد فلان كس حرف ما را گوش نمي‌دهد، ما پيش او مقرب نيستيم. آنچه در دعا‌ها مؤثر است «الله بكل شيء سميع» نيست، آن سميع الدعا بودن است؛ يعني قبول كردن، گوش شنوا داشتن [و] ترتيب اثر دادن. اين كار مهم است.

نقش توسل در سميع الدعا بودن خداوند

خدا ناله همه را مي‌شنود، اما به بعضي ترتيب اثر مي‌دهد، به بعضي ترتيب اثر نمي‌دهد. آن كه توسل كرد به وسيله دهان پاك حرف خود را به خدا رساند، خدا حرف او را ترتيب اثر مي‌دهد [و] مشكل را حل مي‌كند. كسي توسل نكرد دعا كرد، خدا «بكل شيء سميع» است حرف او و دعاي او را شنيد، اما سميع الدعا نيست، ترتيب اثر نمي‌دهد. صاحب المنار و امثال المنار نه در آن بخش بين حجاب مادي و معنوي فرق گذاشتند، نه در اين بخش بين «الله بكل شيء سميع» با «الله سميع الدعاء» فرق گذاشتند. اين بانوي قدسي (سلام الله عليها) مي‌فرمايد: بين ما و خداي ما فاصله‌اي نيست؛ اين‌چنين نيست كه خدا اول چيزهايي را خلق كرده باشد بعد ما را خلق كرده باشد. ما مالك چيزي هم نيستيم؛ تمام اين صحنه را او اداره مي‌كند: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ البَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً﴾[22].[23]

توسل در قرآن

در قرآن كريم ما را به اصل توسل دعوت كرده‌اند، فرمود: ﴿وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الوَسِيلَةَ﴾[23]؛[24] يعني براي اينكه به خدا نزديك شويد توسل بجوييد. اين يك عام و يا مطلقي است كه نسبت به مصاديق خود حجت است و چون هيچ عام يا مطلقي مصداق خود را ثابت نمي‌كند؛ هرگز نمي‌شود به اين عموم يا اطلاق تمسك كرد و گفت پس توسل به آن ذوات قدسي محبوب است. توسل را بايد قبلاً ثابت كرد كه چه چيز وسيله است، بعد گفت اين شيء وسيله است و خدا در قرآن فرمود: ابتغاي وسيله كنيد، وسيله بگيريد پس ما به اين توسل مي‌جوييم. هر چه را كه خدا امر كرده است يا به عنوان محبوب خود اعلام كرده است به صورت خبر يا انشا معلوم مي‌شود وسيله تقرب الهي است نماز وسيله است؛ روزه وسيله است؛ قرائت قرآن وسيله است، تمام كارهاي خير وسيله است؛ چون خداي سبحان اينها را وسائل قرب قرار داده است.

ولايت را امضا كرده است: ﴿ إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ﴾[25][24] فرمود، تطهير را، عصمت را امضا كرده است؛ مباهله را امضا كرده است ﴿وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ﴾[26][25] را امضاكرده است. ﴿وَصَالِحُ المُؤْمِنِينَ﴾[27][26] را امضا كرده است[27].[28]

دهها فضيلتي كه در قرآن براي اين دوده طه و يس مقرر كرد، امضا كرده است. ما يا به صورت خبر يا به صورت انشا مطلوبيت اينها درك مي‌كنيم و مي‌گوييم اينها وسيله‌اند و اين بانوي قدسي تصريح كرده است، فرمود: «و نحن وسيلته … و نحن حجته في غيبة ونحن ورثة أنبيائه»[28]؛[29] خب، پس صفرا با اين مشخص مي‌شود؛ كبرا با آن مشخص مي‌شود؛ اصل توسل هم امكان دارد، بلكه ضروري است براي كسي كه بخواهد به ذات اقدس الهي نزديك بشود. در اين مناجات شعبانيه مي‌خوانيم كه اقرار و اعتراف به گناه پيش خداي سبحان چون مطلوب است، وسيله است: «الهي … إن كان قد دنا أجلي ولم يدنني منك عملي فقد جعلت الإقرار بالذنب إليك وسيلتي»؛ خدايا! من اقرار به گناه را وسيله قرار دارم؛ من توسل جستم به اقرار و در پيشگاه تو اقرار مي‌كنم كه فردا مرا به محكمه نخواني كه من مجبور نشدم اقرار كنم تا ﴿فَاعْتَرَفُوا بِذَنبِهِمْ فَسُحْقاً لأَصْحَابِ السَّعِيرِ﴾[30][29] دامنگير من بشود خود ائمه (عليهم الصلاة و عليهم السلام) اسماي حسناي الهي را آن وقت وسيله قرار مي‌دهند: «يتوسل إليك بربوبيتك»[31][30] آنها به جايي مي‌رسند كه ربوبيت خدا را وسيله قرار مي‌دهند غير از كساني‌اند كه مي‌گويند: «وجعلت الإقرار بالذنب إليك وسيلتي» اين ذوات مقدس ما را اگر نابيناييم، بينا مي‌كنند؛ جاهليم، عالم مي‌كنند؛ ناشنواييم، سميع مي‌كنند. معناي توسل تتميم قابليت قابل است، اين فيضها را به ما مي‌رساند تا آن فاعل تام اين فيضها را به ما عطا كند.

ـ آثار دشمني با اهل بيت (عليهم السلام)

بيگانه‌ها چون دربارهٴ اين معارف طرفي نبسته بودند جزء به سياست مشئوم دنيا و ماده فكر نمي‌كردند.كساني كه با اين بانوا و همسرش (عليهما آلاف التحية والثناء) بدرفتاري كردند، قبلاً با پدر بزرگوارش بد عهدي كردند. صناديد قريش تا مي‌توانستند نگذاشتند وجود مبارك رسول گرامي رشد كند، بعد از رشد آن حضرت در رفع مقام او كوتاهي نكردند. اينها (مشركان جاهلي) در حدوث و بقا كوشش كردند كه وجود مبارك رسول گرامي رشد نكند و بعد از رشد چراغش را خاموش كنند كه ﴿يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ﴾[31]،[32] در دفع و رفع كوتاهي نكردند. اينها مشركان حجاز بودند. از همان تبار، از همان دوده كساني بودند كه نگذاشتند اين بانو و همسرش رشد بكند بعد از رشد هم در خاموش كردن …

چراغ ولايت كوتاهي نكردند تا آنجا كه ممكن بود بعد از جريان رحلت رسول گرامي با تشكل سقيفه بني ساعده جلوي مقام حضرت را گرفتند. جريان فدك يك گوشه بود، جريان خانه نشين كردن حضرت امير (سلام الله عليهما) گوشهٴ ديگر بود كه نگذاشتند وجود مبارك حضرت به مقامي برسد. اگر آن حضرت به مقام امامت و خلافت مي‌رسيد، ديگر امويان و مروانيان نمي‌بودند، ديگر عباسيان نمي‌بود، ديگر سلسله دوهزار و پانصد ساله شاهنشاهي با خلافت اموي و مرواني و عباسي مسموم شكل نمي‌گرفت ديگر ما اين روز سياه را نمي‌داشتيم، ديگر اين خطرات در كار نبود. اگر آن بود مردم روشن‌تر مي‌شدند بيدار مي‌شدند اداره مردم با فرهنگ خيلي آسان است.

ـ رشد فرهنگي از آثار حكومت حضرت ولي عصر (عجل‌الله‌تعالي فرجه الشريف)

وقتي وجود مبارك ولي عصر (ارواحنا فداه) ظهور مي‌كند به بركت آن حضرت سطح فهم، ايمان، درك، عقيده و خلق مردم بالا مي‌رود.اداره يك ملت متدين خيلي آسان است.آن وجود مبارك سيصد و اندي شاگرد دارد، اصحاب خاص دارد كه همه آنها مانند امام راحل (رضوان الله عليه) هستند.اين يك شاگرد بود توانست اقليم وسيعي را احيا كند. اگر آن حضرت با 313 شاگردي مثل امام ظهور كند،چه خواهد كرد!مردم روشن مي‌شوند بيدار مي‌شوند مي‌فهمند گناه مسموم است؛ مي‌فهمند ربا و عشوه و رشوه سم است؛مي‌فهمند خدمت كردن به مردم نهضت خدمت رساني به مردم نور است؛ مي‌فهمند كه ماييم و ابديت ما؛ ابديت ما در خدمت كردن به مردم است اين گونه به حياتمان خاتمه نخواهيم داد؛مردم مخصوصاً نسل جوان مي‌فهمند عمر سرمايه است؛ نه درآمد. نمي‌شود با اين عمر بازي كرد آن را هزينه كرد.تا يك نسلي بفهمد تا جوانها بفهمند كه عمر قابل هزينه نيست؛ عمر درآمد يك كاسب نيست؛ عمر ميراث ورثه نيست؛ عمر غنيمت نيست؛عمر هديه و كادو و چشم روشنايي نيست كه به كسي داده باشند. عمر سرمايه است و سرمايه را نمي‌شود تاراج كرد و هزينه كرد. اگر كسي يك ساعت جايي بنشيند و چيزي ياد نگيرد طبق بيان رسول گرامي به همان اندازه از خدا دور شده است. اداره كردن ملتي كه سطح دركش پايين است بسيار مشكل است.اداره جامعه‌اي كه خوش فهم، خوش درك، خوش باور، خوش عقيده، خوش اخلاق، خوش عمل است، سيره و سنت او سيره و سنت قرآن و عترت است، اداره چنين جمعيتي سخت نيست.آن روز وجود مبارك ولي عصر روشن مي‌كند بسياري از اذهان را، افكار را، قلوب را نوراني مي‌كند، آن گاه اداره كردن مردم آسان خواهد بود.

غرض آن است كه وجود مبارك اميرالمؤمنين و فاطمه زهرا (سلام الله عليهما) همان آسيبي را از مردم حجاز ديدند كه وجود مبارك رسول گرامي ديد. مشركان در دفع كوشيدند، در رفع دريغ نكردند تا توانستند نگذاشتند پيغمبر به مقامي برسد بعد از اينكه حضرت رسيد، جنگهايي را عليه او تحميل كردند. آن بدرش، آن خندقش، آن احزابش، آن جنگهاي ديگر. تبار همانها نگذاشتند علي بن ابي‌طالب [عليه السلام] به مقامي برسد.ساليان متمادي او را منزوي كردند، بعد از اينكه حضرت به مقامي رسيد جمل و نهروان و صفين را عليه او تحميل كردند و اگر آنها تلاش و كوششان به جايي مي‌رسيد، بقيه اسلام را هم محو مي‌كردند.

اسارت دين بعد از رحلت پيامبر اكرم (صلّي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم)

الآن در خودم احساس ضعف و خستگي مي‌كنم.ولي در پايان اين جمله را به عرضتان برسانم كه اينها در همان طليعه دين و رحلت رسول گرامي اينها [صلّي الله عليه وآله وسلّم] آمدند دين را مصادره كردند؛ يعني قرآن را مصادره كردند، عترت را مصادره كردند. از يك طرف گفتند: «حسبنا كتاب الله»[33][32] عترت را خانه نشين كردند و اين قرآن را هم مصادره كردند. شما در اين عهد نامه مالك كه به تدوين و تقرير وجود مبارك اميرالمؤمنين (سلام الله عليه) تنظيم شد بنگريد؛ حضرت در آن عهد نامه معروف مالك اشتر فرمود: مالك! ما در يك شرايط استثنايي به سر مي‌بريم،شما مي‌دانيد وارث چه حكومتي هستيد: «فإن هذا الدين قد كان أسيراً في أيدي الأشرار يعمل فيه بالهوي و يطلب به الدنيا»[33]؛[34] فرمود: سخن از فدك و امثال فدك نبود؛ سخن از علي و امثال علي نبود؛ سخن از اصل دين بود. اينها خواستند دين را مصادره كنند و به اسارت دربياورند و اسير كردند. مالك! اين دين ساليان متمادي در اسارت بود. مالك! «فإن هذا الدين قد كان أسيراً في أيدي الأشرار يعمل فيه بالهوي و يطلب به الدنيا» نماز، حج، زكات و روزه بود، اما نماز اسير، حج اسير، زكات اسيرشما مي‌بينيد الآن در حجاز هست در بسياري از كشورهاي عربي و اسلامي صوري نماز هست، اما نماز اسير؛ حج هست، اما حج اسير؛ روزه هست، اما روزه اسير. آن نمازي كه فرياد ندارد، حجي كه قيام ندارد، روزه‌اي كه رهبري ندارد، روزه اسير است: «فإن هذا الدين قد كان أسيراً في أيدي الأشرار يعمل فيه بالهوي و يطلب به الدنيا» من آمدم اين خلافت را پذيرفتم زنجير را از دست و پاي دين آزاد كردم تا مردم بدانند نماز يعني چه، روزه يعني چه، حج يعني چه، زكات يعني چه، اينها وسيله‌اي است كه مردم را به خالق اينها نزديك مي‌كند مالك! بدان، اينها هوا را به حساب دين صرف مي‌كردند، به نام دين هوا را پياده مي‌كردند و مانند آن. طبق اين اصل نوراني نامه نهج‌البلاغه وقتي دين در اسارت امويان قرار گرفت، مستحضريد كه اسير را آن امير در چنگال خود دارد يا او را اعدام مي‌كند يا او را آزاد مي‌كند يا او را به عنوان برده مي‌گيرد و مي‌فروشد. اموي كه دين را به اسارت گرفته است هرگز به مصلحتشان نبود دين را آزاد بگذارد [تا] مردم معناي واقعي نماز و روزه و حج و زكات را بفهمند؛ پس دين را اينها در اسارت نگه داشتند [و] آزاد نكردند. ماند دو امر يا دين را اعدام كند يا دين را به عنوان برده بفروشد ديدند اعدام دين فعلاً زود است، الآن نمي‌توانند بگوييد.

لَعِبَت هاشم بالمُلك فلا ٭٭٭ خبرُ جاءَ وَلا وَحيُ نزل[35][34]

يك چند سالي بايد بگذرد، مردم كم كم از معارف الهي فاصله بگيرند، حسين‌بن‌علي [عليه السلام] در خونش بغلطد تا حاكم شام بگويد:

لَعِبَت هاشم بالمُلك فلا ٭٭٭ خبرُ جاءَ وَلا وَحيُ نزل

كه همين حرف را كه اعدام دين بود در سال 61 هجري از حلقوم همين اموي ناپاك برفراز كرسي زرين شام آن روز شنيده شد.

ـ دين فروشي معاويه

شام آن روز مركز قدرت خاورميانه بود. هرگز فكر نكنيد اسلام در زمان اموي؛ يعني حكومت شام يا حجاز آن روز دو قدرت قوي در خاورميانه حضور داشت يكي امپراطوري روم بود در غرب حجاز، يكي امپراطوري شاهنشاهي بود در شرق حجاز. بعد از آن فتوحات هم ايران اسلام را قبول كرد هم روم اسلام را قبول كرد، در خاورميانه كه الآن پنجاه كشور يا پنجاه دولت اسلامي حضور و ظهور دارد، آن روز همه تابع قدرت مركزي شام بود. سخن از حجاز و عراق و دمشق و يمن نبود، سخن از خاور ميانه بود، سخن از ايران و روم بود، از آن طرف وجود مبارك اميرالمؤمنين [عليه السلام] براي منطقه دور آفريقا يعني مصر و امثال مصر والي مي‌فرستد؛ از اين طرف براي آذربايجان و اهواز والي اعزام كرد. فرمود: هر چه تلاش و كوشش داريد بكنيد، قسم به خدا اين نام ماندني است؛ اين وحي ماندني است؛ اين سيرت و سنت ماندني است؛ اين قرآن و عترت پايدار است، مظهر هو الباقي است. «كد كيدك واجهد جهدك و اسعَ سعيك … ولا تمحو ذِكرنا ولا تميت وَحينا»[36][35] خواستند دين را اعدام كنند ديدند زود است، شروع كردند به دين فروشي؛ اين سخن را هم ابوريحان بيروني نقل كرده، هم ابوالحسن عامري نقل كرده، اينها از حكماي بزرگ قبل از هزار سال‌اند. ابوريحان بيروني در جريان تحقيق ما للهند نقل مي‌كند: سلاطين بت پرست هند از معاويه بت خواستند. معاويه ديد وقتي سربازان اسلامي كشورهاي بت پرست را فتح كردند بتهاي فراواني هم در اختيارشان به عنوان غنيمت گرفته شد، اين بتها را همين معاويه (عليه من الرحمن ما يستحق) مرصّع كرد، مزيّن كرد به وسيله كشتي فرستاد به هند و با فروختن بت يعني با ترويج بت‌پرستي پولهايي را دريافت كرد[36].[37] معناي دين فروشي مگر غير از اين است؟ بت فروشي از آن معاصي بزرگ اسلام است؛ بت تراشي، بت سازي مثل بت پرستي محرّم است. اين حاكم اسلامي كه خود را خليفه مسلمانها مي‌داند به جاي پيغمبر نشسته است. از راه بت فروشي دارد سرمايه تحصيل مي‌كند. اين دين را به بردگي گرفتن است؛ اين دين فروشي كردن است. آن كه قرآن را مي‌فروشد كه دين فروش نيست؛ آن كه بت را مي‌فروشد دين فروش است.

استيضاح حكومت توسط حضرت زهرا (سلام‌الله‌عليها)

بنابراين اين بيان نوراني اميرالمؤمنين كه فرمود: «فإن هذا الدين قد كان أسيراً في أيدي الأشرار يعمل فيه بالهوي و يطلب به الدنيا»[38][37] يك چيز روشني بود كه اينها در جريان سقيفه دين را به اسارت گرفتند و اين بانوي قدسي سعي كرده است دين را زنده نگه بدارد تا روزي از دست اينها آزاد بشود وگرنه همان اوايل اينها اين دين را اعدام مي‌كردند. سخن از فدك نيست؛ آن وقتي هم كه فدك در اختيار اينها بود كه اينها نان جو مي‌خوردند. آن جريان دستاس كردن و خون آلود شدن دست مطهر زهرا (سلام الله عليها) با داشتن حوائط سبعه[39][38] و فدك بود. به هر تقدير وجود مبارك صديقه كبرا اين جمله قرآني را با تعبير غيبت به خطاب، حكومت را استيضاح كرد، فرمود: «أَفَحُكمَ الجَاهِلِيَّةِ تبغُونَ وَمَنْ أحسَنُ مِنَ اللهِ حُكماً لِقَومٍ يُوقِنُونَ»[40][39] فرمود شما حكومت جاهلي تشكيل داديد، سخن از من و همسر و امثال اينها نيست. وقتي قرآن و دين به عنوان اصول ارزشي حجت نباشد حكومت حكومت جاهلي است «أَفَحُكمَ الجَاهِلِيَّةِ تبغُونَ وَمَنْ أحسَنُ مِنَ اللهِ حُكماً لِقَومٍ يُوقِنُونَ»[40] .[41]

خلاصه بحث

خلاصه عرضم اين است كه مسئله توسل براي تتميم قابليت قابل است؛ نه فاعليت فاعل؛ و سميع بودن خدا هم به دو معناست كه شفاعت و توسل درباره يكي از اين دو است و اين ذات قدسي مثل قرآن كريم حبل متين است و اين حبل از آسمان نازل شده است به نحو آويختن؛ نه انداختن، آن طوري كه قرآن نازل شده است، آن طور باران نازل نشده  [و] آن طوري هم كه باران نازل مي‌شود قرآن نازل نشده [است] اينها نازل شده‌اند به صورت آويختن. موجودات ديگر نازل شده‌اند به منزله انداختن اين موجود انداخته نيازمند است به آن موجود آويخته دستاويز شود، به او متوسل شود تا فيض را بتواند از ذات اقدس الهي دريافت كند. تتميم قابليت قابل را اين ذوات مقدّس به عهده دارند وگرنه از طرف ذات اقدس الهي هيچ نيازي نيست.

مجدّداً حضور همه شما را ارج مي‌نهيم؛ علما، فضلا، دانشگاهيان بازاريان طلاب حوزويان اقشار مختلف مردم بزرگوار مشهد، برادران و خواهران عزادار، مقام همه شما را ارج مي‌نهيم. بعد از اين سخنراني كاملاً مي‌نشينيد از فيض عزاداري اين شب عزا و سوگ و مأتم بهره‌ها مي‌بريم در همين اشكها و ناله‌ها و ماتم زدگيها دعاهايتان _ان‌شاء‌الله_ مستجاب شود. فرج ولي عصر را از خدا مسئلت كنيد. سلامتي مقام معظم رهبري، حفظ نظام را، موفقيت دولت و ملت و مملكت را از ذات اقدس الهي درخواست كنيد و قبولي طاعات را از خداي سبحان مسئلت كنيد، وضع مجلس را همان طوري كه هست حفظ كنيد تا در مراسم سوگ و ماتم همگان شركت كنيم.

«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

 

 

[1] ـ بحارالانوار، ج75، ص278 ؛ قال الصادق (عليه‌السلام): «كتاب الله عزّوجلّ علي أربعة أشياء علي العبارة والإشارة واللطائف والحقائق؛ فالعبارة للعوام والإشارة للخواص واللطائف للأولياء والحقائق للأنبياء». اين روايت از امام حسين (عليه‌السلام) نيز وارد شده است. ر.ك: جامع الأخبار، ص41.

[2] ـ ارشاد القلوب، ج2، ص305 ؛ قال رسول الله (صلّي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم): «… كتاب الله الثقل الأكبر حبل ممدود من السماء الي الارض سبب بأيديكم وسبب بيد الله عزّوجل».

[3] ـ بحارالانوار، ج23، ص109.

[4] ـ بحارالانوار، ج22، ص473 ؛ «البخاري و مسلم في خبر أنه قال عمر: النبي قد غلب عليه الوجع وعندكم القرآن حسبنا كتاب الله…».

[5] ـ سورهٴ انسان، آيهٴ 8.

[6] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 186.

[7] ـ سورهٴ واقعه، آيهٴ 85.

[8] ـ سورهٴ ق، آيهٴ 16.

[9] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 24.

[10] ـ سورهٴ فصلت، آيهٴ 44.

[11] ـ سورهٴ فصلت، آيهٴ 44.

[12] ـ التوحيد، ص179.

[13] ـ التوحيد، ص179.

[14] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 18.

[15] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 171.

[16] ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 21.

[17] ـ دلائل الإمامة، ص33.

[18] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 24.

[19] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 10.

[20] ـ مستدرك الوسائل، ج1، ص368.

[21] ـ سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 38.

[22] ـ سورهٴ احزاب، آيهٴ 33.

[23] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 35.

[24] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 55.

[25] ـ سورهٴ انسان، آيهٴ 8.

[26] ـ سورهٴ تحريم، آيهٴ 4.

[27] ـ بحارالانوار، ج22، ص232؛ عن سدير الصيرفي عن أبي جعفر: (عليه‌السلام) قال: لقد عرّف رسول الله (صلّي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم) عليّاً (عليه‌السلام) أصحابه مرتين؛ أما مرة فحيث قال: «من كنت مولاه فعلي مولاه» وأما الثانية فحيث نزلت هذه الآية ﴿فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاَهُ وَجِبْرِيلُ وَصَالِحُ المُؤْمِنِينَ﴾ الآية؛ أخذ رسول الله (صلّي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم) بيد عليٍّ (عليه‌السلام) فقال: «يا أيها الناس هذا صالح المؤمنين».

[28] ـ شرح نهج‌البلاغه، ج16، ص211.

[29] ـ سورهٴ ملك، آيهٴ 11.

[30] ـ مفاتيح الجنان، دعاي كميل.

[31] ـ سورهٴ صف، آيهٴ 8.

[32] ـ بحارالانوار، ج22، ص473.

[33] ـ نهج‌البلاغه، نامهٴ 53.

[34] ـ احتجاج، ج2، ص307؛ روي شيخ صدوق من مشايخ بني‌هاشم و غيره من الناس انه لما دخل علي بن الحسين (عليه السلام) و حرمه علي يزيد وجيء برأس الحسين (عليه السلام) و وضع بين يديه في طشت فجعل يضرب ثناياه بمخصرة كانت في يده وهو يقول:

لَعِبَـت هاشم بالمُـلك فلا ٭٭٭ خبـرُ جـاءَ وَلا وَحـيُ نـزل

ليت أشياخي ببدر شهدوا ٭٭٭ جزع الخزرج من وقع الأسل

[35] ـ اللهوف، ص183.

[36] ـ تحقيق ما للهند، ص96.

[37] ـ نهج‌البلاغه، نامهٴ 53.

[38] ـ مناقب، ج1، ص169؛ كان مخرنبق احد بني النضير حبراً عالماً أسلم و قاتل مع رسول الله (صلّي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم) وأوصي بماله لرسول الله وهو سبع حوائط وهي المينب والصائفه والحسيني ويرقد والعواف والكلاء ومشربة ام ابراهيم..

[39] ـ احتجاج، ج1، ص102.

[40] ـ احتجاج، ج1، ص102.

برگرفته از سایت اسرا

مطلب قبلی
مطلب بعدی

کلیدواژه ها: حضرت زهرا (سلام‌الله‌عليها) همتاي قرآن كريم

موضوعات: اهل بیت علیهم السلام لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

مدرسه علمیه حضرت قاسم بن الحسن(ع) تهران

توضیح وبلاگ: در دنیای کنونی بیشترین ارتباطات در فضای مجازی صورت می گیرد و تأثیر به سزایی در افکارسازی دارد. با توجه به اینکه وظیفه اصلی طلاب این است که علم را برای تبلیغ و ترویج دین خدا بیاموزند و به سفارش ائمه اطهار (ع) تبلیغ دین در هر برهه زمانی باید بر اساس زبان و ادبیات همان زمان باشد، بنابراین یکی از مهمترین رسالت های طلاب، تبلیغ دین در فضای مجازی است. ان شاءالله با یاری امام زمان(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) بتوانیم سرباز حقیقی آن حضرت باشیم.

موضوعات

  • همه
  • مطالب آزاد
    • اخبار
    • حجاب و عفاف
    • تربیت فرزند
    • خانواده
  • انس با قرآن
  • اهل بیت علیهم السلام
    • احلی من العسل
    • درانتظار یار...
    • مکتب امام جعفرصادق(ع)
  • مناسبت ها
  • سلامت
  • در محضر استاد
  • مقالات و پژوهش ها
  • دفاع مقدس
    • پیام شهدا
  • احکام
    • پرسمان مذهبی
  • مسابقات
  • سخنان رهبر
  • سیاسی
  • ثبت نام

جستجو

آمار

  • امروز: 205
  • دیروز: 102
  • 7 روز قبل: 543
  • 1 ماه قبل: 2580
  • کل بازدیدها: 281628
اوقات شرعی

دانشنامه مهدویت

ستاره ها

با قرآن