• نقشه سایت 
  • تماس با ما 

مدرسه علمیه حضرت قاسم بن الحسن(ع) تهران

یاس در قفس

29 آذر 1393 توسط خادمین حضرت قاسم بن الحسن علیهماالسلام

محمدجواد تندگویان  وزیر نفت ایران در کابینه محمدعلی رجایی بود که در سال ۱۳۵۹ توسط نیروهای ارتش عراق اسیر شد و پس از سال‌ها اسارت کشته شد.

زندگی‌نامه

محمدجواد تندگویان در روز ۲۶ خرداد سال ۱۳۲۹ هجری شمسی در خانواده‌ای سنتی در محله خانی‌آباد در جنوب تهران به دنیا آمد. او تنها فرزند خانواده‌اش بود. تحصیل وی در دبیرستان مصادف با واقعه پانزدهم خرداد ۱۳۴۲ بود. در سال ۱۳۵۴ برای ادامهٔ تحصیل دانشکدهٔ نفت آبادان را برگزید. او ضمن تحصیل، با انجمن اسلامی دانشکده نیز همکاری داشت.

پس از فارغ‌التحصیل شدن از دانشگاه و طی دوره آموزش نظام وظیفه، جهت خدمت در پالایشگاه نفت تهران مشغول به کار شد. در این دوران شرکت در فعالیت‌های سیاسی منجر به دستگیری او به وسیلهٔ ساواک گردید. پس از آزادی از پالایشگاه تهران اخراج شد و در شرکت بوتان و سپس در شرکت صنعتی پارس توشیبا (پارس خزر کنونی) مشغول به کار شد.

وی در سال ۱۳۵۷ مدرک کارشناسی ارشد مدیریت را از مرکز مطالعات مدیریت ایران دریافت کرد. مبارزه سیاسی او نیز تا پیروزی انقلاب بهمن ۱۳۵۷ ادامه یافت.

ورود به وزارت نفت

تندگویان پس از پیروزی انقلاب به وزارت نفت دعوت شد. به دلیل مشکلات فراوان در جنوب و به ویژه در آبادان، وی به عنوان نمایندهٔ وزیر نفت در مناطق جنوب به آبادان اعزام شد. چندی بعد به سمت مدیر شرکت ملی مناطق نفتخیز جنوب منصوب شد. فعالیت در این سمت تا زمان نخست وزیری محمدعلی رجایی ادامه داشت.

اقدامات او در ارتباط با ایجاد آرامش در مراکز صنعتی جنوب، مدیریت فعالیتهای صنعتی، و راه‌اندازی پروژه‌های نفتی باعث شد محمدعلی رجایی، نخست وزیر وقت، در ۱۰ مهر ۱۳۵۹ او را به عنوان وزیر نفت به مجلس معرفی کند.

اسارت و کشته شدن

مهندس تندگویان در نهم آبان ۱۳۵۹ - درحالیکه حدوداً یک ماه از دوره وزارتش گذشته بود- برای بازدید از پالایشگاه نفت آبادان عازم منطقه بود که در جادهٔ ماهشهر-آبادان به همراه معاون و دیگر همراهانش به اسارت نیروهای ارتش رژیم بعث عراق درآمد و به زندان‌های اسیران ایرانی در عراق منتقل شد. به نقل از برخی اسیران، وی تا مدتها زنده بوده و حتی از شکست حصر آبادان (مهر ۱۳۶۰) و آزادسازی خرمشهر (خرداد ۱۳۶۱) آگاهی یافته بود. اما از چگونگی وضعیت اسارت و نحوه شهادت او در اردوگاه‌های اسرا اطلاعات دقیقی در دست نیست.

سرانجام پس از پایان گرفتن جنگ و تبادل اسرا و کشته شدگان میان دو طرف، پیکر محمدجواد تندگویان که در اثر شکنجه در عراق ته درجه رفیع شهادت نایل آمده بود، به کشور بازگردانده و در ۲۵ آذر ۱۳۷۰ در ایران به خاک سپرده شد.

 نظر دهید »

شهید مفتح و وحدت حوزه و دانشگاه

28 آذر 1393 توسط خادمین حضرت قاسم بن الحسن علیهماالسلام

شهيد آيت‌الله دکتر محمد مفتح در سال 1307، در خانواده‌اي روحاني در همدان متولد شد. پس از فراگيري مقدمات، راهي قم شد و در محضر بزرگاني چون امام خميني، علامه طباطبايي و .. استفاده نموده و خود مدرسي بزرگ در حوزه گرديد. ايشان در حاليکه استادي بزرگ در قم بودند، پا به عرصه دانشگاه گذاشته و تا درجه دکترا ادامه تحصيل دادند. شهيد مفتح که توطئه استعمار در جدا نگاه داشتن دو قشر دانشگاهي و روحاني، از هم را با تمام وجود احساس کرده بود، ايجاد وحدت ميان اين دو قشر مهم جامعه را وجهه همت خود قرار داد و در کنار آموزش و تدريس و تربيت نيروهاي جوان به مبارزه با رژيم پهلوي پرداخت. در سال‌هاي 1340 تا 42، سخنراني‌هاي او در شهرهاي مختلف در روشن ساختن مواضع نهضت اسلامي و افشاي چهره رژيم پهلوي بسيار مؤثر بود که با آگاهي ساواک اين جلسات تعطيل و ايشان دستگير و مورد آزار و اذيت ساواک قرار گرفت. محبوبيت و مقبوليت شهيد مفتح در ميان طلاب و دانش‌آموزان موجب شد که او را از آموزش و پرورش اخراج و در سال 1347، به نواحي بدآب و هواي جنوبي ايران تبعيد کنند و بعد از سپري شدن مدت تبعيد نيز از ورود ايشان به قم جلوگيري به عمل آمد و ايشان با اقامت در تهران به تدريس از دانشکده الهيات مشغول شد. ايشان به دعوت انجمن اسلامي دانشجويان امامت جماعت مسجد دانشگاه را عهده‌دار شد. سخنراني‌هاي ايشان در مسجد دانشگاه در ترغيب نسل روشنفکر و تحصيل کرده به اسلام اثر بسزايي داشت. شهيد مفتح همچنين در حسينيه ارشاد نيز به فعاليت‌هاي تبليغي و علمي مي‌پرداخت و پس از تعطيلي اين حسينيه بوسيله ساواک، ايشان با قبول امامت مسجد جاويد در سال 1352، هسته ديگري از دانشجويان و روشنفکران را به دور خود جمع نمود. در آذر 1353 مسجد جاويد مورد هجوم ساواک قرار گرفت و شهيد مفتح نيز دستگير و زنداني شد. ياد و خاطره نماز عيد فطر سال 1357 که در قيطريه تهران و با استقبال بي‌نظير مردم تهران به امامت شهيد مفتح انجام شد در تاريخ انقلاب هميشه مي‌درخشد. در خطبه‌هاي اين نماز، شهيد مفتح براي اولين بار نام امام خميني را آشکارا بر زبان جاري و رهبري امام را مورد تأکيد قرار داد و روز پنجشنبه 16 شهريور را به عنوان تجليل از شهداي نهضت تعطيل اعلام کرد که زمينه‌ساز راهپيمايي 17 شهريور و وقايع جمعه سياه گرديد. شهيد مفتح با تشکيل شوراي انقلاب از سوي امام به عضويت اين شورا درآمد. سرانجام اين شهيد بزرگوار در روز 27 آذر 1358، هنگام ورود به دانشکده الهيات،‌ توسط گروهک فرقان هدف گلوله قرار گرفت و به فيض عظيم شهادت نائل آمد. اين روز به مناسبت فعاليت و مجاهدت اين شهيد بزرگوار در راه تحقق وحدت ميان حوزه و دانشگاه، روز وحدت روحاني و دانشجو ناميده شده است.

منبع: مرکز اسناد انقلاب اسلامی  http://www.irdc.ir

 نظر دهید »

نزدیک تر به آسمان

15 آذر 1393 توسط خادمین حضرت قاسم بن الحسن علیهماالسلام

احمد، نامی است که شجاعت و پایداری را در یاد مردم این سرزمین زنده می کند. احمد، کشوری بود که در قلب ملتی جای باز کرد.

1332، فیروزکوه شاهد طلوع فرزندی بود که شعاع نورش در فرداهای دور، آسمان ایران را پرتو افشانی کرد از همان آغاز از جبین این مولود، همت را می شد خواند. چیزی که گذر زمان نمودش را هر چه بیشتر هویدا ساخت.

پدرش با اینکه در ژاندارمری مشغول به خدمت بود و چیزی کم نداشت، ظلم و زور دستگاه جبار را تاب نمی آورد و به شکل های مختلف می کوشید حقوق از دست رفته ی مردم را ایفا کند. سرانجام نیز که فضا را برای خدمت به مردم مناسب نمی دید؛ استعفا داد و به کشاورزی روی آورد. و به نان رنج و عرق جبین بسنده کرد.

ترکشی به سینه اش نشسته بود. منتظر آخرین عمل جراحی بود، اما بلند شد که برود. گفتند بمان تا پس از عمل جراحی مرخص شوی. جواب داده بود: «وقتی اسلام در خطر باشد، من این سینه را نمی خواهم!»
«انسان نباید فقط مسلمان شناسنامه ای باشد؛ بلکه باید عامل به احکام شرع باشد» اینها را احمد همیشه و هر جایی می گفت. اهل مطالعه بود. سیر مطالعاتی اش، شخصیت سیاسی او را پی ریزی کرد. در دوران دبیرستان با دو تا از همکلاس هایش فعالیت سیاسی، مذهبی اش را شروع کرد.

می خواست به آسمان نزدیک تر شود. دیپلم را که گرفت. به استخدام نیروی هوایی درآمد، در همه دوره ها ممتاز بود. توی بچه های هوانیروز، همه به چشم استادی نگاهش می کردند. اساتید خارجی هم تحت تأثیر منش دینی او قرار گرفته بودند. می گفت: من یک مسلمانم و مسلمان نباید فقط به فکر خود باشد. عبادتش دیدنی بود. چنان غرق عبادت معبود می شد که انسان را تحت تأثیر قرار می داد. به نماز که می ایستاد خوف بر تمام وجودش سیطره پیدا می کرد و رنگ چهره اش عوض می شد؛ الذین فی صلاتهم خاشعون.

دوست داشت طلبه شود. افسوس می خورد که چرا نرفته است طلبگی بخواند؛ می گفت؛ ای کاش در لباس روحانیت بودم! آن گاه بهتر می توانستم حرف هایم را بزنم.

صندوق کمک به فقرا ایده ای بود که کشوری با چند تا از دوستان در پایگاه راه اندازی کرد. از فقرا که سخن می گفت، اشک بر گونه اش سرازیر می شد. خود را در مقابل آنها مسئول می دانست. حرف هایش خیلی به دل می نشست.

با شیرودی برای براندازی رژیم شاه فعالیت می کردند. پایگاه شکاری خاطره های بسیاری از دلاوری این دو یار دارد که چگونه بی هیچ هراسی خطر را به جان می خریدند. بارها تحت بازجویی ساواک قرار گرفت و هر بار از دست آنها فرار کرد. بارها در جریان تظاهرات کتک خورد. می گفت: این باطومی که من خوردم، چون برای خدا بود، شیرین بود. من شادم از اینکه می توانم قدمی بردارم و این توفیقی است از طرف پروردگار.


جنگ که شروع شد، کشوری کار خودش را خوب می دانست. دفاع از میهن و اسلام خستگی را خسته کرده بود و از سختی راه هراسی نداشت. شهید فلاحی می گوید: «شبی برای مأموریت سختی در کردستان داوطلب خواستم. هنوز سخنانم تمام نشده بود که جوانی از صف بیرون آمد، دیدم کشوری است. احمد فرشته ای بود در قالب انسان»

مقام معلمی شایسته او بود. شهید شیرودی می گفت: احمد، استاد من بود.

اسلام را فراتر از همه چیز می دید. جای که باید امام حسین(ع) برای دین فدا شود. دیگر جایی برای هیچ حرفی باقی نمی ماند. ترکشی به سینه اش نشسته بود. منتظر آخرین عمل جراحی بود، اما بلند شد که برود. گفتند بمان تا پس از عمل جراحی مرخص شوی. جواب داده بود: «وقتی اسلام در خطر باشد، من این سینه را نمی خواهم!»

می گفت: «تا آخرین قطره خون برای اسلام و اطاعت از ولایت فقیه خواهم جنگید.»

سرانجام عشق  به ولایت او را تا ملکوت راهی کرد. پانزدهم آذر 59 بعد از یک عملیات موفق، هلی کوپترش مورد اصابت راکت های دو میگ قرار گرفت. با اینکه هلی کوپترش داشت در آتش می سوخت، توانست آن را به خاک خودی برساند، اما دیگر مجالی نمانده بود، کشوری هم رفت.

منبع: http://sardaran.blogfa.com

 نظر دهید »

بسيج و بسيجي در كلام شهدا

03 آذر 1393 توسط خادمین حضرت قاسم بن الحسن علیهماالسلام

بسيج و بسيجي در كلام شهدا

برادران سپاهى و بسيجى و پاسدار! اى كسانى كه امام مى‏گويد «من بردست و بازوى قدرتمند شما، كه دست خدا بالاى آن است، بوسه مى‏زنم، و بر اين بوسه افتخار مى‏كنم» اميدوارم كه كارهايتان در راه خدا باشد. و در راه احياء دين مبين اسلام باشد.

 

 از برادران بسيج و پاسدارم مى‏خواهم، وقتى كه در سرپُست نگهبانى هستند، و يا در نمازهاى شبشان، من را دعا كنند، تا بلكه خداوند از گناهان من درگذرد. شهيد محمد عابدینی

************************

 برادرانم! سنگر بسيج و سپاه را تقويت كنيد، كه تمام وحشت دشمن از اين سنگر است. شهید حسين هادى

************************

  برادران بسيجى! شما امروزمسئوليتى بس بزرگ بر دوش داريد، و آن پاسدارى از اسلام است. چشم تمام مسلمانان و مستضعفين به شما دوخته شده. و اين را بدانيد هر عملى كه انجام مى‏دهيد، فقط براى رضاى خدا باشد. و خدا از اعمالتان راضى باشد. شما هميشه پيروز خواهيد بود. براى اين بندۀ گناهكار دعا كنيد. از همه‏ى شما برادران سپاه و بسيج التماس دعا دارم. شهید رجب جان‌احمدی‌گل

************************

 هان اى دوستان و برادران! و اى كسانى كه اين لباس را پوشيده‏ايد! تا در جرگه‏ى سربازان ولى عصر ثبت نام كرده باشيد دشمن هست، شما در حال جنگيد غافل نباشيد و بدانيد اين لباسى كه شما به تن داريد، زمانى ارزش خود را از دست نخواهد داد، كه هميشه رنگ سبزش، با خونتان توأم باشد. اين لباس سبز رنگ سپاه بايد با خون رنگين‏تر شود. و مجادله‏ى با نفس بايد از وظايف پاسداران باشد. شهید فریدون مقدوری

*********************** 

 از برادران همسنگرم در پايگاههاى مقاومت بسيج تقاضا دارم، همانگونه كه اسماً پاسدار خون شهدا هستيد، عملاً هم باشيد. و نگذاريد خون گرم شهدا از جوشش بيافتد. و اسلحه‏ى شهدا بر زمين بماند. شهید على شبانى شوكت آباد

ادامه »

 نظر دهید »

پیام شهید به پدر و مادر

02 آذر 1393 توسط خادمین حضرت قاسم بن الحسن علیهماالسلام

شهید سيدحسن حسيني: اين انقلاب عمري دوباره به ما بخشيد، عمري سعادت آميز. پدر عزيزم، خوشحال باش كه روضه‌هايت فريادرس من شد كه حسين بگويم. و از هجرت حسين(ع) گفتي، مهاجر شدم. تو از هل من ناصرش گفتي، لبيك گفتم. از رشادتش گفتي، رشيد شدم. از مظلوميت حسين گفتي بر ظالم خروشيدم. از رزم حسين گفتي، رزمنده شدم. از مقاومت حسين(ع) گفتي، مقاومت كردم. از سينة ستبرش گفتي، سينه‌ام را آماج گلوله‌ها كردم. و از شهادت حسين گفتي، شهيد شدم. و خونم، مادر، اي مادر عزيز، همان قطره‌هاي شير بود كه در رگهايم جاري ساختي تا حسنت احسن شود، احسن. مادرم، سرت را بالا بگير، قامتت را راسخ كن كه فرزندت را به لياقت سربازي حسين(ع) رساندي و در آن روز محشر پيش جده‌ات حضرت زهرا(س) سرافراز و خشنود و مقربي.

منبع: پایگاه اطلاع رسانی فرهنگ ایثار و شهادت http://www.navideshahed.com

 نظر دهید »

پیام شهید به پدر و مادر

28 آبان 1393 توسط خادمین حضرت قاسم بن الحسن علیهماالسلام

شهید مهدي واعظي آشتياني: با نام خدا، آن كه زنده است و سپاهيانش را ياري مي‌كند و آن كه جان را به امانت به همه داده و با تشكر از او كه مرا امانتداري صديق قرار داده كه در لحظه‌اي كه امانت خود را طلب كرد با روي باز تقديمش كردم و با سلام به شما كه چنين مقرر شده بود تا در اين دوروزدنيا مزاحمي براي شما باشم و مسئوليت پرورش و تربيت مرا بر گردن شما نهادند. امروز سوّم محرم است و عمليات نزديك. و ما هم آماده‌ي بستن بار سفري درازيم. ولي افسوس كه دستمان خالي است و با كوله‌باري از افسوس از آنچه كه مي‌توانستيم باشم و نبودم راهي اين راه مي‌شوم و تنها چيزي كه اميدوار به آن هستم فضل و كرم بي نهايت خداست كه دلم را گرم مي‌كند. پدر و مادر عزيزم، طبيعي است كه از دوري من ناراحت خواهيد شد، ولي اين را كه من در اين ماه كنار سرورم بروم را به فال نيك بگيريد و بدانيد كه اينجا من راضي هستم ولي بدانيد كه من راحتم و هميشه از خدا مي‌خواستم كه با اين بارتهي كه من دارم شهادتم را در زمان و موقعيتي قرار دهد كه شفيعم مولايم باشد والا هرگز روي رستگاري را نخواهم ديد. و براي اينكه پسرتان به آرزويش رسيد خوشحال باشيد. و ما هر چه بكشيم كم كشيده‌ايم و بدانيد هر چه بيشتر سختي بكشيم پاكتر خواهيم شد و راحت‌تر جان خواهيم داد و به ديار خوبان خواهيم رفت. و از جانب من خيالتان راحت باشد و بدانيد اين راه را همه بايد بروند و بزودي همه را ملاقات خواهم كرد.

خواهر و برادرم، اميدوارم كه بتوانيد صبر كنيد و ائمه و مصيبتهاي آنان را از ياد نبريد، زياد به فكر مرگ باشيد و آنها را فراموش نكنيد و راه شهيدان را ادامه بدهيد و با ياد خدا در دل و ذكر خدا بر لب بر دشمنان اسلام بتازيد كه خدا يار شماست و در نهايت هم در كنار حق تعالي خواهيد بود.

منبع: پایگاه اطلاع رسانی فرهنگ ایثار و شهادت http://www.navideshahed.com

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • ...
  • 4
  • ...
  • 5
  • 6
  • 7
  • 8
  • 9

مدرسه علمیه حضرت قاسم بن الحسن(ع) تهران

توضیح وبلاگ: در دنیای کنونی بیشترین ارتباطات در فضای مجازی صورت می گیرد و تأثیر به سزایی در افکارسازی دارد. با توجه به اینکه وظیفه اصلی طلاب این است که علم را برای تبلیغ و ترویج دین خدا بیاموزند و به سفارش ائمه اطهار (ع) تبلیغ دین در هر برهه زمانی باید بر اساس زبان و ادبیات همان زمان باشد، بنابراین یکی از مهمترین رسالت های طلاب، تبلیغ دین در فضای مجازی است. ان شاءالله با یاری امام زمان(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) بتوانیم سرباز حقیقی آن حضرت باشیم.

موضوعات

  • همه
  • مطالب آزاد
    • اخبار
    • حجاب و عفاف
    • تربیت فرزند
    • خانواده
  • انس با قرآن
  • اهل بیت علیهم السلام
    • احلی من العسل
    • درانتظار یار...
    • مکتب امام جعفرصادق(ع)
  • مناسبت ها
  • سلامت
  • در محضر استاد
  • مقالات و پژوهش ها
  • دفاع مقدس
    • پیام شهدا
  • احکام
    • پرسمان مذهبی
  • مسابقات
  • سخنان رهبر
  • سیاسی
  • ثبت نام

جستجو

آمار

  • امروز: 130
  • دیروز: 101
  • 7 روز قبل: 400
  • 1 ماه قبل: 1503
  • کل بازدیدها: 287760
اوقات شرعی

دانشنامه مهدویت

ستاره ها

با قرآن