رابطه دستیار مهدی(ع)؛معلم موسی(ع) با امام سجاد علیه السلام
ابراهيم ادهم و فتح موصلى هر كدام گفتند با قافله در بيابان ميرفتم احتياجى پيدا كردم از قافله دور شدم، ناگهان ديدم پسركى راه ميرود، با خود گفتم سبحان الله بيابانى بىسر و ته اين پسرك چه ميكند، نزديك او رفته سلام كردم جواب داد گفتم كجا ميروى؟ گفت ميروم بخانه خدا، عرضكردم عزيزم تو كوچكى هنوز بر تو واجب نشده، فرمود پيرمرد، نديدهاى كودكانى از من كوچكتر مردهاند؟ گفتم پس خوراكى و مركب سواريت كو؟ گفت زاد من پرهيزگارى من است و مركب سواريم دو پاى من و هدفم مولايم هست، گفتم من خوراكى با تو نمىبينم.
گفت پيرمرد صحيح است يك نفر ترا دعوت كند تو از خانه غذاى خودت را ببرى؟ گفتم نه. فرمود كسى كه مرا بخانهاش دعوت كرده آب و غذايم را ميدهد، گفتم پاى بردار تا زودتر برسى، گفت من بايد كوشش كنم او بايد مرا برساند نشنيدهاى خداوند در اين آيه ميفرمايد الَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ.
در همين ميان جوانى خوش صورت با لباسى سفيد پيش آمد و كودك را در آغوش گرفته بر او سلام كرد. من بجوان گفتم ترا بآن خدائى كه اين ظاهر آراسته و زيبا را بتو داده اين پسرك كيست؟ گفت او را نميشناسى؟
او على بن الحسين است، آنگاه رو بكودك نموده گفتم ترا بحق آباء گرامت اين جوان كيست؟ فرمود او را نميشناسى خضر است، كه هر روز پيش ما مىآيد و سلام بما ميكند گفتم ترا بحق آباء گرامت سوگند بدون خوراك چگونه اين بيابان را طى ميكنى؟ فرمود من خوراك دارم خوراكم چهار چيز است پرسيدم چه چيز؟ گفت 1- من تمام دنيا را مملكت خدا ميدانم 2- تمام مردم را بنده و كنيز و عيال او 3- ارزاق و وسائل را در دست خدا ميبينم 4- فرمان او را در هر چيز نافذ و جارى مىيابم، گفتم خوب زاد و توشهاى دارى اى زين العابدين تو با همين زاد از بيابانهاى آخرت ميگذرى چه رسد به بيابانهاى دنيا
کتاب زندگانى حضرت سجاد و امام محمد باقر عليهما السلام / باب سوم معجزات و كارهاى شگفت انگيز زين العابدين عليه السلام ….. ص 31