تقوا چیست ؟
شاگردی از عابدی پرسید :تقوا را برایم توصیف کن!
عابد گفت: اگر در زمینی که پر از خار و خاشاک بود مجبور به گذر شدی چه میکنی؟
شاگرد گفت: پیوسته مواظب هستم و با احتیاط راه میروم تا خود را حفظ کنم.
عابد گفت: در دنیا نیز چنین کن! تقوا همین است.
از گناهان کوچک و بزرگ پرهیز کن و هیچ گناهی را کوچک مشمار زیرا کوهها با آن عظمت و بزرگی از سنگهای کوچک درست شده اند.!!!
دلم یک شادی تکانی می خواهد
یادش بخیر، به بهانه ی خانه تکانی همه دور هم جمع میشدیم…
یادش بخیر ، به بهانه ی خانه تکانی یک دل سیر میخندیدیم …
یادش بخیر ، به بهانه ی خانه تکانی دلهایمان نیز از کینه و کدورت پاک میشد …
این روزها عجیب دلتنگ شده ام …
برای آن فرشی که وسط حیاط خانه مادربزرگ پهن میکردیم ویک کاسه در دست میگرفتم و به بهانه ی شستن فرش دوزانو بر روی فرش خیس شده و پراز کف مینشستم و در جهت خواب فرش کاسه را هل میدادم…
ویادش بخیر آب بازی آخر فرش شستن با بچه ها و بزرگترها
حتی یادش بخیر فریاد های مادر … سرما میخوری بچه… من برات لباس نیاوردم!
وقتی ماشین قالی شویی از جلوی خانه مان رد میشود اصلا چقدر دلم می خواهد دوباره سرما بخورم! اما فرش ها را خودمان در کنار فامیل هایمان با یک دنیا شادی بشوریم… لااقل فرش های مادربزرگ را !
وقتی که دیگر بجای جمع شدن ها در کنار یکدیگر برای خانه تکانی خانه ی مادربزرگ سراغ کارگر می روند نمیدانم آن نگاه غمگین مادربزرگ را کدام کارگر می تواند بتکاند … آن دل خسته ی پدربزرگ را چه کسی می تواند گردگیری کند !
دلم تنگ شده است ،اندکی برای تمام مادربزرگ ها و پدربزرگ هایی که دیگر در کنار ما نیستند،
و بیشتر برای آن ها که هستند اما دلشان از غم دوری نالان است.
بگذار بهتر بگویم دلم یک شادی تکانی می خواهد
نگرانی بعد از مرگ
با ناراحتی گفت:” وقتی من از دنیا رفتم، به رسم عرب جنازهام را روی تخته حمل نکنید، حجم بدنم معلوم میشود.”
اسماء تابوتی درست کرد شبیه تابوتهایی که درحبشه دیده بود.
بعد از رفتن پیامبر ،کسی خندهی فاطمه را ندیده بود. اما چشمش به تابوت افتاد تبسم کرد.اولین تابوتی که حجم بدن را میپوشاند، تابوت فاطمه بود.
حضرت زهرا نگران بود بعد از مرگش هم،حجم بدنش را نامحرم نبیند و امروز بعضی تمام تلاششان را می کنند که حجم بدنشان،بهتر دیده بشود!!!!
یک وجب جا
وقتی وضع مالی کسی بهتر می شود نخستین کارش این است که خانه اش را بزرگتر می کند حتی اگر به اندازه کافی اتاق داشته باشد، اتاق پذیرایی درندشتی به آنها اضافه می کند یا یک آشپزخانه که از سر تا تهش رفتن چند قدم فیلی ببرد. این بزرگ شدن خانه، چه کمکی می کند؟ جز اینکه کمد های بیشتری برای انبار کردن چیزهایی داشته باشد که به آن نیاز ندارد. ظرف های بیشتری بخرد که در کابینت های متعدد خاک بگیرند. کمتر بچه هایش را ببیند که هر کدام در یک گوشه خانه برای خودشان می پلکند یا اینکه مرزهای بزرگتری برای تنهایی هایش درست کند.
نمی گویم خانه بزرگ بد است یا باید مثل اجداد غارنشین مان به حفره ای در کوه قناعت کنیم. حرفم این است که گاهی یک خانه کوچک برای سکونت کافی است. اگر پنجره هایش نور را راه بدهند و اگر همسایه ها گاه گاهی آش نذری بپزند، همین هم کافی است. آن شادی از دست رفته را نمی توان با بزرگتر کردن خانه پیدا کرد. آنهایی که در خانه های رؤیایی مرتفعشان زندگی می کنند خیلی هم خوشبخت تر از ما اجاره نشین ها ی شهرهای بزرگ نیستند.
ته تهش این است که آدمیزاد یک وجب جا لازم دارد برای دراز کشیدن، 4 گلدان که باغ کوچکش را بنا کند و یک پنجره که آنجا درست و حسابی بتواند انتظار بکشد. حالا اگر مبل استیل و اتاق پذیرایی آنچنانی و فرش دستباف نداشت هم نداشت. چیزی که باید آدمی را به خانه اش برساند آن اشتیاقی است که با بوی غذای تازه می آمیزد و در خانه می پیچد؛ آن هره باریک است که پرنده ها به سودای دانه، مدام شلوغش می کنند؛ خنده آن کودکی است که از هیچ چیزی سر در نمی آورد جز عشق.
تکنولوژی اجازه می دهد پول اضافه بدهیم و در اوج آسمان هم خانه داشته باشیم ولی بالای ابرها هم که باشیم غصه هایمان زمینی است. ممکن است پشه ها راه خانه را پیدا نکنند اما اندوه هیچ وقت مسیر را گم نمی کند. شادی هم پشت هیچ دری متوقف نمی ماند. حواسمان به همین بهانه های کوچک خوشبختی باشد که اگر نباشد همه جا زندان است. هیچ خانه ای آنقدر بزرگ نیست که بشود در آن از دست غم پنهان شد و شادی ذره کوچکی است که در خانه ای نقلی هم جا می شود و آن را به قصری بدل می کند.
شیدا اعتماد
انتقاد شدیداللحن شهاب مرادی از معمای شاه
حجت الاسلام شهاب مرادی با انتقاد شدید از سریال معمای شاه گفت:من نمیگذارم بچه هایم این سریال را ببینند، روابط زن و مرد در این سریال چه فرقی با سریالهای فارسی وان دارد؟
حجت الاسلام شهاب مرادی در برنامه زنده تلویزیونی با انتقاد از سریال معمای شاه گفت: دیالوگهای این سریال باور پذیر و برای مخاطب قابل پذیرش نیست، آیا کسی باور می کند شاه ضعیف و هرزه بوده است؟ این پدرسوخته اتفاقا قوی بود و همه دنیا پشت سرش بودند و عظمت امام این بود که چنین فردی را شکست داد
وی افزود: کسی با دیدن این سریال درباره بد بودن شاه قانع می شود؟ چرا چنین پولی باید صرف چنین سریال بی تاثیری شود؟
منبع: www.bornanews.ir
انتظار داشتن از دیگران
یک روز خانواده ی لاک پشتها تصمیم گرفتند که به پیکنیک بروند. از آنجا که لاک پشت ها به صورت طبیعی در همه ی موارد یواش عمل می کنند، هفت سال طول کشید تابرای سفرشون آماده بشن!
در نهایت خانواده ی لاک پشت خانه را برای پیدا کردن یک جای مناسب ترک کردند.در سال دوم سفرشان بالاخره پیداش کردند. برای مدتی حدود شش ماه محوطه رو تمیزکردند، و سبد پیکنیک رو باز کردند، و مقدمات رو آماده کردند. بعد فهمیدند که نمک نیاوردند!
پیکنیک بدون نمک یک فاجعه خواهد بود، و همه آنها با این مورد موافق بودند. بعد از یک بحث طولانی، جوانترین لاک پشت برای آوردن نمک از خانه انتخاب شد.
لاک پشت کوچولو ناله کرد، جیغ کشید و توی لاکش کلی بالا و پایین پرید، گر چه او سریعترین لاک پشت بین لاک پشت های کند بود!
او قبول کرد که به یک شرط بره؛ اینکه هیچ کس تا وقتی اون برنگشته چیزی نخوره.خانواده قبول کردن و لاک پشت کوچولو به راه افتاد.
سه سال گذشت… و لاک پشت کوچولو برنگشت. پنج سال … شش سال … سپس در سال هفتم غیبت او، پیرترین لاک پشت دیگه نمی تونست به گرسنگی ادامه بده . او اعلام کرد که قصد داره غذا بخوره و شروع به باز کردن یک ساندویچ کرد.
در این هنگام لاک پشت کوچولو ناگهان فریاد کنان از پشت یک درخت بیرون پرید،و گفت:«دیدید می دونستم که منتظر نمی مونید. منم حالا نمی رم نمک بیارم»!!!!!!!!!!!!
نتیجه اخلاقی:
بعضی از ما ،زندگیمون صرف انتظار کشیدن برای این می شه که دیگران به تعهداتی که ازشون انتظار داریم عمل کنن. آنقدر نگران کارهایی که دیگران انجام میدن هستیم که خودمون عملا هیچ کاری انجام نمی دهیم…