آدم باید دلش پاک باشه (قسمت دوم)
ثانیا : گاه تعمیم های بیجا، ما را به انسانی بدبین و منفی نگر تبدیل می کند و این قضیه به گونه ای سازمان روانی ما را فرا می گیرد که دیگر قادر به دیدن جنبه های مثبت افراد و جامعه نخواهیم بود و احتمال دارد این قضیه تا سرحد یک ویژگی شخصیتی (که جنبه نابهنجار دارد) پیش رود. بسیاری از خوش آمدن ها و بد آمدن های ما از این نوع هستند:من از حسین خوشم می آید، چون او شبیه یکی از صمیمی ترین دوستان من است.فرقی بین زنگ اول مدرسه و زنگ آخر نیست. هر دو صدا از یک دستگاه بیرون می آیند و بیشتر وقت ها هم، ناظم مدرسه آن را به صدا در می آورد؛ اما صدای زنگ آخر برای بسیاری خوشایندتر از صدای زنگ اول مدرسه است.عصر پنج شنبه و عصر جمعه هر دو «عصر» است ؛ اما عصر پنجشنبه چه قدر خوشایند و عصر جمعه چه قدر غم انگیز است!زندگی ما مملو از این نمونه هاست ، که در اکثر موارد به علت های آن توجه نداریم.به طور فطری همه مردم از دروغ ، تهمت ، دزدی ، پارتی بازی ، و… متنفر هستند. حال اگر در جایی شرایطی خنثی (مثل مکانی خاص، تیپ و قیافه افراد ، و…) با این افعال همراه شود، ما بعد از مدتی حتی از آن مکان ها و افرادِ آن جا تنفّر پیدا می کنیم و این امر در ساختار روانی ما انسان ها امری طبیعی شمرده می شود. اما اگر ما به لحاظ شخصیتی «معیار گرا» باشیم، در آن صورت، اجازه نمی دهیم این موارد به موارد بیشتری که آن ملاک اصلی را دارند، سرایت کند. بنابراین انسان باید تلاش کند تا بین ظاهر آن شخص و شخصیت واقعی او تمایز قائل شود. و نکته اساسی و مهم اینجاست که اسلام ملاک است نه او که مدعی مسلمانی است . در تمامی اقشار جامعه از جمله پزشکان نظامیان معلمان کارمندان روحانیون و.. تعدادی آدم بد دیده می شود آیا می توان گفت پزشکان نظامیان معلمان و… از همه بدترند و هیچکس نباید دیگر پزشک شود؟!اگر کار این گونه اشخاص بد را به حساب ظاهر اسلامی شان بگذاریم ، کارهای خوب دیگران (که کم هم نیستند) را چگونه توجیه کنیم. پس بهترین راه، آن است که بین این موارد، تمایز قائل شویم. شخصی مسلمان است و ظاهر اسلامی دارد، اما هنوز اخلاقش اسلامی نشده است و گاهی کارهای ناپسند انجام می دهد. شخص دیگری مسلمان است ، ظاهر اسلامی هم دارد ، و علاوه بر این، ایمان قوی نیز دارد. به همین دلیل، اخلاق خوبی دارد و ظاهر و باطنش هر دو ندای توحید و دین، سر می دهند.حال، کدام را می پسندیم؟بهتر نیست شیوه دوم را برگزینیم؟افراد گروه اول را به عنوان کسانی که هنوز در دینداری خویش ناقص هستند، رها کنیم و به گروه دوم بپیوندیم؟؟؟
آدم باید دلش پاک باشه (قسمت اول)
برخی می گویند آدم باید دلش پاک باشد بقیه اش همه ظاهرسازی است. اصل، باطن آدم هاست همین چادریها و باحجاب ها چه کار ها که نمی کنند دوست من آدم خیلی خوبیه آنقدر به دیگران خدمت می کند دروغ و غیبت هم نمی گه ولی با حجاب نیست …
در پاسخ به به این اینگونه شبهات باید یک تقسیم بندی کرد :
اولا: ما هم قبول داریم که یکی از آسیب های جدی دینداری مسئله ریا و نفاق است. کاری که قرار بود تنها برای رضای خدا انجام شود، در سطح ستایش بندگان خدا متوقف گردد و این جا همان قربانگاه اعمال نیک است. آیات شریف قرآنی در این موضوع بسیار است از آن جمله در سوره زمر آیه 14 آمده قل الله اعبد مخلصا له دینی یعنی بگو من خدا را می پرستم و دینم را برای او خالص می گردانم روایات ما هم همین مطلب را تاکید می کنند این حدیث امام صادق(ع) را ببینید : کل ریاء شرک انه من عمَلَ للناس کان ثوابه علی الناس و من عمل لله کان ثوابه علی الله .(2)تقریبا همه مسلمانان از آتشی که ریا به خرمن ایمان می زند، آگاه هستند و لذا تلاش می کنند از آن دوری جویند. اما آیا دوری از ریا، با ترک اصل عمل نیک، کاری عُقلایی است؟اگر قرار باشد به خاطر ترس از ریا از امور آشکار دینی صرف نظر کنیم، آیا احتمال نمی دهیم که دچار نوعی وسواس شویم؟ آن وقت، وارد مسجد نمی شویم، چون احتمال ریا می دهیم. در فلان کار خیر اجتماعی شرکت نمی کنیم چون از خودنمایی می ترسیم و… .همچنین احتمال دارد که این کار به تمامی حوزه های فعالیت دینی ما سرایت کند و ما را از انجام دادن کارهای نیک و حتی فرایض دینی باز دارد.راه حل هم واضح است. ما باید تمرین کنیم که کارهای نیک را برای رضای خدا انجام دهیم و بی شک اگر کسی تلاش نماید، می تواند به مرور زمان، این حالت شناختی را فراهم نماید و تمامی کارهای خویش اعم از کارهای فردی و درونی و کارهای جمعی و آشکار را برای رضای خدای متعال انجام دهد و بر هیچ کس پوشیده نیست که چنین کاری به سال ها تمرین و ممارست احتیاج دارد. از طرف دیگر شما چگونه قضاوت می کنید که همه با حجابها به خاطر ریا حجاب دارند؟؟؟ بر فرض که چند نفری هم چنین باشند آیا دلیل می شود که همه را با یک چشم نگاه کرد و اگر این عمل به قصد امتثال امر خدا باشد عبادت است و از آنجا که نیت و قصد یک امر درونی است نمی توان از ظاهر افراد پی به نیت آنها برد . ادامه دارد….
از جنس کوفی..
دیروز حسن را به جنگ
و امروز حسین را
به صلح دعوت می کنند
آری آنان که برای رهبرشان
تعیین تکلیف می کنند
از جنس کوفیان اند!
درس به خدا...
گفتند “وقتش شده
درسی درست و حسابی
بدهیم خدا را…”
و چنین شد کشته
سیدالشهدا…!
چفیه..
به نماز می ایستادند…
عبایشان میشدم و شاید تنها محرم رازشان…
صورتشان را می پوشاندم تا کسی اشکهاشان را نبیند.من بودم و چشم های ملتمس و خیسشان.
آبرویم از همان اشکهاست.
چفیه…!
چقدر این روزها محتاج خاطرات توام….
شادی روح شهدا صلوات
جاء الحق و زهق الباطل اِن الباطل کانَ زهوقا
جاء الحق و زهق الباطل اِن الباطل کانَ زهوقا
ساعت ها 9:30 بامداد را نشان میدادند، ثانیه های انتظار به کُندی میگذشت. میلیون ها چشم، که از فرط اشتیاق در آستانه گریستن بودند، بر آسمان تهران و صفحات تلویزیون دوخته شده بود. لحظه ها آرام در حال گذر بودند و تپش دل ها تندتر از حرکت زمان بود. 12 بهمن بود. نخستین روز از ایام خاطره انگیزی که در فرهنگ انقلاب اسلامی دهه فجر انقلاب شهره گردید. روزی ورای دیگر روزها، روزی که حادثه ی عظیم و بی نظیر استقبال چند میلیونی مردم انقلابی از رهبر خویش در خود داشت. روزی که به 15 سال انتظار پایان داد و … امام آمد.
امام در روز 12 بهمن پس از 15 سال انتظار به میهن بازگشتند.
امام آمده در حالی که دو هیأت سیاسی و نظامی از برجسته ترین کارشناسان و مقامات آمریکایی، بر اساس طرح جرج بال و تصمیات سران آمریکا، انگلیس، فرانسه و آلمان در کنفرانس گوادلوپ برای نجات رژیم وابسته و مختصر شاه به صورت شبانه روزی در تهران تلاش کردند و همزمان تیم هایی در کاخ سفید واشنگتن و دفتر نمایندگی نیروهای نظامی آمریکا در ناتو(مستقر در اروپا ) مسئولیت هماهنگی تبلیغات روانی، طراحی کودتا و هماهنگ سازی دول مرتجع منطقه، لجستیگ و کمک رسانی به شاه و دولت بختیار را به عهده داشتند.
اما، انقلاب پیروز شد و دشمنان را بهت زده و سرگردان ساخت. انقلابی که با شعار نه شرقی نه غربی امپریالیسم شرق و غرب را در هم کوبید و مسلمانان جهان را برای یک بیداری عظیم آماده کرد.