تنها 11 روز… به عید الله الأکبر باقی است
تنها 11 روز… به عید الله الأکبر باقی است
پنجشنبه هفتم ذیالحجّة سال دهم هجری قمری، 16 اسفند ماه سال دهم هجری شمسی، هفتم مارس سال 632 میلادی
مکّه همچنان پذیرای میهمان عزیز خویش است و میهمان بزرگ در بیم و اندیشة رسالتی که برگردن دارد؛ از سویی باید که اعمال حج را مو به مو به انجام رساند و مسلمانان را با مناسک حج آشنا کند و از سویی دیگر، به بزرگترین و حسّاسترین تکلیف خود در این سفر جامة عمل بپوشاند.
چه چیز رسول خدا صلیالله علیه و آله را این چنین اندیشناک کرده است؟ مگر از چه چیزی بیم دارد که این چنین از فرجام پیروان خود احساس خطر میکند؟ نیک بنگریم و در لابهلای خیل همراهان او بگردیم تا دریابیم که کدام اندیشه پیامبر صلیالله علیه و آله را میآزارد؟
میدانیم که حضرتش به هنگام خروج از مدینه به قصد مکّه بیش از شصت قربانی به همراه داشت و کسانی نیز در قافله بودند که با خود قربانی به مکّه آورده بودند. به فرمان پیامبر صلیالله علیه و آله، این گروه باید بعد از انجام اعمال خود در مکّه، تا سر بریدن قربانی در مِنا به حال احرام باقی میماندند؛ اما تکلیف آنان که با خود قربانی نیاورده بودند نیز روشن بود. آنان میبایست بعد از سعی صفا و مروه از احرام خارج میشدند و برای عزیمت به عرفات دوباره احرام میبستند. این وظیفه و تکلیف شرعی آنان بود که پیامبر صلیالله علیه و آله به آنان ابلاغ فرموده بودند.
دریغا… که بودند کج اندیشانی که علیرغم تأکید پیامبرشان، جاهلانه راه خود رفتند و در احرام ماندند! آنان لب به اعتراض گشودند: «روا نیست پیامبرمان در احرام باشد و ما به کارهایی مشغول شویم که با خروج از احرام بر ما حلال شده است؟»1 گویی بیش از پیامبر خدا، از دین و تکلیف خبر داشتند!
به راستی، این کج اندیشان چگونه در برابر تکالیف مهمّ الهی سر تسلیم فرود خواهند آورد؟
1. مدارک علمای شیعه: بحارالانوار/21/ص391، اصول کافی و برخی مدارک مربوط به اهل سنّت: مسند احمد/1/ص50 و سنن ابی داود در حاشیة شرح زرقانی بر مؤطای مالک
تنها 12 روز... به عید الله الأکبر باقی است
تنها 12 روز… به عید الله الأکبر باقی است
چهارشنبه ششم ذیالحجّة سال 10 هجری قمری، 15 اسفند ماه سال دهم هجری شمسی، ششم مارس سال 632 میلادی
دومین روز اقامت پیامبر صلیالله علیه و آله در مکّه قبل از عزیمت به عرفات است. امیرالمؤمنین علیه السلام نیز به مکّه آمده و از اعمال طواف و نماز و سعی فارغ شدهاند. بعد از دیدار پیامبر صلیالله علیه و آله، امیرمؤمنان علیه السلام نزد سربازان و همراهان خود بر میگردند تا آنان را برای رسیدن به مکّه فرماندهی کنند. آن حضرت در سفر خود به یمن مأموریت داشتند تا بخشی از جِزیة مسیحیان نجران را، در قالب یک هزار دست لباس، از ایشان تحویل بگیرند و همراه بیاورند.
امیرمؤمنان علیه السلام هنگامی که برای دیدار با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله، لشکرِ خویش را در نزدیکیِ مکّه گذاشته، خود به نزد پیامبر میشتابند، آن لباسها را به جانشین موقت خود میسپارند؛ اما در بازگشت، متوجّه میشوند که لباسها در میان سربازان تقسیم شده و آنها را به عنوان لباس احرام برتن کردهاند!
این عمل بر علیّ مرتضی علیه السلام سخت گران میآید و جانشین را مورد بازخواست قرار میدهند که: چرا چنین کرده است؟ وی میگوید: سپاهیان اصرار کردند تا من این لباسها را به امانت بدیشان بسپارم و پس از انجام حج بازپس گیرم. اما حضرت امیر علیه السلام که اختیاری اینگونه برای آن مرد در بیت المال مسلمین قائل نیست، همة لباسها را از سربازان باز پس میگیرد و در مکّه تحویل پیامبر میدهد.
عدالت و امانت علوی، همراهان حضرتش را خوش نمیآید. لذا به پیشگاه پیامبر شرفیاب میشوند و شکوه میآغازند. پیامبر رنجیده از کردار و گفتار آنان، یکی از یاران خود را میطلبند و از او میخواهند که در میان این گروه شکوهگر بپاخیزد و پیام حضرتش را چنین ابلاغ کند:
«از بدگویی درباره علی دست بدارید و زبان در کامگیرید! او در اجرای دستور خداوند، بیپرواست و در کار دینداریاش سستی روا نمیدارد.
1. مدارک علمای شیعه: بحارالانوار/21/ص385، ارشاد شیخ مفید و برخی مدارک مربوط به اهل سنّت: مسند احمد/3/ص68، مستدرک الصحیحین/3/ص134، تاریخ طبری، استیعاب
تنها 13 روز… به عید الله الأکبر باقی است
تنها 13 روز… به عید الله الأکبر باقی است
سه شنبه پنجم ذیالحجّة سال 10 هجری قمری، 14 اسفند ماه سال دهم هجری شمسی، پنجم مارس سال 632 میلادی
کاروان رسول رحمت در نزدیکی مکّه است و تا رسیدن به حرم، راهی نمانده است. امیرالمؤمنین علیهالسلام-که برای دیدار پیامبر صلیالله علیه و آله بیتاب است- فرماندهی سربازان همراه خود را به جانشینشان سپرده، خود را به پیامبر میرساند. دیدگان پیامبر پیش از رسیدن به مکّه به دیدار برادرشان روشن میشود. از او میپرسند: «چگونه و با چه نیّتی احرام بستی؟» مولا علیه السلام پاسخ میدهد: «چون نمیدانستم که شما چه نیّتی کردهاید، من به همان نیّتی احرام بستم که رسول خدا احرام بسته است.» پیامبر میفرمایند: «علی جان! تکلیف تو در این حج همان تکلیف من است. حال به سوی سربازانت برگرد و با آنها به مکّه بیا.»
… اینک کعبه بیتاب از شوق حضورِ بهترین میهمان در حریمش، رسیدن او را لحظه شماری میکند. امروز یادگار ابراهیم، میهمانی را در طواف خود خواهد دید که تا برپایی قیامت، عزیزتر از او به زیارتش نخواهد آمد.
قافله و قافلهسالار به حرم میرسند. صلای لبیک قطع میشود و مکّه، فرزند یگانة خود را در آغوش میگیرد. رسولالله رو به سوی مسجد الحرام پیش میروند و در حالی که زبان به حمد و ثنای پروردگار و درود و صلوات بر حضرت ابراهیم گشودهاند، از باب بنی شَیْبه به مسجد وارد میشوند. لحظات نیک بختی حجرالأسود فرا رسیده است، حبیب خدا ابتدا بر این سنگ بهشتی دست میسایند و آنگاه در گرداگرد کعبه به طواف مشغول میشوند. نماز عشق در پس مقام ابراهیم ادا میشود و سپس نوبت به سعی میان صفا و مروه میرسد. همان جا که روزی دویدنهای هاجر را به خود دیده است. هفت بار گام زدن در راه صفا و مروه، آخرین عمل از عمرة تمتّع است.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله رو به زائران و همراهان میفرمایند: «آنان که قربانی با خود نیاوردهاند از احرام خارج شوند؛ اما آنان که چون من قربانی با خود دارند باید که تا ذبح قربانی در مِنا، در احرام بمانند.»
1. بحارالانوار/21/صص384 و
تنها 14 روز… به برترین عید الهی باقی است
تنها 14 روز… به برترین عید الهی باقی است
دوشنبه چهارم ذیالحجّة سال دهم هجری قمری، 13 اسفند سال دهم هجری شمسی، چهارم مارس 632 میلادی
امروز، کاروان پیامبر صلیالله علیه و آله به “مَرُّالظَّهْران” رسید و تا شب، در آن جا توقّف کرد. آن گاه کاروانیان شبانه به سوی “سَرِف” حرکت کردند و به جایی رسیدند که منزل بعد از آن مکّه معظَّمه بود.
فِراق مدینه با یار به دهمین روزِ خود رسیده است و مسجد زیبای نبوی، ده شبانهروز است که بیفروغ مانده؛ نه پیامبری… نه علی و فاطمهای… نه حسن و حسینی…
سالها پیش، پیامبر اسلام صلیالله علیه و آله، با ورود به مدینه، شروع به ساختن مسجدی کردند، که قبر شریف آن حضرت اینک در همین مسجد قرار دارد. قسمت شمالی مسجد، محلّ عبادت و صُفّههای جنوبی آن، آسایشگاه مهاجرانی بود که از مکّه با رسول خدا صلیالله علیه و آله کوچ کرده بودند و در مدینه منزلی نداشتند یا محلّ خوابِ انصار فقیر و بیبضاعت بود.
آری، مسجد رسول خدا در مدینه استراحتگاه چهارصد فقیر و بینوا بود که هر یک از آنها از طریقِ کسب و کار یا با کمک از بیتالمال مسلمانان و غنایم جنگی به تدریج، سرمایهای به دست میآوردند و منزلی میگرفتند.
در کنار این مسجد، خانههای جمعی از مهاجران و انصار قرار داشت که برخی از ایشان برای افتخار، از خانههای خود روزنهها و درهایی به خانة خدا باز کرده بودند… جبرئیل نازل شد و چنین پیام آورد: درهای این خانهها به مسجد، همگی بسته شود؛ جز در خانة علی علیه السلام.
جماعتی به اعتراض سخنانی گفتند. این سخنان به گوش پیامبر صلیالله علیه و آله رسید. پس فرمودند:
«ای مردم! بدانید که من فرمان یافتهام جز در خانة علی، در خانة همة مهاجران و انصار را به مسجد ببندم. شنیدهام که برخی از شما سخنانی گفتهاید! به خدا سوگند من از خود نه دری را بستم و نه دری را گشودم؛ بلکه این فرمانی از سوی خداوند است که باید پیروی کنم.»1
1. مدارک علمای شیعه: بحارالانوار/1/صص20و23 و برخی از مدارک اهل سنّت: صحیح ترمذی/2/ص301، مستدرک الصحیحین/3/صص116 و