نیزه
12 آذر 1391 توسط خادمین حضرت قاسم بن الحسن علیهماالسلام
پر می کشد دلم به تمنای نیزه ات |
|
دنیای دیگری شده دنیای نیزه ات |
جانی بده دوباره… به من نه، به دخترت |
|
تا جان نیامده به لبش پای نیزه ات |
ترسانده است فاطمه کوچک تو را |
|
خون های جاری از قد و بالای نیزه ات |
یک بوسه بود سهم من از آن گلوی خشک |
|
باقیش گشته قسمت لبهای نیزه ات |
با دست خط نیزه و خون گلوی تو |
|
افتاده است هرقدم امضای نیزه ات |
لج کرده است تیزی سرنیزه با سرت |
|
چیزی نمانده از تو و دعوای نیزه ات |
چرخیده است دیده ناپاکشان به ما |
|
این قوم پست بعد تماشای نیزه ات… |