• نقشه سایت 
  • تماس با ما 

مدرسه علمیه حضرت قاسم بن الحسن(ع) تهران

گزيده اى از اخلاق امام صادق عليه السلام

05 تیر 1398 توسط خادمین حضرت قاسم بن الحسن علیهماالسلام


|احترام مهمان|
عبدالله بن يعفور مى گويد: مهمانى را نزد حضرت امام صادق عليه السلام ديدم؛ روزى مهمان براى انجام پاره اى از امور برخاست، حضرت او را از دست زدن به كارى بازداشت و خود آنچه را مى بايد، انجام داده، فرمود:
پيامبر صلى الله عليه و آله از اينكه مهمان به كار گرفته شود نهى كرده است.(1)

|برخورد با دو فقير|
مسمع بن عبدالملك مى گويد: در مِنا با جمعى از شيعيان در خدمت حضرت امام صادق عليه السلام بوديم، در مقابل ما مقدارى انگور بود كه از آن مى خورديم، فقيرى آمد و از حضرت چيزى خواست، امام خوشه اى انگور به او عطا كرد، فقير گفت: مرا به اين انگور نيازى نيست، اگر درهمى باشد مى گيرم، حضرت فرمود: خدا برايت گشايش و فراخى فراهم آورد. فقير رفت، سپس برگشت و گفت: خوشه انگور را بدهيد، حضرت فرمود: خدا برايت گشايش و فراخى آورد و چيزى به او نداد!
فقيرى ديگر آمد، حضرت صادق عليه السلام سه حبه انگور به او داد، فقير سه حبه را از دست حضرت گرفت، سپس گفت: حمد و سپاس پروردگار جهانيان را كه به من روزى عنايت كرد.
حضرت فرمود: بايست، پس دست مباركش را پر از انگور كرد و به او داد، فقير از دست حضرت گرفت سپس گفت: حمد و سپاس پروردگار جهانيان را كه به من روزى عنايت كرد.
حضرت فرمود: غلام چه مقدار درهم نزد توست؟ آن مقدار كه ما حدس زديم حدود بيست درهم بود، حضرت آن را هم به فقير داد و او هم گرفت
سپس گفت: خدايا! سپاس اين عنايت هم از تو بود اى خدايى كه شريكى براى تو نيست.
حضرت فرمود: به جايت بايست، سپس پيراهنى كه بر تن مباركش بود به او داد و فرمود: بپوش، او هم پوشيد و گفت: خدا را سپاس كه مرا لباس پوشانيد، اى اباعبداللّه! خدا جزاى خيرت دهد. تا اينجا كه رسيد امام را رها كرد و برگشت و رفت. ما گمان كرديم كه اگر حضرت را رها نمى كرد پيوسته به او عطا مى فرمود: زيرا هرگاه به او عطا مى كرد او هم خدا را به عطاى حضرت سپاس مى گفت.(2)

|صبر در مصيبت|
قتيبه اعشى مى گويد: براى عيادت فرزند حضرت امام صادق عليه السلام به محضر آن بزرگوار مشرّف شدم، ناگهان حضرت را بر درب خانه نگران و محزون ديدم، گفتم فدايت گردم، كودك در چه حال است؟ فرمود: به خدا سوگند آشفتگى و بلا بر اوست.
وارد خانه شد و ساعتى درنگ كرد، آنگاه به سوى ما بازگشت در حالى كه چهره مباركش مى درخشيد و دگرگونى و حزن از او برطرف شده بود، اميدوار شدم كه كودك سالم شده؛ گفتم: فدايت شوم كودك در چه حال است؟ فرمود: از دنيا رفت، گفتم: فدايت گردم او كه زنده بود شما را نگران و غصه دار ديدم و اكنون كه مرده تو را بر اين حال مى بينم؟ مطلب از چه قرار است؟ فرمود: ما اهل بيتى هستيم كه پيش از مصيبت جزع مى كنيم، هنگامى كه قضاى الهى جارى شد به قضايش رضا مى دهيم و به امرش تسليم مى شويم.(3)

|كوشش براى معيشت|

ابوعمرو شيبانى مى گويد: حضرت امام صادق عليه السلام را ديدم كه با تيشه اى در دست و لباسى خشن بر تن، در باغى كه در مالكيت او بود كار مى كرد در حالى كه از بدن مباركش عرق جارى بود، گفتم: فدايت گردم تيشه را به من بسپاريد تا من براى شما كار كنم؛ فرمود: دوست دارم مرد در جستجوى معيشت به حرارت آفتاب آزار ببيند.(4)

|پاداش و مزد كارگر|
حنان بن شعيب مى گويد: گروهى را براى كار كردن در باغ حضرت امام صادق عليه السلام اجير كرديم و پايان كارشان را عصر قرار داديم، وقتى از كار فارغ شدند به معتب فرمودند: پيش از آنكه عرقشان خشك شود مزدشان را بپرداز.(5)

|سود حلال|
ابوجعفر فزارى مى گويد: حضرت امام صادق عليه السلام غلامش را كه به او مصادف مى گفتند به حضور خواست و هزار دينار در اختيارش گذاشته، فرمود: آماده شو تا به مصر براى داد و ستد بروى.
مصادف كالايى آماده كرد و با كاروان تجار به سوى مصر رهسپار شد؛ هنگامى كه نزديك مصر رسيدند قافله اى كه از مصر بيرون مى آمد با آنان برخورد كرد، از قافله درباره وضعيت و قيمت كالايى كه داشتند و مورد نياز عموم مردم بود پرسيدند كه در مصر چگونه است؟
كاروانيان به آنان گفتند: چيزى از آن در مصر يافت نمى شود. هم سوگند و هم پيمان شدند كه كالايشان را از نظر سود دينار به دينار بفروشند! وقتى كالايشان را فروختند و قيمتش را گرفتند، به مدينه باز گشتند. مصادف، بر حضرت امام صادق عليه السلام وارد شد در حالى دو كيسه هزار دينارى همراهش داشت، به حضرت گفت: فدايت گردم اين كيسه اصل سرمايه و آن ديگر سود سرمايه.
حضرت فرمود: اين سود، سودى زياد و فراوان است! شما در فروش كالا چه كرديد؟ مصادف داستان را بيان كرد، حضرت فرمود: سبحان الله، بر ضد مسلمانان هم سوگند شديد كه جنس را از نظر سود جز دينار به دينار به آنان نفروشيد؟! سپس يكى از آن كيسه ها را گرفت و فرمود: اين اصل سرمايه من و به سودش هيچ نيازى ندارم سپس فرمود: اى مصادف! شمشير زدن در ميدان جنگ از طلب حلال آسان تر است.(6)


________________________
پی نوشت:
 (1) - الكافى: 6/ 283، باب كراهية استخدام الضيف، حديث 1؛ وسائل الشيعة: 24/ 315، باب 37، حديث 30640؛ بحار الأنوار: 47/ 41، حديث 49.
 (2) - الكافى: 4/ 49، باب النوادر، حديث 12؛ بحار الأنوار: 47/ 42، باب 4، حديث 56.
 (3) - الكافى: 3/ 225، باب الصبر والجزع والإسترجاع، حديث 11؛ وسائل الشيعة: 3/ 275، حديث 3639؛ بحار الأنوار: 47/ 49، حديث 76.
 (4) - الكافى: 5/ 76، باب ما يجب الإقتداء بالأئمة، حديث 13؛ وسائل الشيعة: 17/ 39، حديث 21924؛ بحار الأنوار: 47/ 57، حديث 101.
 (5) - الكافى: 5/ 289، باب كراهة إستعمال الأجير…، حديث 3؛ وسائل الشيعة: 19/ 106، حديث 24251؛ بحار الأنوار: 47/ 57، حديث 105.
 (6) - الكافى: 5/ 161، باب الحلف فى الثراء والبيع، حديث 1؛ وسائل الشيعة: 17/ 421، حديث 22897؛ بحار الأنوار: 47/ 59، حديث 111.

(7)- ahlebeit.ir

منبع: اهل بيت عليهم السلام عرشيان فرش نشين؛ شیخ حسین انصاریان

 نظر دهید »

پذیرش مرکز آموزش عالی حوزوی حضرت قاسم بن الحسن (علیهمالسلام)

28 بهمن 1396 توسط خادمین حضرت قاسم بن الحسن علیهماالسلام

 نظر دهید »

نقش امام صادق«علیه‌السلام» در هویت‌بخشی به جامعه و تاریخ امروز ما

27 تیر 1396 توسط خادمین حضرت قاسم بن الحسن علیهماالسلام

«السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا صَادِقاً مُصَدَّقاً فِی الْقَوْلِ وَ الْفِعْل‏»

نویسنده: اصغر طاهرزاد

 

 1- سیره‌ی امام صادق«علیه‌السلام» نشان می‌دهد که آن حضرت متوجه دردهای بزرگ اجتماعی بشریت می‌باشند و لذا خود را به موضوعات فرعی مشغول نمی‌کنند. حضرت بر فرهنگی تأکید می‌نمایند که از فرهنگ اشرافی اموی و عباسی جدا است تا حرکتی که با اسلام شروع شده، از طریق امویان و عباسیان از بین نرود. و این موضع‌گیری و تأکید حضرت صادق«علیه‌السلام» گمشده‌ی امروزِ ما نیز هست تا به روش آن حضرت، انقلاب اسلامی مبرّا از هرگونه اشرافیت، پایدار و پاک بماند.

 

2- سیره‌ی حضرت صادق«علیه‌السلام» نمونه‌ای از حیات توحیدی است در جمعِ بین دغدغه نسبت به مسائل اجتماعی و راز و نیازِ الهی و معارف عمیق عرفانی. لذا است که آن حضرت را در یکی از سه حالت «روزه‌داری» و «قیام عبادی» و «ذکر خدا» می‌یافتند تا در جمعِ سیاست و دیانت، راهنمای همه‌ی انسان‌های متعهد و دغدغه‌مند باشند.

 

3- زمان‌شناسی و توجه به ظرفیت زمانه و تلاش برای تعالیِ فرهنگی جامعه، به عنوان زیرساخت‌های لازم برای رسیدن به اهدافی که یک جامعه‌ی آرمانی به آن نیاز دارد، شخصیت بارز امام صادق«علیه‌السلام» بوده است. و لذا از یک طرف کارهای عمیق فرهنگی را به وسعت جهان اسلام مدیریت کردند در آن حدّ که هزاران شاگرد از علمای غیر شیعه در مکتب آن حضرت پروریدند؛ و از طرف دیگر با بصیرت تمام مواظب بودند که حرکتی از ایشان سر نزند تا عباسیان تصور کنند حضرت بر سر آن نوع حاکمیت با آن‌ها در رقابت‌اند.

 

4- امام صادق«علیه‌السلام» از یک طرف به هیچ‌وجه از شهادت نمی‌هراسیدند، ولی برای ظهور حقیقت اسلام با خلیفه‌ی غاصب، مقابله‌ی مستقیم نداشتند، و امیدوار بودند در مسیری که گشوده‌اند، پیروزی برایشان پیش خواهد آمد. روشی که از یک طرف خواب را از چشمان منصور دوانقی – آن مزوّرِ خون‌خوارِ مقدس‌نما- ربوده بود و از طرف دیگر، هیچ کاری در مقابل امام نمی‌توانست انجام دهد. این همان بلایی است که نظام اسلامی با رهنمودهای ولیّ فقیه بر سر سناتورهای آمریکایی و اسرائیل و آل سعود آورده است؛ که با نظر به سیره‌ی حضرت صادق«علیه‌السلام» چنین حضوری در این عالم و در این تاریخ برای انقلاب اسلامی پیش آمده است.

 

5- ربیع حاجب، مکرراً نقل می‌کند که منصور دوانقی تصمیم به قتل حضرت صادق«علیه‌السلام» می‌گیرد و حضرت به صورت‌های مختلف، چنین امکانی را از منصور می‌گیرند، که تفصیل آن را می‌توان در کتاب‌هایی مثل «ارشاد» مفید دنبال کرد.

 

6- دوران عمر حضرت صادق«علیه‌السلام» را که از سال 83 یعنی سال تولد آن حضرت شروع شد، می‌توان به چند دوره تقسیم کرد: یک دوره تا زمانی که در کنار پدر خود قرار داشتند و همراه پدر، به شام احضار شدند و ناظر بر محاجه‌ی حضرت باقر«علیه‌السلام» با هشام بن عبدالملک بودند. و دوره‌ی دوم که با امامت حضرت، از سال 114 شروع شد و ابتدا با حاکمان اموی درگیر بودند و سپس با حاکمان بنی‌العباس، که حضرت ظریف‌ترین موضع‌گیری‌ها را در این دوران داشته‌اند؛ زیرا دوران انتقالِ حاکمیت بنی‌ امیه به بنی‌العباس است.

 

7- در راستای بصیرت حضرت نسبت به دوران انتقال حاکمیت بنی‌امیه به بنی عباس، داریم که ابوسلمه حفص بن سلیمان، تصمیم گرفت جریان بنی‌العباس را به علویان برگرداند. لذا دو نامه یکی به امام صادق«علیه‌السلام» و دیگری به عبداللّه‌بن حسن بن حسن بن علی«علیه‌السلام» فرستاد. حضرت صادق«علیه‌السلام» که متوجه‌اند نباید در بستر افرادی مثل ابوسلمه حفص بن سلیمان، حرکت کنند، نامه‌ی او را بدون آن‌که مطالعه نمایند در مقابل نامه‌رسان آتش زدند و این شعر را خواندند:

ای که آتشی می‌افروزی و روشنایی آن برای دیگری است/ و ای هیزم‌چینی که هیزمِ دیگران را فراهم می‌کنی

ولی عبداللّه بن حسن، دعوت ابوسلمه را قبول کرد و تصور نمود فرزند او یعنی محمدِ نفس زکیّه، مهدیِ امّت است و حضرت صادق«علیه‌السلام» به او تذکر دادند که این تصور باطلی است و فریب نخورد؛ ولی او نپذیرفت. و بعداً معلوم شد که حضرت متوجه بودند بنی‌العباس شرایط را از قبل برای خود شکل داده‌اند و نباید در دام رقابت با آن‌ها افتاد.

 

8- راهی که امام صادق«علیه‌السلام« در مقابل شعیان گشودند، راه فعالیت‌ فرهنگی صحیح در بدترین شرایطی است که منصور دوانقی ایجاد کرده بود و این شبیه راهی است که حضرت امام حسین«علیه‌السلام» در شرایط حاکمیت یزید و عبیداللّه در مقابل بشریت گشودند که آن، گشودن راهِ شهادت بود. راهی که حضرت صادق«علیه‌السلام» جهت فعالیت فرهنگی گشوده‌اند هنوز در تاریخ ما درست تعریف نشده، زیرا تاریخ صدساله‌ی گذشته‌ی ما در بین شهادت و سعادت واقع شده است و شهادت، تواناییِ رساندن پیام مجاهدان را در آن تاریخ دارا بود. ولی راه امام صادق«علیه‌السلام» در ادامه‌ی فرهنگ شهادت و شهیدشدن، ظهورِ هویت فرهنگی است که شهداء برای تحقق آن فرهنگ، شهادت را برگزیدند و آن راهِ عبور از فرهنگ یزیدی است که بعد از رسواییِ یزید از طریق شهدائ به صحنه‌ی تاریخ می‌آید. و نیز راهِ عبور از فرهنگ استکباری است که بعد از رسواییِ استکبار گشوده می‌شود.

 

9- منصور دوانقی قسم یاد کرده بود تیره و تبارِ خلیفه‌ی اول و دوم را بر خاندان علی‌بن‌ابیطالب«علیه‌السلام» برتری دهد و بینی علویان را به‌زعم خود بر خاک بمالد. زیرا جایگاه و تأثیر آن خاندان را احساس کرده بود. ولی از روش امام صادق«علیه‌اسلام» و تأثیر حضور تاریخی آن غافل بود. چیزی که خانم کلینتون و آقای ترامپ و سناتورهای آمریکایی و آل سعود و نتانیاهو نیز در مقابله با جمهوری اسلامی از آن غافل‌اند.

 

10- هنوز برای ادامه‌ی انقلاب اسلامی در این تاریخ و در مقابل پیچیدگی‌های نظام استکباری، جابربن یزید جعفی‌ها که در فرهنگ خاص اهل‌البیت«علیهم‌السلام» مقابل امویان و عباسیان پروریده شده بودند، به صحنه نیامده‌اند که بتوانند صاحب سرّ انقلاب اسلامی باشند و ظرفیت تاریخی که انقلاب اسلامی در آن ظهور کرده است را درک کنند و با مردم تا رسیدن به ظرفیت لازم مدارا نمایند. تشکل‌های ساده‌ای که امروز در صحنه‌اند؛ هنوز قدرت ادامه‌ی انقلاب اسلامی را در جهانِ پیچیده‌ی استکباری به‌دست نیاورده‌اند.

جابر بن یزید جعفی هجده سال در خدمت امام باقر (علیه السلام) بود. وقتی می خواست به کوفه برگردد، از حضرت باقر(علیه‌السلام) خداحافظی کرد و با حالت سرور و خوشحالی خارج شد. نعمان بن بشیر می گوید: « من و جابر، هم کجاوه بودیم و به طرف کوفه می رفتیم. آن روز جمعه بود و ما نماز خود را در محلی به نام«اُخیرجه»،خواندیم و راه افتادیم. در این حال مردی بلند قامت و گندمگون رسید و نامه ای در دست داشت که آن را به دست جابر داد. جابر نامه را گرفت و بوسید و بر چشم خود گذارد. نامه از طرف حضرت باقر(علیه‌السلام) بود و هنوز مهر آن حضرت خشک نشده بود. جابر گفت : «چه زمانی این نامه را از مولایم گرفته‌ای ؟!» گفت: « همین ساعت» پرسید: « بعد از نماز جمعه یا قبل از نماز؟» آن مرد گفت: « بعد از نماز» خیلی تعجب بود که در این زمان کوتاه، آن مرد این همه فاصله را طی کرده بود. با خواندن نامه، چهره اش گرفته شد.

سپس نامه را در جایی محفوظ کرد و دیگر من جابر را مسرور و خندان نیافتم تا به کوفه رسیدیم. هر یک از ما به خانه خود رفتیم. شب اول را که گذراندم، صبح برای اکرام و احترام به دیدن جابر رفتم که با منظره ای عجیب مواجه شدم. دیدم جابر از خانه اش خارج شد، در حالیکه استخوانهای مکعب شکلی را به گردن خود آویخته و بر چوب بلندی سوار است و مانند دیوانگان کلمات نامفهومی به زبان می آورد و می گوید: « منصور بن جمهور کجاست؟ آن امیر غیر مأمور؟» و کلماتی از این قبیل. پس جابر یک نگاه بسیار پر معنا به من انداخت اما نه او کلامی به من گفت ونه من به او چیزی گفتم. از این حالت جنون که به جابر دست داده بود، گریه ام گرفت که در این هنگام بچه ها و مردم کوچه و بازار جمع شدند و جابر با همان وضعیت رفت تا به میدان بزرگی رسید. در آنجا شروع کرد با بچه ها بازی کردن و دور آنها گشتن. مردم هم گفتند: « جابربن یزید دیوانه شد. وضعیت این چنین بود. چند روزی بیشتر نگذشته بود که به خدا قسم نامه ای از طرف هشام آمد که به والی کوفه نوشته بود: « در کوفه کسی است به نام جابربن یزید جعفی. او را پیدا کن و گردن بزن و سر او را برای من بفرست!» والی کوفه که از مضون نامه اطلاع پیدا کرد، به همراهان و مشاوران خود گفت: « جابربن یزید جعفی کیست؟» چون جابر هجده سال بود که کوفه را ترک کرده بود. گفتند: « جابر مرد بافضیلت و عالم و راوی حدیث است. او به حج رفته و سپس دیوانه شده و روزها در میدان بزرگ شهر با بچه ها بر چوبی سوار می شود و بازی می کند. والی مدینه آمد و دید که جابر سوار بر چوبی است و با بچه ها مشغول بازی است. گفت : «الحمدالله که خداوند ما را از کشتن او در عافیت قرارداد.» جابر به همین حال شبیه جنون بود تا ایام گذشت و امام باقر (علیه اسلام )بعد از مدتی به شهادت رسید و دوازده سال از شهادت آن حضرت هم گذشت که یزید بن ولید خلیفه بنی امیه منصور بن جمهور را والی کوفه قرارداد. معلوم شد امام باقر (علیه السلام) در طی آن نامه به جابر دستور فرموده بود تا وقتی‌که والی کوفه منصور بن جمهور نشده، خود را به دیوانگی بزن تا جانت محفوظ بماند. [1]

جابربن یزید جعفی روحِ نهضت حضرت باقر«علیه‌السلام» را می‌شناخت و تشکیلاتِ خلیفه‌ی اموی متوجه‌ی شخصیت او شده بود و لذا دستور قتل او را صادر می‌کند و از این عجیب‌تر این‌که حضرت امام باقر«علیه‌السلام» از طریق یاران خود که در دربار اموی فعالیت داشتند، از آن حکم با خبر می‌شوند و به جابر آن دستور را می‌دهند. جابر آن‌چنان از جریانات زمانه و روحی که در آن تاریخ حاکم است، تحلیل‌های اساسی دارد که وقتی تصمیم می‌گیرد از حضرت جدا شود؛ عرض می‌کند سینه‌ام در رابطه با حفظ آن اسرار سختْ به تنگ آمده است - بدین معنا که حرف‌هایی بس اساسی و ارزشمند دارد که زمانه ظرفیت درک و رائه‌ی آن را ندارد- حضرت به او توصیه می‌کنند که هر وقت در چنین فشاری قرار می‌گیرد، به بیرون شهر برود و گودالی بِکَند و سخن خود را در گودال بگوید و سپس بر آن خاک بریزد. بدین معنا که اهدافی بس بزرگ و بلند در اختیار چنین افرادی است که می‌توانند افق‌های بسیار دور و دورتر را بشناسند. آیا یارانِ انقلاب اسلامی ظرفیت‌های خود را برای چنین بصیرت‌هایی آماده کرده‌اند تا وارد اصیل‌ترین برنامه‌ریزی‌ها بشوند؟

 

11- ابن شهر آشوب روایت می‌کند که منصور دوانقی، ابو ایوب جوزی را طلبید و در حالی‌که می‌گریست نامه‌ی والیِ مدینه را به سوی او پرتاب کرد و گفت جعفربن محمد فوت کرده و اضافه کرد؛ «دیگر کجا مانند او پیدا می‌شود». سپس به ابوایوب گفت: به والی مدینه نامه بنویس تا جانشین جعفربنمحمد را یافته و به قتل برساند. پس از چند روز پاسخ نامه رسید که حضرت صادق«علیه‌السلام»، منصور دوانقی و محمدبن سلیمان – والی مدینه- و عبداللّه بن جعفر- فرزند ناقص‌الخلقه‌ی آن حضرت- و موسی‌بن جعفر و حمیده مادر موسی را جانشین قرار داده. منصور پس از دریافت نامه گفت: این‌ها را که نمی‌توان کشت.

تحلیل این نوع بصیرت و زمان‌شناسی و موضع‌گیری را در آن شرایط تاریخی را به عهده‌ی شما می‌گذارد تا روشن شود مرز قاطعیت در مقابل کفر و نفاق و مرز عبور از حاکمی آن‌چنان خونریز چگونه باید تعیین شود که نه گرفتار لیبرالیسم گردیم و نه افراط‌گرایی، آن‌چنان که آینده‌ی تاریخی خود را نادیده بگیریم.

 

12- امروز نیز اگر تعالیِ فرهنگی مناسب انقلاب اسلامی شکل نگیرد و افق‌های قدسی و در عین حال، ضد استکباریِ آن درست تعریف نشود، دوباره بنی‌العباس‌ها از علویین تشخیص داده نمی‌شوند، و باز عوام‌فریبی و باز قرارگرفتنِ طالبان ثروت در جایِ صاحبان سیره‌ی علوی، و باز تحریف‌گرانِ مکتب امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» به جایِ جانشینان راستین حضرت امام.

 

13-امام صادق«علیه‌السلام» به عنوان رئیس مکتب جعفری، روحی را از طریق انقلاب اسلامی در این تاریخ ظهور دادند که منبع جوشش‌های عظیم انسانی‌اسلامی خواهد شد. جوشش‌هایی که عرفان و حماسه را به صحنه می‌آورد تا انسان‌ها از یک طرف از لیبرالیسم و زیر پاگذاردنِ ارزش‌های الهی فاصله بگیرند؛ و از طرف دیگر گرفتار افراط‌گرایی و بی‌حکمتی و غفلت از درک تاریخیِ خود نگردند. این راهی است که امام صادق«علیه‌السلام» در این تاریخ در مقابل ما گشودند.

 

14-امام صادق«علیه‌السلام» مواظب‌اند در راستای مقابله با امویان در بستر بنی‌لعباس قرار نگیرند و در نتیجه ابتکار عمل خود را از دست بدهند. همچنان‌که نظام اسلامی مواظب بود در شبکه‌ی آمریکایی مقابل با داعش قرار نگیرد و از این جهت تفکر در سیره‌ی حضرت صادق«علیه‌السلام» با نظر در تاریخی که قرار داشتند، زمینه‌ی فهمِ تاریخ امروز ما خواهد شد تا بفهمیم مشکلات ما چیست و چگونه می‌توان آن‌ها را رفع کرد. فرهنگ مدرن صورت کاملی از منصور دوانقی است، همان‌طور که صدامع صورت کاملی از یزید بود. و همان‌طور که به کمک سیره‌ی حضرت سیدالشهداء«علیه‌السلام» از صدام عبور کردیم، با مدّ نظرقراردادنِ سیره‌ی امام صادق«علیه‌السلام» می‌توانیم از حیله‌های فرهنگ مدرن با همه‌ی پیچیدگی‌هایی که دارد، عبور کنیم.

 

15- مشکل جامعه‌ی ما در مواجهه با غرب، مشکلِ هویت است که مروز با رجوع به حضرت صادق«علیه‌السلام» به عنوان رئیس مکتب جعفری که هویت‌بخشِ فرهنگ تشیع است، رفع خواهد شد. نه آن‌که گمان شود مشکل هویت را با رجوع به غرب و عالِمانِ غرب‌زده که یک پا در این‌جا دارند و یک پا در آن‌جا، بتوانیم از این بی‌هویتیِ تاریخی که حتی فقر و بیکاری و بحرانِ خانواده‌های ما را نیز در بر گرفته؛ رهایی یابیم.

 

والسلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته

 

 

برگرفته شده از: ojeparvaz.blog.ir

 1 نظر

نه رواقی، نه گنبدی، حتی

09 مرداد 1395 توسط خادمین حضرت قاسم بن الحسن علیهماالسلام

نه رواقی، نه گنبدی، حتی
سنگ قبری سرمزار تو نیست
غیرمُشتی کبوتر خسته
خادمی، زائری، کنار تو نیست
بغضهایم کجا دخیل شوند
پس ضریحت کجاست آقاجان
روضه خوان ها چرا نمی خوانند
گریه ها بی صداست آقاجان
گنبدی نیست تا دلم بپرد
پابه پای کبوتران شما
کاش می شد که دانه ای گیرم
امشب از دست مهربان شما
حرف ِ گلدسته را نباید زد
تا حسودان شهر بسیارند
از شما خانواده آقاجان
درمدینه همه طلبکارند
حیف آن چاهها که حیدر کند
چقدر مادرت دعاشان کرد
عوض آن همه محبت ها
این مدینه چه خوب جبران کرد
کاش ایران می آمدی آقا
نزد ما اهلبیت محترمند
پیرمظلوم بی حرم، اینجا
پسران تو صاحب حرمند
کاش ایران می آمدی آقا
مُلک ری قبله ی ولا می شد
مثل مشهد برایتان اینجا
مشهد الصادقی بنا می شد
کاش ایران می آمدی آقا
قدمت روی چشم ما جا داشت
کاش خاک شلمچه و فکه
عطریاس عبایتان را داشت
کاش ایران می آمدی آقا
مردمش رأفت و حیاء دارند
ریسمان دست هم نمی بندند
همه دلهای با صفا دارند
کاش ایران می آمدی آقا
در مدینه غریب افتادید
من بمیرم برایتان؛ گیر ِ
عده ای نانجیب افتادید
کاش ایران می آمدی آقا
مردمش از مغیره بیزارند
حرمت گیسوی سپیدت را
در مدینه نگه نمی دارند
کاش ایران می آمدی آقا
نوکری تو کم ثوابی نیست
همه جا از فضائلت گویند
صحبت ازمجلس شرابی نیست

شاعر: وحید قاسمی

 1 نظر

اهل بیت و پیدایش مکتب جعفری

25 شهریور 1394 توسط خادمین حضرت قاسم بن الحسن علیهماالسلام

به دلیل نقش بی‌بدیل امام‌صادق(ع) در تشکیل و تکامل مکتب اهل‌بیت، از دیرباز تشیع را «مکتب جعفری» نیز خوانده‌اند. آنچه در پی می‌آید، پاسخ های امام صدر به پرسش هایی در همین زمینه است که در حاشیه پنجمین همایش مجمع پژوهش هاى اسلامى در قاهره،مطرح شده است.
***
شیعه از کجا آمده و چه زمانى ظاهر شد؟
ــ هر کس انسان دیگرى را به عنوان امام و رهبر خود بپذیرد، در حقیقت شیعه او شده است؛ یعنى از او پیروى مى‏کند و او را بر خود مسلط ساخته است. در آغاز اسلام گروهى از اولین مسلمانان از اهل بیت پیامبر(ص) پیروى کردند و آنها را امام و رهبر خود برگزیدند. از اینجا بود که اسم شیعه آل البیت را به دست آوردند. بسا خود پیامبر(ص) اولین کسى بود که این نام را بر شیعیان نهاد، آنگاه که او عده‏اى از بزرگان صحابه را که پیوند محکم و استوارى باعلى بن ابى‏طالب(‏ع) داشتند، «شیعه على» خواند.

نامگذارى حضرت رسول(ص) را مى‏توان در حدیث صحیحى که حاکم در کتاب شواهد التنزیل، عسقلانى در کتاب الصواعق، و طبرانى، دیلمى و ابن‏حنبل هر کدام در کتابهاى مناقبشان و سیوطى در تفسیر الدرُالمنثور آورده‏اند، مشاهده کرد، آنجا که پیامبر(ص) مى‏فرماید: «یا على، ستأتى یوم القیامه انت و شیعتک راضیین مرضیین: اى على، روز قیامت تو و شیعیانت وارد مى‏شوید، در حالى که هم شما از خداوند خشنودید و هم خداوند از شما خشنود است.» افرادى چون سلمان فارسى، مقداد، عمار، جعفر بن ابى‏طالب، ابوذر، از شیعیان حضرت على(‏ع) بودند. از زنان نیز مى‏توان از ام‏المؤمنین ام‏سلمه، ماریه قبطیه و حضرت فاطمه‏(س) نام برد.

ادامه »

 نظر دهید »

نشانه‌شناسی مکتب امام صادق(ع)

01 شهریور 1394 توسط خادمین حضرت قاسم بن الحسن علیهماالسلام

نشانه‌شناسی مکتب امام صادق(ع) از منظر آیت‌الله مکارم‌شیرازی

چرا عنوان رئیس مذهب مربوط به امام صادق(ع) است؟

در آغاز سخن باید این مسأله مهم را مطرح نمود که چرا عنوان رئیس مذهب مربوط به امام صادق(ع) است؟ با اینکه امام ششم قائدتاً نباید این عنوان را داشته باشد، زیرا رئیس مذهب علی بن ابیطالب (ع) و به یک معنا شخص خاتم الأنبیاء رسول اکرم(ص) است.

برای آنکه آن حضرت خطاب به حضرت علی (ع) کرد و فرمود: «یا علی انت و شیعتک هم الفائزون»(ای علی ! تو و شیعیانت از رستگاران روز قیامت هستید).

بنابراین لقب شیعه را پیغمبر(ص) به پیروان مکتب حضرت علی(ع) داد، این قول در منابع شیعه و منابع اهل سنت نوشته شده است.

هم چنین باید اذعان نمود برای اینکه حضرت علی(ع) خانه نشین بود، نشر احکام به وسیلۀ آن حضرت کمتر اتفاق افتاد، در پنج سال حکومت هم آن حضرت گرفتار مشکلات، جنگ­‌ها و مخالفت‌ها بود.

دوران حضرت علی(ع) گذشت، دوران امام حسن(ع) و امام حسین(ع) با خفقان شدید از سوی بنی امیه طی شد و اجازه نشر احکام برای آن بزرگواران میسّر نبود.

دوران امام سجاد(ع) خفقان بیشتر گردید، و کار به جایی رسید که دشمنان اهل بیت(علیهم السلام) سفارش کرده بودند هر زمان شیعیان حضرت علی(ع) را در هر کجا، بیابان یا شهر.. پیدا کردند به قتل برسانند، لذا کسی جرأت نداشت بگوید من شیعۀ علی(ع) هستم یا اینکه به سراغ امام سجاد (ع) برود و از آن حضرت احکام و معارف اسلامی سوال کند، اگر کسی نامش علی بود ناچار بود نامش را مخفی کند، خفقان اینچنینی اجازه نشر احکام را نمی‌داد.

ادامه »

 6 نظر
  • 1
  • 2

مدرسه علمیه حضرت قاسم بن الحسن(ع) تهران

توضیح وبلاگ: در دنیای کنونی بیشترین ارتباطات در فضای مجازی صورت می گیرد و تأثیر به سزایی در افکارسازی دارد. با توجه به اینکه وظیفه اصلی طلاب این است که علم را برای تبلیغ و ترویج دین خدا بیاموزند و به سفارش ائمه اطهار (ع) تبلیغ دین در هر برهه زمانی باید بر اساس زبان و ادبیات همان زمان باشد، بنابراین یکی از مهمترین رسالت های طلاب، تبلیغ دین در فضای مجازی است. ان شاءالله با یاری امام زمان(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) بتوانیم سرباز حقیقی آن حضرت باشیم.

موضوعات

  • همه
  • مطالب آزاد
    • اخبار
    • حجاب و عفاف
    • تربیت فرزند
    • خانواده
  • انس با قرآن
  • اهل بیت علیهم السلام
    • احلی من العسل
    • درانتظار یار...
    • مکتب امام جعفرصادق(ع)
  • مناسبت ها
  • سلامت
  • در محضر استاد
  • مقالات و پژوهش ها
  • دفاع مقدس
    • پیام شهدا
  • احکام
    • پرسمان مذهبی
  • مسابقات
  • سخنان رهبر
  • سیاسی
  • ثبت نام

جستجو

آمار

  • امروز: 65
  • دیروز: 60
  • 7 روز قبل: 733
  • 1 ماه قبل: 2369
  • کل بازدیدها: 280983
اوقات شرعی

دانشنامه مهدویت

ستاره ها

با قرآن