ادب حضور
سالکان کوی دوست همواره خود را در پیشگاه حضرت حق می بینند و لحظه غفلت را بر خود حرام می دانند .نمونه ای از این توجهات را در متن زیر مشاهده کنید :
اى كسى كه ادّعاى مسلمانى و تصديق كتاب خدا و رسول او را دارى، و مدّعى هستى كه ملائكهاى بر تو گمارده شده كه تمام اعمال و گفتارت را مىنويسند، و خداوند- جلّ جلاله- از پشت سر آنان، بر تمام آنچه كه بر آنان آشكار و پنهان است مراقب بوده و آگاهى و اشراف دارد، و تاريكى شب نمىتواند چيزى را از او- سبحانه- بپوشاند، و نيز باور دارى كه خداوند همنشين بندگان خويش است، و تمام اعمال آنها را مىبيند، اگر همان گونه كه ادّعا مىكنى به اين امور اعتقاد دارى، مبادا تاريكى شب را غنيمت شمرده و مهيّاى رهسپار شدن در راههاى هلاكت بار سوء ادب گردى.
زيرا اگر در خوددارى كردن از عمل، ميان شب و روز فرق بگذارى، بدان كه مسلّما بنى آدم و مردم را مىپرستى، يا احترام آنها در نزد تو بيشتر از خداوندى است كه مالك و جبّار و قهّار و آگاه از اسرار، مىباشد. لذا وقتى شب تو را از ديد آنان مىپوشاند، مولايى كه همواره تو را مىبيند، در نزدت كوچك و بىارزش مىگردد.
اگر چنين هستى و خود را عاقل مىدانى، چگونه خود را مسلمان مىشمارى؟ و به حكم كدام عقل و دل اميد سلامتى در روز حساب را مىدارى؟
پس در بهبودى بيماريهاى دل و دين خود تأمّل نما، كه درد و بيمارىات بزرگ و پنهان است، و نيز بينديش كه چرا هدايت پذير نگشته و به پيشوايانى كه مىگويى به انوارشان رهنمونم، و از راه و روش آنان پيروى مىنمايم، اقتدا نمىنمايى، و نيز نظر كن ببين حالات و اوصاف آنان در شب ها چگونه بوده است كه تو با مغتنم شمردن غفلتها و پيروى از شهوات مانند چهارپايانى كه موظّف و مكلّف نيستند شب هايت را ضايع مىكنى.
نمونههايى از حالات معصومين عليهم السّلام در شب
در روايتی حبّه عرنى مىگويد: وقتى من و نوف در محوطه مسجد [يا: كاخ حكومتى] خوابيده بوديم، ناگهان در اواخر شب امير المؤمنين عليه السّلام را ديديم كه مانند شخص واله و سرگشته دست خويش را بر ديوار گذاشته و اين آيه را تا آخر تلاوت مىفرمود: إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ … حضرت اين آيات را مىخواند و مىگذشت. تا اينكه فرمود: اى حبّه، آيا خوابيدهاى يا بيدارى، عرض كردم: بيدارم. شما كه چنين مىكنيد، پس ما چگونه بايد باشيم؟ حضرت چشمانش پر از اشك شد و گريست. و سپس فرمود: اى حبّه، خداوند را مقامى است، و ما را در پيشگاه او جايگاهى، و هيچ كدام از اعمال ما بر او پوشيده نيست. اى حبّه، خداوند نسبت به تو و من از رشته رگ گردن نزديكتر است. اى حبّه، هيچ چيز نمىتواند من و تو را از ديد خداوند پنهان دارد.
سپس فرمود: اى نوف، آيا خوابيدهاى؟ نوف كه خوابيده بود از خواب بيدار شد و عرض كرد: نه خير، يا امير المؤمنين، بيدار نيستم، امشب بسيار گريستم. حضرت فرمود: «اى نوف، اگر در اين شب از خوف خداوند- عزّ و جلّ- بسيار گريستى، فرداى قيامت در پيشگاه خداوند- عزّ و جلّ- چشمانت روشن خواهد شد. اى نوف، هيچ قطرهاى از چشم انسان به خاطر ترس از عظمت خدا به زمين نمىريزد، مگر اينكه درياهاى آتش جهنّم را خاموش مىسازد. اى نوف، هيچ كس مقام و منزلتش بزرگتر و والاتر از كسى كه از ترس عظمت خدا بگريد، و در راه خشنودى خدا دوست و يا دشمن بدارد، وجود ندارد. اى نوف، هر كس در راه خرسندى خدا دوست بدارد، هيچ كس را بر محبّت او مقدّم نخواهد داشت، و هر كس در راه خشنودى خدا دشمن بدارد، خيرى به دشمنان خويش نمىرساند. اينجاست كه به حقايق ايمان كاملا نايل خواهيد شد.» سپس حضرت آن دو را پند و اندرز داد و موعظه نمود و در اواخر گفتارش فرمود: «پس از خداوند بيم داشته و بپرهيزيد، كه من شما را بيم دادم.» سپس در حال عبور مىفرمود: «خداوندا، اى كاش مىدانستم كه در حال غفلتهايم آيا از من روى گردانى، يا به من مىنگرى؟ و اى كاش مىدانستم كه در خواب طولانى و شكر و سپاس اندكم در برابر نعمتهايت، حالم چگونه است؟» حبّه مىگويد: به خدا سوگند، حضرت پيوسته بر اين حال بود، تا اينكه سپيده دم طلوع كرد.
ابى المقدام مىگويد: امام باقر عليه السّلام به من فرمود: «شيعيان و پيروان علىّ عليه السّلام تنها كسانى هستند كه رنگ پريده [و يا: لاغر]، و بدنهايشان آب رفته و خشكيده، و لبانشان [از بسيار ذكر گفتن] خشكيده، شكمهايشان تو رفته، رنگهايشان پريده و چهرههايشان زرد باشد. و هنگامى كه تاريكى شب آنان را فرا مىگيرد، زمين را به عنوان رختخواب برگزيده، و با پيشانىهايشان به زمين روى آورده و سجده كنند. سجدههايشان زياد و طولانى، و اشكهايشان فراوان، و دعايشان بسيار، و گريستنشان زياد است، مردم شادمانند و ايشان نگران.»
اينك مىگويم: اگر توفيق پيمودن اين راه با بهرهگيرى از مركب شب براى تو ميسّر شد، همان گونه باش كه مولايمان علىّ بن ابى طالب عليه السّلام بيان فرموده و معرفتت به مولايى كه در پيشگاهش قرار دارى اقتضا مىكند. كه آن بزرگوار عليه السّلام فرمود: «اگر از انجام كار خير ناتوان گشتى، از انجام دادن كار شرّ عاجز باش.» همچنين نفس خويش را كه خواهان خوابيدن است و به همين خاطر از خدمت و بندگى مالك و سلطان خويش كاهلى و تنبلى مىنمايد، امتحان كن و ببين كه آيا ادّعايش درست است، و يا به باطل و دروغ ادّعا مىكند. ببين اگر يكى از دوستان يا خادم پادشاهى از پادشاهان سراى فريب دنيا به سوى تو بيايد، يا حاجت كوچكى از حوايج خرد و بىارزش دنيوى را كه تو خواهان آن هستى.- دنيايى كه لذّتش فانى مىگردد و پيامدها و گناهانش مىماند- براى تو پيش بيايد، آيا تنبلى و خوابيدن را بكلّى ترك نمىگفتى؟ پس حال كه اين را از نفس خويش شناختى، بر حال خود گريه كن، زيرا يا قلب تو مريض است، يا در عقايد دينىات ضعيف هستى، پس به درگاه خداوند- جلّ جلاله- توبه نما، و از او درخواست كن كه از تو درگذشته، و سعادتمندى دينى و دنيوىات را كامل گرداند، كه آن دو تنها در مراقبه و پاييدن مقام جليل الهى حاصل مىشود.
وقتى خواستى بخوابى- چه خواب بر تو غلبه كرده باشد، و يا در حالت اختيار بوده و تمايل به خوابيدن داشته باشى- بدان كه خواب عبارت است از مرگ بيدارى، و وفات اعضا و جوارح از زندگانى و استقامت در انجام امور مربوط به خود……….
برگرفته از کتاب ادب حضور، نوشته سیدابن طاووس،ترجمه م-ر،1جلد،ص500، انتشارات انصارى - قم، چاپ: اول، 1380ش.
مخصوص طلاب
»زكاة العلم نشره»
گستردن علم، زكاتِ لازمِ عالمان است، بايد ديد كه علم چگونه نشر مييابد و گسترش پيدا ميكند. يقيناً علمِ يك دانشمند حوزوي يا دانشگاهي، تنها با تدريس و تأليف و تدوين، منتشر نميشود؛ چه در اين صورت با وجود اين همه كتاب و مؤلفان آنها ديگر از نيازمندان علم كه جاهلانِ جامعه اند، اثري نبود.
بنابراين گذشته از تدريس و تدوين، عنصر بسيار مهمّي به نام عمل بايد در كار باشد كه فقدان او مانع از انتشار علم است.
از اين رو بزرگان اخلاق ميگويند: اگر از هر دويست درهم، پنج درهم به عنوان زكات، پرداخته ميشود، از هر دويست حرفي كه انسان فرا ميگيرد و به علم خود ميافزايد نيز لااقل به پنج مورد بايد عمل كند. وگرنه صِرف تعليم و تدريس و يا تأليف و تدوين كه در قبالِ وجه تدريس يا حق تأليف صورت ميگيرد، كاري است آسان بلكه گاه تجارتي است پر سود كه هرگز به پرداخت زكات، نميانجامد و نشر علم را در پي ندارد.
صاحب يك علم، ممكن است از رهگذر تأليف و تدريس به نان و نام و شهرت فراوان دست يابد، همچنان كه يك تاجر، با استفاده از شيوه ها و فرصت هايي زودگذر چه بسا بر اعتبارات بانكي و جنس هاي انباري خود بيفزايد و در ميان توانگران، سري پيدا كند. آيا اين دو، به رشد و نمو و فربهي رسيده اند يا درگير آماس علمي و تجارياند؟
جوانان مؤمن و با ارزش جامعه اسلامي بايد از اوان جواني در صحنه هاي مختلف به ويژه در ميدان علم و اخلاق به پرداخت زكات عادت كنند و از هر دويست سخني كه ميگويند، حداقل پنج مورد را به زينت عمل بيارايند تا رشدي اگر چه آهسته امّا پيوسته در جانشان آغاز شود و در منتهاي بالندگي به تجرّد علمي و عملي بار يابند. وگرنه انساني كه تنها مطالبي را ميگويد و مينويسد و اهل عمل به آنها نيست، ديري نميپايد كه با انبوه اصطلاحاتِ علمي گرفتار آماس ميشود و آن تورّم را به خطا فربهي ميپندارد و براي درمان اين بيماري، قدمي برنميدارد.[برگفته از کتاب صورت و سيرت انسان در قرآن – آیه الله جوادی آملی - صفحه 168]
هولوکاست واقعی؛جنگ علیه جمعیت(1)
جمعيت همواره از مهمترين اركان جوامع انساني و اساس شكل گيري تمدنها است. اقتدار اقوام و ثبات كشورها با تعداد نفوس آنها و بزرگي سرزمين و امكانات تحت اختيارشان ارزيابي ميشود و حق حاكميت با جمعيت بيشتر است. جوامع پر جمعيت عموماً موفق به حفظ استقلال خود هستند و تمدنهاي بزرگ و پايدار متعلق به ملتهای بزرگ و توانمند است. در مكاتب بزرگ الهي نیز قداست نفوس انساني و حفظ بقاي آنان از اصول اوليه است و تعرض به جان آدمي و جلوگيري از تولد انسانها از گناهان كبيره به شمار ميآيد. در دین مبین اسلام، انسان، مهمترين مخلوق خداوند و خليفه او بر روي زمين است . قرآن کریم، در تجليل از مقام انسان میفرماید: «كسي كه انساني را بكشد گويا همه مردم را كشته است و كسي كه انساني را زنده كند گويا همه انسانها را زنده كرده است» . بنابراين انسان، ناموس خلقت شناخته شده و قدر و شأن او بعد از عظمت پروردگار، بالاترين منزلت است؛ به همين جهت حفظ جان آدمي وظيفه همگان میباشد و هيچكس حق كمترين تعرض به آن را ندارد.
واقعيتهای تاريخي نشان میدهند كه اساس ومبنای شكلگيري برنامه های تنظيم خانواده كه همواره مورد توجه و حمايت سازمانهای بين المللي و قدرتهای بزرگ جهاني از جمله آمريكا بوده است، از نوعي سلطه طلبي و برتري جویی قدرتهاي بزرگ جهاني آغاز و با گذشت زمان رنگ و لعاب كمكهای بشردوستانه و رفاهي و توسعه اي به خود گرفته است. جمعيت شكني و تلاش براي كاهش جمعيت كشورهاي ديگر و پيرسازي ساختار جمعيتي، رويكرد پايدار كشورهاي استعمارگر است تا اهداف خود را با هزينه كمتري پيگيري كنند؛ اين رويكرد سالهاست از سوي سلطه گران جهاني به ويژه آمريكا و رژیم صهيونيستی اسرائیل تعقيب میشود اما همواره با نمايش برنامه های انساندوستانه و خيرخواهانه از طريق سازمانهای جهاني نظير سازمان بهداشت جهاني و يونيسف و… در كشورهاي در حال توسعه، خود را مبرا ساخته و علت اصلی مشکلاتی نظیر فقر، بیماریهای واگیردار، فحشا، فروپاشی خانواده یا کمرغبتی جوانان به ازدواج در اين كشورها را كثرت جمعیت آنها القا میكنند و مقصر اصلی، توده مردم و تعالیم دینی معرفي میشوند که اتفاقاً با افزایش جمعیت مخالفتی ندارند. آنچه در اين میان مورد غفلت جدی قرار میگیرد، وجود دستهای پنهان و آشکارقدرتهاي بزرگ در توزیع نابرابر ثروت و سیاستهای اقتصادی اين قدرتهاست.
جمعيت ايران در دو دوره قبل وبعد از انقلاب با اعمال سياستهای كاهش جمعيت، دچار تغييرات قابل توجهي شده است. به گفته صاحبنظران، جمعيت ايران به زودي از ساختار سني جوان كه نتيجه رشد جمعيت در دهه اول بعد از انقلاب بود، به سوي سالخوردگي پيش میرود. جمعيت زير 15 سال كشور در اثر تاخير در ازدواج، ميل به خانواده های كوچكتر و عوامل مختلف دیگر رو به كاهش است و جمعيت در سن فعاليت و بالاي 65 سال افزايش میيابد.
سالخوردگي جمعيت با همه تبعات سنگين مالي و غيرمالي كه براي كشور و نسلهای جوان آينده خواهد داشت، يكي از دهها آفت كاهش جمعيت است. كاهش جمعيت در سن كار، افزايش مهاجران خارجي و از همه مهمتر تهديدهاي فرهنگي و امنيتي، آسيبهای قابل پيشبيني و مهمي هستند كه بايد تماماً مورد توجه مردم و مسئولان قرار گيرد. وظيفه مسئولان، شناخت مشكلات، نيازها و مسائل پيش روي سياستگذاري، برنامه ريزي، بررسي راهكارهاي مؤثر و اقدامات جدي براي جلوگيري از ادامه كاهش جمعيت است و وظيفه مردم متعهد و مسلمان كشور به خصوص جوانان، آگاهي از موقعيت جمعيتي در آينده و همت براي پيشگيري از آسيبهای آن از طریق ازدواج به موقع و فرزندآوري و رشد باروري بيشتر میباشد. البته اين توجه به معناي غفلت از كيفي بودن جمعيت در هر شرايطي نيست.
و در همین راستا مقام عظمای ولایت حضرت امام خامنه ای فرموده اند :
من معتقدم كه كشور ما با امكاناتي كه داريم ميتواند صد و پنجاه ميليون نفر جمعيت داشته باشــد. من معتقد به كثرت جمعيتم. هر اقدام و تدبيري كه ميخواهد براي متوقف كردن رشد جمعيت انجام بگيرد بعد از صد و پنجاه ميليون انجام بگيرد.
سياست تحديد نسل در يك برهه اى از زمان درست بود يك اهدافى هم برايش معين كردند. آنطورى كه افراد متخصص و عالم و كارشناسان علمىِ اين قسمت تحقيق و بررسى كردند و گزارش دادند ما در سال 71 به همان مقاصدى كه از تحديد نسل وجود داشت رسيديم. از سال 71 به اين طرف بايد سياست را تغيير ميداديم خطا كرديم تغيير نداديم. امروز بايد اين خطا را جبران كنيم. كشور بايد نگذارد كه غلبه ى نسل جوان و نماى زيباى جوانى در كشور از بين برود و از بين خواهد رفت اگر به همين ترتيب پيش برويم آنطورى كه كارشناسها بررسى علمى و دقيق كردند. اينها خطابيات نيست اينها كارهاى علمى و دقيقِ كارشناسىشده است. اگر چنانچه با همين وضع پيش برويم تا چند سال ديگر نسل جوان ما كم خواهد شد كه امروز قاعده ى جمعيتى ما جوان است و به تدريج دچار پيرى خواهيم شد بعد از گذشت چند سال جمعيت كشور هم كاهش پيدا خواهد كرد چون پيرى جمعيت با كاهش زاد و ولد همراه است. يك زمانى را مشخص كردند و به من نشان دادند كه در آن زمان ما از جمعيت فعلیمان كمتر جمعيت خواهيم داشت. اينها چيزهاى خطرناكى است اينها را بايستى مسئولين كشور بجد نگاه كنند و دنبال كنند. در اين سياست تحديد نسل حتماً بايستى تجديدنظر شود و كار درستى بايد انجام بگيرد. اين مسئله ى افزايش نسل و اينها جزو مباحث مهمى است كه واقعاً همهى مسئولين كشور نه فقط مسئولين ادارى روحانيون كسانى كه منبرهاى تبليغى دارند بايد در جامعه درباره ى آن فرهنگسازى كنند از اين حالتى كه امروز وجود دارد يك بچه دو بچه بايد كشور را خارج كنند. رقم صد و پنجاه ميليون و دويست ميليون را اول امام گفتند و درست هم هست ما بايد به آن رقمها برسيم». (بیانات، در دیدار مسئولان و كارگزاران نظام 3/5/1391)
برگرفته از کتاب «جمعیت ایران افزایش یا کاهش ؟/نوشته اکرم حسینی مجرد »
سلام بر حسین علیه السلام
يكي از آداب دوست داشتني سبك زندگي حسيني همين ياد كردن از عطش حضرت حسين سيدالشهداء، هنگام نوشيدن آب گواراست.
تصوير زيبايي است؛ جواني را مي بيني كه مشغول يكي از امور گوناگون زندگي است؛ تحصيل يا ورزش و يا تفريح و سرگرمي و… تشنه اش شده آب مي نوشد! انگار همه چيز از شتاب مي افتد، همه چيز رنگ مي بازد و او آرام و با احساس و عاطفه مي گويد: “سلام بر حسين” و “به فداي لب عطشان حسين” و يالعن مي كند: “لعنَ اللهُ قاتلَ الحسين”
اين كه تاثير اين رفتار در ملكوتِ او و اطرافش و حتي نسلش دقيقا به چه ميزان و مقدار است، از عهده عقل و دانش ما بر نمي آيد اما مسلم است كه بركتي شگرف، دنيا و آخرت او را تحت تاثير قرار مي دهد. اين را از ثواب تك تك رفتارهاي پر خير و بركت او در اين حال مي شود حدس زد؛ اعم از ادب به امام حسين، يادآوري عطش و مظلوميت او، فرزندان و يارانش اما فقط حدس! چون خداي سبحان در مورد امام حسين سنگ تمام مي گذارد و حد لطف و عنايت خدا به دوستدار حسين از عقول امثال من خارج است اما براي تقريب به ذهن روايتي معتبر را از كتاب شريف “كامل الزيارات” ابن قولويه قمي، در باب ثواب يادكردن از عطش امام حسين عليه السلام هنگام نوشيدن آب و لعن كردن قاتلانش تقديم مي كنم. به اين اميد كه اين رفتار حسنه را بيش از گذشته اِظهار و ترويج كنيم و ادب و عرضِ ارادت مان را به سيدالشهداء عليه السلام بيشتر و بيشتر كنيم.
حديث از امام صادق عليه السلام است.
حدّثني محمدُ بن جعفر الرَزّاز الكوفي، عن محمدبن الحسين، عن الخشّاب، عن علي بن حسّان، عن عبدالرحمن بن كثير، عن داود رقّي؛
قال: كنتُ عندَ ابي عبدالله [عليه السلام] إذ استسقي الماء، فلما شربه، رأيته؛ قد استعبر واغْرَ و رَقت عيناه بِدُمُوعِهِ
داود رقّي مي گويد: من محضر امام صادق عليه السلام مشرف بودم. حضرت آب طلب كردند و همين كه آب را نوشيدند؛ ديدم امام منقلب شد و حالت گريه پيدا كرد و دوچشم مباركش پر از اشك شد.
ثمّ قال لي: يا داود"لعنَ اللهُ قاتلَ الحسين”
سپس به من فرمودند: اي داود خدا لعنت كند قاتل حسين را.
فَما من عبدٍ شرِبَ الماءَ، فَذكرَ الحسين [عليه السلام] و لَعَنَ قاتلَه الّا كتب الله له مائة الف حسنة و حطّ عنه مائة الف سيئة و رفع له مائة الف درجة و كانّما أعتق مائة الف نسمة و حشره الله تعالى يوم القيامة ثلج الفؤاد
بنده اي نيست كه آب بنوشد و حسين عليه السلام را ياد نموده و قاتلش را لعنت كند مگر اينكه خدا
صدهزار حسنه برايش مي نويسد و
صدهزار گناه از سيئات او را پاك مي كند و او را
صدهزار درجه معنوي بالا مي برد و با اين عمل گويي او
صدهزار برده را آزاد كرده و
خداي متعال روز قيامت او را با دلي شاد و آرام [در آن محشر سوزان با دلي بسيار خُنك -ثلج الفؤاد- و نه جگري تفديده!] محشور مي كند.
شايد اينها همه از اجابت دعاي مادرش باشد.
صل الله عليك يا اباعبدالله
مرادی
غدير و عاشورا تحريفپذير نيستند
آیه الله جوادی آملی |
مکافات عمل
چرا ما تا گناه میکنیم خدا حالمان را می گیرد ولی بقیه هر چه هم گناه می کنند خدا کاری به کارشان ندارد ؟
تازه برای ما شعر هم ساختند که هر که در این جام مقرب تر است جام بلا بیشترش می دهند !!!!!!!!!!
جواب ) مثلا شما در حال خوردن یک استکان چای هستید، ناگهان عطسه تان می گیرد و لکه های چای به عینک و لباس شما و فرش می پاشد. شما عینک را سریع پاک می کنید و بعد لباس را می شویید ولی شستن فرش را برای عید می گذارید. پس اول عینک، بعد لباس و شب عید، فرش را می شویید. خدا می فرماید که بعضی انسان ها مثل بلور هستند که تا خلاف بکنند خداوند آنها راگوشمالی می دهد. خدا می فرماید: اگر مصیبت به تو رسید بخاطر اشتباهی است که کرده ای. پس زکات ندادید ، خدا باران را قطع کرد زیرا شما انسان خوبی هستید. بعضی ها کارهای اشتباه می کنند ولی خدا به آنها کاری ندارد. مثل شاه که خدا به او کاری نداشت. خدا می فرماید: قرار دادیم برای هلاک موعدی را .بعضی ها خدا تا آخر عمر به آنها کاری دارد مثل صدام. خدا می فرماید: به بعضی از مجرمین کاری نداریم و آنرا برای آخر کار می گذاریم.
ممکن است که پلیس یک گرم مواد مخدر را طعمه کند و از فردی نگیرد تا به منبع اصلی آن برسد ولی نمی توان گفت :چرا پلیس یک گرم مواد مخدر را نگرفت ؟ گاهی خدا به شما کاری ندارد و نتیجه را برای ثلث آخر گذاشته است.
فردی خانم زیبایی را دید و به دنبال او رفت و ناگهان صورتش به دیوار خورد و خراشیده شد و برگشت. امام صادق(ع) علت خونی شدن صورتش را پرسید و او توضیح داد. امام فرمود :چون خدا تو را دوست داشت، سریع تو را برگرداند. عده ای می گویند که چرا کانادا که مردم زکات نمی دهند باران می بارد؟ اگر مومن زکات ندهد باران نمی آید ولی کار کانادا به آخر می افتند که کار سخت تر است. وقتی می خواهیم عینک را تمیز کنیم با دستمال کاغذی تمیز می کنیم ،وقتی می خواهیم لباس را تمیز کنیم باید آنرا فشار دهیم ولی وقتی می خواهیم فرش را تمیز کنیم باید با بیل و … بشویم که کار سخت تر است.
روایت داریم که بعضی از انسان های مومن، بد جان می دهند تا گناهان کوچک شان بخشیده شود. بعضی جنایت کارها هم راحت می میرند زیرا کارهای خوبی داشته اند و خدا می خواهد مزد کارهای خوب شان را در همین دنیا بدهد که در آخرت به آنها بدهکار نباشد. اگر ما اسراف کردیم و خدا به ما کاری نداشت یا نماز نخواندیم و خدا به ما کار نداشت ،علتش این است. که خدا حساب ما را برای آخر کار گذاشته است.
پس کسانی که مال دارند باید زکات بدهند و کسانی هم که مال ندارند باید از آبرویشان مایه بگذارند. ممکن است که مجرمی باشد که زندگی اش خیلی خوش است و خدا هم به او کاری نداشته باشد این مثل همان فرض است که فعلا به شستن فرش کاری نداریم ولی معنایش این نیست که ما نمی خواهیم را بشوییم. ما می خواهیم زمانی به حساب فرش برسیم.
پس خداوند انسانهای مومن را زود گوشمالی می دهد. یک فرد زرنگ اگر نمره هجده بگیرد ،معلم او را سرزنش می کند در حالیکه ممکن است که معلم به یک شاگرد تنبل کاری نداشته باشد. اگر دکتر به بیماری بگوید که هر چه می خواهی بخور، معنایش این نیست که بیمار خوب شده است بلکه معنایش این است که کار از کار گذشته است. پس اگر خدا به فرد کافر کاری ندارد معنایش این نیست که او را دوست دارد بلکه معنایش این است که می خواهد حسابی او را گوشمالی بدهد.
حجه الاسلام قرایتی - سمت خدا