اسلام وراثتی
شاید این سوال برای همه ما به وجود آمده باشد که درست است که مسلمانیم ولی آخر این اسلام ما چه ارزش و بهایی دارد ما این اسلام را از والدین خود به ارث بردیم ،آن اسلامی ارزشمند است که با تحقیق و تفحص حاصل شده باشد . بهتر نیست که ما دینمان را کنار بگذاریم و بعد از تحقیق به نتیجه برسیم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
(آقای ماندگاری جواب می دهند :)
آیا وراثتی بودن، دلیل بر بی ارزشی است؟ هر چیزی که به ارث برسد ارزش ندارد؟ صرفا وراثتی بودن نمی تواند دلیل بی ارزشی یا با ارزشی باشد. مثلا اگر شما زمینی از پدرتان به ارث می رسید آنرا کنار می گذاشتید و می گفتید که باید در مورد آن تحقیق بکنم که چرا به من ارث رسیده است؟
ایشان در مورد این زمین به ارث رسیده به سه طریق می تواند تحقیق کند: 1- خودش کارشناس زمین باشد. 2- خودش کارشناس نباشد و سراغ کارشناس برود و ارزش آنرا بفهمد. 3- نه خودش کارشناس است و نه دسترسی به کارشناس دارد. وقتی می بیند که عده ای می خواهند این زمین را از جنگش در بیاورند، معلوم می شود که این زمین ارزش دارد. به فرض که قبول کنیم اسلام این آقا وراثتی است. صرف وراثتی بودن چیزی ،نه ارزش است و نه ضد ارزش. یا شما خودتان کارشناس دین هستید و اسلام را بررسی می کنید و می بیند که اسلام مطابق روز است و اسلام را نگه می دارید. یا اینکه سراغ یک کارشناس دین می روید و ارزش های اسلام را می پرسید تا ببینید که باید آنرا نگه دارید یا خیر. راه سوم این است که بفهمی چرا تمام دشمنان خدا دنبال این هستند که اسلام را از شما بگیرند. زیارت ، محرم،عزاداری و نماز را از ما بگیرند. شما فکر نمی کنید که اینها گوهری است که آنها می خواهند از ما بگیرند؟ ایشان از هر روشی که برود ارزش اسلام را متوجه می شود. پس شما از نگاه سارقان اسلام می توانید بفهمید که اسلام چقدر ارزش دارد. چرا تمام شبکه های ماهواره ای و سایت ها دشمن می خواهد اسلام را از جوانان ما بگیرند؟ آنها می خواهند اسلام را از شما بگیرند و شما را خلع سلاح کنند.
سه عامل مهم در ایجاد حادثه کربلا
عامل اول این است که بنی امیه کاری کرده بودند که اهل بیت را از جامعه ی دینی منزوی کرده بودند یعنی کاری کرده بودند که مردم احساس نیاز به اهل بیت نکنند. امیرالمومنین 25 سال خانه نشین شدند و در پنج سالی که حکومت کردند مجبور بودند جنگ های سنگین داشته باشند. امام حسن (ع) را مجبور کردند که با معاویه صلح کند. امام حسین(ع) ده سال امامت داشتند ولی کسی به سیدالشهدا مراجعه نمی کرد. بنی امیه کاری کرده بود که مردم احساس نیاز به مرجعیت علمی اهل بیت نداشته باشند. آنها خودشان مکتب های زیادی باز کرده بودند و می گفتند که نیازی به مکتب اهل بیت نیست. در کتاب وسایل الشیعه شیخ حُر عاملی، 35 هزار حدیث فقهی وجود دارد. علامه طباطبایی فرمودند که من به تمام این احادیث مراجعه داشتم و متوجه شدم که دوران امامت ده ساله امام حسین (ع)، یک مورد پیدا نکردم که در این ده سال امامت یک نفر یک سوال از سید الشهدا پرسیده باشد و برای ما نقل کرده باشند.
عامل دوم ترس شدیدی بود که بر مردم کوفه حاکم بود. وقتی مسلم به کوفه آمد یزید نگران شد و ابن زیاد را که در بصره بود به کوفه فرستاد. مردم کوفه خاطرات تلخی از ابن زیاد داشتند و آوازه ی ابن زیاد به گوش آنها رسیده بود. وقتی ابن زیاد حاکم بصره شد، درمسجد با مردم صحبت کرد که من از طرف یزید آمده ام، با من بیعت کنید.مردم با او بیعت کردند. بعد از مدتی ابن زیاد پرسید: آیا کسی مانده که با من بیعت نکرده باشد؟ اسم هشتاد نفر از سران بصره را به او دادند که بیعت نکرده اند. او گفت :دستی که با من بیعت نکرده است شایسته نیست که بر تن بماند. و دستور دادند که دست های آنها را قطع کنند. با این خاطرات، ابن زیاد از بصره به کوفه آمده بود.
ابن زیاد به کوفیان دستور داد که برای جنگ با حسین به کربلا بروند. خیلی از مردم کوفه به جنگ نرفتند و ابن زیاد مردم را تهدید کرد. مردم در خانه ها پنهان شدند. شهر خلوت شده بود. روزی ابن زیاد به داخل شهر آمد و دید فرد غریبی دارد از آنجا می گذرد، به او گفت که چرا به کربلا نرفته ای، او گفت که من از داستان کربلا خبر ندارم و می خواهم طلبم را بگیرم و بروم . ابن زیاد سرش را از تنش جدا کرد. و با این کار همه ترسیدند و به کربلا رفتند. البته عده ای از بین راه فرار می کردند و به کربلا نرفتند.
عامل سوم این بود که مردم خیلی به دنیا تعلق پیدا کرده و قیامت را فراموش کرده بودند. یعنی زرق و برق دنیا آنها را گرفته بود. سیدالشهدا از مدینه تا کربلا، به این مشکل روحی مردم نظر کردند. حضرت خطبه های زیادی خواندند. خوب است که خطبه خوانی در مجالس ما رسم شود. عرب ها در شب عاشورا مقتل خوانی دارند. یعنی تمام حوادث روز عاشورا را یکجا می خوانند. خطبه هایی که امام در طول مسیر خواندند خیلی پیام دارد. امام تلاش کردند که معاد را در زندگی مردم جا بیندازند و مردم معادباور باشند.
حضرت قبل از اینکه از مدینه( 27 ماه رجب از مدینه بیرون آمدند و سوم شعبان به مکه رسیدند و در هشتم ذیحجه از مکه بیرون آمدند و دوم محرم به کربلا رسیدند) بیرون بیایند وصیت نامه نوشتند. این کار پیام دارد. امام وصیتی به برادرشان محمد حنفیه نوشتند: من حسین هستم ،به یگانگی خدا و رسول شهادت می دهم … انسان وقتی وصینامه اش را می نویسد تعلقش به دنیا کم می شود. انسان وقتی می خواهد وصیت نامه بنویسد به فکر فرو می رود که چه چیزی بنویسد، چه چیزی جمع کرده است و چه چیزی همراه خودش می برد؟
در طول سفر عده ی زیادی با حضرت ملاقات داشتند. عبدالله بن عمر فرزند خلیفه ی دوم ،به امام حسین (ع) گفت که در مکه بمانید، چرا می خواهید خودتان را با یزید درگیر کنید. او خیلی به امام اصرار کرد. و گفت: آقا می ترسم این چهره ی نورانی شما را با شمشیر بزنند و این حیف است. امام فرمودند :تا آسمان و زمین برقرار است مرگ بر این منطق که چهره ی مرا با شمشیر بزنند، نشنیدی که بنی اسرائیل جمعی از پیامبران را می کشتند و بعد به دنبال کارشان می رفتند، نشنیدی که سر حضرت یحیی را از بدن جدا کردند و هدیه بردند.
سروجان درراه جانان چون بداد دل وجان جان جانان شدومحبوب به جانان شد
بود چون پسر خدا و خون خدا خون بهایش به جزا ایزد منان آمد
حضرت فرمود :ای عبدالله بهانه نیاور و دست از یاری من برندار .او گفت: من آمادگی ندارم. او گفت: من زیاد دیده ام که پیامبر سینه ی شما را می بوسید ،اجازه بدهید که سینه ی شما را ببوسم. عبدالله امام را در همین حد یاری کرد.
برگرفته از سخنان آقای حسینی قمی در برنامه سمت خدا
مهر مادری
یا فاطمه (س) من عاشق بین الحرمینم
من نوکر عشاق و محبین حسینم
این سینه زدن را ز تو دارم زتو دارم
ای عشق تو و ذریه ات دار و ندارم
هر چند که ناقابلم و خانه به دوشم
این نوکریم را به دو عالم نفروشم
حداقل همت طلبه !!!!!!
حداقل همّت يک دانشجوي دانشگاه يا طالب حوزوي اين است که اين درسي که ميخواند استادانه به ديگري منتقل کند اين کفِ درس خواندن است از اين پايينتر اگر کسي درس خواند اتلاف عمر است. اگر کسي درس بخواند و نتواند مدرّس خوب باشد يقين بداند عمرش را تلف کرده است براي اينکه اين علوم امانتهاي الهي است. اگر کسي از کتابي به کتاب ديگر رفت و نتوانست آن کتاب قبلي را به خوبي تدريس کند اين مطمئن باشد عمر خود را تلف کرده است .
گوشه ای از سخنان حضرت آیت الله جوادی آملی در آغاز سال تحصیلی حوزه
آيا مى توان نماز را به فارسى خواند؟
آقاى دكتر محمد جواد شريعت كه با جمعى از دانشجويان با مرحوم حاج آقا رحيم ارباب اصفهانى ديدار كرده است، خاطره آن ملاقات را چنين باز مىگويد:
سال يكهزار و سيصد و سى و دو شمسى بود، من و عدهاى از جوانان پر شور آن روزگار، پس از تبادل نظر و بحث و مشاجره، به اين نتيجه رسيده بوديم كه چه دليلى دارد نماز را به عربى بخوانيم؟ چرا نماز را به زبان فارسى نخوانيم؟
عاقبت تصميم گرفتيم نماز را به فارسى بخوانيم و همين كار را هم كرديم. والدين كم كم از اين موضوع آگاهى يافتند و به فكر چاره افتادند.
آنها، پس از تبادل نظر با يكديگر، تصميم گرفتند با نصيحت ما را از اين كار باز دارند و اگر مؤثر نبود، راهى ديگر برگزينند.
چون پند دادن آنها مؤثر نيفتاد؛ ما را نزد يكى از روحانيان آن زمان بردند. آن روحانى وقتى فهميد ما به زبان فارسى نماز مىخوانيم، به شيوهاى اهانتآميز نجس و كافرمان خواند. اين عمل او ما را در كارمان راسختر و مصرتر ساخت. عاقبت يكى از پدران، والدين ديگر افراد را به اين فكر انداخت كه ما را به محضر حضرت آيت اللّه حاج آقا رحيم ارباب ببرند و اين فكر مورد تأييد قرار گرفت.
آنها نزد حضرت ارباب شتافتند و موضوع را با وى در ميان نهادند. او دستور داد در وقتى معيّن ما را خدمتش رهنمون شوند. در روز موعود ما را كه تقريباً پانزده نفر بوديم، به محضر مبارك ايشان بردند. در همان لحظه اول، چهره نورانى و خندان وى ما را مجذوب ساخت؛ آن بزرگمرد را غير از ديگران يافتيم و دانستيم كه با شخصيتى استثنايى روبه رو هستيم. آقا در آغاز دستور پذيرايى از همه ما را صادر فرمود. سپس به والدين ما فرمود: شما كه به فارسى نماز نمىخوانيد، فعلًا تشريف ببريد و ما را با فرزندانتان تنها بگذاريد.
وقتى آنها رفتند، به ما فرمود: بهتر است شما يكى يكى خودتان را معرفى كنيد و بگوييد در چه سطح تحصيلى و چه رشتهاى درس مىخوانيد. آنگاه، به تناسب رشته و كلاس ما، پرسشهاى علمى مطرح كرد و از درسهايى مانند جبر و مثلثات و فيزيك و شيمى و علوم طبيعى مسائلى پرسيد كه پاسخ اغلب آنها از توان ما بيرون بود. هر كس از عهده پاسخ بر نمىآمد، با اظهار لطف وى و پاسخ درست پرسش رو به رو مىشد. پس از آن كه همه ما را خلع سلاح كرد، فرمود: والدين شما نگران شدهاند كه شما نمازتان را به فارسى مىخوانيد، آنها نمىدانند من كسانى را مىشناسم كه- نعوذبالله- اصلًا نماز نمىخوانند. شما جوانان پاك اعتقادى هستيد كه هم اهل دين هستيد و هم اهل همت. من در جوانى مىخواستم مثل شما نماز را به فارسى بخوانم؛ ولى مشكلاتى پيش آمد كه نتوانستم. اكنون شما به خواسته دوران جوانىام جامه عمل پوشانيدهايد، آفرين به همت شما. در آن روزگار، نخستين مشكل من ترجمه صحيح سوره حمد بود كه لابد شما آن را حلّ كردهايد. اكنون يكى از شما كه از ديگران مسلطتر است، بگويد بسم اللّه الرحمن الرحيم
را چگونه ترجمه كرده است. يكى از ما به عادت دانشآموزان دستش را بالا گرفت و براى پاسخ دادن داوطلب شد. آقا با لبخند فرمود: خوب شد طرف مباحثه ما يك نفر است؛ زيرا من از عهده پانزده جوان نيرومند بر نمىآمدم. بعد به آن جوان فرمود: خوب بفرماييد بسم اللّه را چگونه ترجمه كرديد؟ آن جوان گفت: طبق عادت جارى به نام خداوند بخشنده مهربان. حضرت ارباب لبخند زد و فرمود: گمان نكنم ترجمه درست بسم اللّه چنين باشد. در مورد «بسم» ترجمه «به نام» عيبى ندارد. اما «اللّه» قابل ترجمه نيست؛ زيرا اسم علم (خاص) خدا است و اسم خاص را نمىتوان ترجمه كرد؛ مثلًا اگر اسم كسى «حسن» باشد، نمىتوان به آن گفت «زيبا» ترجمه «حسن» زيبااست؛ امّا اگر به آقاى حسن بگوييم آقاى زيبا، خوشش نمىآيد. كلمه اللّه اسم خاصى است كه مسلمانان بر ذات خداوند متعال اطلاق مىكنند. نمىتوان «اللّه» را ترجمه كرد، بايد همان را به كار برد.
خوب «رحمن» را چگونه ترجمه كردهايد؟ رفيق ما پاسخ داد: بخشنده. حضرت ارباب فرمود: اين ترجمه بد نيست، ولى كامل نيست؛ زيرا «رحمن» يكى از صفات خدا است كه شمول رحمت و بخشندگى او را مىرساند و اين شمول در كلمه بخشنده نيست؛ «رحمن» يعنى خدايى كه در اين دنيا هم بر مؤمن و هم بر كافر رحم مىكند و همه را در كنف لطف و بخشندگى خود قرار مىدهد و نعمت رزق و سلامت جسم و مانند آن عطا مىفرمايد. در هر حال، ترجمه بخشنده براى «رحمن» در حد كمال ترجمه نيست. خوب، رحيم را چطور ترجمه كردهايد؟ رفيق ما جواب داد: «مهربان». حضرت آيت اللّه ارباب فرمود: اگر مقصودتان از رحيم من بودم- چون نام وى رحيم بود- بدم نمىآمد «مهربان» ترجمه كنيد؛ امّا چون رحيم كلمهاى قرآنى و نام پروردگار است، بايد درست معنا شود. اگر آن را «بخشاينده» ترجمه كرده بوديد، راهى به دهى
مىبرد؛ زيرا رحيم يعنى خدايى كه در آن دنيا گناهان مؤمنان را عفو مىكند. پس آنچه در ترجمه «بسم الله» آوردهايد، بد نيست؛ ولى كامل نيست و اشتباهاتى دارد. من هم در دوران جوانى چنين قصدى داشتم؛ امّا به همين مشكلات برخوردم و از خواندن نماز فارسى منصرف شدم. تازه اين فقط آيه اول سوره حمد بود، اگر به ديگر آيات بپردازيم، موضوع خيلى پيچيدهتر مىشود. امّا من معتقدم شما اگر باز هم بر اين امر اصرار داريد، دست از نماز خواندن به فارسى برنداريد؛ زيرا خواندنش از نخواندن نماز به طور كلى بهتر است.
در اينجا، همگى شرمنده و منفعل و شكست خورده از وى عذرخواهى كرديم و قول داديم، ضمن خواندن نماز به عربى، نمازهاى گذشته را اعاده كنيم. ايشان فرمود: من نگفتم به عربى نماز بخوانيد، هر طور دلتان مىخواهد بخوانيد. من فقط مشكلات اين كار را براى شما شرح دادم. ما همه عاجزانه از وى طلب بخشايش و از كار خود اظهار پيشمانى كرديم. حضرت آيت اللّه ارباب، با تعارف ميوه و شيرينى، مجلس را به پايان برد. ما همگى دست مباركش را بوسيديم و در حالى كه ما را بدرقه مىكرد، خدا حافظى كرديم. بعد نمازها را اعاده كرديم و از كار جاهلانه خود دست برداشتيم. بنده از آن به بعدگاه به حضور آن جناب مىرسيدم و از خرمن علم و فضيلت وى خوشهها بر مىچيدم. وقتى در دوره دكتراىزبان و ادبيات فارسى دانشگاه تهران به تحصيل مشغول بودم، گاه نامهها و پيغامهاى استاد فقيد مرحوم بديع الزمان فروزانفر را براى وى مىبردم و پاسخهاى كتبى و شفاهى حضرت آيت اللّه را به آن استاد فقيد مىرساندم. و اين افتخارى براى بنده بود. گاه ورقههاى استفتايى كه به محضر آن حضرت رسيده بود، روى هم انباشته مىشد. آن جناب دستور مىداد آنها را بخوانم و پاسخ را طبق نظر وى بنويسم. پس از خواندن پاسخ، اگر اشتباهى نداشت، آن را مهر مىكرد. در اين مرحله با بزرگوارىهاى بسيار آن حضرت رو به رو بودم كه اكنون مجال بيان
آنها نيست. خدايش بيامرزد و در درياى رحمت خويش غرقه سازد؛ «انّه كريمٌ رحيم».(خاطره ای از استاد شریعت )
چند دستورالعمل برای تَرك گناه
. تَرك فكر گناه
ابتدا نوبت گناهشناسى است؛ شناخت گناهان و تفكر در آثار دنيوى و اخروى آنها، گام نخستين در شناسايىِ تصوير زشت گناهان و زمينهساز تنفر از آنهاست. سپس بايد بهسراغ گناهزدايى رفت. مبارزه اساسى با گناه، از طريق مبارزه با زمينههاى گناه و تقويت زمينههاى اصلاح، امكانپذير است و دراينباره، راهى جز تقويت اراده وجود ندارد. سعى كنيد كه فكر گناه را بهياد خدا (عز) تبديل كنيد.
2. تَرك زمينه گناه
ترك زمينه گناه، سهم بسزايى در تركِ فكر گناه دارد و از سه راه زير مىتوان به آن دست يافت:
1- 2 كنترل چشم: امامصادق (ع) فرمودند: «نظردوختن، تيرى مسموم از تيرهاى ابليس است و چهبسا نگاهى كه حسرت درازمدتى را [در دل] بهارث بگذارد» بنابراين، انسان بايد تا حدّ امكان، از حضور در مجالس مختلط يا برخورد با نامحرم، پرهيز كند.
2- 2 كنترل گوش: بايد از شنيدنىهايى پرهيز كرد كه ممكن است بهحرام منجر شده يا زمينهساز حرام شوند؛ مانند موسيقى حرام، صداى شهوتانگيز نامحرم و ….
3- 2 تَرك همنشينى با دوستان ناباب: دوستانى كه باعث مىشوند انسان گناه را مزمزه كند، درواقع دشمناند و بايد از آنان پرهيز كرد. امامسجاد (ع) از سخنگفتن و رفيقبودن با پنج فرد، نهى فرمودهاند: دروغگو، گناهكار، بخيل، احمق و كسى كه قطعرحم كرده است
3. اشتغال به برنامه شبانهروزى
حتماً بايد شبانهروزِ خود را با برنامهريزىِ صحيح و متناسب با وضع روحى و جسمىِ خود، پُر كنيد و هيچ ساعتى بيكار نباشيد تا نفْس شما مشغول شود. در اوقات بيكارى، وسوسههاى نفس و شيطان بهسراغ انسان مىآيد و او را به فكر گناه و سپس به خودِ گناه مىكشاند.
اميرمؤمنان، على (ع)، فرمودند: «بهراستى، اين نْفس، پيوسته و بهبدى امر مىكند؛ درنتيجه، هر كس آنرا به خود واگذارد [و به كارى نگمارد]، نفْس او را بهسمت گناهان مىكشاند.»
4. روزهگرفتن
روزهگرفتن، قواى حيوانى و شهوانى انسان را تضعيف مىكند و اگر قواى شهوانى ضعيف شود، فكر گناه هم كمرنگ مىشود. امامجعفرصادق (ع) فرمودند: «هرگاه شكم پُر شود، طغيان مىكند.» مفهوم حديث اين است كه اگر شكم پُر نشود، طغيان نمىكند و بهترين نوع گرسنگى، همان روزهگرفتن است.
تذكر اين نكته بسيار ضرورى است كه روزه نبايد براى بدن ضررى داشته باشد؛ وگرنه شرعاً حرام است. نيز، نبايد مزاحم اجراى كارهاى روزمره باشد. درهرصورت، اگر روزهگرفتن ممكن نيست، ساعات پرداختن به ورزش بايد افزايش يابد.
5. ورزش
هر روز ورزش لازم است؛ البته آن ورزشهايى كه براى بدن ضررى ندارد؛ مثل نرمدويدن و نرم طنابزدن و اجراى حركتهاى كِششى.
6. ذكر و ياد خدا (عزوجل)
ذكر خدا، آثار مثبت فراوانى دارد. ذكر، ازآنجهت كه با ذاكر اتحاد وجودى مىيابد و حضور خداوند (عز) را در دل و جان مؤمن ملموس مىكند، موجب مىشود كه ذاكر، خود را در محضر خدا (عزوجل) حاضر ببيند و از كمال قُرب او بهرهمند شود و درنتيجه، بر محور حيا، از بسيارى افكار پليد، اخلاق زشت و اعمال نكوهيده، پرهيز كند.
چند توصيه
1. هيچ گناهى را كوچك نشماريد.
2. در ابتداى روز، با خداى متعال شرط كنيد كه گناه نكنيد و در طول روز، مراقب اعمال و رفتار خود باشيد و در پايان روز، از خويش حساب بكشيد. اگر از عملكرد خويش راضى بوديد، خداى را شكر گوييد و درصورتىكه راضى نبوديد، بر خويش سخت بگيريد.
3. بدانيد كه همواره، در محضر خداى بزرگ هستيد و او، بر وجود شما، اشراف دارد و از ظاهر و باطن شما آگاه است.
4. از خداوند با دعا و نيايش، استعانت و استمداد بجوييد؛ زيراكه خود فرموده است:
«اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود، هيچكدام به فضيلت و تزكيه روى نمىآورديد.»
5. اعمال و عادات نيكو را جانشين رفتار ناپسند كنيد؛ مانند شركت دائمى در نمازجماعت، نماز شب و دعا. قرآن كريم مىفرمايد: «خوبىها، سرانجام، ميدان را بر بدىها تنگ خواهد كرد و آنها را از بين خواهد برد.»
7. مطالعه درباره زندگىِ پارسايان و زاهدان و مطالعه كتابهاى اخلاقى را فراموش نكنيد؛ مثلًا گناهشناسى اثر آقاى قرائتى؛ گناهان كبيره و قيامت و قرآن (تفسير سوره طور)، از شهيد دستغيب.
(خلاصه شده از کتاب چرا برخی اوقات دچار گناه واشتباه می شویم ؟ نوشته سید مصطفی علم خواه )