آیا برای رفع گرفتاری ها باید دعا کرد یا باید به همان گرفتاری راضی بود؟
در سیره اهل بیت و دعاها داریم که آنها عافیت خواسته اند و ما فطرتاً عافیت طلب هستیم. در دعا داریم که خدایا به ما عافیت بده .پیامبر در شب قدر از خدا عافیت طلب می کردند. همان طور که ما عافیت می خواهیم دستگاه خدا مبنی بر ابتلاء و امتحان است. انسان ها با امتحان رشد پیدا می کنند و بالا می روند. این سنت قطعی خداست. در عین اینکه ما عافیت می خواهیم باید در بلاها صابر باشیم و با حالت تسلیم ،دفع بلاها را هم از خدا بخواهیم . روایت داریم که با دعا و صدقه بلاها را دفع کنید. این راه کار ائمه است. چون ما مرد بلا نیستیم باید دعا کنیم که بلاها برگردد.
پس انسان باید دعا کند ولی روح تسلیم هم داشته باشد یعنی ما نباید از خدا طلبکار باشیم که حتما به من فرزند بده یا فقر را از من بردار .در کنار دعا باید روح تسلیم هم باشد. ممکن است که این ها مصلحت ما باشد. افرادی که در عافیت هستند، اگر شکرگزار باشند خداوند ثواب اهل بلا را به آنها می دهد. افرادی که مبتلا هستند اگر صابر و شاکر باشد، خداوند تمام ثواب عبادت های یک فرد سالم را به او می دهد. در هر صورت اگر ما شاکر و صابر باشیم ،برنده هستیم.
گاهی خدا ما را گرفتار می کند تا از دست خدا در نرویم ولی گاهی صلاح نیست و ما باید گرفتار بمانیم در این صورت باید شاکر و صابر باشیم. در گرفتاری ها، ما با خدا بیشتر راز و نیاز می کنیم . اگر با دعا، گرفتاری رفع شد شکر خدا را می کنیم. اگر گرفتاری دفع نشد ما نباید ناامید بشویم. اگر در بلا صبر کنیم هم درجه مان بالا می رود و هم پاداش صبر و هم پاداش دعاهای مان را می گیریم. ما نباید هیچ وقت خودمان را از خدا طلبکار ببینیم زیرا خداوند حکیم است ولی ما همه چیز را نمی دانیم. در قرآن داریم که بعضی چیزها برای شما بد است ولی خیر شماست. آیت الله مجتبی تهرانی فرزند نداشت ولی طلبه های زیادی را تربیت کرده بود که اثر آنها از صدها فرزند برای ایشان بیشتر بود.
خداوند جبار یعنی جبران کننده است. این طور نیست که خداوند به یک بنده ای لطف زیادی بکند و بنده ی دیگر را رها کند. خدا همه را دوست دارد و هیچ کس را رها نمی کند. کسی که معلولیت جسمی دارد و آه می کشد، خداوند به او ثواب ها و درجه های زیادی می دهد. روایت داریم که برای اهل بلا دیوانی باز نمی شود و به بهشت می روند و خیلی ها به حال آنها غبطه می خورند. امام باقر(ع) فرمود :اهل صبری که کفران نعمت نمی کنند، بی حساب به بهشت می روند. برای خداوند کلمه ی حتما را بکار نبریم. خوب است که انسان عافیت بخواهد ولی در کنار آن روح تسلیم هم داشته باشد.
برگرفته از برنامه سمت خدا با کارشناسی آقای فرحزاد
آثار انتظار
انتظار فرج از آن جهت مورد تأكيد و توصيه اهلبيت (عليهمالسلام) قرار گرفته است كه در انسان منتظِر اميد به آينده ايجاد خواهد كرد و همين اميد، نقش بزرگي را در سعي و كوشش ايفا ميكند. امير مؤمنان و امام عارفان (عليهالسلام) توصيه ميفرمايند كه انتظار فرج و گشايش از جانب خدا داشته باشيد و از رحمت او نااميد نباشيد كه محبوبترين اعمال نزد خداي (عزّ وجلّ) انتظار فرج و گشايش است: «انتظروا الفرج ولا تيأسوا من روْح الله، فإنّ أحبّ الأعمال إلي الله عزّ وجلّ إنتظار الفرج». سيد ساجدان (عليهالسلام) ميفرمايد: انتظار فرج داشتن خود از بزرگترين فرجهاست: «انتظار الفرج من أعظم الفرج».
سرّش آن است كه اگر انديشهٴ كسي اين باشد كه هيچ تلاشي براي اصلاح امور ثمر ندارد و به نتيجه نميرسد، انگيزهاي براي مبارزه با طاغيان و مقاومت در برار دشواريها نخواهد داشت. اما اگر كسي به آينده اميدوار باشد و بداند كه دير يا زود حكومت زمين به صالحان خواهد رسيد، امور جامعه اصلاح خواهد شد، حق به صاحبانش خواهد رسيد، ظلم، ستم و بيداد رخت بر خواهد بست و… براي رسيدن به چنان جامعهاي نه تنها خودسازي خواهد كرد بلكه تلاش ميكند تا با دگرسازي زمينهٴ تشكيل آن دولت كريمه را فراهم آورد.
از اين جهت منتظر واقعيِ مصلح جهان نه تنها خودش صالح است بلكه در حد توان خود مصلح نيز خواهد بود. او همواره در دعا با اقتدا به مولاي خود ميگويد: خدايا! ما خواهان دولت كريمهاي هستيم كه در آن اسلام و مسلمين، عزيز شوند و نفاق و منافقين ذليل و خوار گردند و ما در آن دولت از داعيان به طاعت تو و راهبران به راه تو باشيم:
«اللّهمّ إنّا نرغب إليك فى دولة كريمة تعزّ بها الإسلام وأهله وتذلّ بها النفاق وأهْله وتجْعلنا فيها من الدُعاة إلي طاعتك والقادة إلي سبيلك».
سيد بن طاووس نقل ميكند: وقتي در حضور امام (عليهالسلام) از غيبت امام عصر (عليهالسلام) سخن به ميان آمد، يكي از حاضران گفت: وظيفهٴ شيعيان شما چيست؟ فرمود: دعا و انتظار فرج؛ وذكر فيه غيبة المهدىّ (عليهالسلام)، قلت: كيف تصنع شيعتك؟ قال: «عليكم بالدعاء وانتظار الفرج». اگر فرضاً دعا به جنبهٴ فردي و خودسازي تنها نظر داشته باشد چنانكه از دعاي منقول در دنبالهٴ روايت چنين استنباط ميشود انتظار فرج قطعاً به هر دو جنبهٴ خودسازي و دگرسازي نظر دارد.
فرزند مکه و منی ،فرزند زمزم و صفا ....
یزید بن معاویه - لعنة الله علیه - که از پیروزی سرمست و خود را فاتح نهضت کربلا می دانست، دستور برپایی مجلسی را داد تا با تشریفات خاصی اسیران اهل بیت علیهم السلام را وارد کنند و او اهل بیت را تحقیر کند. ماموران دربار موظف شدند که قافله اسرا را با ریسمان به یکدیگر ببندند و علی بن الحسین علیهما السلام را که بزرگ ایشان بود، با زنجیر ببندند ووارد مجلس یزید کنند. مراسم اجرا شد. کاروان اسیران، وارد مجلس یزید شدند. غبار غم و اندوه و درد بر چهره اسرا نشسته، لبخند غرور و شادی بر چهره یزید و اطرافیانش نمایان بود. امام زین العابدین علیه السلام سکوت را جایز ندانست. همین که چشم مبارکش به چهره خبیث یزید افتاد فرمود:
«انشدک الله یا یزید ما ظنک برسول الله لو رانا علی هذه الحالة;ای یزید تو را به خدا سوگند، اگر رسول خدا ما را بر این حال مشاهده کند با تو چه خواهد کرد؟»
امام علیه السلام با کوتاه ترین جمله، بلندترین پیام را به حاضرین در مجلس یزید منتقل می کند.
مردم شام که یزید را خلیفه رسول الله صلی الله علیه وآله می دانستند و برای پیامبرصلی الله علیه وآله احترام قائل بودند، با این فرمایش امام علیه السلام از خود می پرسند: مگر میان اسیران با پیامبر نسبتی هست؟
سخنان امام سجاد علیه السلام چنان ضربه ای بر ارکان حکومت یزید وارد کرد که سبب رسوایی او شد و او دستور داد غل و زنجیر از دست و پا و گردن امام زین العابدین علیه السلام باز کنند.
یزید همچنان مست غرور است. چون ماموران سر سیدالشهداء را پیش یزید گذاردند، به شعر حصین بن حمام مری تمثل جست:
«یغلقن هاما من رجال اعزة
علینا و هم کانوا اعق و اظلما;
[شمشیرها] سر مردانی را می شکافند که نزد ما گرامی هستند [ولی چه می توان کرد که] آنان در دشمنی و کینه توزی پیش دستی کردند!»
امام سجاد علیه السلام در جواب یزید فرمود: «ای یزید! به جای شعری که خواندی، این آیه را از قرآن بشنو که خداوند می فرماید:
«ما اصابکم من مصیبة فی الارض و فی انفسکم الا فی کتاب من قبل ان نبراها ان ذلک علی الله یسیر. لکیلا تاسوا علی ما فاتکم و لا تفرحوا بما آتاکم و الله لایحب کل مختال فخور»;«نرسد هیچ مصیبتی در زمین و نه در جان های شما مگر آن که در لوح محفوظ است پیش از آن که آن را پدید آریم. به درستی که آن بر خدا آسان است، تا بر آنچه از شما فوت شد غمگین نشوید و به آنچه به شما داد شاد نشوید، خدا متکبران را دوست ندارد.»
یزید که منظور امام علیه السلام و پیام آیه را دریافته بود، به شدت خشمگین شد و در حالی که با ریش خود بازی می کرد، گفت: آیه دیگری هم در قرآن هست که سزاوار تو و پدر توست:
«و ما اصابکم من مصیبة فبما کسبت ایدیکم و یعفوا عن کثیر»;«هر مصیبتی که به شما برسد، نتیجه دست آوردهای خود شماست و خدا بسیاری را عفو می کند.»
و سپس خطاب به علی بن الحسین علیهما السلام گفت: علی، پدرت، پیوند خویشاوندی را برید و حق مرا ندیده گرفت و بر سر قدرت با من به ستیز برخاست، خدا با وی آن کرد که دیدی.
امام سجاد علیه السلام مجددا آیه «ما اصابکم من مصیبة …» را تلاوت کرد.
یزید به پسرش (خالد) گفت: پاسخ او را بگو. خالد ندانست چه بگوید و یزید مجددا آیه ای را خواند که قبلا متعرض آن شده بود.
یزید انتظار داشت که امام سجاد علیه السلام در برابر اهانت ها و کردار زشت او سکوت کند، ولی حضرت پیش رفت و در برابر یزید ایستاد و فرمود:
«طمع نداشته باشید که ما را خوار کنید و ما شما را گرامی بداریم. شما ما را اذیت کنید و ما از اذیت شما دست برداریم. خدا می داند ما شما را دوست نداریم و اگر شما ما را دوست ندارید، سرزنشتان نمی کنیم.»
یزید که به بن بست رسیده بود، گفت: راست گفتی لیکن پدر و جد تو خواستند امیر باشند. سپاس خدا را که آنان را کشت و خونشان را ریخت. سپس سخن قبلی خود را تکرار کرد که: علی، پدرت، خویشاوندی را رعایت نکرد و حق مرا نادیده گرفت و در سلطنت من با من به نزاع برخاست و خدا چنان کرد که دیدی.
علی بن الحسین علیهما السلام فرمود: «ای پسر معاویه و هند و صخرا! پیش از این که به دنیا بیایی پیغمبری و حکومت از آن پدر و نیاکان من بوده است. روز بدر، احد و احزاب، پرچم رسول الله صلی الله علیه وآله در دست پدر من بود و پدر و جد تو پرچم کفار را در دست داشتند. سپس فرمود: ای یزید! اگر می دانستی چه کرده ای و بر سر پدر و برادر و عموزاده ها و خاندان من چه آورده ای به کوه ها می گریختی و بر ریگ ها می خفتی و بانگ و فریاد بر می داشتی.»
یزید از خطیب دربار خواست تا بر منبر رود و از امام حسین علیه السلام و حضرت علی علیه السلام بد بگوید و او طبق دستورش عمل کرد.
امام سجاد علیه السلام از گستاخی خطیب برآشفت و فرمود:
«خداوند جایگاهت را آتش دوزخ قرار دهد.»
هنگامی که سخنان خطیب مزدور به پایان رسید، امام سجاد علیه السلام خطاب به یزید گفت: «سخنگوی شما آن چه را خواست، به ما نسبت داد. به من هم اجازه بده تا با مردم سخن بگویم.»
ابتدا یزید رضایت نداد تا این که بنا به اصرار اطرافیان و حاضران در مجلس و یکی از فرزندان خلیفه، یزید به امام علیه السلام اجازه داد و گفت: منبر برو و از آن چه پدرت کرد، معذرت بخواه.
خطبه معروف امام عارفان
امام سجاد علیه السلام از پله منبر بالا رفت و خطبه ای را با نوای گرم توحیدی بیان کرد که در این جا به فرازی از آن خطبه می پردازیم:
«انا بن مکة و منی، انا بن الزمزم و الصفا; انا بن محمد المصطفی; انا بن علی المرتضی; انا بن فاطمة الزهراء …;
من فرزند مکه و منایم; من فرزند زمزم و صفایم; من فرزند محمد مصطفایم; من فرزند علی مرتضایم; من فرزند فاطمه زهرایم … . »
امام زین العابدین همچنان به معرفی خویش ادامه داد، تا آن جا که صدای مردم به گریه بلند شد و ارکان کاخ یزید به لرزه درآمد و یزید از تحت تاثیر قرار گرفتن مردم سخت بیمناک شد، از این رو برای قطع کردن سخنان امام علیه السلام به مؤذن دستور اذان داد.
مؤذن دربار برخاست و با صدایی که همه می شنیدند، اذان گفت.
وقتی به اشهد ان محمدا رسول الله صلی الله علیه وآله رسید، امام که هنوز بر بالای منبر قرار داشت، خطاب به یزید فرمود: «ای یزید! این محمدصلی الله علیه وآله که هم اکنون نامش را مؤذن بر زبان آورد و به پیامبری او گواهی داد، جد توست یا جد من است؟ اگر بگویی پیامبرصلی الله علیه وآله جد توست، دروغ گفته ای و کفر ورزیده ای و اگر باور داری که پیامبرصلی الله علیه وآله جد من است، پس چرا و به چه جرمی خاندان او را کشتی؟»
آری بزرگ مبلغ نهضت عاشورا رسالت خویش را به نحو شایسته ایفا نمود و چهره مجلس را با تبلیغ رسای خود دگرگون کرد و مجلس یزید با رسوایی خاندان بنی امیه و یزید بن معاویه پایان یافت.
بازتاب خطبه امام سجاد علیه السلام
سخنان بزرگ مبلغان اسلام; حضرت سجادعلیه السلام و زیبب کبری علیها السلام چنان در روحیه مردم شام تاثیر گذاشت که انقلاب به پا کرد. شامیان دریافتند کسانی که با چنین وضع فجیعی در کربلا شهید شدند، شورشی نبودند. آنان خاندان کسی هستند که یزید به نام وی بر مسلمانان حکومت می کند.
مؤذن دربار به یزید اعتراض کرد و با شگفتی پرسید: «تو که می دانستی این ها فرزندان پیامبر هستند، به چه علت آنان را کشتی و دستور دادی اموال آنان را غارت کنند؟»
عالم یهودی که در مجلس یزید بود، پس از شنیدن سخنان امام سجادعلیه السلام از یزید پرسید: «این جوان کیست؟» یزید گفت: «فرزند حسین علیه السلام.» یهودی گفت: «کدام حسین؟…» آن قدر پرسید تا دانست این ها از خاندان پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله هستند. حسین کسی است که مظلومانه در کربلا به شهادت رسیده و او فرزند دختر رسول الله صلی الله علیه وآله است. یزید را مورد سرزنش قرار داد و گفت: «شما دیروز از پیامبرتان جدا شدید و امروز فرزندش را کشتید!»
عکس العمل یزید
یزید در برابر سرزنش دیگران مجبور شد تا از موضع جابرانه و ظالمانه خود دست بردارد و از آن چه نسبت به خاندان پیامبرصلی الله علیه وآله انجام داده است، معذرت خواهی کندو مسؤولیت شهادت امام حسین علیه السلام و یارانش را به گردن فرماندار کوفه یعنی، عبیدالله بن زیاد پسر مرجانه بیندازد.ضمن اظهار ندامت از عملکرد خود و لعنت بر پسر مرجانه، از امام سجادعلیه السلام می خواهد که اگر درخواست یا پیشنهادی دارد، بنویسد تا آن را انجام دهد.
بدیهی می نماید که نخستین تقاضای امام سجادعلیه السلام و دیگر اسرای کربلا، سوگواری برای شهیدان به خاک آرمیده شان در سرزمین گلگون نینوا و بازگشت به شهر پیامبرصلی الله علیه وآله، مدینه، شهر خاطره های زنده شهیدانشان باشد.
مدت توقف امام سجادعلیه السلام واسرای خاندان پیامبرصلی الله علیه وآله را در شام از ده روز تا یک ماه نوشته اند
بیماری ؛نمک زندگی !!
به اهل دلی گفتند چرا ناراحت و گرفته ای؟ گفت: «به گمانم چند وقتی است که خدا دوستم ندارد و نظر لطفش را از من برداشته!» گفتند: از کجا فهمیدی که چنین شده؟ پاسخ داد: «خیلی وقت است که بیمار نشده ام. حتی یک سرماخوردگی ساده هم به سراغم نیامده! به گمانم خطایی کرده ام که خدا بیماری را از من برداشته است.»
شاید به نظر شما این سخن قدری عجیب و غریب بیاید و بگویید هیچ عاقلی اینگونه فکر نمی کند. اما گاهی هم بد نیست که مجنون وار فکر کنیم و این عقل دو دو تا چهارتای بشری را به خود وانهیم.
همه می دانیم که «سلامتی» یکی از نعمت های بزرگ الهی است که شکر و سپاس فراوانی را در هر لحظه و هر آن زندگی می طلبد. اما آیا «بیماری» که نقطه مقابل آن است، یکی از عذاب ها و کیفرهای الهی به حساب می آید و نشانه قهر و عقاب الهی است؟
دو روی یک سکه
«سلامتی» و «بیماری» دو روی یک سکه اند. سکه ای پر بها که از جانب پروردگار به همه مومنان هدیه داده شده است. بنابراین زندگی بر پایه هر یک از این دو روی سپید و سیاه بچرخد، خیرات و برکات خاص خود را خواهد داشت و گونه ای از رحمت پروردگار خواهد بود.
امام سجاد علیه السلام در دعای خود به هنگام بیماری می فرماید:
«بار خدایا! تو را سپاس بر تندرستى ام كه پیوسته در آن به سر مى برم و تو را سپاس بر بیمارى كه در بدنم پدید آورده اى. زیرا نمى دانم، اى خداى من! کدام یک از این دو حالت (تندرستى یا بیمارى) به سپاسگزارى تو شایسته تر و کدام یک از این دو زمان براى ستایش تو سزاوارتر است. آیا زمان تندرستى… یا زمان بیمارى كه مرا به وسیله آن (از گناهان) پاک کردى؟» (صحیفة سجّادیه، دعای 15)
حضرت داود علیه السلام بارها به درگاه خدا چنین می فرمود: «بار خدایا! نه بیمارى اى كه مرا سنگین و بسترى گرداند (به من بده) و نه تندرستى اى كه مرا به فراموشى و غفلت (از یاد تو) كشاند، بلكه حدّ میان این دو (را نصیبم فرما)
آری، همانگونه که سلامتی ثمرات فراوانی می تواند برای انسان داشته باشد، بیماری نیز می تواند پیامدهای شایسته بسیاری را به همراه بیاورد. بنابراین انسان باید در هر دو حال ـ سلامتی یا بیماری ـ سپاسگزار خدا باشد و شکرگزار این همه موهبت الهی باشد.
جالب اینجا است که خداوند این سکه را به گونه ای قرار داده تا اکثر دوران زندگی بر روی سپید آن بچرخد و کمتر بر روی سیاه آن قرار گیرد. به طور معمول اکثر دوران زندگی با «سلامتی» سپری می شود و گهگاهی «بیماری» فضای زندگی را به خود اختصاص می دهد. اما با این حال همین دوران اندک، زیاد به نظر می رسد و معمولا زبان ها را به شکوه و گلایه می گشاید.
امام سجاد علیه السلام نیز در این دعا به این نکته اشاره کرده اند. ایشان تندرستی را ایام غالب زندگی انسان بر می شمرند و بیماری را پدیده ای جانبی و زودگذر معرفی می کنند. بنابراین مقصود ما نیز از بیماری، بیماری های صعب العلاج و طولانی و دشوار نیست. بلکه مقصود، بیماری هایی است که هر از چند وقتی به سراغمان می آید و تغییری کوتاه در زندگی ایجاد می کند و غبار غفلت را از صفحه دل می زداید. نقل شده که حضرت داود علیه السلام بارها به درگاه خدا چنین می فرمود: «بار خدایا! نه بیمارى اى كه مرا سنگین و بسترى گرداند (به من بده) و نه تندرستى اى كه مرا به فراموشى و غفلت (از یاد تو) كشاند، بلكه حدّ میان این دو (را نصیبم فرما).» (الدعوات، 134)
البته باید توجه داشت که شکیبایی در برابر بیماری های طولانی و دشوار از ارزش بیشتری برخوردار است و پاداش والاتری را در پی خواهد داشت.
بیماری، منشا خیرات و برکات!
از سخنان معصومان علیهم السلام بر می آید که اگرچه بیماری در نگاه اول از جمله سختی ها و ناملایمات زندگی است اما در نگاهی دقیق تر منشا بسیاری از خیرات و برکات خواهد بود.
پیامبر خدا در مورد آن می فرماید:
از مؤمن و بیتابىِ او از بیمارى تعجّب مى كنم. اگر مى دانست كه چه ثوابى در بیمارى هست، بى گمان دوست مى داشت پیوسته بیمار باشد تا آن گاه كه پروردگار خود عزّ و جلّ را دیدار كند
پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله بیماری را زکات بدن دانسته است و سبب پاکسازی انسان برشمرده است. روزی پیامبر در مورد اهمیت زکات مال و زکات بدن سخن گفت. اصحاب حضرت از ایشان پرسیدند، زکات مال را می دانیم که چیست اما زکات بدن چیست؟ حضرت فرمود: «این است که انسان، آفت و آسیبی ببیند.»
اصحاب که بسیار متعجب شده بودند، رنگ رخساره شان دگرگون شد. پیامبر ادامه داد: می دانید مقصودم چیست؟ گفتند: نه، ای فرستاده خدا!
پیامبر برایشان چنین توضیح داد: «گاهی ممکن است به تن انسان خراشی برسد و یا پایش بلغزد و به سنگی برخورد کند و یا ناخوشی کوچکی پیدا کند و بیمار شود و یا خاری در تنش برود و یا هر چیز که شبیه اینها باشد.» (الكافی، ج 2، ص 258)
پیامبر در این حدیث، «بیماری» را به «زکات اموال» تشبیه کرده است. اما شباهت «بیماری» به «زکات» چیست؟
وقتی کسی زکات می پردازد، ظاهرش این است که از اموال و ثروتش کاسته می شود و ضرر قابل توجهی می بیند. اما حقیقت آن است که زکات، بهره های فراوان مادی و معنوی را برای صاحبش به ارمغان خواهد آورد و برکت دنیوی و اخروی او را در پی خواهد داشت.
بیماری هم ظاهرش ناراحتی و سختی و گرفتاری است. اما خوب که به آن نگاه می کنیم، برکات فراوانی را در آن می بینیم و خیرات بسیاری را پس از آن خواهیم دید.
از جمله این برکات که در روایات امامان معصوم ما به آن اشاره شده است: «افزایش روحیه صبر و شکیبایی»، «افزایش درجات معنوی»، «پاکسازی روح و تن از نکبت گناه» و «کفاره گناهان» است.
این تاثیرات شایسته به قدری قابل اعتنا و فراوان است که پیامبر خدا در مورد آن می فرماید:
از مؤمن و بیتابىِ او از بیمارى تعجّب مى كنم. اگر مى دانست كه چه ثوابى در بیمارى هست، بى گمان دوست مى داشت پیوسته بیمار باشد تا آن گاه كه پروردگار خود عزّ و جلّ را دیدار كند. (التوحید، ص 401)
البته این سخن پیامبر به این معنا نیست که از خدا درخواست بیماری طولانی کنیم و دوست داشته باشیم تا آخر عمر در بستر به سر بریم بلکه سخن ایشان ترغیبی است بر شکیبایی در برابر بیماری و اشاره ای است به پاداش بزرگی که در پی آن خواهد آمد.
DefSemiHidden="true” DefQFormat="false” DefPriority="99″
LatentStyleCount="267″>
UnhideWhenUsed="false” QFormat="true” Name="heading 1″/>
www.tebyan.net
رابطه دستیار مهدی(ع)؛معلم موسی(ع) با امام سجاد علیه السلام
ابراهيم ادهم و فتح موصلى هر كدام گفتند با قافله در بيابان ميرفتم احتياجى پيدا كردم از قافله دور شدم، ناگهان ديدم پسركى راه ميرود، با خود گفتم سبحان الله بيابانى بىسر و ته اين پسرك چه ميكند، نزديك او رفته سلام كردم جواب داد گفتم كجا ميروى؟ گفت ميروم بخانه خدا، عرضكردم عزيزم تو كوچكى هنوز بر تو واجب نشده، فرمود پيرمرد، نديدهاى كودكانى از من كوچكتر مردهاند؟ گفتم پس خوراكى و مركب سواريت كو؟ گفت زاد من پرهيزگارى من است و مركب سواريم دو پاى من و هدفم مولايم هست، گفتم من خوراكى با تو نمىبينم.
گفت پيرمرد صحيح است يك نفر ترا دعوت كند تو از خانه غذاى خودت را ببرى؟ گفتم نه. فرمود كسى كه مرا بخانهاش دعوت كرده آب و غذايم را ميدهد، گفتم پاى بردار تا زودتر برسى، گفت من بايد كوشش كنم او بايد مرا برساند نشنيدهاى خداوند در اين آيه ميفرمايد الَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ.
در همين ميان جوانى خوش صورت با لباسى سفيد پيش آمد و كودك را در آغوش گرفته بر او سلام كرد. من بجوان گفتم ترا بآن خدائى كه اين ظاهر آراسته و زيبا را بتو داده اين پسرك كيست؟ گفت او را نميشناسى؟
او على بن الحسين است، آنگاه رو بكودك نموده گفتم ترا بحق آباء گرامت اين جوان كيست؟ فرمود او را نميشناسى خضر است، كه هر روز پيش ما مىآيد و سلام بما ميكند گفتم ترا بحق آباء گرامت سوگند بدون خوراك چگونه اين بيابان را طى ميكنى؟ فرمود من خوراك دارم خوراكم چهار چيز است پرسيدم چه چيز؟ گفت 1- من تمام دنيا را مملكت خدا ميدانم 2- تمام مردم را بنده و كنيز و عيال او 3- ارزاق و وسائل را در دست خدا ميبينم 4- فرمان او را در هر چيز نافذ و جارى مىيابم، گفتم خوب زاد و توشهاى دارى اى زين العابدين تو با همين زاد از بيابانهاى آخرت ميگذرى چه رسد به بيابانهاى دنيا
کتاب زندگانى حضرت سجاد و امام محمد باقر عليهما السلام / باب سوم معجزات و كارهاى شگفت انگيز زين العابدين عليه السلام ….. ص 31
هدف وسیله را توجیه نمی کند
در آستانه انتخابات و میلاد با سعادت اباعبدالله الحسین علیه السلام مطلب زیر را تقدیم می کنیم :(ان شاءالله که بخوانیم و عمل کنیم !)
انسان كامل معصوم همچون حضرت ابی عبدالله (عليه السلام) در حدّ خود صراط مستقيم الاهی است كه شناخت واقعي آن امام همام از ديدن موی باريك دقيق تر و اطاعت حقيقی وی از سلوك بر لبهٴ تيز تيغ دشوارتر است. لذا رسالت مقاومت بسيج و سفارت بسيج نستوه صَعْب، بلكه مستصعب خواهد بود، ليكن با اعتماد بر فيض بيكران الاهي كاملاً قابل حل است.
بهترين راهنمايی به مقصد ناب را بايد از زبان صراط مستقيم شنيد. زيرا تنها اوست كه با مقصود نهايی پيوند زوال ناپذير دارد و فقط اوست كه ارتباط با او سفينه نجات از تيه و مصباح پرفروغ صحنهٴ تاريك طبيعت است.
آن حضرت تنها راه رسيدن به هدف والا را پيمودن راه اطاعت خدا معرفی كرد و اعلام داشت: اگر كسي بخواهد از راه گناه به مقصود برسد، بايد بداند كه عصيان خداوند سبب مي شود او بسيار سريع تكيه گاه اميد خود را از دست بدهد و آن چه از او هراسناك است، زودتر گرفتار آن گردد؛ من حاول أمراً بمعصية اللّه كان أفوت لما يرجو و أسرع لمجيء ما يحذر .
با اين بيان نورانی آن حضرت (عليه السلام) معلوم مي شود كه هرگز هدف وسيله را توجيه نمی كند، بلكه براي نيل به هدف صحيح، بايد از راه درست استفاده نمود، و كژ راهه توان هدايت به هدف سامی را ندارد، و فقط اطاعت خدا در اوامر و نواهی مشتاقانه راه گشای مقصود برين است.
گزیده ای از پیام حضرت آیت الله جوادی آملی به مناسبت روز پاسدار و جانباز به نقل از کتاب سروش هدایت، تالیف حضرت آیت الله جوادی آملی، ج1، ص 236