آيا مى توان نماز را به فارسى خواند؟
آقاى دكتر محمد جواد شريعت كه با جمعى از دانشجويان با مرحوم حاج آقا رحيم ارباب اصفهانى ديدار كرده است، خاطره آن ملاقات را چنين باز مىگويد:
سال يكهزار و سيصد و سى و دو شمسى بود، من و عدهاى از جوانان پر شور آن روزگار، پس از تبادل نظر و بحث و مشاجره، به اين نتيجه رسيده بوديم كه چه دليلى دارد نماز را به عربى بخوانيم؟ چرا نماز را به زبان فارسى نخوانيم؟
عاقبت تصميم گرفتيم نماز را به فارسى بخوانيم و همين كار را هم كرديم. والدين كم كم از اين موضوع آگاهى يافتند و به فكر چاره افتادند.
آنها، پس از تبادل نظر با يكديگر، تصميم گرفتند با نصيحت ما را از اين كار باز دارند و اگر مؤثر نبود، راهى ديگر برگزينند.
چون پند دادن آنها مؤثر نيفتاد؛ ما را نزد يكى از روحانيان آن زمان بردند. آن روحانى وقتى فهميد ما به زبان فارسى نماز مىخوانيم، به شيوهاى اهانتآميز نجس و كافرمان خواند. اين عمل او ما را در كارمان راسختر و مصرتر ساخت. عاقبت يكى از پدران، والدين ديگر افراد را به اين فكر انداخت كه ما را به محضر حضرت آيت اللّه حاج آقا رحيم ارباب ببرند و اين فكر مورد تأييد قرار گرفت.
آنها نزد حضرت ارباب شتافتند و موضوع را با وى در ميان نهادند. او دستور داد در وقتى معيّن ما را خدمتش رهنمون شوند. در روز موعود ما را كه تقريباً پانزده نفر بوديم، به محضر مبارك ايشان بردند. در همان لحظه اول، چهره نورانى و خندان وى ما را مجذوب ساخت؛ آن بزرگمرد را غير از ديگران يافتيم و دانستيم كه با شخصيتى استثنايى روبه رو هستيم. آقا در آغاز دستور پذيرايى از همه ما را صادر فرمود. سپس به والدين ما فرمود: شما كه به فارسى نماز نمىخوانيد، فعلًا تشريف ببريد و ما را با فرزندانتان تنها بگذاريد.
وقتى آنها رفتند، به ما فرمود: بهتر است شما يكى يكى خودتان را معرفى كنيد و بگوييد در چه سطح تحصيلى و چه رشتهاى درس مىخوانيد. آنگاه، به تناسب رشته و كلاس ما، پرسشهاى علمى مطرح كرد و از درسهايى مانند جبر و مثلثات و فيزيك و شيمى و علوم طبيعى مسائلى پرسيد كه پاسخ اغلب آنها از توان ما بيرون بود. هر كس از عهده پاسخ بر نمىآمد، با اظهار لطف وى و پاسخ درست پرسش رو به رو مىشد. پس از آن كه همه ما را خلع سلاح كرد، فرمود: والدين شما نگران شدهاند كه شما نمازتان را به فارسى مىخوانيد، آنها نمىدانند من كسانى را مىشناسم كه- نعوذبالله- اصلًا نماز نمىخوانند. شما جوانان پاك اعتقادى هستيد كه هم اهل دين هستيد و هم اهل همت. من در جوانى مىخواستم مثل شما نماز را به فارسى بخوانم؛ ولى مشكلاتى پيش آمد كه نتوانستم. اكنون شما به خواسته دوران جوانىام جامه عمل پوشانيدهايد، آفرين به همت شما. در آن روزگار، نخستين مشكل من ترجمه صحيح سوره حمد بود كه لابد شما آن را حلّ كردهايد. اكنون يكى از شما كه از ديگران مسلطتر است، بگويد بسم اللّه الرحمن الرحيم
را چگونه ترجمه كرده است. يكى از ما به عادت دانشآموزان دستش را بالا گرفت و براى پاسخ دادن داوطلب شد. آقا با لبخند فرمود: خوب شد طرف مباحثه ما يك نفر است؛ زيرا من از عهده پانزده جوان نيرومند بر نمىآمدم. بعد به آن جوان فرمود: خوب بفرماييد بسم اللّه را چگونه ترجمه كرديد؟ آن جوان گفت: طبق عادت جارى به نام خداوند بخشنده مهربان. حضرت ارباب لبخند زد و فرمود: گمان نكنم ترجمه درست بسم اللّه چنين باشد. در مورد «بسم» ترجمه «به نام» عيبى ندارد. اما «اللّه» قابل ترجمه نيست؛ زيرا اسم علم (خاص) خدا است و اسم خاص را نمىتوان ترجمه كرد؛ مثلًا اگر اسم كسى «حسن» باشد، نمىتوان به آن گفت «زيبا» ترجمه «حسن» زيبااست؛ امّا اگر به آقاى حسن بگوييم آقاى زيبا، خوشش نمىآيد. كلمه اللّه اسم خاصى است كه مسلمانان بر ذات خداوند متعال اطلاق مىكنند. نمىتوان «اللّه» را ترجمه كرد، بايد همان را به كار برد.
خوب «رحمن» را چگونه ترجمه كردهايد؟ رفيق ما پاسخ داد: بخشنده. حضرت ارباب فرمود: اين ترجمه بد نيست، ولى كامل نيست؛ زيرا «رحمن» يكى از صفات خدا است كه شمول رحمت و بخشندگى او را مىرساند و اين شمول در كلمه بخشنده نيست؛ «رحمن» يعنى خدايى كه در اين دنيا هم بر مؤمن و هم بر كافر رحم مىكند و همه را در كنف لطف و بخشندگى خود قرار مىدهد و نعمت رزق و سلامت جسم و مانند آن عطا مىفرمايد. در هر حال، ترجمه بخشنده براى «رحمن» در حد كمال ترجمه نيست. خوب، رحيم را چطور ترجمه كردهايد؟ رفيق ما جواب داد: «مهربان». حضرت آيت اللّه ارباب فرمود: اگر مقصودتان از رحيم من بودم- چون نام وى رحيم بود- بدم نمىآمد «مهربان» ترجمه كنيد؛ امّا چون رحيم كلمهاى قرآنى و نام پروردگار است، بايد درست معنا شود. اگر آن را «بخشاينده» ترجمه كرده بوديد، راهى به دهى
مىبرد؛ زيرا رحيم يعنى خدايى كه در آن دنيا گناهان مؤمنان را عفو مىكند. پس آنچه در ترجمه «بسم الله» آوردهايد، بد نيست؛ ولى كامل نيست و اشتباهاتى دارد. من هم در دوران جوانى چنين قصدى داشتم؛ امّا به همين مشكلات برخوردم و از خواندن نماز فارسى منصرف شدم. تازه اين فقط آيه اول سوره حمد بود، اگر به ديگر آيات بپردازيم، موضوع خيلى پيچيدهتر مىشود. امّا من معتقدم شما اگر باز هم بر اين امر اصرار داريد، دست از نماز خواندن به فارسى برنداريد؛ زيرا خواندنش از نخواندن نماز به طور كلى بهتر است.
در اينجا، همگى شرمنده و منفعل و شكست خورده از وى عذرخواهى كرديم و قول داديم، ضمن خواندن نماز به عربى، نمازهاى گذشته را اعاده كنيم. ايشان فرمود: من نگفتم به عربى نماز بخوانيد، هر طور دلتان مىخواهد بخوانيد. من فقط مشكلات اين كار را براى شما شرح دادم. ما همه عاجزانه از وى طلب بخشايش و از كار خود اظهار پيشمانى كرديم. حضرت آيت اللّه ارباب، با تعارف ميوه و شيرينى، مجلس را به پايان برد. ما همگى دست مباركش را بوسيديم و در حالى كه ما را بدرقه مىكرد، خدا حافظى كرديم. بعد نمازها را اعاده كرديم و از كار جاهلانه خود دست برداشتيم. بنده از آن به بعدگاه به حضور آن جناب مىرسيدم و از خرمن علم و فضيلت وى خوشهها بر مىچيدم. وقتى در دوره دكتراىزبان و ادبيات فارسى دانشگاه تهران به تحصيل مشغول بودم، گاه نامهها و پيغامهاى استاد فقيد مرحوم بديع الزمان فروزانفر را براى وى مىبردم و پاسخهاى كتبى و شفاهى حضرت آيت اللّه را به آن استاد فقيد مىرساندم. و اين افتخارى براى بنده بود. گاه ورقههاى استفتايى كه به محضر آن حضرت رسيده بود، روى هم انباشته مىشد. آن جناب دستور مىداد آنها را بخوانم و پاسخ را طبق نظر وى بنويسم. پس از خواندن پاسخ، اگر اشتباهى نداشت، آن را مهر مىكرد. در اين مرحله با بزرگوارىهاى بسيار آن حضرت رو به رو بودم كه اكنون مجال بيان
آنها نيست. خدايش بيامرزد و در درياى رحمت خويش غرقه سازد؛ «انّه كريمٌ رحيم».(خاطره ای از استاد شریعت )
3 دلیل برای برترىِ چادر مشكى
- بالاترين رنگ
در بين رنگها، رنگهاى تيره و مشكى در تأمين حجابِ حداكثرىِ بانوان در بيرون منزل، مؤثرتر است؛ زيرا، رنگ مشكى پوشاننده رنگ هاى ديگر است و زيرِ آن، هر لباس رنگىِ ديگرى را كه باشد، مىپوشاند. ضربالمثل معروفِ «بالاتر از سياهى رنگى نيست»، اشاره به اين واقعيت دارد كه رنگ سياه، رنگى است كه تمام رنگهاى ديگر، در مقابل آن، رنگ مىبازند!
2- آرامش بيشتر
قرآن مجيد مىفرمايد: «پرده سياه و تاريك شب، روز را مىپوشاند.» « اعراف/ 3» ساكنان زمين، پس از تحمل چند ساعت گرما و رنج و كار و فعاليت روزانه، طالب سكون و آرامشِ شب مىشوند و شب، ساكنان زمين را در چادر سياه و مشكى خود مىپوشاند.
نيز: «پرده سياه و تاريك شب را بهمنزله لباس و پوشش قرار داديم.» اين آيه تاريكىِ شب را به پرده و پوشش گستردهاى تشبيه كرده است كه همه اجسام را مىپوشاند؛ همانگونه كه جلباب و چادر مشكى، تمام بدن و لباس بانوان را درمقابل نامحرم، مىپوشاند.
برخى، جلباب را به چادرِ شب معنا كردهاند. بهنظر مىرسد اين تشبيه را بهدليل دو ويژگىِ موجود در جلباب و چادر مشكى و پرده تاريك شب ساختهاند: گستردگى در پوشش و رنگ مشكى.
3- نگاهشكنى و آسايش بيشتر
در روانشناسى رنگها چنين آمده است: سياه بهمعناى «نه» است. رنگ مشكى در كاهش تحريكهاى روحى و روانى مؤثر است. ازآنجاكه مشكى رنگى صامت و غيرمحرك است و واكنش مهمى در بيننده ايجاد نمىكند، ازجمله بهترين ابزارهاى كاهش واكنش هاى روانى است و نه تنها جلبتوجه ديگران را موجب نمىشود، بلكه به عدمتوجه كمك مىكند.
بههميندليل، در هنگام برخورد با جنس مخالف و نامَحرم، استفاده از چادر مشكى در كاهش حالات و اميال جنسى مؤثر است.
خداوند در سوره نور، ضمن آموزش حدود مراقبتهاى اوليه در شيوه رويارويى با غيرمحارم، در آخر آيه خطاب به زنان مىفرمايد: «نبايد زنان پاى خود را چنان به زمين بكوبند كه صداى زينتآلاتشان شنيده شود [و نامحرمان را تحريك كند].» بنابراين، مىتوان گفت كه چون لباسهاى رنگارنگ، سبب جلبتوجه نامحرم و تحريك جنسى مىشوند، مطلوب نمىباشند؛ اما ازآنجاكه حجاب و چادر مشكى، باعث جلبتوجه نمىشود، رنگى مطلوب است. معمولًا، بانوانى كه اعتقاد راسخ به لزوم پوشيدگىِ بيشتر در برخورد با نامحرم دارند، چادر مشكى را مىپسندند؛ زيرا اين رنگ، بدن را بيشتر و بهتر مىپوشاند.
ازسوىديگر، وقتى رنگ مشكى در كنار رنگ ديگرى قرار مىگيرد، تأثيرِ آنرا تقويت و خصلت آن رنگ را تأييد مىكند: اگر يك پنجره رنگين، در كنار ميز سياهى قرار بگيرد، هر بينندهاى كه به آنسو بنگرد، نگاه او ناخودآگاه به طرف پنجره جلب خواهد شد و اصلًا به صفحه سياهِ ميز توجهى نخواهد كرد. رنگ سياهِ ميز، خاصيت جلوهنمايىِ خود را نفى كرده، در عوض، خاصيت رنگ پنجره را تقويت مىكند. بههمينعلت، وقتى خانمى چادر مشكى بهسر مىكند و در خيابان راه مىرود، ناظرى كه از دور به او و اشياى رنگىِ اطراف او، مثل ماشينها و مغازهها نگاه مىكند، بىاختيار، اشياء رنگى نظر او را بهخود جلب مىكنند. بسيارى اوقات، بيننده به رنگ مشكى اصلًا توجهى نمىكند.
بنابراين، بانوانى كه مىخواهند به بهترين شيوه، عفت و پاكدامنى خود را حفظ كنند و از نگاههاى آلوده در امان باشند، از حجاب و چادر مشكى استفاده مىكنند. چادر مشكى، بدن
بانوان را در مواجهه با نامحرمان بهطوريكنواخت و درعينحال، به روش ساده و معمولى و بهدور از تجمل، مىپوشاند.
در برخى كتابهاى مربوط به روانشناسى رنگها، چنين آمده است: رنگ سياه دليل بر وقار و سنگينى و شيكپوشى است. همچنين، رنگ مشكى نمايانگر اقتدار است.
خصوصيت ديگر رنگ مشكى آن است كه باعث هيبت و ابهّت بيشترى مىشود و بهدليل همين خصوصيت، بيشترِ حاكمان و بزرگان براى اظهار شكوه و جبروت خويش، از لباسهاى مشكى استفاده مىكنند. بهنظر مىرسد كه انتخاب رنگ مشكى براى عمّامه سادات و فرزندان پيامبر (ص) نيز بهاعتبارِ ويژگىِ احتشام و هيبت معنوى است. بههمينجهت، در برخى روايات آمده است كه رنگ مشكى، كراهت دارد؛ مگر در عبا (چادر)، عمّامه و كفش. « بحارالانوار، ج 5، ص 279.»
امروزه نيز لباس رسمىِ برخى شخصيتها، مثل قاضيان و وكلا، بهويژه در مراسم ويژه و رسمى، غالباً مشكى يا سرمهاى است و ورزشكاران نيز زمانىكه در رژه رسمى شركت مىكنند، غالباً كت و شلوارِ مشكى يا سرمهاى مىپوشند. با توجه به همين ويژگى، استفاده بانوان از حجاب و چادر مشكى، نوعى والايى و هيبت معنوى براى آنان بهوجود مىآورد و سبب مىشود كه مردان نامحرم، در برخورد با آنان، حريم گيرند.
با وجود بهرهها و آثار متعدد ذكرشده براى حجاب مشكى، متأسفانه برخى مطبوعات در سالهاى اخير، بهطورغيرمنطقى و با تمسك به شبهاتى، در جهت سستكردن پايههاى حجاب اسلامى در ذهن بانوان و گسترش بدحجابى و بىحجابى، گام برداشتهاند. اميدواريم كه با آگاهىبخشى و اطلاعرسانى نهادهاى مسئول و مردم متعهد، فرهنگ زيباى حجاب از اين كشور رخت برنبندد و روزبهروز، گستردهتر و محبوبتر شود.(برگرفته از مجله پرسمان )
پاسخ به یک شبهه؛
ب براي زن محدوديت و حصاري است كه خانواده و وابستگي به شوهر براي او ايجاد نموده است، و بنابراين، حجاب نشانه ضعف و محدوديت زن است.
راه حلّ اين شبهه و تبيين حجاب در بينش قرآن كريم اين است كه زن بايد كاملاً درك كند كه حجاب او تنها مربوط به خود او نيست تا بگويد من از حق خودم صرف نظر كردم، حجاب زن مربوط به مرد نيست تا مرد بگويد من راضيم، حجاب زن مربوط به خانواده نيست تا اعضاي خانواده رضايت بدهند، حجاب زن، حقي الهي است، لذا مي بينيد در جهان غرب و كشورهايي كه به قانون غربي مبتلا هستند اگر زن همسرداري آلوده شد و همسرش رضايت داد، قوانين آنها پرونده را مختومه اعلام مي كنند، اما در اسلام اين چنين نيست، حرمت زن نه اختصاص به خود زن دارد نه شوهر و نه ويژه برادر و فرزندانش مي باشد، همه اينها اگر رضايت بدهند قرآن راضي نخواهد بود، چون حرمت زن و حيثيت زن به عنوان حق اللَّه مطرح است و خداي سبحان زن را با سرمايه عاطفه آفريد كه معلّم رقّت باشد و پيام عاطفه بياورد، اگر جامعه اي اين درس رقّت و عاطفه را ترك نمودند و به دنبال غريزه و شهوت رفتند به همان فسادي مبتلا مي شوند كه در غرب ظهور كرده است. لذا كسي حق ندارد بگويد من به نداشتن حجاب رضايت دادم، از اين كه قرآن كريم مي گويد هر گروهي، اگر راضي هم باشند، شما حد الهي را در برابر آلودگي اجرا كنيد، معلوم مي شود عصمت زن، حق اللَّه است و به هيچ كسي ارتباط ندارد. قهراً همه اعضاي خانواده و اعضاي جامعه و خصوصاً خود زن امين امانت الهي هستند. زن به عنوان امين حق اللَّه از نظر قرآن مطرح است يعني اين مقام را و اين حرمت و حيثيت را خداي سبحان كه حق خود اوست، به زن داده و فرموده: اين حق مرا تو به عنوان امانت حفظ كن، آنگاه جامعه به صورتي درمي آيد كه شما در ايران مي بينيد، جهان در برابر ايران خضوع نموده است، زيرا كه در مسأله جنگ تا آخرين لحظه، صبر نمود و كاري كه برخلاف عاطفه و رقت و رأفت و رحمت باشد انجام نداد. با اين كه دشمنان او از آغاز، حمله به مناطق مسكوني، كشتار بي رحمانه بيگناهان و غير نظامي ها را مشروع نمودند
جامعه اي كه قرآن در او حاكم است، جامعه عاطفه است و سرّش اين است كه نيمي از جامعه را معلمان عاطفه به عهده دارند و آن مادرها هستند، چه بخواهيم، چه نخواهيم، چه بدانيم و چه ندانيم اصول خانواده درس رأفت و رقّت مي دهد، و رأفت و رقّت در همه مسائل كارساز است.
بنابراين در هر بخشي و هر بعدي از ابعاد براي سير به مدارج كمال بين زن و مرد تفاوتي نيست منتها بايد انديشه ها قرآن گونه باشد، يعني همان گونه كه قرآن بين كمال و حجاب و انديشه و عفاف جمع نمود، ما نيز در نظام اسلامي بين كتاب و حجاب جمع كنيم. يعني عظمت زن در اين است كه
«أن لا يرين الرّجال ولا يراهنَّ الرّجال. نبينند مردان نامحرم را و مردان نيز آنان را نبينند.
قرآن كريم وقتي درباره حجاب سخن مي گويد مي فرمايد: حجاب عبارت است از احترام گذاردن و حرمت قائل شدن براي زن كه نامحرمان او را از ديد حيواني ننگرند لذا، نظر كردن به زنان غير مسلمان را، بدون قصد تباهي جايز مي داند و علت آن اين است كه زنان غير مسلمان از اين حرمت بي بهره اند.
حال اگر كسي از تشخيص اصول ارزشي عاجز باشد، ممكن است - معاذاللَّه - حجاب را يك بند بداند، و حال اين كه قرآن كريم وقتي مسأله لزوم حجاب را بازگو مي کند، علت و فلسفه ضرورت حجاب را چنين بيان مي فرمايد:
ذلك أدني أن يعرفن فلا يؤذين﴾ احزاب/59]
يعني براي اين كه شناخته نشوند و مورد اذيت واقع نگردند. چراكه آنان تجسم حرمت و عفاف جامعه هستند و حرمت دارند
برگرفته از کتاب «زن در آیینه جمال و جلال » نوشته آیه الله جوادی آملی
آیا برای رفع گرفتاری ها باید دعا کرد یا باید به همان گرفتاری راضی بود؟
در سیره اهل بیت و دعاها داریم که آنها عافیت خواسته اند و ما فطرتاً عافیت طلب هستیم. در دعا داریم که خدایا به ما عافیت بده .پیامبر در شب قدر از خدا عافیت طلب می کردند. همان طور که ما عافیت می خواهیم دستگاه خدا مبنی بر ابتلاء و امتحان است. انسان ها با امتحان رشد پیدا می کنند و بالا می روند. این سنت قطعی خداست. در عین اینکه ما عافیت می خواهیم باید در بلاها صابر باشیم و با حالت تسلیم ،دفع بلاها را هم از خدا بخواهیم . روایت داریم که با دعا و صدقه بلاها را دفع کنید. این راه کار ائمه است. چون ما مرد بلا نیستیم باید دعا کنیم که بلاها برگردد.
پس انسان باید دعا کند ولی روح تسلیم هم داشته باشد یعنی ما نباید از خدا طلبکار باشیم که حتما به من فرزند بده یا فقر را از من بردار .در کنار دعا باید روح تسلیم هم باشد. ممکن است که این ها مصلحت ما باشد. افرادی که در عافیت هستند، اگر شکرگزار باشند خداوند ثواب اهل بلا را به آنها می دهد. افرادی که مبتلا هستند اگر صابر و شاکر باشد، خداوند تمام ثواب عبادت های یک فرد سالم را به او می دهد. در هر صورت اگر ما شاکر و صابر باشیم ،برنده هستیم.
گاهی خدا ما را گرفتار می کند تا از دست خدا در نرویم ولی گاهی صلاح نیست و ما باید گرفتار بمانیم در این صورت باید شاکر و صابر باشیم. در گرفتاری ها، ما با خدا بیشتر راز و نیاز می کنیم . اگر با دعا، گرفتاری رفع شد شکر خدا را می کنیم. اگر گرفتاری دفع نشد ما نباید ناامید بشویم. اگر در بلا صبر کنیم هم درجه مان بالا می رود و هم پاداش صبر و هم پاداش دعاهای مان را می گیریم. ما نباید هیچ وقت خودمان را از خدا طلبکار ببینیم زیرا خداوند حکیم است ولی ما همه چیز را نمی دانیم. در قرآن داریم که بعضی چیزها برای شما بد است ولی خیر شماست. آیت الله مجتبی تهرانی فرزند نداشت ولی طلبه های زیادی را تربیت کرده بود که اثر آنها از صدها فرزند برای ایشان بیشتر بود.
خداوند جبار یعنی جبران کننده است. این طور نیست که خداوند به یک بنده ای لطف زیادی بکند و بنده ی دیگر را رها کند. خدا همه را دوست دارد و هیچ کس را رها نمی کند. کسی که معلولیت جسمی دارد و آه می کشد، خداوند به او ثواب ها و درجه های زیادی می دهد. روایت داریم که برای اهل بلا دیوانی باز نمی شود و به بهشت می روند و خیلی ها به حال آنها غبطه می خورند. امام باقر(ع) فرمود :اهل صبری که کفران نعمت نمی کنند، بی حساب به بهشت می روند. برای خداوند کلمه ی حتما را بکار نبریم. خوب است که انسان عافیت بخواهد ولی در کنار آن روح تسلیم هم داشته باشد.
برگرفته از برنامه سمت خدا با کارشناسی آقای فرحزاد
وهابی ها و توسل
آیا واقعا توسل به ائمه اطهار علیهم السلام شرک است ؟؟
وهابی ها توسل را شرک می دانند و می گویند که اگر یا علی یا زهرا بگوییم شرک است و فقط باید گفت :یاالله. هر کس غیر یاالله بگوید، مشرک است. آنها می گویند: در قرآن داریم که به جز خدا احدی را صدا نزن. ما می گوییم آیه ای دیگر در قرآن است که می فرماید: با خدا، خدای دیگری را نخوانید. یعنی یکتا پرست باشید. پس در آیه ای که می فرماید: جز خدا را صدا نزن منظور این است که احدی را بعنوان خدا نخوان. ما امام حسین(ع) یا حضرت زهرا(س) را بعنوان خدا، صدا نمی زنیم.
آیا توسل برای اسلام است؟ خیر، قبل از اسلام هم به اولیاء متوسل می شدند. برادران یوسف به پدرشان متوسل شدند و گفتند که پدر، برای ما استغفار کن. وهابی ها می گویند: پدر یوسف یعنی یعقوب زنده بود ولی پیامبر مرده است .ما می گوییم که اگر شرک بد است، زنده یا مرده ندارد. در ضمن شهید زنده است و الا خدا به نوح سلام نمی کرد. مرده روح دارد که دارای حیات برزخی است. وهابی ها می گویند که انسان وقتی می میرد مثل سنگ است. پس خدا به ابراهیم یعنی سنگ سلام کرده است؟
عده ای به موسی گفتند که اگر تو هزار تا معجزه هم بیاوری ما به تو ایمان نمی آوریم .سوره اعراف آیه 134 می فرماید: هرنشانه ای بیاوری که ما را سحر و جادو کنی ،ما به تو ایمان نمی آوریم. آنها لجبازی کردند. خدا هم برای آنها طوفان ،ملخ، شپش، قورباغه فرستاد و آب شان را به خون تبدیل کرد. آیه بعد می فرماید که وقتی به آنها نکبت فرستادیم به موسی متوسل شدند. پس لجبازترین مردم وقتی دچار مشکل شدند، به اولیاء خدا متوسل شدند.
در ضمن ما متوسل به مقام مرده ها می شویم نه پوست و گوشت آنها. در قرآن داریم :ای موسی دعا کن بخاطر عهدی که با خدا داری.
……..
برای طواف دور کعبه حتما باید دور حجر اسماعیل هم بگردیم.وهابی ها می گویند که شما نباید دور قبر پیامبر بگردید. ما می گوییم :خدایی که فرموده است که دور کعبه بگردید، فرموده است که دور قبر اولیاء هم بگردید. تمام وهابی ها خودشان دور قبر می گردند. همه در مقام ابراهیم نماز می خواندند. زیرا حضرت ابراهیم روی این سنگ پاگذاشته است. اگر جاپای حضرت ابراهیم ارزش دارد ،پس جاپای امیرالمومنین هم ارزش دارد و قدمگاه امام رضا(ع) هم ارزش دارد. وهابی ها در مقابل این ها جوابی ندارند. آنها می گویند که شیعه کافر است ، آیا به جز شیعه کافر دیگری در دنیا نیست ؟ آیا شما یهودی یا کمونیسم کشته اید؟ یعنی بجز شیعه کافر دیگری در دنیا وجود ندارد
برگرفته از سخنان شیرین آقای قرائتی در برنامه سمت خدا
تلاوت قرآنی که معنایش را نمی فهمیم چه اثری دارد؟
· تلاوت آيات قرآن، در صورتي كه انسان معناي آنها را نفهمد، چه اثر و فايدهاي دارد؟اگر اهميّت و فضيلتِ تلاوت قرآن كريم براي ما روشن شود و بدانيم كه تلاوت قرآن، تكلم و سخن گفتن خدا با انسان است، با طهارت باطن و اُنس با قرآن، لذت تلاوت آن را مي چشيم و هيچگاه حاضر نمي شويم كه بين خود و قرآن فاصله بيندازيم و هرگز از فيض عظيم آن محروم نمي شويم. خداي سبحان پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم را تحت ولايت مستقيم خود معرفي كرده است: ﴿اِنّ وَليّي اللّه الّذي نزّل الكتاب و هو يتولّي الصّالحين) اين كريمه بيان كننده چند مطلب است: . خدا ولي پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم است: ﴿اِن وليّي اللّه﴾. 2. همان خدايي ولي رسول اللّه صلي الله عليه و آله و سلم است كه قرآن را نازل فرموده است: ﴿الّذي نزّل الكتاب﴾. 3. خداوند متولّي صالحان است: ﴿و هو يتولّي الصالحين﴾.با توجه به اين سه نكته، درمييابيم كه صالح شدن موجب تولّي خدا بر انسان است. تا انسان صالح نشود، تحت ولايت اللّه نخواهد بود و خدا هم تولي او را نخواهد پذيرفت. بهترين راه صلاح نيز اُنس با قرآن است. عبارت «ولي رسول اللّه صلي الله عليه و آله و سلم خدايي است كه قرآن را نازل كرده»
،تعليق حكم بر وصف، و مشعر به عليّت است؛ يعني اگر كسي به قرآن عمل كند، صالح ميشود و اگر خداوند بخواهد، ولي كسي بشود، از راه قرآن كريم ولايت و تدبير او را بر عهده ميگيرد، از اينرو مي فرمايد: ﴿فاقرءوا ما تيسّر من القرءان) آن مقدار كه براي شما ميسّر است، قرآن تلاوت كنيد و با اين كتاب الهي مأنوس باشيد؛ حتّي اگر معناي بعضي آيات و سوره ها براي شما روشن نيست، باز هم قرآن بخوانيد و با آن اُنس بگيريد، چون قرآن كلام آدمي نيست تا اگر كسي معنايش را نداند، خواندنش بي ثمر باشد، بلكه نوري الهي است كه خواندنش عبادت است؛ گرچه به معنايش آگاهي نداشته باشيد. . بهترين راه قرائت و فهم قرآن كريم چيست؟ بهترين راه ادراك و فهم قرآن كريم اين است كه انسان همراه با تلاوت آيات و سوره هاي قرآن، معاني آنها را از ذهن و نظر بگذراند و با هر آيه، در درون و نهاد خود گفتوگو كند؛ يعني در آيه عذاب از خداوند مغفرت و در آيه رحمت از او گذشت بخواهد؛ بشير و نذير بودن خداوند را در آيات مشاهده، و از هر مطلب قرآني، نكته علمي ويژه آن را برداشت كند. هنگام تلاوت قرآن، همانطور كه كلمات از راه گوش به سمع انسان ميرسد، معناي آن نيز بايد به دل و جان آدمي نفوذ كند. اگر دل بسته باشد، معنا در آن نفوذ نميكند. قرآن كريم در اين باره ميفرمايد: ﴿اَفلا يتدبّرون القرءانَ اَم علي قلوبٍ اَقفالُها) آيا در قرآن تدبّر نميكنند، يا بر دلها قفلهايي نهاده شده است؟ در آيه ديگر نيز ميفرمايد: ﴿كلاّ بل ران علي قلوبهم ما كانوا يكسبون) بر قلبهاي آنها، با آنچه كسب كردهاند، زنگار نشسته است. گناه، غفلت و علائق دنيايي دل را ميبندد و در نتيجه معارف قرآني در آن نفوذ نميكند. انسان بايد با گشودن دل و زدودن «رين» و «چرك» از آن، زمينه نفوذ معنا به جان را فراهم آورد. با فراهم آوردن اين زمينه، تلاوت آيات قرآن لذّت بخش مي شود و فرد با ورود به هر آيه، اگر مشتمل بر خيرات، معرفت، علم و … باشد، مضمون آن را مسئلت مي كند، و اگر به عذاب و… نظر داشته باشد، نجات از آن را مي طلبد.
کتاب نسیم انیشه،آیه الله جوادی آملی، ص28تا30