اهل بیت و پیدایش مکتب جعفری
به دلیل نقش بیبدیل امامصادق(ع) در تشکیل و تکامل مکتب اهلبیت، از دیرباز تشیع را «مکتب جعفری» نیز خواندهاند. آنچه در پی میآید، پاسخ های امام صدر به پرسش هایی در همین زمینه است که در حاشیه پنجمین همایش مجمع پژوهش هاى اسلامى در قاهره،مطرح شده است.
***
شیعه از کجا آمده و چه زمانى ظاهر شد؟
ــ هر کس انسان دیگرى را به عنوان امام و رهبر خود بپذیرد، در حقیقت شیعه او شده است؛ یعنى از او پیروى مىکند و او را بر خود مسلط ساخته است. در آغاز اسلام گروهى از اولین مسلمانان از اهل بیت پیامبر(ص) پیروى کردند و آنها را امام و رهبر خود برگزیدند. از اینجا بود که اسم شیعه آل البیت را به دست آوردند. بسا خود پیامبر(ص) اولین کسى بود که این نام را بر شیعیان نهاد، آنگاه که او عدهاى از بزرگان صحابه را که پیوند محکم و استوارى باعلى بن ابىطالب(ع) داشتند، «شیعه على» خواند.
نامگذارى حضرت رسول(ص) را مىتوان در حدیث صحیحى که حاکم در کتاب شواهد التنزیل، عسقلانى در کتاب الصواعق، و طبرانى، دیلمى و ابنحنبل هر کدام در کتابهاى مناقبشان و سیوطى در تفسیر الدرُالمنثور آوردهاند، مشاهده کرد، آنجا که پیامبر(ص) مىفرماید: «یا على، ستأتى یوم القیامه انت و شیعتک راضیین مرضیین: اى على، روز قیامت تو و شیعیانت وارد مىشوید، در حالى که هم شما از خداوند خشنودید و هم خداوند از شما خشنود است.» افرادى چون سلمان فارسى، مقداد، عمار، جعفر بن ابىطالب، ابوذر، از شیعیان حضرت على(ع) بودند. از زنان نیز مىتوان از امالمؤمنین امسلمه، ماریه قبطیه و حضرت فاطمه(س) نام برد.
شهادت غريبانه ي جواد مظلوم(ع) بر شما تسليت باد
غروب شفقگون نهمین آفتاب ولایت را تسلیت عرض میکنیم
دوازده قطره از دریای فضایل جوادالائمّه علیهم السلام
(1)
ابن قیاما نامه ای کنایه آمیز به امام رضا(ع) نوشته بود. گفته بود: تو چه امامی هستی که فرزند نداری؟
حضرت با ناراحتی جواب داده بود: « تو از کجا می دانی که من فرزندی نخواهم داشت. به خدا شب و روز نمی گذرد جز این که خداوند به من پسری عنایت خواهد کرد که به سبب او میان حق و باطل را جدایی می دهد»1
(2)
وقتی امام جواد(ع) به دنیا آمد، امام رضا(ع) فرمود: «حق تعالی فرزندی به من عطا کرد که هم چون موسی بن عمران دریاها را می شکافد و مثل عیسی بن مریم خداوند مادرش را مقدس گردانیده و او طاهر و مطهر آفریده شده» آن وقت مرثیه فرزندش را خواند و گفت: «این کودک به جور و ستم کشته خواهد شد و اهل آسمان ها برایش گریه خواهند کرد، خدای متعال بر دشمن و قاتل او غضب خواهد کرد؛ آنها بعد از قتل او بهره ای از زندگی نخواهند برد و به زودی به عذاب الهی واصل خواهند شد.»
آن شب که امام جواد(ع) به دنیا آمد، امام رضا(ع) تا صبح در گهواره با او سخن می گفت…
مشهور است که رنگ صورت آن حضرت گندم گون بود. قد بلندی داشت و نقش روی انگشترش «نعم القادرالله» بود.2
(3)
ابویحیی صنعانی می گوید: در مکه به محضر امام رضا(ع) شرفیاب شدم. دیدم حضرت موز پوست می کنند و در دهان فرزندشان ابوجعفر(امام جواد(ع) می گذارند. عرض کردم: این همان مولود پرخیر و برکت است؟
فرمود: آری. این مولودی است که در اسلام، مانند او و برای شیعیان ما، بابرکت تر از او زاده نشده است.3
(4)
مردی پیش امام رضا(ع) آمد و گفت: زبان پسرم سنگینی دارد. فردا او را پیش شما می فرستم تا دستی بکشید و برایش دعا کنید. هرچه باشد او غلام شماست. امام(ع) فرمود: او غلام ابی جعفر(امام جواد) است. فردا او را پیش ابی جعفر بفرست.4
میراث علمی امام جواد علیه السلام
معمولاً پس از رحلت یک امام به دلیل مشکلاتی که به وجود میآمد تا مدّت زمانی ارتباط شیعیان با امام بعدی بسیار محدود میشد. حتی وکلای آن حضرت هم که در بلاد اسلامی حضور داشتند، برقراری ارتباطشان با امام، با دشواریهایی روبرو میشد . در آغاز امامت امام جواد علیه السلام کمی سن آن حضرت نیز به عنوان مشکلی بر مشکلات دیگر افزوده بود و تا زمانی که شک و تردید شیعیان بر طرف شد مدّتی به طول انجامید .
در نصّ دیگری آمده که امام تا ده سالگی امامت خویش را مخفی میداشت(اثبات الوصیه، ص 215) و این خود دلیل دیگری بر پیچیدگی بر قراری ارتباط میان او و شیعیانشان بود . از سوی دیگر حکّام نیز سخت گیری هایی در این زمینه اعمال میکردند که برقراری ارتباط را به میزان بسیار زیادی مشکلتر میکرد و در نتیجه شیعیان نمیتوانستند آزادانه با امامشان آمدوشد داشته باشند . بیشترین رابطهای که برای آنان امکان پذیر بود و طبعاً نمیتوانست ارتباط گستردهای به شمار آید ، نوشتن نامه به امام و دریافت جواب آن بود . لذا از امام جواد علیه السلام به بعد و حتی پیش از آن در زمان امام رضا علیه السلام امامان به وسیله نامه با شیعیان خود رابطه برقرار میکردند .
بیش از دویست و بیست حدیث پیرامون مسائل مختلف اسلامی از آن حضرت در دسترس ما قرار دارد و طبعاً در شرایط سیاسی آن روز چه بسیار از مکتوبات او که در پاسخ اصحاب خود نگاشته بود از بین رفته و از دسترس ما خارج شده است
وانگهی امام جواد علیه السلام هنوز بیست و پنج سال از عمرش نگذشته بود که رحلت فرمود و این کوتاه بودن عمر آن حضرت باعث شد تا زمینه بسط روابط با شیعیانش کمتر به وجود آید . در عین حال علاوه بر مطالبی که درباره اصحاب و یا کتب آنها از امام جواد علیه السلام روایت شد بیش از دویست و بیست حدیث پیرامون مسائل مختلف اسلامی از آن حضرت در دسترس ما قرار دارد و طبعاً در شرایط سیاسی آن روز چه بسیار از مکتوبات او که در پاسخ اصحاب خود نگاشته بود از بین رفته و از دسترس ما خارج شده است ، تعداد یکصد و بیست نفر احادیث صادره از آن حضرت را روایت نمودهاند(مسند الامام الجواد) و شیخ طوسی یکصد و سیزده تن از راویان حدیث امام جواد را بر شمرده است.
از همین مقدار احادیث که از آن امام نقل شده میتوان به عظمت علمی و احاطه او بر مسائل فقهی ، تفسیری و عقیدتی و نیز دعا و مناجات پی برد و در لابلای کلمات قصار زیبائی که از آن حضرت به جای مانده کمالات اخلاقی وی بخوبی نمودار است . بخشی از کلمات قصار امام را ابن صباغ مالکی در الفصول المهمه آورده چنانکه در تحف العقول و مصادر دیگر نیز از این دست کلمات فراوان پیدا میشود . بخش عمده روایات فقهی امام را باید در نامههایی که در پاسخ اصحاب به بلاد مختلف اسلامی فرستاده است جستجو کرد .
منبع: تبیان
توصیه های امام علی (ع) به مالک اشتر از زبان رهبر(2)
البته نامهى حضرت خیلى مفصل است؛ لابد آن را دیدهاید؛ سالهاست كه مرتب به زبان ماها و شماها تكرار مىشود.یك جملهى دیگر از این نامهى مبارك این است: «ثم انظر فى امور عمّالك»؛ كارها و امور كارگزاران خودت را مورد توجه قرار بده. اول، انتخاب كارگزاران است؛ «فاستعملهم اختباراً»؛ با آزمایش آنها را انتخاب كن؛ یعنى نگاه كن ببین چه كسى شایستهتر است. همین شایستهسالارىیى كه امروز بر زبان ماها تكرار مىشود، به معناى واقعى كلمه باید مورد توجه باشد. امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) هم در اینجا به آن سفارش مىكنند. «و لا تولهم محاباة و اثرة»؛ نه از روى دوستى و رفاقت كسى را انتخاب كن، كه ملاكها را در او رعایت نكنى - فقط چون رفیق ماست، انتخابش مىكنیم - نه از روى استبداد و خودكامگى؛ انسان بگوید مىخواهم این فرد باشد؛ بدون اینكه ملاك و معیارى را رعایت كند یا با اهل فكر و نظر مشورت كند.
بعد خصوصیات این افراد را ذكر مىكند: اهل تجربه باشند، اهل حیا باشند و …؛ بعد مىرسد به اینجا كه «ثم اسبغ علیهم الارزاق»؛ وقتى كارگزار خوبى را انتخاب كردى، زندگىاش را تأمین كن. من همیشه به مدیران مىگویم، در گذشته هم گفتهام، ؛ دائم مأموران و منتخبان خودتان را زیر نظر داشته باشید؛ دائم نگاه كنید و از اینها غافل نشوید. دیدهاید كه نگهبانها در شب نورافكنهایى را دائم مىچرخانند و گوشهها را نگاه مىكنند؛ شما هم همینطور باید بهطور دائم امور را زیر نظر داشته باشید و نگاه كنید؛ بنابراین از كار كارگزارانتان غفلت نكنید. «ثم تفقد اعمالهم»؛ یعنى از كارهاى اینها جستجو كن، ببین كار انجام مىدهند یا نه؛ درست انجام مىدهند یا نه؛ آیا تخلفى در كارهایشان وجود دارد یا خیر. «و ابعث العیون من اهل الصدق و الوفاء علیهم»؛ كسانى را كه چشم و گوش تو هستند، بگمار تا كارهاى اینها را نگاه كنند. «فأن تعاهدك فىالسّر لامورهم حدوة لهم على استعمال الامانة و الرفق بالرعیة»؛ این موجب مىشود كه اینها بتوانند امانت را بیشتر حفظ كنند.
«ثم انظر فى امور عمّالك»؛ كارها و امور كارگزاران خودت را مورد توجه قرار بده. اول، انتخاب كارگزاران است؛ «فاستعملهم اختباراً»؛ با آزمایش آنها را انتخاب كن؛
بعد مىفرمایند: «فانّ احد منهم بسط یده الى خیانة اجتمعت بها علیه عندك اخبار عیونك»؛ اگر ثابت شد كه كسى خیانت كرده - نه اینكه تا گزارشى رسید، فوراً به آن ترتیب اثر بدهید؛ نه، همه متفق باشند؛ یعنى معلوم باشد و گزارشهاى متواتر و مسلّمى برسد كه این شخص خیانت كرده - آنوقت «اكتفیت بذلك شاهداً فبسطت علیه العقوبة فى بدنه و اخذته بما اصاب من عمله»؛ دیگر باید مجازات شود. البته مجازات انواع و اقسامى دارد، شكلهاى گوناگونى دارد، اقتضائات گوناگونى دارد؛ هر طور كه اقتضاى مجازات است، عمل شود.
چون نامه مفصل است، مجبوریم انتخاب كنیم. آن جاهایى كه به نظرم براى ما لازمتر است، آنها را انتخاب كردهام. مىفرماید «و ایاك و الاعجاب بنفسك و الثقة بما یعجبك منها»؛ برحذر باش از اینكه خودشگفتى به سراغ تو بیاید. اعجاب به نفس، یعنى خودشگفتى؛ اینكه انسان از خودش خوشش بیاید. حضرت مىگویند مواظب باش در این دام نیفتى. انسان گاهى در خودش امتیازاتى مشاهده مىكند - فهم خوبى دارد، قدرت بدنى خوبى دارد، قدرت ذهنى خوبى دارد، اطلاعات وسیعى دارد، بیان ویژهیى دارد، صداى خوشى دارد، جمالى دارد - به مجرد اینكه دیدید نسبت به خودتان حالت خودشیفتگى وجود دارد - كه معنایش این است كه با دیدن این امتیازات، عیوب را در كنارش نمىبینید - بدانید كه این خطر است؛ این همان چیزى است كه مىفرمایند برحذر باش. ممكن است شما بگویید من این امتیاز را در خودم مىبینم، حالا چه كار كنم؟ بالاخره من مثلاً در میان این همه جمعیت شاگرد اول فلان دورهى تحصیلى شدهام یا در فلان كار اساسى امتیاز برجستهیى به دست آوردهام؛ چه كار كنم؟ این امتیاز را نبینم؟
توصیه های امام علی (ع) به مالک اشتر از زبان رهبر(1)
این حرفها(نامه) خطاب به مالكاشترِ بزرگوار است و مىبینید كه حرفهاى درشت و تلخى هم در آن وجود دارد. حضرت نصیحتهاى خیلى تلخى مىكنند كه اگر كسى اینطور ما را نصیحت كند، یكذره به ما برمىخورد. مالكاشتر كسى است كه حضرت در فرمان دیگرى او را اینطور معرفى مىكنند: «فانه ممن لا یخاف وهنه»؛ كسى است كه گمان سستىِ او نمىرود. «و لا سقطته»؛ كوتاهى در كارها به او گمان برده نمىشود.«ولا بطؤه عما الاسراع الیه احزم»؛ كندىِ او در كارهایى كه شتاب مطلوب است، مطلقاً گمان كسى را برنمىانگیزد. «و لا اسراعه الى ما البطء عنه امثل»؛ عجله و شتابزدگى او هم نسبت به كارهایى كه آرامش و تأنّى در آن مطلوب است، گمان كسى را برنمىانگیزد. یعنى انسانى است كه هم مراقب خود است و هم حكیم و داناست؛ یعنى نه در جایى كه باید شتابزدگى نكند، شتابزدگى مىكند؛ نه آن جاهایى كه باید با سرعت حركت كند، كوتاهى مىكند. حضرت در فرمان خود به دو امیر از امراى جیش در صفین، مالكاشتر را اینگونه معرفى مىكنند.
و اما آنچه ما از كلمات حضرت در این نامه انتخاب كردیم، چند جمله است: یك جمله این است كه حضرت مىفرمایند «و لا تقولن انى مؤمر آمر فاطاع»؛ اینطور نباشد كه تو بگویى چون در این كار به من مسؤولیت سپرده شد، من باید دستور بدهم و دیگران از من اطاعت كنند. «لا تقولن» یعنى با تأكید و مبالغه مىگوید مبادا چنین فكرى بكنى و چنین حرفى بزنى. این روحیه كه من اینجا چون مسؤولیتى دارم، باید بگویم و دیگران بىچون و چرا حرف من را گوش كنند، «ادغال فى القلب» است؛ دل تو را فاسد مىكند.
«و منهكة للدین». منهكه، یعنى ضعیفكنندهى روح دین، دیندارى و ایمان انسان. «و تقرب من الغیر» این حالت، تغییرات ناخواسته را نزدیك مىكند. اعجاب به نفس و غرور و اینكه در مسؤولیتى كه من هستم، كسى نباید روى حرف من حرف بزند، از آن چیزهایى است كه تغییر را نزدیك مىكند؛ تغییراتى كه براى انسان نامطلوب است؛ تغییرات زمانه كه آدم نمىخواهد پیش بیاید؛ یعنى مُلك و دولت و اقتدار و توانایى و فرصتهاى خدمت را از انسان مىگیرد.
«و لا تقولن انى مؤمر آمر فاطاع»؛ اینطور نباشد كه تو بگویى چون در این كار به من مسؤولیت سپرده شد، من باید دستور بدهم و دیگران از من اطاعت كنند
یك جملهى دیگر این است كه مىفرماید: «انصف اللَّه و انصف الناس من نفسك و من خاصة اهلك و من لك فیه هوى من رعیتك». معناى «انصف الناس من نفسك» در عربى این است كه داد مردم را از خودت بگیر. «انصف من نفسك» یعنى داد كسى را از خودت بگیر؛ خودت را در مقابل او محكوم كن؛ از خود به نفع دیگران بازخواست كن. حضرت در اینجا مىگوید: «انصف اللَّه من نفسك»؛ داد خدا را از خود بگیر. معناى این جمله این است كه در مقابل خدا كاملاً احساس مسؤولیت بكن و خودت را در قبال تكلیف الهى محكوم كن. اینطور نباشد كه خیال كنى آنچه را كه بر عهدهات بوده، به تمام و كمال انجام دادهاى؛ نه، همیشه خودت را بدهكار و مدیون بدان. این در مورد خدا. آنوقت «انصف الناس من نفسك»؛ داد مردم را هم از خودت بستان؛ یعنى همیشه در قضاوتهاى خودت مردم را حاكم و طلبگار و محِق بدان و خودت را بدهكار.
البته این معنایش این نیست كه در موردى هم كه ظلم بخصوصى به تو دارد مىشود، باز بگویى حق با من نیست؛ نه، این نگاهِ عمومى است. مردم مطالبات دارند، حرف مىزنند، صدایشان بلند مىشود، گاهى سر آدم داد مىكشند؛ فرض بفرمایید در ادارهیى جمعى مراجعه مىكنند و حرفى مىزنند؛ اولین فكرى كه به ذهنت مىرسد، این نباشد كه اینها را تحریك كردهاند تا بیایند علیه من - كه هیچ تقصیرى ندارم - جنجال كنند؛ نه، اولین فكر این باشد كه اینها مطالبهى بحقى دارند؛ من مسؤولم ببینم اینها چه مىگویند.