مهر مادری
یا فاطمه (س) من عاشق بین الحرمینم
من نوکر عشاق و محبین حسینم
این سینه زدن را ز تو دارم زتو دارم
ای عشق تو و ذریه ات دار و ندارم
هر چند که ناقابلم و خانه به دوشم
این نوکریم را به دو عالم نفروشم
حداقل همت طلبه !!!!!!
حداقل همّت يک دانشجوي دانشگاه يا طالب حوزوي اين است که اين درسي که ميخواند استادانه به ديگري منتقل کند اين کفِ درس خواندن است از اين پايينتر اگر کسي درس خواند اتلاف عمر است. اگر کسي درس بخواند و نتواند مدرّس خوب باشد يقين بداند عمرش را تلف کرده است براي اينکه اين علوم امانتهاي الهي است. اگر کسي از کتابي به کتاب ديگر رفت و نتوانست آن کتاب قبلي را به خوبي تدريس کند اين مطمئن باشد عمر خود را تلف کرده است .
گوشه ای از سخنان حضرت آیت الله جوادی آملی در آغاز سال تحصیلی حوزه
زمينه سازان ظهور
يكى ازوظايف مهم درعصر غيبت، زمينهسازى براى ظهور حضرت مهدىعليه السلام است. چگونه مىتوان براى ظهور مهدىعليه السلام زمينهسازى كرد؟ زمينهسازان ظهور چه ويژگىهايى دارند؟
تحقق انقلاب عظيم حضرت مهدى عليهالسلام، به عنوان بزرگترين تحولى كه بشريت در حيات خود خواهد ديد، بر پايههايى استوار است كه يكى از مهمترين آنها، فراهم شدن ياران،
همراهان و همرزمانى است كه تا پاى جان براى اجراى اهداف او از پاى ننشينند.
بازشناسى اين عامل ما را در راه شناخت آن حاكميت سترگ، كمك خواهد كرد و آنگاه است كه در پى شناخت، سر بر جيب تفكر خواهيم برد و خويشتن را با آن شرايط و ويژگىها، محك خواهيم زد و از خود خواهيم پرسيد: آيا ما خود را براى آن روزگار آماده ساختهايم؟ شايد آن روز، همين فردا باشد. با فهم اين ويژگىها، در خواهيم يافت كه پاى رفتن اين راه را داريم يا نه و آن روز موعود، در مقابله حق با باطل، در كدامين جبهه خواهيم بود.
با سيرى در بوستان كلام معصومين عليهمالسلام، اين ويژگىها به خوبى فرا روى ما قرار خواهد گرفت؛ پس بياييم وضوى عشق و دلدادگى گرفته، پاىافزار تعلقات از جان خويش برگرفته، قدم در اين گلستان پرگل نهيم؛ باشد تا در پايان، دستهگلى خوشبو، حاصل اين گشت وگذار باشد.
در ره منزل ليلى كه خطرهاست در آن شرط اول قدم آن است كه مجنون باشى
اين ويژگىها را مىتوان اين گونه برشمرد:
1. شناخت پروردگار
خداوند متعال، فلسفه اساسى آفرينش انسانها را عبادت و بندگى معرفى كرده « ذاريات، آيه 56» و اين مهم، تنها زمانى حاصل مىگردد كه شناخت آن ذات مقدس، فراهم آيد و پس از شناخت خداوند است كه راه هموار شده، موانع برطرف مىگردد.
ياران مهدى عليهالسلام از كسانى هستند كه خداوند را آن گونه كه شايسته است، شناختهاند. على عليهالسلام، اين شناخت والاى خداوند را در ايشان، اين گونه توصيف كرده است: «مردانى مؤمن كه خدا را چنان كه شايسته است، شناختهاند و آنان، ياران مهدى عليهالسلام در آخرالزمانند». « بحارالانوار، ج 57، ص 229.»
امام صادق عليهالسلام، ششمين ستاره فروزان سپهر ولايت، قلبهاى آنان را بسان پولاد دانسته،
مىفرمايد: «آنان مردانىاند كه دلهايشان گويا پارههاى آهن است؛ هيچ ترديدى نسبت به ذات خداوند، قلبهايشان را نيالايد و (قلبهايشان) از سنگ سختتر است». « بحارالانوار، ج52، ص307»
بنابراين، اولين قدم براى قرار گرفتن در صف ياران مهدى عليهالسلام، شناخت پروردگار است. اگر اين قدم برداشته شد، نوبت قدم بعدى است و آن، شناخت امام است.
2. شناخت امام زمان عليهالسلام
اگر چه شناخت امام، در هر زمان، بر پيروان لازم و ضرورى است؛ ولى چيزى كه شناخت رهبر آخرين را از اهميتى دو چندان برخوردار مىسازد، شرايط ويژه آن است. ولادت پنهان، زيست پنهان و امتحانات سخت و دشوار، بر حساسيت و سختى اين معرفت افزوده است؛ به ويژه كه پس از شناخت خداوند، اصل شناخت امام، بسيار دشوار و طاقتفرساست
و مرغ انديشه عموم مردم را توان پرواز تا آن قله رفيع نيست. كسى كه مىخواهد از ياران حضرت مهدى عليهالسلام باشد، ناگزير مىبايست قدم دوم را نيز ثابت و استوار بردارد و شناخت آن حضرت را در رأس برنامههاى خود قرار دهد؛ به گونهاى كه حاصل اين معرفت و شناخت، آن باشد كه آن حضرت را همواره ناظر و شاهد اعمال و رفتار خود بداند.
ياران مهدى عليهالسلام، امام خويش را به بهترين وجه مىشناسند و اين شناخت آگاهانه، در تمامى وجودشان رسوخ كرده است. بنابراين، يار مهدى عليهالسلام شدن، بدون شناخت آن حضرت، امكانپذير نخواهد بود.
در روايات فراوانى چنين آمده است: «هر كه بميرد و امام زمان خويش را نشناسد، مرگش مرگ جاهليت باشد» و هر كس از دنيا رود، در حالى كه آشنا به امام خويش باشد، همانند كسى است كه در خيمه قائم عليهالسلام در خدمت آن حضرت باشد. « غيبت نعمانى، دارالكتب الاسلاميه، ص 331.»
اگر چه حضرت در پس پرده غيبت و پنهانزيستى است، ولى هرگز از چشم معرفت و شناخت انسانها، پنهان و غايب نيست و آن چه از ما خواسته شده، ديدن آن حضرت با بصيرت و آگاهى است؛ نه با چشم سر؛ آن گونه كه عدهاى تمام همتشان ملاقات با آن حضرت است؛ غافل از اين كه اگر معرفت به آن حضرت نباشد، ديدن ايشان فايده كاملى نخواهد داشت و كم نبودند كسانى كه همواره جمال پيامبر صلىاللهعليهوآله و ائمه عليهمالسلام را زيارت مىكردند، ولى بهره معرفتى چندانى از آن معصومان عليهمالسلام نبردند.
امام صادق عليهالسلام مىفرمايد: «هر آن كس كه امامش را شناخت و قبل از قيام او چهره در خاك كشيد، به سان كسى است كه در سپاه آن حضرت، خدمتگزارى خواهد كرد؛ نه، بلكه به سان كسى است كه زير پرچم آن حضرت است». « كلينى، كافى، دارالكتب الاسلاميه، ج 1، ص 371»
بنابراين، اگر چه شوق ديدار آن حضرت و سعادت ديدنش، از اهميت بسيارى برخوردار است، ولى از آن مهمتر، شناخت و معرفت امام است كه حاصل آن، ارتباط روحى و سنخيت با آن امام همام است.
امام صادق عليهالسلام با تأكيد، شيعيان را به شناخت خداوند، پيامبر و حجتهاى الهى فرا خوانده، اين گونه توصيه فرموده است: «خدايا! خويشتن را بر من آشنا ساز كه اگر تو خود را به من نشناسانى، من فرستاده تو را نتوانم شناخت. بار خدايا! رسول خويش را به من بشناسان كه اگر تو رسول خود را به من نشناسانى، من هرگز از حجت تو آگاه نخواهم شد. پروردگارا! مرا از حجت خويش آگاه ساز كه اگر تو حجت خود را به من نشناسانى، در دينم دچار گمراهى خواهم گشت». « كمال الدين و تمام النعمه، ج 2، ص 342.»
اين دعا، از حضرت مهدى عليهالسلام نيز نقل شده كه اين، نشان از اهميت آن دارد. « كمال الدين، ج 2، ص 512»
3 اطاعت محض از خداوند و اولياى او
پس از شناخت خداوند و امام زمان عليهالسلام، نوبت عملياتى ساختن اعتقاد و تبلور حقيقى
آن، در اطاعت محض از آن انوار پاك است.
همسو كردن رفتارها، نيتها و جهتگيرىها، طبق خواست رهبر، از مهمترين ويژگىهاى رهروان است.
اگر كسى در مرحله شناخت، در حد ممكن، معرفت كسب نمود، در مرحله اطاعت نيز دچار ترديد نخواهد شد؛ حال آن كه اگر كسى در آن مرحله، دچار ترديد و نقصان شد، در مرحله اطاعت، هرگز پيرو خوبى نخواهد بود.
اطاعت از امام، از جنس اطاعت از خداوند متعال است؛ زيرا وقتى كلام الهى در دشت جان مؤمنان طنين انداخت، خداوند اطاعت پيامبر و امامان عليهمالسلام را در طول اطاعت از خود ذكر كرده است؛ «اطاعت كنيد خداوند را و اطاعت كنيد پيامبر را و همچنين اولى الامر از خودتان را». « نساء، آيه 59»
اگر چه اكنون حضرت مهدى عليهالسلام در پس پرده غيبت است، اما اراده و فرمانش را مىبايست گردن نهاد؛ زيرا اگر كسى اكنون از دستورات آن حضرت اطاعت كرد، در زمان ظهور نيز چنين خواهد بود.
رسول گرامى اسلام صلىاللهعليهوآله در اين باره مىفرمايد: «خوشا به حال كسى كه به حضور «قائم» باريابد و حال آن كه پيش از قيام نيز پيرو او باشد؛ با دوست او، دوست و با دشمن او، دشمن و مخالف باشد و با رهبران و پيشوايان هدايتگر پيش از او نيز دوست باشد. آنان، همنشين و دوستان من و گرامىترين امت من در نزد من هستند». « شيخ طوسى، كتاب الغيبه، ص 456 »
4. احترام خالصانه
از آن جايى كه امام را حقى بزرگ بر گردن پيروان است، خداوند احترام او را بر پيروان لازم كرده است. از اين رو، هر آن چه مايه بزرگداشت او مىشود، توسط ياران آن حضرت انجام مىگيرد. آنان، اين روحيه را در زمان غيبت، در خود ايجاد كردهاند تا در زمان ظهور نيز با اين ملكه نفسانى، همواره و در همه امور، احترام آن حضرت را نگه دارند.
ائمه عليهمالسلام به عنوان معلمان انسانها، هرگز از اين مهم غفلت نكردهاند و عظمت آخرين معصوم عليهالسلام، آنها را به تكريم و احترام واداشته است.
وقتى دعبل خزاعى، قصيدهاى نزد امام رضا عليهالسلام خواند كه در فرازهايى از آن به حضرت مهدى عليهالسلام اشاره شده بود، حضرت به احترام ذكر نام مقدس وى، متواضعانه برخاسته، دست بر سر نهاد و براى فرج قائم آل محمد دعا كرد. « صافى گلپايگانى، منتخب الاثر، ص 640»
به راستى كسى كه از احترام اندكى، مثل برپا خاستن، هنگام شنيدن نام آن حضرت، كوتاهى مى كند، چگونه مىتواند در عصر ظهور، به تكريم آن حضرت پرداخته، از جان خود بگذرد؟
از امام صادق عليهالسلام سؤال شد: چرا به هنگام شيندن نام «قائم»، لازم است برخيزيم؟ آن
حضرت فرمود: «براى آن حضرت، غيبتى طولانى است و اين لقب، يادآور دولت برحق آن حضرت و ابراز تأسف بر غربت اوست. از اين رو، آن حضرت از شدت محبت و مرحمتى كه به دوستانش دارد، به هر كس كه حضرتش را به اين لقب ياد كند، نگاه محبتآميزى مىكند و از تجليل و تعظيم نسبت آن حضرت است كه هر بنده خاضعى، در مقابل صاحب عصر خود، هنگامى كه مولاى بزرگوارش به سوى او بنگرد، از جاى برخيزد؛ پس بايد برخيزد و تعجيل در فرج امر مولايش را از خداوند طلب كند». « صافى گلپايگانى، منتخب الاثر، ص 640»
علاوه بر حكمت ياد شده، حكمت اجتماعى آن نيز نبايد مورد غفلت قرار گيرد و آن، آمادگى افراد در هر آن، براى قيام، مبارزه و جهاد در راه تحكيم عدالت اجتماعى و حفظ حقوق انسانهاست.
شيعه منتظر- بلكه هر مسلمان- در عصر غيبت، بايد همواره داراى چنين هدفى باشد
و در راه تحقق آن، به وسايل گوناگون بكوشد و اين آمادگى را داشته باشد كه هرگاه، نام پيشواى قيام (قائم) ذكر مىشود، به پا خيزد و آمادگى همه جانبه خويش را نشان دهد و اين آمادگى را هميشه به خود و ديگران تلقين و در خود و ديگران تحكيم كند.
5 انتظار راستين
باور داشتن انتظار راستين كه اساس شخصيت ياران مهدى عليهالسلام را شكل مىدهد، پيشينهاى بس طولانى در تاريخ شيعه دارد. اگر چه اين انتظار حياتبخش، در فرهنگها و اديان گذشته نيز مورد توجه و اهتمام بوده است، ولى آن گاه به خود جهت گرفته و مصداق يافته كه آخرين فرستاده الهى، بر بام نبوت، بانگ بر آورده و انسانها را به روزگارى سراسر نور، نويد داده است؛ دنيا به پايان نرسد؛ مگر اين كه امت مرا مردى رهبرى كند كه از اهلبيت من است و به او مهدى گفته مىشود».
اكنون قرنها از آن بانگ ملكوتى مىگذرد؛ ولى همچنان طنين دلنشين و اميدبخش آن نداى ملكوتى، در گوش انسانهاست و اين بشارت بزرگ، زندگى مردمان را در عصر پايدار و بلند انتظار، با تاريخى روشن از نمودها و جلوههاى فكرى و عملى، روز به روز، به آن دروازه روشنايى، نزديكتر مىسازد.
آن چه در اين رهيافت، از ارزشى بس بلند برخوردار است، زمينهسازى براى ايجاد آن حكومت موعود است؛ اگر چه زمان برپايى آن، از اسرار الهى و تنها در اراده خداوند است.
انتظار به معنى چشم به راه بودن و درنگ كردن، به اميد پيشامدى خاص و به بيان ديگر، كيفيتى روحى است كه موجب به وجود آمدن حالت آمادگى براى چيزى است كه انتظار دارند و ضد آن، يأس و نااميدى است.
اين انديشه، در فرهنگ مهدويت، بيش از هر چيز مشتمل بر عنصر خوشبينى، نسبت به جريان كلى نظام طبيعت و سير تكاملى تاريخ و اطمينان به آينده و طرد عنصر بدبينى نسبت به پايان كار بشر است كه طبق بسيارى از نظريهها و فرضيهها، فوقالعاده تاريك و ظلمانى است.
اميد وآرزوى تحقق اين نويد كلى جهانى- انسانى، در روايات اسلامى، «انتظار فرج» خوانده شده و عبادت- بلكه برترين عبادات- شمرده شده است.
پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله و ائمه عليهمالسلام، بر انتظار آن روز موعود و لحظهشمارى در فرارسيدن حكومت حق كه تنها به دست آن حضرت تشكيل مىگردد، تأكيد فراوانى كرده، آن را از اصول اساسى ديندارى شمردهاند و پاداشهاى بزرگى براى منتظران آن بيان كردهاند. از همين رو، عالمان بزرگ، انتظار را يكى از وظايف مهم مردم در عصر غيبت و عنصرى اساسى در زمينهسازى و حفظ روحيه مناسب، براى درك زمان ظهور، ذكر كردهاند و همواره مؤمنان را به رعايت اين وظيفه خطير با گفتار و كردار، ترغيب مىكردند.
درباره انتظار فرج و ارج و اهميت آن، احاديث فراوانى از پيشوايان معصوم عليهمالسلام، روايت شده است. پيامبر گرامى اسلام صلىاللهعليهوآله مىفرمايد: «برترين كارهاى امت من، انتظار فرج، از
خداى عزوجل است». « كمال الدين و تمام النعمه، ص 644»
بنابراين، انتظار از نوع عمل و كار است. امام صادق عليهالسلام مىفرمايد: «هر كس كه بخواهد از ياران قائم عليهالسلام شود، بايد كه منتظر باشد و با خوىهاى پسنديده عمل نمايد و با چنين حالى، منتظر باشد و هرگاه بميرد و پس از مردنش، قائم عليهالسلام به پا خيزد، پاداش او همچون كسى خواهد بود كه در دوران حكومت، آن حضرت را درك كرده باشد». « غيبت نعمانى، ص 200»
در احاديث فراوانى آمده است كه انتظار فرج و چشم داشتن به ظهور، بايد با مواظبت بر وظايف شرعى و فضايل اخلاقى همراه باشد و آمادگى براى درك ظهور حضرت مهدى عليهالسلام، در مفهوم انتظار نهفته است و اين، كاملًا با برداشت ناصحيح از انتظار كه ثمرهاش رخوت و سستى جامعه است، متضاد خواهد بود.
6. آمادگى براى خدمت به مهدى عليهالسلام
آنان كه وجودشان سرشار از عشق خداوند و اولياى اوست، اگر عصر ظهور را درك كنند، بزرگترين افتخارشان خدمت به مهدى آلمحمد عليهمالسلام خواهد بود.
شايد باور كردن اين سخن مشكل باشد كه رئيس مذهب شيعه كه هزاران دانشمند، زانوى ادب و دانشجويى در محضر كلامش بر زمين مىنهادند و شاگردان ادبستانش، عقابان تيزپرواز آسمان انديشه و علم بودند، آن گاه كه نام آخرين ذخيره الهى نزدش برده مىشود، با حسرتى برآمده از عمق جان و آرزويى بىمانند، آهى از نهاد برآورده، مىفرمود: «اگر او را درك كنم، در تمام روزهاى زندگانىام، خدمتگزار او خواهم بود». « كمال الدين و تمام النعمه، ص 245»
هر كس كه بخواهد در آن روزگار، خدمت به آن حضرت نصيبش گردد، مىبايست در دوران غيبت، خدمت به آن حضرت و ياران او را سرلوحه كارهاى خود قرار دهد.
بىترديد، خادمان دوران ظهور، همان خادمان دوران غيبتند و خشنود كردن آن حضرت، با هر رفتارى
كه انجام شود، بزرگترين خدمت به اوست؛ همانگونه كه نگران ساختن و اذيت و آزار وى، با رفتارى ناشايست، خيانتى بس عظيم است.
پس يك منتظر راستين و علاقهمند به حضرت مهدى عليهالسلام، مىبايست تمامى لحظههاى زندگىاش را در خدمت به او سپرى نمايد.
7 خودسازى و ديگرسازى
شكى نيست كه ديندارى در عصر غيبت حضرت مهدى عليهالسلام، از هر زمان ديگرى، مشكلتر و طاقت فرساتر است. امام صادق عليهالسلام از آن سوى قرنها، سختى اين دوران را اين گونه تصوير نموده است:
«صاحب اين امر را غيبتى است كه در آن، هر كس از دين خود دست بر ندارد، همانند كسى است كه با كشيدن دست خود به ساقه فتاد (كه بوتهاى تيغدار است)، خارهاى آن را بسترد». سپس آن حضرت، مدتى سر به زير افكنده، فرمود: «صاحب اين امر، داراى غيبتى
است؛ پس بنده خدا بايد پرهيزگارى و تقوا پيشه كند و به دين خود پايدار باشد …». « كافى، ج 1، ص 335»
اگر چه آزمايشهاى دينى براى همه ايمان آورندگان، در همه زمانها، قانونى الهى است، اما در عصر غيبت، تمامى عوامل دست به دست هم داده، اين آزمايش را به كمال خود رسانده است. در اين دوران است كه نگه داشتن دين، بسيار دشوار است و بيشتر مردم، به انگيزههاى گوناگون، ايمان دينى خويش را در زندگى از دست مىدهند و دين را كنار مىگذارند.
گسترش زمينههاى ناباورى، افزايش انگيزههاى انحراف و گريز از دين و ستيزهجويىهاى دشمنان با دينداراى، از مهمترين عوامل اين آزمايش است.
آنان كه در اين گردابهاى ترسناك، دين خود را حفظ مىكنند، از شأن و رتبهاى بس رفيع برخوردار خواهند بود.
پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله فرمود: «اى على! بزرگترين مردمان در ايمان و يقين، كسانى هستند
كه در واپسين روزگار مىزيند؛ پيامبرشان را مشاهده نكرده، امامشان پنهان است؛ پس به سبب خواندن خطى بر روى كاغذ، ايمان مىآورند». « غيبت نعمانى، ج 1، ص 288»
انسان اين دوران، بر خلاف انسان معاصر پيامبر صلىاللهعليهوآله، از تمامى دريافتهاى حسى به دور است و تنها بر اساس درك عقلى و تاريخى، پيامبر صلىاللهعليهوآله و ائمه عليهمالسلام را مىشناسد و به رسالت و امامت آنان ايمان مىآورد.
امام سجاد عليهالسلام در اين باره مىفرمايد: «به درستى كه مردمان زمان غيبت مهدى عليهالسلام كه امامتش را باور دارند و منتظر ظهور اويند، از مردمان همه زمانها برترند؛ زيرا چنان عقلها، فهمها و شناخت آنان قوت بخشيده شده كه غيبت نزد آنان، همچون ديدن باشد … آنان به حق، اخلاصورزانند». « غيبت نعمانى ج 1، ص 319»
موفقيت در اين آزمايش، نيازمند بينشى است كه انسان ديندار، در پرتو آن بتواند در برابر تحريفها، شبههها و ترديدها، دين خود را حفظ كند و با هيچ يك از عوامل انحراف، خلوص دينى و ديندارى را در فكر و عمل، از دست ندهد كه اگر چنين شد، مصداق اين سخن رسول گرامى اسلام خواهد بود كه مىفرمايد: «به زودى پس از شما كسانى مىآيند كه يك نفر آنان، پاداش پنجاه نفر از شما را دارد». گفتند اى رسول خدا! ما در جنگ بدر، احد و حنين، در ركاب شما جهاد كرديم و درباره ما آيه قرآن نازل شده است. پيامبر صلىاللهعليهوآله فرمود: «اگر آن چه از آزارها و رنجها كه بر آنان مىرسد، بر شما آيد، بسان آنان شكيبايى نخواهيد داشت». « كتاب الغيبه، ص 456»
پايدارى بر دين در روزگار غيبت، به تحمل سختىها، ترسها، محروميتها و تنگناهاى مادى خلاصه نمىشود؛ بلكه تحمل فشارهاى سخت روحى و معنوى نيز، بر آنها افزوده مىگردد و اگر ديندارى با صبر و شكيبايى درست و آگاهانه توأم نباشد، به تدريج، نااميدىها روى مىآورد و باور را از روح و فكر مىزدايد
.http ://www .porseman .net
پاسخ به یک شبهه؛
ب براي زن محدوديت و حصاري است كه خانواده و وابستگي به شوهر براي او ايجاد نموده است، و بنابراين، حجاب نشانه ضعف و محدوديت زن است.
راه حلّ اين شبهه و تبيين حجاب در بينش قرآن كريم اين است كه زن بايد كاملاً درك كند كه حجاب او تنها مربوط به خود او نيست تا بگويد من از حق خودم صرف نظر كردم، حجاب زن مربوط به مرد نيست تا مرد بگويد من راضيم، حجاب زن مربوط به خانواده نيست تا اعضاي خانواده رضايت بدهند، حجاب زن، حقي الهي است، لذا مي بينيد در جهان غرب و كشورهايي كه به قانون غربي مبتلا هستند اگر زن همسرداري آلوده شد و همسرش رضايت داد، قوانين آنها پرونده را مختومه اعلام مي كنند، اما در اسلام اين چنين نيست، حرمت زن نه اختصاص به خود زن دارد نه شوهر و نه ويژه برادر و فرزندانش مي باشد، همه اينها اگر رضايت بدهند قرآن راضي نخواهد بود، چون حرمت زن و حيثيت زن به عنوان حق اللَّه مطرح است و خداي سبحان زن را با سرمايه عاطفه آفريد كه معلّم رقّت باشد و پيام عاطفه بياورد، اگر جامعه اي اين درس رقّت و عاطفه را ترك نمودند و به دنبال غريزه و شهوت رفتند به همان فسادي مبتلا مي شوند كه در غرب ظهور كرده است. لذا كسي حق ندارد بگويد من به نداشتن حجاب رضايت دادم، از اين كه قرآن كريم مي گويد هر گروهي، اگر راضي هم باشند، شما حد الهي را در برابر آلودگي اجرا كنيد، معلوم مي شود عصمت زن، حق اللَّه است و به هيچ كسي ارتباط ندارد. قهراً همه اعضاي خانواده و اعضاي جامعه و خصوصاً خود زن امين امانت الهي هستند. زن به عنوان امين حق اللَّه از نظر قرآن مطرح است يعني اين مقام را و اين حرمت و حيثيت را خداي سبحان كه حق خود اوست، به زن داده و فرموده: اين حق مرا تو به عنوان امانت حفظ كن، آنگاه جامعه به صورتي درمي آيد كه شما در ايران مي بينيد، جهان در برابر ايران خضوع نموده است، زيرا كه در مسأله جنگ تا آخرين لحظه، صبر نمود و كاري كه برخلاف عاطفه و رقت و رأفت و رحمت باشد انجام نداد. با اين كه دشمنان او از آغاز، حمله به مناطق مسكوني، كشتار بي رحمانه بيگناهان و غير نظامي ها را مشروع نمودند
جامعه اي كه قرآن در او حاكم است، جامعه عاطفه است و سرّش اين است كه نيمي از جامعه را معلمان عاطفه به عهده دارند و آن مادرها هستند، چه بخواهيم، چه نخواهيم، چه بدانيم و چه ندانيم اصول خانواده درس رأفت و رقّت مي دهد، و رأفت و رقّت در همه مسائل كارساز است.
بنابراين در هر بخشي و هر بعدي از ابعاد براي سير به مدارج كمال بين زن و مرد تفاوتي نيست منتها بايد انديشه ها قرآن گونه باشد، يعني همان گونه كه قرآن بين كمال و حجاب و انديشه و عفاف جمع نمود، ما نيز در نظام اسلامي بين كتاب و حجاب جمع كنيم. يعني عظمت زن در اين است كه
«أن لا يرين الرّجال ولا يراهنَّ الرّجال. نبينند مردان نامحرم را و مردان نيز آنان را نبينند.
قرآن كريم وقتي درباره حجاب سخن مي گويد مي فرمايد: حجاب عبارت است از احترام گذاردن و حرمت قائل شدن براي زن كه نامحرمان او را از ديد حيواني ننگرند لذا، نظر كردن به زنان غير مسلمان را، بدون قصد تباهي جايز مي داند و علت آن اين است كه زنان غير مسلمان از اين حرمت بي بهره اند.
حال اگر كسي از تشخيص اصول ارزشي عاجز باشد، ممكن است - معاذاللَّه - حجاب را يك بند بداند، و حال اين كه قرآن كريم وقتي مسأله لزوم حجاب را بازگو مي کند، علت و فلسفه ضرورت حجاب را چنين بيان مي فرمايد:
ذلك أدني أن يعرفن فلا يؤذين﴾ احزاب/59]
يعني براي اين كه شناخته نشوند و مورد اذيت واقع نگردند. چراكه آنان تجسم حرمت و عفاف جامعه هستند و حرمت دارند
برگرفته از کتاب «زن در آیینه جمال و جلال » نوشته آیه الله جوادی آملی
عالم آل محمد
آغاز سال تحصیلی رضوی با انوار عالم آل محمد علیهم السلام
آنگاه که نگاهم به بارگاه ملکوتی امام علی بن موسی الرضا(ع) متبرّک میشود و عاشقان حضرتش را در حرم مطهر میبینم که «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا غَرِيبَ الْغُرَبَاءِ » را زمزمه کرده، در غربت امامرضا(ع) نوحه سردادهاند، به یاد ائمه بقیع و غربت قبور مبارکشان میافتم و برایم سؤال میشود که چرا حضرت ثامن الائمه(ع) از میان ائمه معصومین(ع) به عنوان امام غریب مشهور و معروف شده
است و آیا این گلدسته و گنبد و هر آنچه در حرم وجود دارد و این سیل جمعیت و زائران با هر آنچه از آه و ناله و اشک دارند، موجب رفع غربت امام رضا علیه السلام نمیشود
علامه طهرانی در کتاب روح مجرد به این سوال به خوبی پاسخ داده اند و در آنجا با شمردن پنج وجه از وجوه غربت حضرت ثابت کرده اند که سلطان اقلیم طوس «غریب الغربا » است
(دوستان خودم را به مطالعه آن وجوه توصیه می کنم )
در اینجا تنها یکی از وجوه غربت حضرت(که ما طلاب نیز متاسفانه در آن شریک هستیم ) را از کتاب روح مجرد نقل می نمایم : .
یکی از جهات غربت امام علی بن موسی الرضا (علیه السلام) آن است که در مطالب نفیس و گرانبهایی که امام رضا(ع) در باب معرفت و توحید ذات باری تعالی بیان فرموده است دقت کافی نشده، حوزههای علمیه و مراکز دانشگاهی و مؤسسات علمی _ فرهنگی، در فهم و درک این سخنان گوهرین حضرت(ع) و در تعلیم این مفاهیم به شاگردان علوم فلسفی و حدیثی اهتمام لازم را ندارند
این غربت از همه مراتب غربت گذشته شدیدتر است که هنوز پس از چند قرن حقایق این معانی در بوته خفا باقی مانده و مراکزی تحلیل و تجزیه و تفهیم این معانی بلند فلسفی _ عرفانی را عهدهدار نشده است تا پرده مانع و حائلِ درک این مفاهیم را از ذهن طالبان و علاقهمندان بردارد.کتاب عیون اخبار رضا و توحید شیخ صدوق در گوشه کتابخانه ها خاک می خورد و ما …..
به کجا چنین شتابان
بیایید در این سال تحصیلی که با ولادت با سعادت امام رضا علیه السلام امروز شروع می شود و با ایام شهادت حضرت به پایان می رسد و به عبارت دیگر سال رضوی است با عالم آل محمد ، علی ابن موسی الرضا علیه السلام عهد ببندیم و در پای کلام حضرت زانوی ادب بزنیم و از این بحر مواج گوهر اندوزی نمایییم و بر غربت حضرت نیفزاییم .
.
بیگمان چنین اقدامی در تحول فلسفه و عرفان و به اوج رسیدن تبیین توحیدی هستی، کمک شایانی خواهد کرد و این خود راهی برای رفع غربت امامرضا(علیه السلام) خواهد شد.
تلاوت قرآن و درخشان شدن خانه ها
اولين مرحله استفاده و بهرهمندي از قرآن كريم تلاوت آيات است كه در كنارش بايد مضامين آنها را خوب فهميد و سپس بدان عمل كرد. بايد سعي كنيم تلاوت ما شبيه تلاوت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم باشد و مانند آن حضرت، عمق دل و جان خود را با قرآن پيوند زنيم؛ زيرا تمام رفتار و سنّت و سيرت ايشان، از جمله تلاوتشان براي جامعه اسلامي اسوه حسنه اي است كه بايد بدان اقتدا کرد.
آغاز تلاوت بايد با استعاذه و پناهنده شدن به خداوند از شرّ وسوسه هاي شيطان باشد چنانكه فرمود: ﴿فإذا قرأت القران فاستعذ بالله من الشيطان الرجيم﴾ و در هنگام تلاوت، وقتي به آيات رحمت ميرسيم، با معناي آن آشنا شده و محتواي آن را كه همان رحمت مخصوص است از خداي سبحان مسئلت كنيم و آنگاه كه به آيات عذاب ميرسيم از خداي سبحان، آمرزش، بخشايش و نجات طلب كنيم. چنين تلاوتي ميتواند گرد و غبار قلب تلاوت كننده را بزدايد.
با زبان و دهان آلوده نميتوان قرآن طاهر را تلاوت كرد، از اين رو لازم است پيش از تلاوت به تطهير و تنظيف جسمي و معنوي دهان و زبان بپردازيم. بايد با مسواك كردن و مانند آن، فضاي دهان را تميز و نظيف نمود و با استغفار، بوي بد گناهاني مانند غذاي حرام و سخنان ناشايسته را زدود. باطن گناه جز تعفّن و پليدينيست، به همين دليل دستور فرمودهاند: «تعطّروا بالاستغفار لاتفضحنّكمروائح الذنوب» يعني با استغفار معطّر شويد كه بوي بد گناهان، شما را رسوا نكند.
اگر اهميّت و فضيلت تلاوت قرآن براي ما روشن شود و بدانيم كه قرآن تكلّم و سخن گفتن خداوند با ماست، و با طهارت باطن و اُنس با قرآن لذّت تلاوت را بچشيم، هيچ گاه حاضر نميشويم بين خود و قرآن فاصله بيندازيم و هرگز از فيض عظيم آن، حدّاقلّ با تلاوت پنجاه آيه در شبانهروز، محروم نميگرديم.
خداي سبحان رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم را مستقيماً تحت ولايت خود معرفي كرده، ميفرمايد ﴿إن وليَّي الله الذي نزّل الكتاب وهو يتولي الصالحين﴾ اين آيه كريمه حاوي چند مطلب است: اول آنكه ميفرمايد خدا ولي رسول الله است ﴿ان وليَّي الله﴾ دوم آنكه همان خدايي ولي رسول الله است كه قرآن را نازل فرموده ﴿الذي نزل الكتاب﴾ و سوم آنكه خداوند متولّي صالحين است ﴿وهو يتولي الصالحين﴾. با توجّه به اين سه نكته ميفهميم كه راه اينكه خدا ولي انسان باشد، آن است كه انسان، صالح بشود و تا صالح نگرديم تحت ولايت الله نخواهيم بود و خدا هم تولّي ما را نخواهد پذيرفت و بهترين راه صلاح هم اُنس با قرآن است. اين جمله كه ميفرمايد ولي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم، خدايي است كه قرآن را نازل كرده، از باب تعليق حكم بر وصف ميباشد كه مشعر به عليّت است؛ يعني اگر كسي به قرآن عمل كند صالح ميشود و اگر خداوند بخواهد ولي كسي بشود، از راه قرآن ولايت و تدبير او را اعمال ميكند.
به همين دليل ميفرمايد: ﴿فاقرءوا ما تيسّر من القران﴾آن مقدار كه براي شما ميسّر است قرآن تلاوت كنيد و با اين كتاب الهي مأنوس باشيد. حتي اگر معناي بعضي از آيات و سور براي شما روشن نشد، نگوييد خواندن بدون ادراك چه اثري دارد. چون قرآن، كلام آدمي نيست كه اگر كسي معنايش را نداند خواندنش بي ثمر باشد؛ بلكه نوري الهي است كه خواندن آن به تنهايي عبادت است گرچه به معنايش آگاهي نداشته باشيم.
قرآن حبل الهي است كه اُنس با آن و تدبّر در آن و ايمان و عمل به آن، انسان را بالا ميبرد و به مقام صالحين، ملحق ميسازد تا مستقيماً تحت ولايت الله قرار گيرد. اگر انسان مشمول ولايت الله بود تمام امورش را خدا اداره ميكند و در آن مقام، ديگر هيچ راهي براي وسوسه و رخنه اهريمن نيست. خدا او را از تمام تيرگيها و تاريكيها نجات ميدهد و او را نوراني ميسازد ﴿الله ولي الذين امنوا يُخْرجهم من الظلمات إلي النور﴾ چنين شخصي در بين امّت با نور حركت ميكند.
برگرفته از کتاب قرآن در قرآن /ص 238