بیماری ؛نمک زندگی !!
به اهل دلی گفتند چرا ناراحت و گرفته ای؟ گفت: «به گمانم چند وقتی است که خدا دوستم ندارد و نظر لطفش را از من برداشته!» گفتند: از کجا فهمیدی که چنین شده؟ پاسخ داد: «خیلی وقت است که بیمار نشده ام. حتی یک سرماخوردگی ساده هم به سراغم نیامده! به گمانم خطایی کرده ام که خدا بیماری را از من برداشته است.»
شاید به نظر شما این سخن قدری عجیب و غریب بیاید و بگویید هیچ عاقلی اینگونه فکر نمی کند. اما گاهی هم بد نیست که مجنون وار فکر کنیم و این عقل دو دو تا چهارتای بشری را به خود وانهیم.
همه می دانیم که «سلامتی» یکی از نعمت های بزرگ الهی است که شکر و سپاس فراوانی را در هر لحظه و هر آن زندگی می طلبد. اما آیا «بیماری» که نقطه مقابل آن است، یکی از عذاب ها و کیفرهای الهی به حساب می آید و نشانه قهر و عقاب الهی است؟
دو روی یک سکه
«سلامتی» و «بیماری» دو روی یک سکه اند. سکه ای پر بها که از جانب پروردگار به همه مومنان هدیه داده شده است. بنابراین زندگی بر پایه هر یک از این دو روی سپید و سیاه بچرخد، خیرات و برکات خاص خود را خواهد داشت و گونه ای از رحمت پروردگار خواهد بود.
امام سجاد علیه السلام در دعای خود به هنگام بیماری می فرماید:
«بار خدایا! تو را سپاس بر تندرستى ام كه پیوسته در آن به سر مى برم و تو را سپاس بر بیمارى كه در بدنم پدید آورده اى. زیرا نمى دانم، اى خداى من! کدام یک از این دو حالت (تندرستى یا بیمارى) به سپاسگزارى تو شایسته تر و کدام یک از این دو زمان براى ستایش تو سزاوارتر است. آیا زمان تندرستى… یا زمان بیمارى كه مرا به وسیله آن (از گناهان) پاک کردى؟» (صحیفة سجّادیه، دعای 15)
حضرت داود علیه السلام بارها به درگاه خدا چنین می فرمود: «بار خدایا! نه بیمارى اى كه مرا سنگین و بسترى گرداند (به من بده) و نه تندرستى اى كه مرا به فراموشى و غفلت (از یاد تو) كشاند، بلكه حدّ میان این دو (را نصیبم فرما)
آری، همانگونه که سلامتی ثمرات فراوانی می تواند برای انسان داشته باشد، بیماری نیز می تواند پیامدهای شایسته بسیاری را به همراه بیاورد. بنابراین انسان باید در هر دو حال ـ سلامتی یا بیماری ـ سپاسگزار خدا باشد و شکرگزار این همه موهبت الهی باشد.
جالب اینجا است که خداوند این سکه را به گونه ای قرار داده تا اکثر دوران زندگی بر روی سپید آن بچرخد و کمتر بر روی سیاه آن قرار گیرد. به طور معمول اکثر دوران زندگی با «سلامتی» سپری می شود و گهگاهی «بیماری» فضای زندگی را به خود اختصاص می دهد. اما با این حال همین دوران اندک، زیاد به نظر می رسد و معمولا زبان ها را به شکوه و گلایه می گشاید.
امام سجاد علیه السلام نیز در این دعا به این نکته اشاره کرده اند. ایشان تندرستی را ایام غالب زندگی انسان بر می شمرند و بیماری را پدیده ای جانبی و زودگذر معرفی می کنند. بنابراین مقصود ما نیز از بیماری، بیماری های صعب العلاج و طولانی و دشوار نیست. بلکه مقصود، بیماری هایی است که هر از چند وقتی به سراغمان می آید و تغییری کوتاه در زندگی ایجاد می کند و غبار غفلت را از صفحه دل می زداید. نقل شده که حضرت داود علیه السلام بارها به درگاه خدا چنین می فرمود: «بار خدایا! نه بیمارى اى كه مرا سنگین و بسترى گرداند (به من بده) و نه تندرستى اى كه مرا به فراموشى و غفلت (از یاد تو) كشاند، بلكه حدّ میان این دو (را نصیبم فرما).» (الدعوات، 134)
البته باید توجه داشت که شکیبایی در برابر بیماری های طولانی و دشوار از ارزش بیشتری برخوردار است و پاداش والاتری را در پی خواهد داشت.
بیماری، منشا خیرات و برکات!
از سخنان معصومان علیهم السلام بر می آید که اگرچه بیماری در نگاه اول از جمله سختی ها و ناملایمات زندگی است اما در نگاهی دقیق تر منشا بسیاری از خیرات و برکات خواهد بود.
پیامبر خدا در مورد آن می فرماید:
از مؤمن و بیتابىِ او از بیمارى تعجّب مى كنم. اگر مى دانست كه چه ثوابى در بیمارى هست، بى گمان دوست مى داشت پیوسته بیمار باشد تا آن گاه كه پروردگار خود عزّ و جلّ را دیدار كند
پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله بیماری را زکات بدن دانسته است و سبب پاکسازی انسان برشمرده است. روزی پیامبر در مورد اهمیت زکات مال و زکات بدن سخن گفت. اصحاب حضرت از ایشان پرسیدند، زکات مال را می دانیم که چیست اما زکات بدن چیست؟ حضرت فرمود: «این است که انسان، آفت و آسیبی ببیند.»
اصحاب که بسیار متعجب شده بودند، رنگ رخساره شان دگرگون شد. پیامبر ادامه داد: می دانید مقصودم چیست؟ گفتند: نه، ای فرستاده خدا!
پیامبر برایشان چنین توضیح داد: «گاهی ممکن است به تن انسان خراشی برسد و یا پایش بلغزد و به سنگی برخورد کند و یا ناخوشی کوچکی پیدا کند و بیمار شود و یا خاری در تنش برود و یا هر چیز که شبیه اینها باشد.» (الكافی، ج 2، ص 258)
پیامبر در این حدیث، «بیماری» را به «زکات اموال» تشبیه کرده است. اما شباهت «بیماری» به «زکات» چیست؟
وقتی کسی زکات می پردازد، ظاهرش این است که از اموال و ثروتش کاسته می شود و ضرر قابل توجهی می بیند. اما حقیقت آن است که زکات، بهره های فراوان مادی و معنوی را برای صاحبش به ارمغان خواهد آورد و برکت دنیوی و اخروی او را در پی خواهد داشت.
بیماری هم ظاهرش ناراحتی و سختی و گرفتاری است. اما خوب که به آن نگاه می کنیم، برکات فراوانی را در آن می بینیم و خیرات بسیاری را پس از آن خواهیم دید.
از جمله این برکات که در روایات امامان معصوم ما به آن اشاره شده است: «افزایش روحیه صبر و شکیبایی»، «افزایش درجات معنوی»، «پاکسازی روح و تن از نکبت گناه» و «کفاره گناهان» است.
این تاثیرات شایسته به قدری قابل اعتنا و فراوان است که پیامبر خدا در مورد آن می فرماید:
از مؤمن و بیتابىِ او از بیمارى تعجّب مى كنم. اگر مى دانست كه چه ثوابى در بیمارى هست، بى گمان دوست مى داشت پیوسته بیمار باشد تا آن گاه كه پروردگار خود عزّ و جلّ را دیدار كند. (التوحید، ص 401)
البته این سخن پیامبر به این معنا نیست که از خدا درخواست بیماری طولانی کنیم و دوست داشته باشیم تا آخر عمر در بستر به سر بریم بلکه سخن ایشان ترغیبی است بر شکیبایی در برابر بیماری و اشاره ای است به پاداش بزرگی که در پی آن خواهد آمد.
DefSemiHidden="true” DefQFormat="false” DefPriority="99″
LatentStyleCount="267″>
UnhideWhenUsed="false” QFormat="true” Name="heading 1″/>
www.tebyan.net
رابطه دستیار مهدی(ع)؛معلم موسی(ع) با امام سجاد علیه السلام
ابراهيم ادهم و فتح موصلى هر كدام گفتند با قافله در بيابان ميرفتم احتياجى پيدا كردم از قافله دور شدم، ناگهان ديدم پسركى راه ميرود، با خود گفتم سبحان الله بيابانى بىسر و ته اين پسرك چه ميكند، نزديك او رفته سلام كردم جواب داد گفتم كجا ميروى؟ گفت ميروم بخانه خدا، عرضكردم عزيزم تو كوچكى هنوز بر تو واجب نشده، فرمود پيرمرد، نديدهاى كودكانى از من كوچكتر مردهاند؟ گفتم پس خوراكى و مركب سواريت كو؟ گفت زاد من پرهيزگارى من است و مركب سواريم دو پاى من و هدفم مولايم هست، گفتم من خوراكى با تو نمىبينم.
گفت پيرمرد صحيح است يك نفر ترا دعوت كند تو از خانه غذاى خودت را ببرى؟ گفتم نه. فرمود كسى كه مرا بخانهاش دعوت كرده آب و غذايم را ميدهد، گفتم پاى بردار تا زودتر برسى، گفت من بايد كوشش كنم او بايد مرا برساند نشنيدهاى خداوند در اين آيه ميفرمايد الَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ.
در همين ميان جوانى خوش صورت با لباسى سفيد پيش آمد و كودك را در آغوش گرفته بر او سلام كرد. من بجوان گفتم ترا بآن خدائى كه اين ظاهر آراسته و زيبا را بتو داده اين پسرك كيست؟ گفت او را نميشناسى؟
او على بن الحسين است، آنگاه رو بكودك نموده گفتم ترا بحق آباء گرامت اين جوان كيست؟ فرمود او را نميشناسى خضر است، كه هر روز پيش ما مىآيد و سلام بما ميكند گفتم ترا بحق آباء گرامت سوگند بدون خوراك چگونه اين بيابان را طى ميكنى؟ فرمود من خوراك دارم خوراكم چهار چيز است پرسيدم چه چيز؟ گفت 1- من تمام دنيا را مملكت خدا ميدانم 2- تمام مردم را بنده و كنيز و عيال او 3- ارزاق و وسائل را در دست خدا ميبينم 4- فرمان او را در هر چيز نافذ و جارى مىيابم، گفتم خوب زاد و توشهاى دارى اى زين العابدين تو با همين زاد از بيابانهاى آخرت ميگذرى چه رسد به بيابانهاى دنيا
کتاب زندگانى حضرت سجاد و امام محمد باقر عليهما السلام / باب سوم معجزات و كارهاى شگفت انگيز زين العابدين عليه السلام ….. ص 31
هدف وسیله را توجیه نمی کند
در آستانه انتخابات و میلاد با سعادت اباعبدالله الحسین علیه السلام مطلب زیر را تقدیم می کنیم :(ان شاءالله که بخوانیم و عمل کنیم !)
انسان كامل معصوم همچون حضرت ابی عبدالله (عليه السلام) در حدّ خود صراط مستقيم الاهی است كه شناخت واقعي آن امام همام از ديدن موی باريك دقيق تر و اطاعت حقيقی وی از سلوك بر لبهٴ تيز تيغ دشوارتر است. لذا رسالت مقاومت بسيج و سفارت بسيج نستوه صَعْب، بلكه مستصعب خواهد بود، ليكن با اعتماد بر فيض بيكران الاهي كاملاً قابل حل است.
بهترين راهنمايی به مقصد ناب را بايد از زبان صراط مستقيم شنيد. زيرا تنها اوست كه با مقصود نهايی پيوند زوال ناپذير دارد و فقط اوست كه ارتباط با او سفينه نجات از تيه و مصباح پرفروغ صحنهٴ تاريك طبيعت است.
آن حضرت تنها راه رسيدن به هدف والا را پيمودن راه اطاعت خدا معرفی كرد و اعلام داشت: اگر كسي بخواهد از راه گناه به مقصود برسد، بايد بداند كه عصيان خداوند سبب مي شود او بسيار سريع تكيه گاه اميد خود را از دست بدهد و آن چه از او هراسناك است، زودتر گرفتار آن گردد؛ من حاول أمراً بمعصية اللّه كان أفوت لما يرجو و أسرع لمجيء ما يحذر .
با اين بيان نورانی آن حضرت (عليه السلام) معلوم مي شود كه هرگز هدف وسيله را توجيه نمی كند، بلكه براي نيل به هدف صحيح، بايد از راه درست استفاده نمود، و كژ راهه توان هدايت به هدف سامی را ندارد، و فقط اطاعت خدا در اوامر و نواهی مشتاقانه راه گشای مقصود برين است.
گزیده ای از پیام حضرت آیت الله جوادی آملی به مناسبت روز پاسدار و جانباز به نقل از کتاب سروش هدایت، تالیف حضرت آیت الله جوادی آملی، ج1، ص 236
مراتب زیارت ائمه علیهم السلام
زیارت چهار مرتبه دارد: عامیانه ،عاشقانه ،عاقلانه وعارفانه .
زیارت عامیانه یعنی بیشتر به زیارت گنبد و بارگاه و دیوار می روند و اگر دست شان به ضریح نرسد گمان می کنند که زیارت انجام نشده است. گویا ظهور نگاه امام را درک نکرده است. ما نمی توانیم بگوییم که این زیارت ثواب ندارد ولی در مقام معرفت، یک زیارت کم معرفت است.
مرتبه ی بالاتر ،زیارت عاشقانه است که همراه با احساس و عواطف است و دست امام و رأفت امام را حس می کنیم .اما زیارت نباید صرفا عاشقانه باشد زیرا گاهی این عشق ها و احساسات به انحراف می رود. در کربلا عده ای می خواهند سینه خیز مشرف بشوند این عشق است ولی با معرفت نیست.
در زیارت عاقلانه مراتبی از عقل و عشق باهم می آمیزند. فرد مقامات امام را مطالعه می کند و سعی می کند که آداب زیارت را پیدا کند مثل غسل زیارت که داریم :خدایا قلب مرا طاهر کن زیرا من می خواهم خدمت مظهر پاکان دنیا بروم. شستشوی جسم مقدمه ای بر طهارت روح و قلب است. با غسل زیارت اثر زیارت خیلی بیشتر می شود. اگر ما باران تمیز بخواهیم باید ظرف مان هم تمیز باشد. در این زیارت ما توجه به درد ، دیوار و بازار نداریم و حتی در راه زیارت ذکر می گوییم .
بالاترین زیارت، زیارت عارفانه است یعنی فرد به مراتبی از مراتب عقلی و شهودی رسیده است یعنی قلب او، امام را باور می کند. این فرد قدم به قدم که به محضر امام نزدیک می شود، خشوع و بی تکبری او بیشتر می شود.
گرشبی درخانه ی جانانه مهمانت کنند گول نعمت را نخورمشغول صاحبخانه باش
در زیارت عاقلانه انسان حوائجش را می طلبد یعنی امام را شفیع قرار می دهد اما در زیارت عارفانه هدف بالاست، ارتباط با شخص امام معصوم .
آیت الله بهجت فرمودند: به زیارت هر امامی که می رویید گویا به زیارت امام معصوم زمان تان می رویید که حاضر است و می خواهید او را چهره به چهره ببینید. اگر توفیقی بشود که شما بخواهید امام زمان(عج) را بببیند چه حالی دارید؟ این مراتب زیارت عارفانه(عارفاً بحق) است یعنی امام را می شناسد و می خواهد با وجود حضرت ارتباط برقرار کند و با امام تناسب اخلاق پیدا کند .زائر امام رضا(ع) وقتی زیارت عارفانه داشته باشد می خواهد اخلاق رضوی پیدا کند.
بندگی مثل گدایان به شرط مزد نکن که خواجه خود صفت بنده پروری داند
امام پدر ما و جانشین خداست و مشکلات ما را مرتفع می کند و لازم نیست که در آنجا نیازمان را تکرار کنیم. اگر ارتباط حضوری با امام را هدف قرار دادیم بقیه ی خیرات هم نازل می شود. زیارت عارفانه می تواند پیوند ما را با ساحت عین اللهی امام به نهایت درجه برساند.
وقتی ما به زیارت امام معصوم می روییم گویا داریم به زیارت امام زمان(عج) می روییم و گویا لیاقت ملاقات امام زمان(ع) را به ما داده اند زیرا روح مطهر امام حی و حاضر است. تمام آداب زیارت مثل غسل ،باحضور قلب بودن،اذن ورود ،نماز زیارت و استغفار می تواند ما را به باور مقام عین اللهی امام برساند. و این مقام برای ما محسوس می شود. ما باید حالی را که در حرم بدست می آوریم ،نگه داریم. شیاطین سعی می کنند به محض خروج ما از حرم، حال و حضور قلب را از ما بگیرند. امامان معصوم فرموده اند :اگر حالی که در محضر ما دارید حفظ کنید می توانید به بهترین ملکوت عالم برسید.
(از سید بن طاووس داریم)در صلوات مخصوصه امام حسین(ع) که تحت قبه خوانده می شود داریم :خداوند به واسطه ی گناهانم من را از شما جدا نکند. یعنی خدایا به من قدرت بده که گناه نکنم زیرا گناه باعث جدایی بین من و امام می شود
برگرفته از سخنان آقای حیدری کاشانی در برنامه سمت خدا
ترجمه روان مناجات شعبانیه
خدایا! بر پیامبر و دودمان پاکش درود فرست، و آنگاه که تو را می خوانم و صدایت می زنم، صدا و دعایم را بشنو و اجابت کن،و آنگاه که با تو نجوا می کنم، بر من عنایت کن،من از همه به سوی تو گریخته و در پیشگاه تو ایستاده ام،در حالی که دلشکسته و نالان درگاه توام و به پاداش تو امیدوار. آنچه را در دل من می گذرد می دانی، از نیاز من آگاهی، ضمیر و درونم را می شناسی و فرجام و سرانجام زندگی و مرگم از تو پنهان نیست. آنچه را که می خواهم بر زبان آورم و از خواسته ام سخن بگویم و به حسن عاقبتم امید بندم، همه را می دانی. در آنچه تا پایان عمرم و از نهان و آشکارم خواهد بود، قلم تقدیرت نافذ و جاری است و افزونی و کاهشم و سود و زیانم، تنها به دست توست. اگر محرومم سازی، کیست که روزیم دهد؟ و اگر خوارم کنی، کیست که یاریم کند؟ خدایا! از خشم و فرا رسیدن غضبت، به تو پناه می آورم. خدایا! اگر شایسته رحمت تو نیستم، تو سزاواری که رحمت گسترده ات بر من عطا کنی. خدایا! گویا چنانم که در پیشگاه لطف تو ایستاده ام و سایه سار توکل نیکویم بر من بال گشوده و آنچه را تو شایسته آنی گفته ای و مرا در هاله ای از بخشایش خویش پوشانده ای. خدایا! اگر ببخشایی، کیست که از تو سزاوارتر به عفو باشد؟ اگر اجلم فرا رسیده و کار شایسته ای نداشته ام که مرا به تو نزدیک سازد، اعتراف به گناه را وسیله آمرزش تو ساخته ام. خداوندا! با مهلت و میدانی که به نفس داده ام، بر خویش ستم کرده ام، پس اگر مرا نیامرزی، پس وای بر من. خدایا! همواره در طول زندگی، از لطف و احسانت برخوردار بوده ام، پس از مرگ هم، لطف خویش از من دریغ مدار. خدایا! چگونه مایوس باشم از اینکه پس از مرگ هم نگاه لطف و احسان تو بر من خواهد بود، در حالی که در طول حیاتم، با من جز احسان و نیکی نکرده ای. خدایا! کار مرا آنگونه به سامان برسان که تو سزاوار آنی (نه آن سان که من در خور آنم). خدایا! با بزرگواریت، به من عنایت کن، بر گناهکاری که در لجه جهل خویش فرو رفته است. خدایا! در دنیا گناهانی را بر من پوشانده ای که در آخرت، نیازمندترم که پرده پوشش خود را بر آنها افکنی. خدایا! چون گناهانم را پوشاندی و بر هیچ یک از بندگان شایسته ات فاش نساختی، بر من نیکی کردی، خدایا، پس در روز قیامت نیز رسوای خلایقم مگردان. خدایا جود و بخشش تو، دامنه آرزوهایم را گسترده است و بخشایش تو، برتر از عمل من است. خدایا! آن روز که میان بندگانت به داوری می پردازی، با دیدار چهره رافت خود، مسرورم ساز. خدایا! پوزش طلبی من به درگاهت، عذرخواهی کسی است که از عذرپذیری تو بی نیاز نیست، پس عذرم را بپذیر، ای کریمترین بزرگواری که زشتکاران، به درگاهش عذر گناه می برند. پروردگار من! حاجت و نیازم را رد مکن و دست امید و آرزویم را از درگاه خویش، کوتاه مگردان. خداوندا! اگر می خواستی خوارم کنی، هدایتم نمی کردی. و اگر می خواستی رسوایم سازی، از عقوبت دنیا معافم نمی کردی. خدایا! باور ندارم که در حاجتی دست رد به سینه ام بزنی، حاجتی که عمر خویش را در پی آن گذراندم و عمری از تو طلبیدم. خدایا! ستایش ابدی و ثنای سرمدی تنها از آن توست، سپاسی همواره فزاینده و بی کم و کاست، آنگونه که تو دوست داری و می پسندی. خدایا! اگر مرا به جرمم بگیری، دست به دامان عفوت می زنم. اگر مرا به گناهانم مؤاخذه کنی، تو را به بخشایشت بازخواست می کنم. اگر در دوزخم افکنی، به دوزخیان اعلام خواهم کرد که تو را دوست دارم. خدایا! اگر در کنار طاعتت، عملم کوچک است، امید و آرزویم بزرگ و بسیار است. خدایا! از آستان تو چگونه تهیدست و محروم برگردم، با آنکه گمان نیک من نسبت به جود تو، آن است که نجات یافته و رحمت شده مرا باز گردانی. خدایا! عمرم را در رنج غفلت از تو تباه ساختم،جوانی ام را در سرمستی دوری از تو هدر دادم،خداوندا! آن روزها که به کرم تو مغرور شدم و راه خشم تو را سپردم، از خواب غفلت بیدار نگشتم. پروردگارا! من بنده توام و زاده بنده تو. در آستان بزرگیت ایستاده ام و کرمت را وسیله تقرب به حضور تو قرار داده ام. خدایا! بنده ای زشتکارم که به عذرخواهی آمده ام، از نگاه تو شرم نداشته ام، اینک از تو بخشش می طلبم، چرا که عفو، صفت بزرگواری توست. آفریدگارا! توان آن نداشته ام که از نافرمانیت دست شویم،مگر آنگاه که به عشق و محبت خویش بیدارم ساخته ای، یا آنگونه بوده ام که تو خود خواسته ای. تو را سپاس، که مرا در کرم خویش وارد کردی و دلم را از آلایشها و کدورتهای غفلت از خودت را پاک نمودی. پروردگارا! مرا بنگر، نگاه آنکه ندایش دادی پس پاسخت گفت، و به طاعتش فراخواندی و به یاریش گرفتی پس مطیع تو گشت. ای خدای نزدیک; که از مغروران و فریفتگان دور نیستی،ای بخشنده ای که نسبت به امیدواران جود و بخششت، بخل نمی ورزی،خدایا! مرا قلبی بخش که شوق و عشق، به تو نزدیکش سازد،و زبانی عطا کن که صداقت و راستی اش به درگاهت بالا رودو نگاهی بخش، که حقیقتش، زمینه ساز قرب به تو گردد! خداوندا! آنکه به تو معروف گردد، ناشناخته نیست،آنکه به تو پناه آورد، خوار و درمانده نیست،و آنکه تو، به او روی عنایت آوری برده دیگری نیست،خدایا! آنکه از تو راه را یافت، روشن شد و آنکه پناهنده تو شد، پناه یافت،خداوندا! من به تو پناه آورده ام، از رحمت خویش مایوس و محرومم مساز و از رافت و مهربانیت محجوبم مگردان. خداوندا! در میان اولیاء خویش، مرا مقام کسی بخش که آرزوی محبت افزون تر تو را دارد. خدایا! مرا شیفته یاد خود ساز و همتم را در نشاط دستیابی به نامهایت و قرارگاه عظمت و قدست قرار بده. خداوندا! تو را به خودت سوگند، که مرا به جایگاه اهل طاعتت برسان و به منزلگاه شایسته و پسندیده خویش، رهنمون باش، که من، نه می توانم شری را از خویش دور سازم و نه سودی به خویش رسانم. کردگارا! من، بنده ناتوان و گنهکار توام و برده عیبناک تو، که بسویت آمده ام. پس مرا از آنان مگردان که چهره لطف خویش از آنان برگردانده ای و اشتباهاتشان حجاب بخشایش تو گشته است. خدایا! مرا کمال گسستن از غیر و پیوستن به خودت عطا کن دیده دلهایمان را با فروغ نگاه به خود، روشن سازتا دیده های بصیرت دل، حجابهای نور را از هم بر درد و به کانون عظمت برسد و جانهای ما آویخته درگاه عزت و قدس تو گردد. خدایا! مرا از آنان قرار ده که ندایشان کردی، پاسخت گفتندو نگاهشان کردی، مدهوش جلال تو گشت،با آنان، راز گفتی و نجوا کردی، آشکارا برای تو کار کردند. خداوندا! هرگز نومیدی را بر حسن ظن خویش مسلط نساخته ام،و هرگز امیدم از کرم نیکو و زیبایت نگسسته است. پروردگارا! اگر گناهان مرا در پیشگاه تو خوار و پست کرده، پس به سبب توکل و اعتماد نیکویم به تو، از من درگذر. آفریدگارا! اگر گناهان، مرا از لطف والای تو دور ساخته، اما یقین به کرم و عنایتت، آگاه و امیدوارم ساخته است. خدایا! اگر خواب غفلت، از آمادگی برای دیدارت، باز داشته، معرفت به نعمتهای ارجمندت، بیدارم داشته است. خداوندا! اگر عقوبت سنگین تو، به آتش دوزخم فرا می خواند، پاداش فراوانت، به بهشتم دعوت می کند. آفریدگارا! من از تو می خواهم و تنها به آستان تو دست نیاز برمی آورم و تو را خواستارم. از تو می خواهم که بر محمد و دودمانش درود فرستی و مرا از آنان قرار دهی که همواره به یاد تواند و پیمان تو را نمی شکنند و از سپاس تو غافل نمی شوند و فرمانت را سبک نمی شمرند. خدایا! مرا به فروغ نشاطبخش عزت خود بپیوند تا تنها شناسای تو باشم و از غیر تو روی برتابم و تنها از تو ترسم و بیم تو داشته باشم. ای شکوهمند و بزرگوار! بر محمد و خاندان پاکش درود تو باد، و سلام بی پایان و بسیار. |
نماز من!!!!!
فکرم همهجا هست، ولی پیش خدا نیست
سجاده زردوز که محرابِ دعا نیست
گفتند سر سجده کجا رفته حواست؟
اندیشه سیال من ـ ای دوست ـ کجا نیست؟!
از شدت اخلاص من عالَم شده حیران
تعریف نباشد، ابداً قصد ریا نیست!
از کمیتِ کار که هر روز سه وعده
از کیفیتش نیز همین بس که قضا نیست
یکذره فقط کُندتر از سرعت نور است
هر رکعتِ من حائز عنوان جهانیست!
این سجده سهو است؟ و یا رکعت آخر؟
چندیست که این حافظه در خدمت ما نیست
ای دلبر من! تا غم وام است و تورم
محراب به یاد خم ابروی شما نیست
بیدغدغه یک سجده راحت نتوان کرد
تا فکر من از قسط عقبمانده جدا نیست
هر سکه که دادند دوتا سکه گرفتند
گفتند که این بهره بانکیست، ربا نیست!
از بسکه پی نیموجب نان حلالیم
در سجده ما رونق اگر هست، صفا نیست
به به، چه نمازیست! همین است که گویند
راه شعرا دور ز راه عرفا نیست