سخنی از پیر مراد
سخن امام خمینى درباره دعا
تمام عبادات وسیله است . تمام ادعیه وسیله است . همه وسیله ها براى این است كه انسان لبابش ظاهر بشود آنكه بالقوه است و لب انسان است به فعلیت برسد، و انسان بشود؛ انسان بالقوه ، انسان بالفعل ، انسان طبیعى ، انسان الهى بشود، به طورى كه همه چیزش الهى شود؛ هر چه مى بیند، حق ببیند. انبیا هم براى همین آمده اند.
مردم را نباید از دعا جدا كرد. نباید گفت حالا كه ما رسیدیم كه قرآن را مى خواهیم بخوانیم ، پس دعا هیچ . خیر! مردم باید با دعا، به خدا انس پیدا كنند.
آنها كه انس به خدا دارند، دنیا در نظر آنها این طور جلوه ندارد؛ كسانى هستند كه براى خودشان ارزش شمشیر زدند، كسانى كه همین ادعیه را مى خواندند و همین حالات را داشتند، آنان براى خدا شمشیر مى زدند. نباید مردم را از این بركاتى كه هست ، جدا كرد. قرآن و دعا از هم جدا نیستند؛ مثل اینكه پیغمبر هم از قرآن جدا نیست .
… قرآن هم به آن قدرى كه وارد شده است ، مثل سفره ییست كه هر كس به اندازه ى خودش باید از آن استفاده كند. براى یك دسته نیست ، براى همه است ، مال همه مردم است ؛ همه مردم باید از آن استفاده كنند، هر كس به اندازه ى خودش . ادعیه هم همین طور است ؛ ادعیه ى ائمه (علیهم السلام ).
این قدر معارف در ادعیه هست . ادعیه لسان قرآن مى باشد.
دعاها شارح قرآن هستند، راجع به مسائلى كه دیگران دستشان به آنها نمى رسد؛ ائمه ى طاهرین بسیارى از مسائل را با لسان ادعیه بیان فرموده اند.
آزردن مجاهدان
حضرت رسول اکرم (ص) :
اتَّقوا أذَى الُمجاهِدينَ فى سبيلِ اللَّهِ، فانَّ اللَّهَ يَغْضَبُ لَهُم كَما يَغْضَبُ للرُّسُلِ، ويَسْتَجيبُ لَهُم كَما يَسْتَجيبُ لَهُم.
از آزردن مجاهدانِ در راه خدا بپرهيزيد؛ زيرا خداوند به خاطر آنان به خشم مىآيد، همچنان كه به خاطر پيامبران؛ و دعاى مجاهدان را اجابت مىكند، همچنان كه دعاى پيامبران را.
كنزالعمال، ج2 ،ص840، ح10664
بی نیازی از مردم
همه افراد بشر در برابر پروردگارشان نيازمند محض و فقير هستند، اما در برابر همنوعان يك نيازى عادى است كه همان همكارى و عهده دار شدن هر فردى براى يك كار اجتماعى است، مثلا يك فرد كارگر براى درمانش به پزشك نياز دارد و همچنين پزشك براى كارهاى كارى به كارگر نيازمند است و آن يك امر طبيعى زندگى اجتماعى است؛ اما مراد از بى نيازى از مردم در امورى است كه باعث سرافكندگى و ذلت شود و به آن طمع مى گويند.
نياز عادى، اضطرارى، توقعى، تشريفاتى و طمعى؛ آنچه مهم است برطرف كردن نياز عادى ديگران بدون منت است و منت گذاشتن يكى از گناهان و از رذائل اخلاقى است.
و افراد تا آن جا كه قابل تحمل است از جهت اخلاقى و عزتمدارى، سعى كنند نيازشان را خودشان برطرف كنند يا بر آن صبر و از كسى درخواست نكنند و آنچه در اين جا مورد نظر همان نياز توقعى، تشريفاتى و طمعى است.
نياز توقعى، تشريفاتى و طمعى نيازى است كه بدون آن زندگى مختل نمى شود و بدون آن هم زندگى فردى آسيبى نمى بيند.
در كلمات عرب يك استغناء (دارا) داريم و يكى ديگر كلمه غنى، استغناء يعنى با داشتن ثروت، ادعا بى نيازى كردن و با رفتن ثروت، احساس نيازمندى كردن است؛ اما كلمه غنى، بى نيازى مطلق و آزاد از هر قيد و بند، از قبيل پول و مسائل مادى است، پس آنچه مهم و ارزشمند است داشتن روحيه قناعت و بى نيازى است نه ادعا بى نيازى با مال و ثروت. چه بسا ثروتمندانى كه گدا صفت اند.
از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلم آمده است: لَيْسَ الْغِنى عَنْ كَثْرَةِ الْعَرْضِ إِنَّمَا الْغِنى غِنَى النَّفْسِ؛ بى نيازى به فراوانى ثروت نيست، بى نيازى تنها در روحيه بى نيازى است. (روضة الواعظين، ج 2، ص 456)
ویژگیافراد عاقل در کلام مولا علی (ع)
امیرالمؤمنین علی (ع) در باب ویژگی های انسان های عاقل می فرمایند:
. روش و آیین زندگی اش بر اساس دین خداوند است، اخلاقش بر پایه ی بردباری و حلم است.
. از روی فکر و اندیشه سخن می گوید و نظر می دهد.
. تا آنگاه که مورد سؤال واقع نشده است، پاسخ نمی دهد.
. اگر لب به سخن باز کند، پخته و به حق سخن می گوید.
. اگر سخن یا مطلبی را بشنود در آن دقت می کند، پس اگر ارزشمند بود آن را حفظ می کند وگرنه آن را فراموش می کند.
. اگر خبری را بگوید، راست می باشد و به قول خود وفا می کند.
دسته ی دوم انسان های احمق می باشند که ویژگی های آنان چنین است:
. اگر در برابر خطر قرار گیرند و یا در شرف از دست دادن منفعتی باشند و به آنها هشدار داده شود، به جای آنکه پند گیرند و بیدار شوند، غفلت می کنند و در لحظه ای که باید هوشیار باشند، غافلاند.
. اگر در جایگاه و یا عمل ارزشمندی قرار بگیرند رهایش می کنند.
. اگر در اثر نادانی به مشکلی برخورد کنند بیشتر در جهل و ناآگاهی فرومی روند و به جای اینکه اندیشه ای برای رفع آن نمایند و اگر خبر دروغی را بشنوند در صحت آن دقت و کنکاش نمی کنند.
امیرالمؤمنین علی (ع) پس از آن در مورد ویژگی های افراد فاجر و بدکار بیان داشته اند: وَ الفاجِرُ اِن اِئتَمنتَهُ خانَکَ، وَ اِن صاحَبتَهُ شانَکَ وَ اِنَ وَثَقَت بِهِ لَم یَنصحُک:
. اگر به او اطمینان نمایی، خیانت می کند.
. اگر با او رفاقت و دوستی نمایی، آبرویت را می برد .
. اگر با او مشورت نمایی، خیرخواه خوبی برای تو نمی باشد.
پی نوشت ها:
۱- علامه مجلسی، بحارالانوار، ج ۷۰: ۹.
۲- شیخ صدوق، حضال: ۹۱.
۳- ناطقی، نقش دین در سلامت جامعه: ۶۹- ۶۷.
آیات و روایات متناسب كتاب و كتابخواني
آیات و روایات متناسب كتاب و كتابخواني
امام عليعليه السلام :
الكُتبُ بَساتينُ العُلَماءِ
كتابها بوستانهاي دانشمنداناند
غررالحكم و دررالكلم ، ح ۹۹۱
امام عليعليه السلام :
نِعمَ المُحَدِّثُ الكِتابُ
چه سخنگوي خوبي است كتاب!
غررالحكم و دررالكلم ، ح ۹۹۱
امام عليعليه السلام :
مَن تَسَلّي بِالكُتبُ لَم تَفُتهُ سَلوَةٌ
كسي كه با كتاب آرامش يابد ، هيچ آرامشي را از دست نداده است
غررالحكم و دررالكلم ، ح ۸۱۲۶
امام صادقعليه السلام :
يأتي عَلَي النّاسِ زَمانُ هَرجٍ لا يأنِسونَ فِيهِ إلاّ بِكُتُبِهِم
روزگار پر آشوبي فرا ميرسد كه در آن روز مردم جز با كتابهاي خود انس نميگيرند
الكافي ، ج ۱ ، ص ۵۲
رشادت قاسم ابن الحسن (ع) در صحنه کربلا
به میدان رفتن قاسم (ع) به روایت شهید مطهری
در آن شب،بعد از آن اتمام حجتها وقتى که همه یکجا و صریحا اعلام وفادارى کردند و گفتند:ما هرگز از تو جدا نخواهیم شد،یکدفعه صحنه عوض شد.امام علیه السلام فرمود:حالا که این طور است،بدانید که ما کشته خواهیم شد.همه گفتند:الحمد لله،خدا را شکر مىکنیم براى چنین توفیقى که به ما عنایت کرد،این براى ما مژده است، شادمانى است.
طفلى در گوشهاى از مجلس نشسته بود که سیزده سال بیشتر نداشت.این طفل پیش خودش شک کرد که آیا این کشته شدن شامل من هم مىشود یا نه؟از طرفى حضرت فرمود:تمام شما که در اینجا هستید،ولى ممکن است من چون کودک و نا بالغ هستم مقصود نباشم.
رو کرد به ابا عبد الله و گفت:«یا عماه!»عمو جان!«و انا فى من یقتل؟ »آیا من جزء کشته شدگان فردا خواهم بود؟نوشتهاند ابا عبد الله در اینجا رقت کرد و به این طفل-که جناب قاسم بن الحسن است-جوابى نداد.از او سؤالى کرد،فرمود: پسر برادر!تو اول به سؤال من جواب بده تا بعد من به سؤال تو جواب بدهم.اول بگو: «کیف الموت عندک؟»مردن پیش تو چگونه است،چه طعم و مزهاى دارد؟عرض کرد:«یا عماه احلى من العسل»از عسل براى من شیرینتر است،تو اگر بگویى که من فردا شهید مىشوم،مژدهاى به من دادهاى.فرمود:بله فرزند برادر،«اما بعد ان تبلو ببلاء عظیم»ولى بعد از آنکه به درد سختى مبتلا خواهى شد،بعد از یک ابتلاى بسیار بسیار سخت.گفت:خدا را شکر،الحمد لله که چنین حادثهاى رخ مىدهد.
بعد از شهادت جناب على اکبر،همین طفل سیزده ساله آمد خدمت ابا عبد الله در حالى که چون اندامش کوچکو نابالغ و بچه است،اسلحه اى به تنش راست نمى آید.زره ها را براى مردان بزرگ ساختهاند نه براى بچههاى کوچک.کلاه خودها براى سر افراد بزرگ مناسب است نه براى سر بچه کوچک.عرض کرد:عمو جان!نوبت من است،اجازه بدهید به میدان بروم.(در روز عاشورا هیچ کس بدون اجازه ابا عبد الله به میدان نمىرفت.هر کس وقتى مىآمد،اول سلامى عرض مىکرد: السلام علیک یا ابا عبد الله،به من اجازه بدهید.)ابا عبد الله به این زودیها به او اجازه نداد.او شروع کرد به گریه کردن.