زندگی به سبک روح الله (1)
سبک زندگی علاوه بر آداب و مناسک زندگی شامل آمال و آرزوهای فرد هم میشود . امام عارفان ،امام خمینی یکی از بزرگترین آرزوهایش و شاید حسرتش شهادت در راه خدا بود : این مرد الهی در ابتدای منشور روحانیت که در اسفند سال 1367 خطاب به روحانیون، مراجع، مدرسین، طلاب و ائمه جمعه و جماعات صادر شد چند خطی عارفانه اشتیاق خود را برای شهادت و رسیدن به قافله نور بیان می کنند.
ایشان می فرمایند:
افتخار و آفرین بر شهدای حوزه و روحانیت که در هنگامهی نبرد، رشتهی تعلقات درس و بحث و مدرسه را بریدند و عقال تمنیات دنیا را از پای حقیقت علم برگرفتند و سبکبالان به میهمانی عرشیان رفتند و در مجمع ملکوتیان شعر حضور سرودهاند.
سلام بر آنان که تا کشف حقیقت تفقّه به پیش تاختند و برای قوم و ملت خود منذران صادقی شدند که بندبند حدیث صداقتشان را قطرات خون و قطعات پاره پارهی پیکرشان گواهی کرده است و حقاً از روحانیت راستین اسلام و تشیع جز این انتظاری نمیرود که در دعوت به حق و راه خونین مبارزهی مردم، خود اولین قربانیها را بدهد و مُهر ختام دفترش شهادت باشد.
آنان که حلقهی ذکر عارفان و دعای سحر مناجاتیان حوزهها و روحانیت را درک کردهاند در خلسهی حضورشان آرزویی جز شهادت ندیدهاند و آنان از عطایای حضرت حق در میهمانی خلوص و تقرب، جز عطیهی شهادت نخواستهاند.
البته همهی مشتاقان و طالبان هم به مراد شهادت نرسیده اند. یکی چون من عمری در ظلمات حصارها و حجابها مانده است و در خانهی عمل و زندگی جز ورق و کتاب منیت نمییابد و دیگری در اول شب یلدای زندگی، سینهی سیاه هوسها را دریده است و با سپیده سحر عشق عقد وصال و شهادت بسته است. و حال من غافل که هنوز از کتم عدمها بهوجود نیامدهام، چگونه از وصف قافلهسالاران وجود، وصفی بکنم. من و امثال من از این قافله فقط بانگ جرسی میشنویم؛ بگذارم و بگذرم.”
چند جمله ناب
ریا، چک بی محل است.
دیوار ندامت، سایه ندارد.
غفلت، موریانه عمر است.
تن پرور، پرواز شیطان است.
قلم مسموم، آمپول هواست.
لذت، همسایه ی ذلت است.
شیطان، هزار و یک ساز بلد است.
عالم ناپرهیزکار، کور مشعل دار است.
بت سازان، اول از خود بت می سازند.
مرگ مؤ من، آغاز عشق بازی روح است.
زندگی، فرصت تدارک مرگی بزرگ است.
قلمی که پرحرفی کند، عمرش کوتاه است.
کفشی که ریگ دارد، اول صاحبش را آزار می دهد.
حریص، با جهانی گرسنه است و قانع با نانی سیر.
از آدم بی نظم، به اندازه ترس از بدبختی فاصله بگیر.
کتاب خوب آن است که از نویسنده اش بیشتر عمر کند.
از گل بیاموزیم که لطیف، دلربا، شکوهمند و باوقار است.
بوستان وجود دانا، سرشار از عطر عطوفت و آگاهی است.
آدم تنبل صفری است، که بیهوده خویش را عدد می پندارد.
شکر نعمت، همان قوای استفاده صحیح از قوای موجود است.
زندگی را چنان بگذرانید که به هنگام مرگ، دچار حسرت نشوید.
شور همراه شعور، یعنی موفقیت! شور بدون شعور، یعنی خطر.
خبری که می دانی، دلی بیازارد تو خاموش باش تا دیگری بیاورد.
اشتباه نکردن ستودنی نیست، در اشتباه نماندن ستودنی است.
آینده متعلق به کسانی است، که از گذشته خود غافل نمانده اند.
هر که از تجربیات گذشتگان استفاده نماید، نیاز به عمر دوباره ندارد.
این همه خود را تحقیر نکنید، خدا از خلقت شما به خود تبریک گفته.
کمر طاقت انسان، هم در عرصه زور می شکند و هم در میدان محبت.
اگر مالت را «تقسیم» کنی، خداوند آن را «جمع» و «ضرب» می کند.
شایعه را دشمن سفارش می دهد، منافق می سازد، عوام پخش می کنند.
نه چندان درشتی کن که از تو سیر گردند، نه چندان نرمی که بر تو دلیر شوند.
وقتی دیگران را به ساحل تربیت می رسانیم که جزر و مد روح آنها را بشناسیم.
شعله های حقیر را باد خاموش می کند، اما شعله های بزرگ را برافروخته می سازد.
برای این که انسان کمال یابد، صد سال کافی نیست، ولی برای بدنامی او یک روز کافی است.
روزی که از پلکان «من» پایین بیاییم، هزاران نردبان تا پشت کهکشان ها پیش پایمان نهاده می شود.
انسان های کوچک با بلوغ به تکلیف می رسند و انسان های بزرگ با انجام تکلیف به بلوغ می رسند.
فرصت فروشان زیان کارترین انسان ها هستند. چرا که دیگران کالای خود را می بازند و ایشان هستی خود را.
انسان ها اگر به بهایی بیندیشند که برای رسیدن به آرزوها می پردازند، بر بسیاری از آرزوهای خود خط خواهند کشید.
همه کشف ها و اختراع ها پس از تجربه ها و اشتباه های فراوان به ثمر رسیده اند. پس برخی را به خاطر اشتباه هایشان باید ستایش کرد.
منبع : کتاب جنگ جوان، اثر حجة الاسلام محمود اکبری
از گناه بزرگتر
گناه یعنی مخالفت با فرمان خدا ولی از گناه بزرگتر، رضایتمندی به گناه و مأیوس بودن از آمرزش خداست. بدتر از گناه توجیه کردن گناه است. گناه مثل چاله است ولی بدتر از آن چاله های عمیق است. یکی از چاه های عمیق غرور، خودبینی و عجب است. غرور از اصل گناه بالاتر است. گناه را نباید کوچک شمرد ولی اصرار برگناه و توجیه برآن بدتر است. گاهی فردی گناه می کند و پشیمان هم نیست و گناه را توجیه می کند و بدعت می گذارد .مثلا دشنام می دهد و می گوید که باید به او فحش می دادم.
یک وقت کسی می گوید :ربا حرام است ولی آنرا انجام می دهد و می گوید: خدا مرا نجات بدهد ولی یک وقتی کسی می گوید که ربا حرام نیست، این کار بدعت گذاشتن است و گناهش بیشتر است. شراب خواری گناه بزرگی است ولی توجیه شراب خوری و حلال کردن آن از اصل گناه بدتر است.
یکی از گناهانی که از اصل گناه بدتر است غرور است. گاهی لطف وعنایت خدا باعث می شود که بنده ی مومن در چاله ی گناه بیفتد تا غرورش کم بشود. فردی که خودبرتر شده و دیگران را کوچک می بیند، خدا باعث می شود که به زمین بخورد تا غرورش کم بشود.
روایت داریم :خدا می دانست که گناه برای مومن از غرور و عجب بهتر است. یعنی بین دو ضرر باید ضرر کمتر را قبول کرد. عمق چاله ی گناه نسبت به عمق چاه غرور، خیلی کمتر است. گاهی خدا کاری می کند که مومن به چاله ی گناه بیفتد و بلند بشود تا به چاله ی عمیق نرود. روایت داریم :اگر چاله ی غرور نبود ،خداوند هیچ مومنی را گرفتار نمی کرد. در اصول کافی داریم که امام صادق(ع) می فرماید: مومن بخاطر همین گناه به بهشت می رود زیرا دل شکسته می شود و حالت شرمندگی دارد و خدا بخاطر این توبه او را به بهشت می برد. پس اگر گناه کردیم ،گناه را توجیه نکنیم بلکه توبه کنیم و بدانیم که این گناه وسیله ای است برای اینکه ما بالا برویم.
بزرگی فرمودند :هیچ زمین خوردنی زمین نیست و هیچ بالا رفتنی بالا نیست. شیطان بالا رفت، در آسمان چهارم عبادت کرد ولی در آخر به زمین خورد. پطروس ملک، ترک اولی کرد و زمین خورد ولی به گهواره ی امام حسین(ع) پناهنده شد، توبه کرد و دربان و نوکر امام حسین(ع) شد حتی او سلام ها را او به امام می رساند.
ما وقتی از گناه شرمنده می شویم که نمی خواهیم گناه کنیم. کسی که از روی قصد گناه می کند ،گناه را دوست دارد و شرمنده هم نمی شود. مومن هم از روی میل و رغبت گناه نمی کند. خدا در سوره حجرات می فرماید: خدا این کار را کرده است ،ایمان( منظور حضرت علی است) را محبوب دل و زینت شما قرار داده است. و بی رغبتی نسبت به کفر و گناه و معصیت را در شما قرار داده است.
حضرت علی (ع)می فرماید که اگر من با شمشیرم بینی مومن را بزنم که مرا دشمن بداند مرا دشمن نخواهد دانست. حضرت دست فردی را قطع کرد و آن فرد گفت: کسی دست مرا قطع کرده است که تقسیم کننده ی بهشت و جهنم است و حضرت دوباره دست او را وصل کرد. پس هیچ مومنی با حضرت علی (ع) دشمن نمی شود. از طرفی اگر کسی منافق و دوست علی نباشد، حتی اگر حضرت لقمه در در دهان او بگذارد با علی دوست نخواهد شد.
پیامبر فرمود :حب تو بر دل هر مومن و بعض تو بر دل هر منافق وجود دارد. حضرت احسان زیادی به ابن ملجم کردند ولی در آخر او حضرت را به شهادت رساند. هیچ مومنی گناه را دوست ندارد. مومن قبل از گناه ناراحت است ،موقع گناه وجدان شان ناراحت است و بعد از گناه هم پشیمان می شوند و این باعث می شود که خدا او را بیامرزد. این مثل کسی است که در ماه رمضان به زور آب در دهان او بریزند یا بخاطر فراموشی غذا بخورد. حکم رزق قبل از ماه رمضان برای این فرد نوشته شده است و خدا فراموشی را بر آن فرد غالب می کند تا او غذا بخورد یعنی این حکم رزق جلوتر از روزه بوده است .
سَحَره فرعون زود ایمان آوردند یعنی با دیدن اعجاز موسی ایمان آوردند .آنها می خواستند با پیامبر اولوالعزم مقابله بکنند ولی مومن شدند. آنها به فرعون گفتند که اگر ما را قطعه قطعه بکنی دست از خدای موسی برنمی داریم. آنها می خواستند بر موسی غالب بشوند ولی به جایی رسیدند که جزو صدیقین شدند. آنها به فرعون گفتند که تو می توانی جسم ما را از بین ببری ولی روح ما با خدا پیوند خورده است، ما به بهشت می رویم. فرعون آسیه را میخ کوب کرد و او را کشت ولی او به بهشت رفت. و همنشین پیامبر در بهشت شد.
سِحر با معجزه فرق می کند زیرا معجزه واقعیت دارد ولی سِحر، غلط انداز و چشم بندی است. ساحران به فرعون گفتند که ما اهل سحر و جادو نبودیم، ما با اکراه این کار را کردیم. ما اهل گناه نیستیم تو ما را به گناه واداشتی.
حاج آقا دولابی می فرمود :گناه برای مومن مثل یک لباس عاریه و موقتی است. کسی که از کسی لباس قرض می گیرد با بی میلی این کار را می کند و به اجبار این کار را می کند. بعد می خواهد که کسی نفهمد که این لباس قرضی است تا آبرویش نرود و در اولین فرصت آن لباس را در می آورد بعد راحت می شود. پس ما از گناه بدمان می آید.
ما دو نوع گناهگار داریم: گناهکاری که مُصر برگناه است و مغرور است یعنی گناه می کند و می گوید که کار من درست است و کارش را توجیه می کند، اینها معاند هستند.
گناهکارانی که شرمنده هستند و توبه کننده هستند ،اینها قابل نجات هستند. ما نباید مغرور بشویم زیرا غرور از اصل گناه بدتر است. بعضی ها می گویند که ما قبلا نماز شب می خواندیم، روزه می گرفتیم و زیارت می رفتیم ولی الان همه ی توفیقات قطع شده است. اینها بخاطر گناه است ولی روایت داریم که غرور باعث می شود تا این توفیقات قطع بشود یعنی وقتی کسی مدتی نماز شب می خواند و اعتکاف می رود، اگر مغرور بشود خدا او را پایین می کشد تا متوجه اشتباهش بشود.
.
امام صادق(ع) می فرماید: دو نفر وارد مسجد شدند که یکی عابد بود ،دائم دعا می کرد ولی دیگران را تحقیر می کرد و به عبادتش می نازید ، دیگری فاسقی گناهکار بود که به مسجد آمد تا توبه کند و خودش را اصلاح کند. عابد گفت که چرا او به مسجد آمده است زیرا مسجد جای او نیست. عابد دو رکعت نماز با غرور خواند و گناهکار دو رکعت نماز با شرمندگی خواند . این دو از مسجد بیرون آمدند و خدا جای این دو را باهم عوض کرد یعنی عابد فاشق شد و فاسق عابد شد . البته عبادت خوب است ولی نباید غرور ما را بگیرد. گناه بد است ولی غرور از گناه بدتر است.
کسانی که اعمال خوب ندارند ولی مغرورهستند، کارشان خیلی خراب است. ما نباید به نعمت خدا ببالیم.زیرا نعمت مال خداست. اگر ما همیشه خدا را ببینیم دیگر خودمان را نمی بینیم. پس ریشه ی تمام گناهان غرور است و باید از غرور ترسید.
آقای فرحزاد –برنامه سمت خدا
چکیده تحقیق /مشتق در اصول ،فقه و کلام
در این تحقیق به تعریف و تبیین «مشتق » در علم اصول و فقه و کلام پرداخته شده .نویسنده (طلبه :حمیده موحد) با بیان مثالهای کاربردی در هر سه علم مذکور به اهمیت این مبحث می پردازد .
و بخش جدید و قابل توجه این تحقیق بخش سوم آن است که مربوط می شود به «مشتق در علم کلام ». که در اینجا دو مثالی که نویسنده آورده را می آوریم :
در آیات و روایات از کلمات مشتق استفاده شده اما گاها دیده میشود در ترجمه و تفسیر آیه قواعد مشتق لحاظ نمی شود !
مثال اول ) در آیه 88 سوره مبارکه قصص خداوند متعال می فرمایند :
و لا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَر لا إِلهَ إِلَّا هُوَ كُلُّ شَيْءٍ هالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ لَهُ الْحُكْمُ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُون . این آیه را معمولا اینگونه معنا می کنند :
معبود ديگرى را با خدا مخوان، كه هيچ معبودى جز او نيست همه چيز جز ذات (پاك) او فانى مىشود حاكميت تنها از آن اوست و همه بسوى او بازگردانده مى شويد(ترجمه قرآن –مکارم شیرازی )
در حالیکه هالک بدین معنا نیست که در آینده و در روز قیامت هر چیز یا همه افراد زمین فانی و هالک خواهند بود ؛ زیرا استعمال مشتق در چیزی که بعدا تحقق می یابد مجاز است و اختلافی در آن نیست . آنچه محل اختلاف است استعمال مشتق در «ما انقضی عنه المبدا » است که آیا حقیقت است یا مجاز ؟اما استعمال مشتق در موردی که در آینده متحقق می شود حتما مجاز است . پس معنای حقیقی آیه این است که هر چه روی زمین است هم اکنون هالک است ، نه اینکه در آینده فانی و هالک خواهد شد .(و همین طور است آیه كُلُّ مَنْ عَلَيْها فان)(عبدالله جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن کریم ،ج4 ،معاد در قرآن ، نشر اسراء ،ص194)
پس معنای دقیق آیه می شود :
و هرگز با خداى يكتا ديگرى را به خدايى مخوان، كه جز او هيچ خدايى نيست، هر چيزى جز ذات پاك الهى هالك الذّات و نابود است، فرمان با او و رجوع شما به سوى اوست. (ترجمه قرآن –الهی قمشه ای )
و این بالاترین مرتبه توحید است . زیرا توحید دو مرحله دارد : مرحله اول «یکی گفتن »است ؛ یعنی «لا اله الا الله » می گوید و به آن ایمان دار د و غیر از «الله » موجودی را شایسته عبادت نمی داند . اما از این مرحله بالاتر «یکی کردن » است ؛ و آن این است که بداند جز خدا هیچ موجودی مالک چیزی نیست : و لا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَر….
(عبدالله جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن کریم ،ج11 ، مراحل اخلاق در قرآن ، نشر اسراء ،ص387)
بنابر این در این آیه توحيد خداوند را به” كُلُّ شَيْءٍ هالِكٌ إِلَّا وَجْهَه تعليل فرموده .
مثال دیگر از مشتق :
فخر رازی در ذيل آيه ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ…﴾ چند اشکال بر شیعه وارد می کند و بعد می گوید :این اشکالات «يدلّ علي بطلان ما قال له هؤلاء الرفضه لعنهم الله» حالا شايد اين «لعنهم الله» را چاپيها نوشته باشند آنها گفته باشند ولي اين تفسير رايج رازي اين را دارد اين اشكالش كه به زعم ايشان اشكال مهم است اين است كه : 1)وليّ مشتق است ،2) استعمال مشتق در متلبّس بالفعل حقيقت است ،3) در ما انقضي عنه محلّ اختلاف است ،4) در مَن يتلبّس بعده عند الكل مجاز است ، شما وليّ را كه براي حضرت علی (علیه السلام ) است ميخواهيد در مَن يتلبّس بعده استعمال كنيد !!!! و بعد جریان حضرت علی را با هارون مقایسه می کنید در حالیکه هارون در زمان پيغمبر خودش (موسی) نبيّ بود ولي وجود حضرت امير در زمان پيغمبر اکرم كه امام نبود وليّ نبود بعد امام شد!!!!
جواب این شبهه این است که : (حضرت علی علیه السلام در زمان خود پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم ولی بود _بنحو حقیقت متلبس بمبدا بالفعل -)اين غفلتي است از جناب فخر؛ فرق است بين اينكه وجود مبارك حضرت امير در جريان غدير در زمان حيات پيغمبر وليّ الله بود و اِعمالش متوقّف بر رحلت پيغمبر است يا اصلِ ولايتش متوقّف بر حيات است . اگر كسي ديگري را وصيّ خود قرار داد اين وصيّ بعد موت الموصي وصيّ ميشود يا بالفعل وصيّ است و اِعمالش براي بعد الموت است ؟ اگر جناب فخررازي دقت ميكرد ديگر اين اشكال و امثال اشكال را نميكرد . ميگوييم غفلت از شماست ما وليّ را استعمال كرديم برابر اين آيه در «مَن هو المتلبّس بالفعل» وجود مبارك حضرت امير علیه السلام مولاي كلّ مؤمنون و مؤمنه بود در زمان پيغمبر صلی الله علیه و آله و سلم مخصوصاً در غدير، ولی اِعمال ولايتش به بعد الرحلت است نه اصل ولايت، تلبّس به مبدأ بايد در زمان خودش باشد نه اِعمال آن آثار . مثل وصيّ كلمهٴ وصيّ هم مشتق است ديگر. اگر موصي كسي را وصيّ او قرار داد «هذا وصيٌّ بالفعل» منتها اِعمال وصايتش به بعدالموت است نه اصلِ تلبّسش به وصایت. (تفسير سوره مباركه طه جلسه43http://portal.esra.ir )
. چگونگي و آداب ارتباط با امام زمان(عج)
تشرف بي واسطه و مستقيم به محضر نوراني امام زمان(عج) لياقت و شايستگي هايي ويژه مي خواهد، از اين رو تنها اوحدي از موحدان به باريابي محضر مطهرش توفيق مي يابند.
هر خارق عادت يا كرامتي كه به دست ناشناسي صورت مي گيرد و فيضي از ناحيه او به ديگران مي رساند، از سرچشمه فياض امام عصر(عج) جاري مي گردد؛ اما چنين نيست كه آن ناشناس لزوماً وجود مبارك ولي عصر(عج) باشد بلكه آن حضرت شاگردان صالحي دارد كه به امر ايشان گره از كار فروبسته ديگران مي گشايند و واسطه رسيدن فيض امام به آنان مي شوند. آنچه براي همگان ضروري و ميسور است، ايجاد و حفظ ارتباط روحي و معنوي با آن حضرت است كه در پرتو رعايت ادب حضور و ارتباط با آن حضرت تحصيل خواهد شد.
انجام دادن مستحبات و اعمال صالح به نيابت از آن حضرت و اهداي ثواب آن به ارواح طيّب عترت طاهره(عليهمالسلام) از بهترين راههايي است كه مي تواند ارتباط انسان با آن وجود مبارك را تأمين كند و بهترين حالت در چنين نيابتي، آن است كه انسان در برابر عمل خويش از آن امام خواسته اي نداشته باشد، چرا كه از قدر عملش مي كاهد: چون خواسته ما به قدر ادراك ماست و ادراك ما بيشتر به حجاب تمنيات ما محجوب است، مطلوب متوقّع ما نيز محدود خواهد بود، پس بهتر است كه برابر اين ادب، به پيشگاه آن حضرت چيز خاصي را پيشنهاد ندهيم، زيرا او از آن دسته است كه سجيّتهم الكرم ، بنابراين شايسته آن است كه در انتظار عطاي او باشيم، چرا كه آنچه آن حضرت به اقتضاي سجيّه كريم خويش عطا مي كند ماندني است.
البته اين سخن بدين معني نيست كه انسان اگر مشكل خاصي دارد، با امام خويش در ميان نگذارد و از او نطلبد بلكه مقصود آن است كه در انجام دادن اعمال صالح به نيابت از آن حضرت، طلبي نداشته باشد و پيشنهادي ندهد تا آنان درخور خويش عطا كنند؛ نه در اندازه مطلوب محدود ما. آنان چون درخور خويش عطا كنند، هم قابليت و ظرفيت مي بخشند و هم مقبول و مظروف؛ و گاه گرچه به شخص عطا مي كنند، ظهور و فضل عطايشان جامعه اي را بهره مند مي سازد؛ مانند آنچه حضرت رضا(عليهالسلام) به شاگرد خويش جناب زكريّا بن آدم در برابر استجازه او براي خروج از قم فرمود: شما در قم بمانيد. خداي سبحان به بركت شما عذاب را از مردم قم برمي دارد، آنگونه كه به بركت مزار پدرم عذاب را از ساكنان آن منطقه برداشته است. اين نمونه اي از آن عطاياست كه به شخصي چنان لطفي مي كنند كه چون پيكرش در زميني مدفون شود، آن بركت در تمام آن شهر جريان يابد.
از ديگر آداب حسنه در ارتباط با امام عصر(عج) ادب برخاستن به احترام نام مبارك ولي عصر(عج) است كه در ميان شيفتگان و پيروان خاندان عصمت(عليهمالسلام) سنّتي ديرپاست.
برگرفته از کتاب امام مهدی موجود موعود(عج)،حضرت آیت الله جوادی آملی،ص189
غفلت از یار گرفتار شدن هم دارد
غفلت از یار گرفتار شدن هم دارد
از شما دور شدن زار شدن هم دارد
هر که از چشم بیفتاد محلش ندهند
عبد آلوده شدن خار شدن هم دارد
عیب از ماست که هر صبح نمی بینیمت
چشم بیمار شده تار شدن هم دارد
همه با درد به دنبال طبیبی هستیم
دوری از کوی تو بیمار شدن هم دارد
ای طبیب همه انگار دلت با ما نیست
بد شدن حس دل آزار شدن هم دارد
آنقدر حرف در این سینه ی ما جمع شده
این همه عقده تلنبار شدن هم دارد
از کریمان فقرا جود و کرم می خواهند
لطف بسیار طلبکار شدن هم دارد
ما اسیریم اسیر غم دنیا هستیم
عفلت از یار گرفتار شدن هم دارد
علی اکبر لطیفیان
جهت تعجیل در فرج:
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و العن اعدائهم