حتما بخوانید : تحقیقی در راههاى ايجاد صميميت در خانه
بايد كارى كرد كه بچهها خانه را محيط صميميت بدانند، دردِدل هايشان را با والدين خود مطرح كنند، حرفهاى شان را با آنان بزنند و اگر چيزى مىخواهند، از آنان بخواهند. گاهى مىگويند فلانپدر با پسر جوانش دوست است: ساعتها مىنشينند و با هم صحبت مىكنند. جوانى بيستساله، همراهِ پدر پنجاهساله خود، مسافرت مىكند، راه مىرود و دردِدل مىكند. آيا شما هم حاضريد اينگونه عمل كنيد؟ يا فقط در حدود همين تشريفات كه بايد احوالى پرسيد و سلاموعليكى باشد، قانع هستيد؟ گاهى، اينقدر فاصله زياد است كه حرفى براى گفتن وجود ندارد. همين جوان، اگر رفيقش را پيدا كند، دو ساعت با هم حرف مىزنند؛ اما با پدر يا مادرش، مثل اينكه حرفى براى گفتن ندارد! نمىدانيم كه آيا روحها بههم نزديك نيست يا عواطف شكوفا نيست؟ بالاخره، صميميت وجود ندارد
ده اصل درخصوص چگونگىِ «ايجاد صميميت در خانه» وجود دارد كه بهطورخلاصه بيان مىكنيم:
1- وجود صميميت بين پدر و مادر:
اگر مىخواهيد فرزندان با شما صميمى باشند و همكارى و اطاعت كنند، بايد ببينيد كه آيا شما، پدر و مادر، با هم صميمى هستيد؟ آيا خواهر و برادرهاى بزرگتر نسبت به پدر و مادر و نسبت به يكديگر، صميمى هستند؟
اين اشتباه است كه انسان فقط دستور دهد و از ديگران بخواهد؛ اما عملش نمودارِ سخن او نباشد: كونوا دُعاه الناس بغير ألسِنتكم. (/ مردم را نه فقط با زبان، بلكه با عمل بهراه خير دعوت كنيد.) عمل شما مىتواند نمودارِ جهت و راه و خواست شما باشد. چه بسيار زن و شوهرهايى را مىبينيم كه غير از صحبت درباره وسايل و احتياجات زندگى، حرفى براى گفتن به يكديگر ندارند. اينكه بنشينند و درباره مسئلهاى اجتماعى، فكرى يا دينى با هم بحث كنند، برايشان مطرح نيست. همان خانمى كه موقع رفتن، بعد از آنكه خداحافظىاش را كرد، باز هم يك ساعت روى پا مىايستد و با خانمهاى ديگر حرف مىزند، وقتى با شوهرش مىنشيند، مثل اينكه هيچ حرف و مسئلهاى براى گفتن ندارد!
دستكم، در شبانهروز، نيمساعت با هم صحبت كنيد: نه سخنان معمولى و جاروجنجال و توقّعات مالى؛ بلكه صحبتِ باهدف و نتيجهبخش داشته باشيد. اگر داخل خانه، بين شما پدر و مادر، اين صميميت و همكارى وجود داشت، آنگاه مىتوانيد توقع داشته باشيد كه فرزندانتان هم با شما همكارى كنند. اگر به حرفها و پيشنهادهاى يكديگر احترام مىگذاريد، توقع داشته باشيد كه فرزندانِ شما هم به دستورها و فرمانهاى شما احترام بگذارند.
نسخه اين درد چيست؟ اولين دارويى كه دراينخصوص تجويز مىكنند، اين است كه خودتان با يكديگر صميمى باشيد؛ دوست همديگر باشيد و دردِدل خود را به يكديگر بگوييد تا در اين محيط، اين صفات پرورش يابد.
2- هوشيارى، دقت، حسابگرى:
درصورتى صميميت ايجاد مىشود كه فرزند احساس كند اوليايش انسانهاى هوشيار و مشكلگشايى هستند. گاهى، بچهها نقاطضعفى از پدر و مادر بهدست مىآورند. ممكن است بچه پيشِ خود بگويد: «پدرم كودن است و مىشود او را فريب داد.» مثلًا فرزند اشتباهى مرتكب شده است و بهگونهاى ديگر براى پدر توضيح داده است؛ بهانه دروغين آورده و پدر هم قبول كرده است يا هزار كار خلاف مرتكب شده و پدر اعتنا نكرده است؟! بنابراين، او احساس كرده است كه پدرش، آدمى نيست كه روى كارها حساب كند و ريزبين و تيزبين باشد.
البته تصور نكنيد كه پايينبودنِ مَدرك تحصيلى ى ا موقعيت اجتماعىِ پدر، عامل اين مشكل است؛ گاهى ممكن است پدر، درعِين بىسواد يا كمسوادبودن، باهوش و حسابگر و زرنگ باشد. اى بسا، لازم باشد همه ما در اين زمينه آموزش ببينيم. گاهى، رفتار شخص در روابط اجتماعى، بهگونهاى است كه نمىتوان به او اعتماد كرد؛ اگرچه ممكن است ازنظر اخلاقى پاك و سالم باشد، ازآنجاكه فرد سادهاى است، نمىتوان روى او حساب كرد. بهقول معروف، خطش را خواندهاند. اگر احساس بچه اين باشد كه مىتوان پدر و مادر را فريب داد، با آنان احساس صميميت نخواهد كرد؛ لذا موضعگيرى مىكند و كار خودش را انجام مىدهد.
3- رفتار اخلاقى و شخصيت تربيتى:
زيبنده است كه از رفتار اخلاقى و شخصيت تربيتىِ پدر و مادر، خاطره بزرگى در دل فرزندان وجود داشته باشد؛ يعنى آنان لمس كرده باشند كه پدر راستگو ست، به وعدههايش وفا مىكند و عادل و درستكار است. نيز، مادر، پاكدامن است و …. درستكارى و پاكى و صداقت و حُسنخُلق به انسان شخصيت مىدهد و جايگاه او را بالا مىآورد. اين شخصيت قوى، نفوذ ايجاد مىكند و با اين نفوذ، مىتوان فرزندان را رام كرد؛ يعنى دربرابرِ والدين تسليم ساخت.
4- برخورد منطقى با خطاهاى فرزندان:
برخى پدر يا مادرها بهگونهاى عادت كردهاند كه با ديدنِ كوچكترين تخلّف از فرزندشان، واكنشى شديد نشان مىدهند. بچه اشتباهات زيادى مىكند: غذا را وارونه مىكند؛ ظرف را مىشكند؛ فرش را كثيف مىكند؛ ديوار را خراش مىدهد؛ كوچكتر از خودش را مىزند؛ لباسش را آلوده مىكند. خطا در زندگى بچه فراوان است.
نوعى از موضعگيرى اين است كه بهمحضِ مشاهده كوچكترين خطايى از فرزند، خودبهخود دست بالا مىرود و بر سروصورتِ كودك فرود مىآيد و دهان باز شده و توهينى نثار شخصيت كودك مىشود. اين موضعگيرى، رفتهرفته، توان خود را از دست مىدهد. هرچه خشونت بيشتر شود، كودك جسورتر مىشود. البته، خشونت غير از صلابت و حسابگرى است. برعكس؛ ممكن است موضعگيرى پدر و مادرى درمقابل رفتارِ خلاف بچه، بىاعتنايى باشد: بچه فرياد مىكشد، كوچكتر از خودش را اذيت مىكند، پايينوبالا مىپرد، كثيف مىكند و …؛ پدر و مادر هم بىاعتنا و خونسردند. هر دو روش، غلط است.
اين مشكل براى معلم نيز در كلاسها پيش مىآيد: امكان دارد معلمى موضعگيرىِ خشنى داشته باشد و كوچكترين تخلّفى را با تندى پاسخ دهد يا برعكس: معلمى درمقابل خطاهاى شاگرد، هيچگونه واكنشى نداشته باشد. نه در آن محيطِ خفقان و خشك و نه در اين محيطِ بىاعتنايى، هيچگونه دوستى و صميميتى بهوجود نمىآيد و بهدنبال آن نيز هيچگونه همكارى و كمكى وجود نخواهد داشت.
پس چه بايد كرد؟ اينجا از مواضع بسيار حساس است: درمقابل هر خطا، بايد واكنشى مناسب داشت. فرزند، خطايى كرده است و پدر و مادر هم عصبانى شده و اختيار از دست دادهاند. دراينحالت، هر تصميمى كه گرفته شود و هر كارى كه انجام گيرد، غيرمنطقى است و عُقلايى نخواهد بود. بايد صبر كرد تا عصبانيت فرو بنشيند و انسان بتواند با حساب و منطق، كارى انجام دهد.
مسئله ديگر اين است كه اگر موضعگيرى در اولين مرحله، كتكزدن ى ا ناسزاگفتن و فرياد بيجا باشد، غلط است؛ اما درعينحال، نمىتوان درمقابل اين خطاى فرزند، ساكت بود و هيچ نگفت؛ بايد صحبت كرده و تا حدى، ملامت و بازخواست كرد و عواقب بدِ آن عمل را به او نشان داد و چه بهتر است كه انسان، قبل از پيدايش آن تخلف، پيشبينى و پيشگيرى كند
همينجا اين مسئله را نيز مطرح كنم كه نبايد توقع داشته باشيد فرزندانتان مطيعِ محض ما باشند. انسان واقعاً گاهى از اينكه فرزند خُردسال و كودك سهچهارسالهاش دربرابرِ دستورى، شانههايش را بالا مىاندازد و با بىاعتنايى كار خودش را مىكند، لذت مىبرد! اين كودك شخصيت و اراده دارد. او انسان است و خداوند (عز) انسان را آزاد آفريده است. بهخدا قسم، اگر اين موهبتِ آزادى در افراد و انسانها رشد يابد و رهبرى شود، عقلها شكوفا و استعدادها بارور و انسانها ساخته مىشوند. برعكس؛ آنزمانى كه اين استعدادِ بزرگ انسانى كه شايد رمز انسانيت باشد، شكسته و بىنتيجه شود و انسان نتواند فكر كند و حرف بزند، دراينصورت، تمام استعدادها لجنمال و سركوب مىشود و اصلًا شكوفايى و رشدى در كار نخواهد بود. اگر شما روى جوانهاى كه با كمال طراوت و نشاط، از دلِ زمين روييده است، سنگى سخت بگذاريد، پژمرده و لِه مىشود؛ اما اگر وسايلى را فراهم سازيد كه براى رشد آن لازم است، اطرافش را مقدارى شيار بزنيد و آبوكود بدهيد، زودتر از دل خاك بيرون مىآيد و آزاد مىشود و رشد مىكند. البته اگر به اينسو و آنسو منحرف شد، رهبرىاش كنيد؛ اگر آفتى آنرا تهديد كرد، سمپاشى و آفتزدايى كنيد و اجازه دهيد آزاد بالا رود.
نبايد توقع داشت كه فرزندان، خودشان نينديشند، شخصيت نداشته باشند، نتوانند تصميم بگيرند و هميشه گوشبهزنگِ فرمانهاى پِىدرپِى باشند؛ آنهم فرمانهايى كه اگر در هفته يا روز، از مجموع بُكنونكنهايى كه به فرزند مىگويند، نوار بگيرند (خصوصاً مادران)، بمبارانى از دستورها جمع مىشود: دست نزن؛ اين طرف نرو؛ اينجا ننشين؛ حرف نزن و …. كودكى كه دربرابر اينهمه فرمان قرار مىگيرد، نمىتواند تشخيص دهد يا تصميم بگيرد و لذا ارادهاش از بين مىرود.
بنابراين، نه مىتوان فرزند را آزاد گذاشت كه هرچه خواست انجام دهد و نه مىتوان توقع داشت كه به هرچه اوليا مىگويند، عمل كند. البته، گفتههاى والدين هم بايد منطقى باشد. براى مثال، درحالىكه بچه نشسته و درسش را مىخوانَد يا سخت، مشغول انجامدادن تكاليف است، ناگهان پدر دستور مىدهد: «برو آب بيار» يا «برو در را باز كن.» در چنين موقعيتى، تاحدّامكان، نهتنها نبايد فرمان داد، بلكه بايد وضعيت بهتر را فراهم كرد تا فرزند، بيشتر و بهتر بتواند كارش را انجام دهد. بنابراين، برخورد منطقى با خطاهاى فرزند، از اصول مهم ايجاد صميميت است.
5- بهادادن به نقاط قوّت فرزندان:
قبلًا اشاره كردم كه ما، تنها، نقطههاى ضعف را مىبينيم. بگذاريد جامعه ما به اين عادت كند كه نقطههاى قوّت را پَروبال دهد. از ميزان عدل الهى كه نبايد سبقت بگيريم! آنجا گناهان و ثوابها را با هم مىسنجند و ترازو و حساب و معادلهاى در كار است. بهعلاوه، خداوند (عز) مىفرمايد ما كارهاى خيرِ شما را دهبرابر اجر مىدهيم: مَن جَاء بِالْحَسَنَه فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا (انعام/ 160) اما اگر فرزند ما، يك شب، تكليفش را ديرتر انجام دهد يا نمره كمى بياورد يا اينكه كار خلافى مرتكب شده باشد، برايمان بسيار مهم جلوه مىكند و عصبانى مىشويم و احياناً، فرياد مىزنيم و مؤاخذه مىكنيم. چرا اگر ده مرتبه كار خوب انجام داده است، آنها را بهحساب نمىآوريم؟ چرا وقتى كه تكليفش را درست انجام داده و دندانش را بهموقع مسواك كرده و لباسش را مرتّب نگه داشته است و در خانه، همكارى كرده است، تشويق نمىكنيم تا احساس كند براى كارِ او، حساب باز مىكنند؟ بنابراين، امتيازدادن و تشويقكردن دربرابر كارهاى مثبت، از اصول ديگرِ ايجاد صميميت است.
6- ايجاد محيطى صميمانه براى بحث و گفتوگو:
انسان بايد بنشيند و براى فرزند خود داستان بگويد يا با او بازى كند. گاهى بين بچهها و والدين، صميميت فراوانى وجود دارد: پدر يا مادرى با فرزند خود موضوعى را طرح و دربارهاش بحث و گفتوگو و دردِدل مىكنند. اساساً، بايد از فرزندان خواست كه براى والدين حرف بزنند. مىتوان از آنان پرسيد كه امروز، چه مسائلى پيش آمد؟ در مدرسه و در راه، چه ديدى؟ معلم چه گفت؟ كلاس چهطور بود؟ چه ياد گرفتى؟ بعد هم مىتوان ديدگاههاى خود را براى آنها گفت. البته، اينكه چه چيزى را كجا و چگونه بگوييم، در جاى خود محلّ بحث است و آنچه مهم است اين است كه بَدآموزى در آن نباشد.
7- نظرخواهى از فرزندان در امور خانواده:
نگوييد: «من مىخواهم خانه را عوض كنم؛ اين بچه شش يا دهساله كه نمىتواند طرفِ مشورتم قرار گيرد.» اتفاقاً، با اين هدف مشورت كنيد كه بچه را بهحساب آورده باشيد. مثلًا بپرسيد: «امروز ظهر غذا اگر چه باشد بهتر است؟ فردا كه مىخواهيم به مسافرت برويم، از كدام راه برويم؟ با چه وسيلهاى برويم؟»
يكمقدار با بچهها مشورت كنيد و اجازه دهيد نظرِ بد و ناقص بدهند تا بعد، نظرشان را اصلاح كنيد. آنان را راهنمايى و برايشان اثبات كنيد كه اگر از فلان راه برويم يا اگر غذا را اينطور بپزيم، بهتر است و اگر هم نظر خوبى بيان كرد، به آن عمل كنيد. خصوصاً، اين روش را بايد براى فرزند بزرگتر و بالغ اعمال كنيد. اينان نظر و فكر دارند. اگر مايليد در كنار شما باقى بمانند، بيگانه نشوند و حرفهايشان را براى ديگران نگويند، با آنان مشورت كنيد و اجازه دهيد اسرارشان را براى شما مطرح كنند. به نظرشان بها دهيد.
البته، منظور اين نيست كه آنان دوست و مشاور نداشته باشند؛ اما آنچه مهم است اين است كه شما هم بايد از مسير زندگىِ آنان مطلع باشيد. اين امر را با زور نمىتوان تحميل كرد و از آنان خواست كه كارها و تصميماتشان را بيان كنند؛ بلكه بايد محيطى بهوجود آوريد كه فرزند، قبل از همه، بهسراغ شما بيايد. اين مسئله اغلب براى بچهها مطرح است كه بچه مطلب و خبر تازهاى دارد، اما آنرا براى همه بيان نمىكند؛ تنها، براى بعضى دوستانش بازگو مىكند. اصلًا خود شما هم كه مطلب تازهاى داريد، عجله داريد كه فلان دوستتان را ببينيد و آنرا براى او تعريف كنيد. بايد محيطى بهوجود آوريد كه فرزندتان، قبل از همه، دوست داشته باشد كه حرفش را با شما مطرح كند.
8- ايجاد محيط همكارى و تقسيم مسئوليت:
دوست داريد كه فرزندتان در خانه، با شما همكارى كند؟ اين خواسته بسيار خوب و لازم
است؛ اما براى تمرين اين كار، چه اشكال دارد كه تقسيم مسئوليت كنيد؟ بهتناسب سِن و توان بچهها، كارها را بين آنان تقسيم كنيد: يكى سفره بيندازد، يكى در شستنِ ظرفها كمك كند، ديگرى خريد كند و …. كارها را خيلى منطقى و عادلانه تقسيم كنيد، ولى از آنان مسئوليت بخواهيد. گاهگاهى هم بد نيست كه جاى آنان را در مسئوليتها، تغيير دهيد. اگر تقسيم كار نباشد و بىحساب عمل شود، گاهى بهطور غيرعادلانه، كارى به يكى از فرزندان تحميل مىشود؛ مثلًا پدر يا مادرى در نصف روز، كارهاى زيادى را برعهده فرزندِ خود مىگذارد: توقع دارند كه باغچه را آب دهد، خريد كند و كارهاى ديگرى هم انجام بدهد. اگر حساب كنيد، مىبينيد وقتِ ديگرى براى بچه باقى نمانده است. حتى خيلى مفيد است كه اگر خودِ پدر و مادر به مسافرت مىروند، كار را بين خودشان تقسيم كنند تا برايشان بهصورت عادى درآيد. ممكن است در محيط كارتان دراينزمينه خيلى فعال باشيد، اما در محيط خانه، اغلب بىتوجه هستيد.
9- رعايت عدالت در بين فرزندان:
اگر مىخواهيد بچهها نسبت به شما وفادار و صميمى باشند، با آنان رفتارى عادلانه داشته باشيد. بهقدرى بچهها دقيقاند كه واقعاً تعجببرانگيز است. براى مثال، فرض كنيد كه ميوه فراوانى در ظرف هست؛ اگر سيب بزرگتر را به بچهاى و سيب كوچكتر را به ديگرى بدهيد يا احياناً اگر مادر سرِ سفره، در ظرفى كه قدرى كهنهتر است، به يكى و در ظرف بهتر، به ديگرى غذا بدهد، بچه مىپرسد چرا؟
حال، موقع خريد براى بچهها، حرفزدن با آنان، شماتت ى ا تهديدكردنشان تمركز كودك افزايش مىيابد. فرض كنيد امروز پاى يكى از بچهها، به ظرفى خورده و آنرا شكسته است. شما هم فريادتان بلند مىشود و او را تنبيه مىكنيد. فردا، برادر يا خواهرش همين خطا را تكرار مىكند و شما اعتنايى نمىكنيد. بچه بسيار باهوش و حساس است و مىپرسد كه چرا ديروز مرا دربرابرِ اين خلاف، تنبيه كرديد؛ اما امروز كه خواهرم همين خطا را مرتكب شد، بىاعتنا از كنارِ آن گذشتيد؟
اگر مىخواهيد فرزندانتان با عدالت خو بگيرند و طرفدار و خواستار و مجرىِ آن شوند و با جامعه عادل، پيوند برقرار كنند، عدالت را بايد از قدمهاى كوچك و در كوچكترين مسائل تمرين كرد.
درباره معلم هم، در كلاس، مسئله بههمينصورت است: بايد بهطوريكسان از بچهها بپرسد؛ دربرابرِ تكليف معيّن و مسئله معيّن يك نمره بدهد؛ به حرف همه، بهتساوى گوش دهد و فقط از چند دانشآموزى كه سرزباندار هستند و خيلى خوب جواب مىدهند، نپرسد. بههمينترتيب، نكات ديگرى ازاينقبيل را مراعات كند.
حضرت على (ع) دخترشان را احضار مىكنند و مىپرسند: «چرا اين گردنبند را از بيتالمال گرفتى؟» دربرابرِ برادرشان، عقيل، مىايستند و مىفرمايند: «بيشتر از آنچه حق توست، از بيتالمال به تو نمىدهم.» ايشان عدالت را از درون خانه و فاميل خود اجرا مىكنند تا بعد، بتوانند فريادشان را بلند كنند كه «بهخدا، از حلقوم ستمگر، حتى اگر نيرومند باشد، حق مظلوم را بيرون مىكشم و داد مظلوم را مىستانم؛ حتى اگر ضعيفترين افراد امّت باشد.» چه كسى مىتواند اين فرياد را سردهد و همه مردم و همه تاريخ هم بگويند كه راست مىگويد؟ كسىكه اول، نسبت به خود و فرزند و نزديكانش، عدالت را اجرا كرده باشد.
10- ايجاد جهانبينىِ مشترك بين افراد خانواده:
شما كتابهايى خواندهايد، مطالبى شنيدهايد، جلساتى رفتهايد و با وعظ و ارشادهاى خاصى آشنا بودهايد كه فرزندان شما با آنها آشنا نيستند. آنان كتابهاى ديگرى مىخوانند، جلسات ديگرى مىروند و مطالب ديگرى مىشنوند. بچه، كار را بهگونهاى مىشناسد
و پدر، آنرا چيز ديگرى مىداند. بچه از خدمت، شناختى دارد و پدر، آنرا بهشكل ديگرى مىشناسد. تلقى و برداشت آنان از يك عبارت، متفاوت است. بنابراين، طبيعى است كه رفتهرفته، فاصله زندگى شما با آنان بيشتر مىشود. اكنون، دغدغه شما اين است: «چه كنيم كه در سطح مشتركى قرار بگيريم؟»
كتابى را كه به فرزندتان مىدهند يا خودِ او تهيه و مطالعه مىكند، اگر شما هم توانستيد، ورقى بزنيد. وقتى بچهها بزرگتر شدند و توانستند هر كتابى را مطالعه كنند، كتابى را كه شما پسنديدهايد، به آنان نيز بدهيد تا بخوانند. در جلسات تبليغى كه شركت مىكنيد، آنان را هم با خود ببريد. اگر مقدور باشد، در جلساتى كه آنان مىروند، شما نيز شركت كنيد. دراينصورت، بهتدريج، جهانبينى و محصول فكرىِ مشتركى پيدا مىشود. با اين روش، اميد مىرود كه انشاءالله، بتوانيد محيطى صميمى بهوجود آوريد.
البته، براى هوس و براى اينكه فرزندانتان را دوست داشته باشند، نخواهيد صميميت ايجاد كنيد؛ بلكه براى تربيت و سازندگىِ آنان، احتياج به اين صميميت داريد.(برگرفته از کتاب راههای ایجاد صمیمیت در خانه نوشته محمد جواد باهنر)