حتما بخوانید : تحقیقی در راههاى ايجاد صميميت در خانه
بايد كارى كرد كه بچهها خانه را محيط صميميت بدانند، دردِدل هايشان را با والدين خود مطرح كنند، حرفهاى شان را با آنان بزنند و اگر چيزى مىخواهند، از آنان بخواهند. گاهى مىگويند فلانپدر با پسر جوانش دوست است: ساعتها مىنشينند و با هم صحبت مىكنند. جوانى بيستساله، همراهِ پدر پنجاهساله خود، مسافرت مىكند، راه مىرود و دردِدل مىكند. آيا شما هم حاضريد اينگونه عمل كنيد؟ يا فقط در حدود همين تشريفات كه بايد احوالى پرسيد و سلاموعليكى باشد، قانع هستيد؟ گاهى، اينقدر فاصله زياد است كه حرفى براى گفتن وجود ندارد. همين جوان، اگر رفيقش را پيدا كند، دو ساعت با هم حرف مىزنند؛ اما با پدر يا مادرش، مثل اينكه حرفى براى گفتن ندارد! نمىدانيم كه آيا روحها بههم نزديك نيست يا عواطف شكوفا نيست؟ بالاخره، صميميت وجود ندارد
ده اصل درخصوص چگونگىِ «ايجاد صميميت در خانه» وجود دارد كه بهطورخلاصه بيان مىكنيم:
1- وجود صميميت بين پدر و مادر:
اگر مىخواهيد فرزندان با شما صميمى باشند و همكارى و اطاعت كنند، بايد ببينيد كه آيا شما، پدر و مادر، با هم صميمى هستيد؟ آيا خواهر و برادرهاى بزرگتر نسبت به پدر و مادر و نسبت به يكديگر، صميمى هستند؟
اين اشتباه است كه انسان فقط دستور دهد و از ديگران بخواهد؛ اما عملش نمودارِ سخن او نباشد: كونوا دُعاه الناس بغير ألسِنتكم. (/ مردم را نه فقط با زبان، بلكه با عمل بهراه خير دعوت كنيد.) عمل شما مىتواند نمودارِ جهت و راه و خواست شما باشد. چه بسيار زن و شوهرهايى را مىبينيم كه غير از صحبت درباره وسايل و احتياجات زندگى، حرفى براى گفتن به يكديگر ندارند. اينكه بنشينند و درباره مسئلهاى اجتماعى، فكرى يا دينى با هم بحث كنند، برايشان مطرح نيست. همان خانمى كه موقع رفتن، بعد از آنكه خداحافظىاش را كرد، باز هم يك ساعت روى پا مىايستد و با خانمهاى ديگر حرف مىزند، وقتى با شوهرش مىنشيند، مثل اينكه هيچ حرف و مسئلهاى براى گفتن ندارد!
دستكم، در شبانهروز، نيمساعت با هم صحبت كنيد: نه سخنان معمولى و جاروجنجال و توقّعات مالى؛ بلكه صحبتِ باهدف و نتيجهبخش داشته باشيد. اگر داخل خانه، بين شما پدر و مادر، اين صميميت و همكارى وجود داشت، آنگاه مىتوانيد توقع داشته باشيد كه فرزندانتان هم با شما همكارى كنند. اگر به حرفها و پيشنهادهاى يكديگر احترام مىگذاريد، توقع داشته باشيد كه فرزندانِ شما هم به دستورها و فرمانهاى شما احترام بگذارند.
نسخه اين درد چيست؟ اولين دارويى كه دراينخصوص تجويز مىكنند، اين است كه خودتان با يكديگر صميمى باشيد؛ دوست همديگر باشيد و دردِدل خود را به يكديگر بگوييد تا در اين محيط، اين صفات پرورش يابد.
2- هوشيارى، دقت، حسابگرى:
درصورتى صميميت ايجاد مىشود كه فرزند احساس كند اوليايش انسانهاى هوشيار و مشكلگشايى هستند. گاهى، بچهها نقاطضعفى از پدر و مادر بهدست مىآورند. ممكن است بچه پيشِ خود بگويد: «پدرم كودن است و مىشود او را فريب داد.» مثلًا فرزند اشتباهى مرتكب شده است و بهگونهاى ديگر براى پدر توضيح داده است؛ بهانه دروغين آورده و پدر هم قبول كرده است يا هزار كار خلاف مرتكب شده و پدر اعتنا نكرده است؟! بنابراين، او احساس كرده است كه پدرش، آدمى نيست كه روى كارها حساب كند و ريزبين و تيزبين باشد.
البته تصور نكنيد كه پايينبودنِ مَدرك تحصيلى ى ا موقعيت اجتماعىِ پدر، عامل اين مشكل است؛ گاهى ممكن است پدر، درعِين بىسواد يا كمسوادبودن، باهوش و حسابگر و زرنگ باشد. اى بسا، لازم باشد همه ما در اين زمينه آموزش ببينيم. گاهى، رفتار شخص در روابط اجتماعى، بهگونهاى است كه نمىتوان به او اعتماد كرد؛ اگرچه ممكن است ازنظر اخلاقى پاك و سالم باشد، ازآنجاكه فرد سادهاى است، نمىتوان روى او حساب كرد. بهقول معروف، خطش را خواندهاند. اگر احساس بچه اين باشد كه مىتوان پدر و مادر را فريب داد، با آنان احساس صميميت نخواهد كرد؛ لذا موضعگيرى مىكند و كار خودش را انجام مىدهد.
3- رفتار اخلاقى و شخصيت تربيتى:
زيبنده است كه از رفتار اخلاقى و شخصيت تربيتىِ پدر و مادر، خاطره بزرگى در دل فرزندان وجود داشته باشد؛ يعنى آنان لمس كرده باشند كه پدر راستگو ست، به وعدههايش وفا مىكند و عادل و درستكار است. نيز، مادر، پاكدامن است و …. درستكارى و پاكى و صداقت و حُسنخُلق به انسان شخصيت مىدهد و جايگاه او را بالا مىآورد. اين شخصيت قوى، نفوذ ايجاد مىكند و با اين نفوذ، مىتوان فرزندان را رام كرد؛ يعنى دربرابرِ والدين تسليم ساخت.
4- برخورد منطقى با خطاهاى فرزندان:
برخى پدر يا مادرها بهگونهاى عادت كردهاند كه با ديدنِ كوچكترين تخلّف از فرزندشان، واكنشى شديد نشان مىدهند. بچه اشتباهات زيادى مىكند: غذا را وارونه مىكند؛ ظرف را مىشكند؛ فرش را كثيف مىكند؛ ديوار را خراش مىدهد؛ كوچكتر از خودش را مىزند؛ لباسش را آلوده مىكند. خطا در زندگى بچه فراوان است.
نوعى از موضعگيرى اين است كه بهمحضِ مشاهده كوچكترين خطايى از فرزند، خودبهخود دست بالا مىرود و بر سروصورتِ كودك فرود مىآيد و دهان باز شده و توهينى نثار شخصيت كودك مىشود. اين موضعگيرى، رفتهرفته، توان خود را از دست مىدهد. هرچه خشونت بيشتر شود، كودك جسورتر مىشود. البته، خشونت غير از صلابت و حسابگرى است. برعكس؛ ممكن است موضعگيرى پدر و مادرى درمقابل رفتارِ خلاف بچه، بىاعتنايى باشد: بچه فرياد مىكشد، كوچكتر از خودش را اذيت مىكند، پايينوبالا مىپرد، كثيف مىكند و …؛ پدر و مادر هم بىاعتنا و خونسردند. هر دو روش، غلط است.
اين مشكل براى معلم نيز در كلاسها پيش مىآيد: امكان دارد معلمى موضعگيرىِ خشنى داشته باشد و كوچكترين تخلّفى را با تندى پاسخ دهد يا برعكس: معلمى درمقابل خطاهاى شاگرد، هيچگونه واكنشى نداشته باشد. نه در آن محيطِ خفقان و خشك و نه در اين محيطِ بىاعتنايى، هيچگونه دوستى و صميميتى بهوجود نمىآيد و بهدنبال آن نيز هيچگونه همكارى و كمكى وجود نخواهد داشت.
پس چه بايد كرد؟ اينجا از مواضع بسيار حساس است: درمقابل هر خطا، بايد واكنشى مناسب داشت. فرزند، خطايى كرده است و پدر و مادر هم عصبانى شده و اختيار از دست دادهاند. دراينحالت، هر تصميمى كه گرفته شود و هر كارى كه انجام گيرد، غيرمنطقى است و عُقلايى نخواهد بود. بايد صبر كرد تا عصبانيت فرو بنشيند و انسان بتواند با حساب و منطق، كارى انجام دهد.
مسئله ديگر اين است كه اگر موضعگيرى در اولين مرحله، كتكزدن ى ا ناسزاگفتن و فرياد بيجا باشد، غلط است؛ اما درعينحال، نمىتوان درمقابل اين خطاى فرزند، ساكت بود و هيچ نگفت؛ بايد صحبت كرده و تا حدى، ملامت و بازخواست كرد و عواقب بدِ آن عمل را به او نشان داد و چه بهتر است كه انسان، قبل از پيدايش آن تخلف، پيشبينى و پيشگيرى كند
همينجا اين مسئله را نيز مطرح كنم كه نبايد توقع داشته باشيد فرزندانتان مطيعِ محض ما باشند. انسان واقعاً گاهى از اينكه فرزند خُردسال و كودك سهچهارسالهاش دربرابرِ دستورى، شانههايش را بالا مىاندازد و با بىاعتنايى كار خودش را مىكند، لذت مىبرد! اين كودك شخصيت و اراده دارد. او انسان است و خداوند (عز) انسان را آزاد آفريده است. بهخدا قسم، اگر اين موهبتِ آزادى در افراد و انسانها رشد يابد و رهبرى شود، عقلها شكوفا و استعدادها بارور و انسانها ساخته مىشوند. برعكس؛ آنزمانى كه اين استعدادِ بزرگ انسانى كه شايد رمز انسانيت باشد، شكسته و بىنتيجه شود و انسان نتواند فكر كند و حرف بزند، دراينصورت، تمام استعدادها لجنمال و سركوب مىشود و اصلًا شكوفايى و رشدى در كار نخواهد بود. اگر شما روى جوانهاى كه با كمال طراوت و نشاط، از دلِ زمين روييده است، سنگى سخت بگذاريد، پژمرده و لِه مىشود؛ اما اگر وسايلى را فراهم سازيد كه براى رشد آن لازم است، اطرافش را مقدارى شيار بزنيد و آبوكود بدهيد، زودتر از دل خاك بيرون مىآيد و آزاد مىشود و رشد مىكند. البته اگر به اينسو و آنسو منحرف شد، رهبرىاش كنيد؛ اگر آفتى آنرا تهديد كرد، سمپاشى و آفتزدايى كنيد و اجازه دهيد آزاد بالا رود.
نبايد توقع داشت كه فرزندان، خودشان نينديشند، شخصيت نداشته باشند، نتوانند تصميم بگيرند و هميشه گوشبهزنگِ فرمانهاى پِىدرپِى باشند؛ آنهم فرمانهايى كه اگر در هفته يا روز، از مجموع بُكنونكنهايى كه به فرزند مىگويند، نوار بگيرند (خصوصاً مادران)، بمبارانى از دستورها جمع مىشود: دست نزن؛ اين طرف نرو؛ اينجا ننشين؛ حرف نزن و …. كودكى كه دربرابر اينهمه فرمان قرار مىگيرد، نمىتواند تشخيص دهد يا تصميم بگيرد و لذا ارادهاش از بين مىرود.
بنابراين، نه مىتوان فرزند را آزاد گذاشت كه هرچه خواست انجام دهد و نه مىتوان توقع داشت كه به هرچه اوليا مىگويند، عمل كند. البته، گفتههاى والدين هم بايد منطقى باشد. براى مثال، درحالىكه بچه نشسته و درسش را مىخوانَد يا سخت، مشغول انجامدادن تكاليف است، ناگهان پدر دستور مىدهد: «برو آب بيار» يا «برو در را باز كن.» در چنين موقعيتى، تاحدّامكان، نهتنها نبايد فرمان داد، بلكه بايد وضعيت بهتر را فراهم كرد تا فرزند، بيشتر و بهتر بتواند كارش را انجام دهد. بنابراين، برخورد منطقى با خطاهاى فرزند، از اصول مهم ايجاد صميميت است.
5- بهادادن به نقاط قوّت فرزندان:
قبلًا اشاره كردم كه ما، تنها، نقطههاى ضعف را مىبينيم. بگذاريد جامعه ما به اين عادت كند كه نقطههاى قوّت را پَروبال دهد. از ميزان عدل الهى كه نبايد سبقت بگيريم! آنجا گناهان و ثوابها را با هم مىسنجند و ترازو و حساب و معادلهاى در كار است. بهعلاوه، خداوند (عز) مىفرمايد ما كارهاى خيرِ شما را دهبرابر اجر مىدهيم: مَن جَاء بِالْحَسَنَه فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا (انعام/ 160) اما اگر فرزند ما، يك شب، تكليفش را ديرتر انجام دهد يا نمره كمى بياورد يا اينكه كار خلافى مرتكب شده باشد، برايمان بسيار مهم جلوه مىكند و عصبانى مىشويم و احياناً، فرياد مىزنيم و مؤاخذه مىكنيم. چرا اگر ده مرتبه كار خوب انجام داده است، آنها را بهحساب نمىآوريم؟ چرا وقتى كه تكليفش را درست انجام داده و دندانش را بهموقع مسواك كرده و لباسش را مرتّب نگه داشته است و در خانه، همكارى كرده است، تشويق نمىكنيم تا احساس كند براى كارِ او، حساب باز مىكنند؟ بنابراين، امتيازدادن و تشويقكردن دربرابر كارهاى مثبت، از اصول ديگرِ ايجاد صميميت است.
6- ايجاد محيطى صميمانه براى بحث و گفتوگو:
انسان بايد بنشيند و براى فرزند خود داستان بگويد يا با او بازى كند. گاهى بين بچهها و والدين، صميميت فراوانى وجود دارد: پدر يا مادرى با فرزند خود موضوعى را طرح و دربارهاش بحث و گفتوگو و دردِدل مىكنند. اساساً، بايد از فرزندان خواست كه براى والدين حرف بزنند. مىتوان از آنان پرسيد كه امروز، چه مسائلى پيش آمد؟ در مدرسه و در راه، چه ديدى؟ معلم چه گفت؟ كلاس چهطور بود؟ چه ياد گرفتى؟ بعد هم مىتوان ديدگاههاى خود را براى آنها گفت. البته، اينكه چه چيزى را كجا و چگونه بگوييم، در جاى خود محلّ بحث است و آنچه مهم است اين است كه بَدآموزى در آن نباشد.
7- نظرخواهى از فرزندان در امور خانواده:
نگوييد: «من مىخواهم خانه را عوض كنم؛ اين بچه شش يا دهساله كه نمىتواند طرفِ مشورتم قرار گيرد.» اتفاقاً، با اين هدف مشورت كنيد كه بچه را بهحساب آورده باشيد. مثلًا بپرسيد: «امروز ظهر غذا اگر چه باشد بهتر است؟ فردا كه مىخواهيم به مسافرت برويم، از كدام راه برويم؟ با چه وسيلهاى برويم؟»
يكمقدار با بچهها مشورت كنيد و اجازه دهيد نظرِ بد و ناقص بدهند تا بعد، نظرشان را اصلاح كنيد. آنان را راهنمايى و برايشان اثبات كنيد كه اگر از فلان راه برويم يا اگر غذا را اينطور بپزيم، بهتر است و اگر هم نظر خوبى بيان كرد، به آن عمل كنيد. خصوصاً، اين روش را بايد براى فرزند بزرگتر و بالغ اعمال كنيد. اينان نظر و فكر دارند. اگر مايليد در كنار شما باقى بمانند، بيگانه نشوند و حرفهايشان را براى ديگران نگويند، با آنان مشورت كنيد و اجازه دهيد اسرارشان را براى شما مطرح كنند. به نظرشان بها دهيد.
البته، منظور اين نيست كه آنان دوست و مشاور نداشته باشند؛ اما آنچه مهم است اين است كه شما هم بايد از مسير زندگىِ آنان مطلع باشيد. اين امر را با زور نمىتوان تحميل كرد و از آنان خواست كه كارها و تصميماتشان را بيان كنند؛ بلكه بايد محيطى بهوجود آوريد كه فرزند، قبل از همه، بهسراغ شما بيايد. اين مسئله اغلب براى بچهها مطرح است كه بچه مطلب و خبر تازهاى دارد، اما آنرا براى همه بيان نمىكند؛ تنها، براى بعضى دوستانش بازگو مىكند. اصلًا خود شما هم كه مطلب تازهاى داريد، عجله داريد كه فلان دوستتان را ببينيد و آنرا براى او تعريف كنيد. بايد محيطى بهوجود آوريد كه فرزندتان، قبل از همه، دوست داشته باشد كه حرفش را با شما مطرح كند.
8- ايجاد محيط همكارى و تقسيم مسئوليت:
دوست داريد كه فرزندتان در خانه، با شما همكارى كند؟ اين خواسته بسيار خوب و لازم
است؛ اما براى تمرين اين كار، چه اشكال دارد كه تقسيم مسئوليت كنيد؟ بهتناسب سِن و توان بچهها، كارها را بين آنان تقسيم كنيد: يكى سفره بيندازد، يكى در شستنِ ظرفها كمك كند، ديگرى خريد كند و …. كارها را خيلى منطقى و عادلانه تقسيم كنيد، ولى از آنان مسئوليت بخواهيد. گاهگاهى هم بد نيست كه جاى آنان را در مسئوليتها، تغيير دهيد. اگر تقسيم كار نباشد و بىحساب عمل شود، گاهى بهطور غيرعادلانه، كارى به يكى از فرزندان تحميل مىشود؛ مثلًا پدر يا مادرى در نصف روز، كارهاى زيادى را برعهده فرزندِ خود مىگذارد: توقع دارند كه باغچه را آب دهد، خريد كند و كارهاى ديگرى هم انجام بدهد. اگر حساب كنيد، مىبينيد وقتِ ديگرى براى بچه باقى نمانده است. حتى خيلى مفيد است كه اگر خودِ پدر و مادر به مسافرت مىروند، كار را بين خودشان تقسيم كنند تا برايشان بهصورت عادى درآيد. ممكن است در محيط كارتان دراينزمينه خيلى فعال باشيد، اما در محيط خانه، اغلب بىتوجه هستيد.
9- رعايت عدالت در بين فرزندان:
اگر مىخواهيد بچهها نسبت به شما وفادار و صميمى باشند، با آنان رفتارى عادلانه داشته باشيد. بهقدرى بچهها دقيقاند كه واقعاً تعجببرانگيز است. براى مثال، فرض كنيد كه ميوه فراوانى در ظرف هست؛ اگر سيب بزرگتر را به بچهاى و سيب كوچكتر را به ديگرى بدهيد يا احياناً اگر مادر سرِ سفره، در ظرفى كه قدرى كهنهتر است، به يكى و در ظرف بهتر، به ديگرى غذا بدهد، بچه مىپرسد چرا؟
حال، موقع خريد براى بچهها، حرفزدن با آنان، شماتت ى ا تهديدكردنشان تمركز كودك افزايش مىيابد. فرض كنيد امروز پاى يكى از بچهها، به ظرفى خورده و آنرا شكسته است. شما هم فريادتان بلند مىشود و او را تنبيه مىكنيد. فردا، برادر يا خواهرش همين خطا را تكرار مىكند و شما اعتنايى نمىكنيد. بچه بسيار باهوش و حساس است و مىپرسد كه چرا ديروز مرا دربرابرِ اين خلاف، تنبيه كرديد؛ اما امروز كه خواهرم همين خطا را مرتكب شد، بىاعتنا از كنارِ آن گذشتيد؟
اگر مىخواهيد فرزندانتان با عدالت خو بگيرند و طرفدار و خواستار و مجرىِ آن شوند و با جامعه عادل، پيوند برقرار كنند، عدالت را بايد از قدمهاى كوچك و در كوچكترين مسائل تمرين كرد.
درباره معلم هم، در كلاس، مسئله بههمينصورت است: بايد بهطوريكسان از بچهها بپرسد؛ دربرابرِ تكليف معيّن و مسئله معيّن يك نمره بدهد؛ به حرف همه، بهتساوى گوش دهد و فقط از چند دانشآموزى كه سرزباندار هستند و خيلى خوب جواب مىدهند، نپرسد. بههمينترتيب، نكات ديگرى ازاينقبيل را مراعات كند.
حضرت على (ع) دخترشان را احضار مىكنند و مىپرسند: «چرا اين گردنبند را از بيتالمال گرفتى؟» دربرابرِ برادرشان، عقيل، مىايستند و مىفرمايند: «بيشتر از آنچه حق توست، از بيتالمال به تو نمىدهم.» ايشان عدالت را از درون خانه و فاميل خود اجرا مىكنند تا بعد، بتوانند فريادشان را بلند كنند كه «بهخدا، از حلقوم ستمگر، حتى اگر نيرومند باشد، حق مظلوم را بيرون مىكشم و داد مظلوم را مىستانم؛ حتى اگر ضعيفترين افراد امّت باشد.» چه كسى مىتواند اين فرياد را سردهد و همه مردم و همه تاريخ هم بگويند كه راست مىگويد؟ كسىكه اول، نسبت به خود و فرزند و نزديكانش، عدالت را اجرا كرده باشد.
10- ايجاد جهانبينىِ مشترك بين افراد خانواده:
شما كتابهايى خواندهايد، مطالبى شنيدهايد، جلساتى رفتهايد و با وعظ و ارشادهاى خاصى آشنا بودهايد كه فرزندان شما با آنها آشنا نيستند. آنان كتابهاى ديگرى مىخوانند، جلسات ديگرى مىروند و مطالب ديگرى مىشنوند. بچه، كار را بهگونهاى مىشناسد
و پدر، آنرا چيز ديگرى مىداند. بچه از خدمت، شناختى دارد و پدر، آنرا بهشكل ديگرى مىشناسد. تلقى و برداشت آنان از يك عبارت، متفاوت است. بنابراين، طبيعى است كه رفتهرفته، فاصله زندگى شما با آنان بيشتر مىشود. اكنون، دغدغه شما اين است: «چه كنيم كه در سطح مشتركى قرار بگيريم؟»
كتابى را كه به فرزندتان مىدهند يا خودِ او تهيه و مطالعه مىكند، اگر شما هم توانستيد، ورقى بزنيد. وقتى بچهها بزرگتر شدند و توانستند هر كتابى را مطالعه كنند، كتابى را كه شما پسنديدهايد، به آنان نيز بدهيد تا بخوانند. در جلسات تبليغى كه شركت مىكنيد، آنان را هم با خود ببريد. اگر مقدور باشد، در جلساتى كه آنان مىروند، شما نيز شركت كنيد. دراينصورت، بهتدريج، جهانبينى و محصول فكرىِ مشتركى پيدا مىشود. با اين روش، اميد مىرود كه انشاءالله، بتوانيد محيطى صميمى بهوجود آوريد.
البته، براى هوس و براى اينكه فرزندانتان را دوست داشته باشند، نخواهيد صميميت ايجاد كنيد؛ بلكه براى تربيت و سازندگىِ آنان، احتياج به اين صميميت داريد.(برگرفته از کتاب راههای ایجاد صمیمیت در خانه نوشته محمد جواد باهنر)
علامه جعفرى؛ ابن سيناى زمان
یکی از راه های عملی کسب حکمت مطالعه زندگی حکیمان است . در این قسمت با مختصری از زندگی علامه جعفری آشنا می شویم .
علامه محمدتقى جعفرى بهسال 1304 ش، در تبريز، ديده بهجهان گشود. با اينكه پدر ايشان از سواد بهرهاى نداشت، با اتكاىبهنفس و پشتكار، سواد خواندن و نوشتن را از مادر خويش فراگرفت؛ طورىكه دوره دبستان را از پايه سوم شروع كرد. پس از آن، دروس مقدماتىِ حوزه را در مدرسه طالبيه تبريز گذراند.
ايشان براى ادامه تحصيل، عازم تهران شد و پس از آموختن سطوح اول و دومِ حكمت منظومه و امور عامّه اسفار، راهى قم شد و در علوم معقول و عرفان و اخلاق، از محضر شيخمهدى مازندرانى، شيخمحمدتقى زرگر و امامخمينى (ره) كسب فيض كرد. استاد در خاطرات اين دوره از تحصيلش به زندگى سخت خود و غذاى ساده نان و ماست، اشاره كرده است و نيز به اينكه گاهى تهيه همين مقدار قُوت هم، مقدور نمىشده است!
ايشان در آغاز جوانى و پس از گذراندن دروس سطح، رهسپار نجف شد و همزمان با دروس حوزوى، با انديشهها و معارف شرق و غرب آشنا شد؛ بهويژه، آشنايى و همانديشى با كسانى
مانند محمدرضا مظفر، فيلسوف و منطقىِ نوانديش و احمد امين، رياضىدان مشهور دانشگاه بغداد، سبب شد علامه در موضوعاتى چون فقه و فيزيك، فلسفه و زيباشناسى، تاريخ و روانشناسى و برخى ديگر از دانشهاى گوناگون، گامهاى علمى بلندى بردارد. استاد در دروسِ حوزوى هم از درس دانشورانى همچون آيتالله خويى، آيتالله سيدمحمود شاهرودى، آيتالله ميلانى و آيتالله سيدمحسن حكيم استفاده لازم را برد؛ بهطورىكه در 23 سالگى، به درجه اجتهاد نايل شد.
علامهجعفرى پس از ده سال، به ايران بازگشت و به قم، مشهد و درنهايت، تهران رهسپار شد و با دكتر بديعالزمان فروزانفر و دكتر محمدابراهيم آيتى هم آشنايى پيدا كرده و توجه و عنايت آنان را بهخود جلب كرد. علامه در تهران، بهتدريس منظومه و عروه الوثقى همت گماشت.
تعداد آثار مكتوب علامه محمدتقى جعفرى، به یكصد كتاب بالغ مىشود كه برخى از آنها عبارت است از: ترجمه و تفسير نهج البلاغه در جلد، نقد و تفسير مثنوى در 15 جلد، فلسفه زيبايى و هنر از ديدگاه اسلام، حكمت اصول سياسى اسلام، علم و دين در حيات معقول.
عمر پُربار استاد، سرانجام در 25 آبان 1377 ش، پس از يكدوره بيمارى سرطان ريه، در بيمارستان ليسترِ لندن بهپايان رسيد و پيكر مطهرش را پس از انتقال به مشهد، در رواق دارالزهدِ حرم مطهر امام رضا علیه السلام بهخاك سپردند.
حقوق متقابل دوستان
دوستى «ساختن» است؛ پس مهارت است و هنر مىطلبد. بناى دوستى بهسرعت، زاده نشده و بهزودى، ويران نمىشود. اين پديده اجتماعى بر اركانى بنا شده است كه همان حقوق متقابل دوستان بر يكديگر است. هر كسى در اداى اين حقوق بكوشد، پس از مدتى گلستانى مىشود، پُر از پروانهها و اگر در اين وظيفه كاهلى كند، ديرى نمىپايد كه همانند ريگستانى شود، محل بادها و خارها.اکنون که اول سال تحصیلی است چه بجاست از جقوق متقابل دوستانمان آگاهی یابیم تا بتوانیم دوستی های پایدار و شیرینی داشته باشیم .
متن زیراز کتاب دوستى؛ مهارتها و ظرائف، نوشته محمود مرویان حسینی ،(به دلیل خامعیت و البته خلاصه و گویا بودن مطلب )،اقتباس شده است .
در بحث حقوق متقابل دوستان، نيازهاى شخصيتىِ انسان را در هر سه حيطه،عاطفی ،شناختی و رفتاری بررسى مىكنيم:
1- حقوق عاطفى در بين دوستان
1- 1- سلام، مصافحه (دستدادن)، معانقه (روبوسى)، همراه با تبسّم
هيچ درى بدونكليد باز نخواهد شد؛ كليد دوستى سلام است. دوستىِ ماندگار نيازمند شروعى خوب است كه سلام آنرا فراهم مىكند و ثبات عاطفى فرد متقابل را تقويت مىكند.
پيامآور رحمت، حضرت محمد (ص)، همواره در سلامدادن بر يارانش پيشگام بودند و بهدنبال آن، با ايشان دست مىدادند و هيچگاه دستشان را پيش از ديگرى، بيرون نمىكشيدند « بحارالانوار، ج 68، ص 15» و مىفرمودند: «دستدادن با يك مؤمن، برتر است از دستدادن با ملائكه» « اصول كافى، ج 2، ص 183» ايشان ديگران را بر اين عمل توصيه كرده و حكمت آنرا اينگونه بيان مىكردند: «مصافحه، كينه را از ميان مىبرد.» « بحارالانوار، ج 77، ص 165.»
اقدام به دستدادن، از سوى هر كسى كه مىخواهد باشد، چه بزرگتر يا كوچكتر، دليل بر علاقه و فراهمكردن زمينه مناسب براى دوستى و رابطه است؛ گرچه در برخى گروههاى اجتماعى، رسم بر اين است كه دستدادن با جوانها از طرف پيران آغاز مىشود، بهنظر مىرسد هيچ اشكالى نداشته باشد كه نوجوان و جوان بهعنوان اظهار علاقه، در دستدادن، بر پيران سبقت بگيرند.
ازاينروست كه ابوعبيده، از ياران امامباقر (علیه السلام) مىگويد كه در سفرى در خدمت امام بودم. ايشان هرگاه براى نيازى از مَركب خود پايين مىآمدند يا بر آن سوار مىشدند، با من مصافحه مىكردند و پس از مدتى، باز اگر بهدنبال كار ديگرى مىرفتند و برمىگشتند، دوباره با من مصافحه مىكردند و در تمام سفر، اينچنين بوديم. به امامگفتم: «گويا شما از اين عمل منظورى داريد؟» ايشان فرمودند: «آرى؛ هرگاه مؤمنى با مؤمنى مصافحه مىكند، بدونگناه از يكديگر جدا مىشوند [و با اين عمل، خداوند گناهانشان را مىبخشايد.]» « اصول كافى، ج 2، ص 179.»
معانقه (روبوسى) بخشى ديگر از رابطه عاطفى و صميمانه بين دو دوست است. آدمى هنگامىكه ديدار خود را با دوست به بوسه بيارايد، به همه آثار محبّت و تأثير عميق آن در توسعه روابط انسانى و اخلاقى دست مىيابد. بهترين جايگاه بوسيدن، ميان دو چشم، يعنى موضعِ نور در پيشانى است. حضرت على (ع) در وصيت خود به پسرش امامحسن (ع) مىفرمايند: «فرزندم، هرگاه مؤمنى را ديدى، موضع نور در پيشانىِ او را ببوس.» « صول كافى، ج 2، ص 179.» البته كه پيشانى مؤمن، شايسته بوسيدن است؛ چه، اين موضع، جايگاه سجده در برابر خالق متعال است.
اينهمه، با تبسم و گشاده رويى جلوهاى ديگر مىيابد. بيشترين عامل محبوبيت انسان در بين ياران و بزرگترين وسيله نزديكى دلها، تبسمى از سرِ محبّت و خيرخواهى، و البته نه تصنّعى و دامافكنانه، است. پيامبر خدا (ص) مىفرمودند: «شما هرگز نمىتوانيد با اموالتان مردم را بهسوى خود جذب كنيد؛ پس، با گشادهرويى و خوشخويى، آنها را ديدار كنيد.» « اصول كافى، ج 2، ص 103»
اصحاب گفتهاند كه هيچكس را نديديم كه بيشتر از پيامبر خدا (ص) تبسّم بر لب داشته باشد. « اصول كافى، ج 2، ص 103»
اميرمؤمنان، على (ع)، فرموده است: «خوشرويى كمند محبّت است.» « عبدالواحد آمدى، غرر الحكم و درر الكلم، ج 2، ص 24» درمقابل، ترشرويى و گرفتگى، در دوركردنِ دلها از يكديگر و قطع پيوندهاى دوستى، بىنهايت مؤثر است. امامباقر (ع) دراينزمينه فرمودهاند: «ترشرويى و گرفتگى، سبب دشمنى و دورى از خداست.» « بحارالانوار، ج 75، ص 176.»
2- 1- پرسوجو از احوال دوستان
يكى از اسرار دوستى بهخاطرداشتنِ نام دوستان است. نخستين نشانههاى شخصيت، با نام هر كس پديدار مىشود. مردم شيفته نام خود و وابستگان خويش هستند، بهويژه اگر از نام شايسته و زيبايى برخوردار باشند. از قديم، افراد كوشيدهاند به هر ترتيب ممكن، نام خود را جاودان سازند؛ ازاينروست كه اينهمه وقفها و آثار از گذشتگان باقى مانده است.
پيامبر اكرم (ص) مىفرمود: «هرگاه يكى از شما با كسى پيوند برادرى و دوستى برقرار كرد، از نام او و نام پدر و قبيله و منزلش بپرسد؛ چه، اين امر از حقوق واجب و باعث صفاى برادرى است، وگرنه دوستىِ آنها احمقانه است.» « بحارالانوار، ج 71، ص 146»
3- 1- احترامگذاشتن به دوستان
در كلمات بزرگان دينى، يكى از حقوق عرصه دوستى، احترامگذاشتن به شايستگىهاى دوست است؛ تاآنجاكه پيامبر خدا (ص) مىفرمود: «كسىكه برادر مسلمانش نزدش بيايد و او را احترام كند، چنان است كه خداوند را احترام كرده است.» « اصول كافى، ج 2، ص 206»
امامصادق (ع) نيز مىفرمود: «اصحاب و ياران خود را بزرگ بشماريد و آنان را احترام كنيد، به يكديگر هجوم نبريد و زيان نرسانيد و حسد نورزيد. از بخل بپرهيزيد و بندگان مخلص خداوند باشيد.» « محمد بن حسن حرّ عاملى، وسائل الشيعه، ج 8، ص 406.»
4- 1- شادىآفرينى براى دوستان
پيامبر اكرم (ص) فرمودهاند: «هر كس برادر دينى خود را با چيزى كه موجب خوشحالى او
مىشود، ديدار كند تا او را شاد سازد، خداوند در روزى كه او را ديدار مىكند، شادمانش خواهد ساخت. « نهجالبلاغه، تصحيح شيخمحمد عبده، حكمت 333، ج 4، ص 78»
درسآموزى از الگوهاى جاودان دينى به انسانِ فكور مىگويد كه بايسته است با دوستان مؤمن، با چهرهاى بشّاش و خرامان روبهرو شد، گرچه حزنى در دل باشد. اين شادىآفرينى هم در فرد مقابل، اميدوارى و نشاط و هيجان مثبت و تعادل عاطفى بهوجود مىآورد و هم در كاهش فشارهاى اجتماعى مؤثر مىباشد. بهعلاوه، بازخورد و تأثير عكسالعملىِ شادىآفرينى، به خودِ فرد باز مىگردد و بهرهورى ايجاد مىكند.
2- حقوق شناختى در بين دوستان
1- 2- 10 اعتمادآفرينى در فضاى دوستى
دوستى به اعتماد از جانب هر دو طرف نياز دارد و در گروِ زمان است. براى اينكه آدمى اعتماد كسى را بهخود جلب كند، بايد نخست نشان دهد كه درخورِ اعتماد و اطمينان اوست
و اوست كه بايد دراينباره، فرد را تأييد كند. دراينصورت، بهتدريج، ريشههاى خوشگمانى به يكديگر جوانه مىزند و ميوه همدلى بهبار مىنشيند. آميختگى دو روح و نزديكى دو قلب، آنگاه است كه بدگمانى، جاى خود را به خوشگمانى بدهد. البته گذشت زمان، اعتماد افراد را به يكديگر بيشتر مىكند و دوستى، خود، دوستى مىآفريند.
مولاى متقيان، على (ع)، چنين هشدار مىدهند: « [مراقب باش] بدگمانى، روش تو را نسبت به دوستى كه به صلاحيت او يقين داشتهاى، تباه نكند.» « غرر الحكم و درر الكلم، ج 2، ص 264.»
2- 2- آگاهكردن دوست، از محبت خود به او
محبتِ مخفى مانند آتش زير خاكستر است كه وجود دارد، اما كسى آنرا نمىبيند. البته بهخوبى بايد دقت كرد كه دوستى با پاكان، عشق به فضيلتها و ارزشهاست و اين عشق معنوى، بهشدت، با اوج احساسات شهوانى و فوران شهوت جنسى متفاوت است. جوانى كه
با ديدن رويى زيبا بر خود مىلرزد و دست از عقل مىشويَد و به رفتارهاى توجيهناپذير دست مىزند، بيشتر، از غريزه و فوران احساسات متأثر است تا شورِ برخاسته از شعور.
دوستى با پاكان بهتدريج انسان را پختهتر، كاملتر و بىعيبتر مىسازد و بارقهاى از بهشت است كه گرماى آن، نور و حرارت حق را به انسان مىچشاند؛ اما عشقهاى خيابانى و نيمروز، آدمى را حريص، كجرفتار، تهى از درون و خودباخته بار مىآورَد و سپس، بىهويتى و انحرافات بعدى و بحرانهاى متنوّع ….
3- حقوق رفتارى بين دوستان
1- 3- استقبال و بدرقه دوستان
ازجمله امور كوچكى كه تأثيرهايى شگرف در روابط انسانى بين افراد مىگذارد و پيوندهاى دوستى را تحكيم مىكند و آثار محبّت را نمودار مىسازد، به استقبال مسافر يا مهمان رفتن و نيز بدرقهكردنِ ميهمان و مسافر است؛ چه، اين كار، اهميت و بزرگىِ او را در چشم ميزبان به او مىنماياند. شيوه رهبران دينى نيز چنين بوده است:
امامحسنعسكرى (ع) درباره پيامبر اكرم (ص) نقل مىكنند: «رسول خدا (ص) هنگامىكه جعفربنابىطالب از حبشه بازگشت، برخاستند و او را دوازدهقدم استقبال كردند و بين دو چشمِ او را بوسيدند و از شادى و شوقِ ديدار وى گريستند.» « وسائل الشيعه، ج 8، ص 559» اينچنين بود كه در مدتى كوتاه، اين ابَرمرد تاريخ، دلهاى فراوانى را تسخير كردند. درهمينراستا، امامرضا (ع) از پيامبر خدا (ص) نقل مىكنند: «حق ميهمان اين است كه در هنگام خارجشدن، او را تا دمِ در بدرقه كنى.» « همان، ص 560»
2- 3- توجهكردن به سخنان دوست
همه دوست دارند كه سخنگوى خوبى باشند و بسيارى، به آن دست يافتهاند؛ اما افراد اندكى ارزش گوشكردن را مىدانند. آدمى براى سخنگفتن چندان به آموختن نيازى ندارد، اما براى گوشسپردن به سخن ديگرى، محتاج آموزش و تمرين است.
ديل كارنگى دراينباره مىگويد: «اگر مىخواهى مردم از گِرد تو پراكنده شوند و هنگامىكه اجتماع آنان را تَرك كردى، تو را مسخره كنند، چنين باش: به كسى فرصت سخنگفتن مده؛ پيوسته از خودت سخن بگوى؛ ضمن آنكه ديگرى سخن مىگويد، هرگاه انديشهاى به ذهنت خطور كرد، منتظر مباش تا او گفتارش را تمام كند و در نيمه گفتارش، با او روبهرو شو ….»
برهميناساس است كه مولا على (علیه السلام) فرمودهاند: «وقتى عقل كامل شد، سخنگفتن كم مىشود» « بحارالانوار، ج 71، ص 290» يا اينكه فرموده است: «آنكه زياد سخن گويد، زياد اشتباه كند و آنكس كه زياد اشتباه كند، حيا و شرمش كم شود و كسىكه حيايش كم شود، پارسايىاش نقصان گيرد و كسىكه پارسايىاش نقصان گيرد، قلبش بميرد و داخل دوزخ شود.» « نهج البلاغه، حكمت 348، ج 4، ص 81.»
3- 3- تحملكردن انتقادهاى دوست
بهرهگرفتن از امكانات كار آسانى است و هر كس از عهده آن برمىآيد، اما هنرِ زيركان آن است كه از ضرر نيز بهره مىگيرند و اين، هوشمندى و بردبارى خاصى مىطلبد. اكسيرى كه گرچه تحملش مشكل است، اما مِسِ اعمال را بهطلاى ناب بدل مىسازد، همان انتقاد است. كسىكه از او و عملش انتقاد مىكنند، درواقع، اين ارزش را داشته است كه در كانون توجه قرار گيرد؛ پس، استعدادِ رشد و بهينهشدن را داراست.
دوست صديق و مُنصف، انتقادش راهنمايى است. امامصادق (علیه السلام) بهترين دوست خويش را كسى مىدانند كه عيبهاى ايشان را، اگر عيبى داشته باشند، به او هديه كند؛ « اصول كافى، تصحيح علىاكبر غفارى، ج 2، ص 639» چراكه از ويژگىهاى انسان موفق، آن است كه حالت پذيرش، خيرخواهى و انتقادپذيرى داشته باشد.
حتما بخوانید:مراقب باشید، جاسوس است
مگر می شود کامپیوتر داشته باشید و وارد اینترنت نشوید و یک دیکشنری همراهتان نباشد. کلید استارت را که بزنی یکی از آیکنهایی که خودنمایی می کند و خیلی وقتها هم با اشاره کلید وسط موس خودش را ظاهر میکند، نرم افزار بابیلون(Babylon)است. فقط کافی است این برنامه را با دیکشنریهای مختلفی که در سایتش قرار داده است، نصب کنید و حالا هر کلمه ای را به هر زبانی که می خواهید، ترجمه کنید. اصلاً سازندگان برنامه میگویند بابیلون را فعال بگذار و با خیال راحت در اینترنت و در کامپیوترت گشت و گذار کن. از اینکه معنی کلمه ای را ندانی ترس نداشته باش. ما همه چیز را برای شما معنی میکنیم، جز جاسوسی. ما جاسوسی را معنی نمیکنیم، بلکه عمل میکنیم. صهیونیستها از زمانی که اینترنت گسترش یافت و رایانه ها در گوشه اتاق همه خانه ها جا خوش کرد و آدمها با آیدیها و آیپیها با هم ارتباط برقرار کردند، به فکر کنترل جهان افتادند. آنها فهمیدند تکنولوژی کار آنها را برای تسلط بر جهان راحت کرده است. شاید برای همین است که صهیونیست ها از طرفداران پروپا قرص شرکتهای نرم افزاری هستند. بابیلون یکی از همان برنامه هاست، یکی از برنامه هایی که صهیونیستها عاشقش هستند. اصلاً این برنامه را ساخته اند تا همه دنیا از آن به خوبی استفاده کنند. به خصوص کشورهای عربی و آسیایی. به خصوص جوانان کشورمان. Babylon Ltd یک شرکت اسراییلی زیر مجموعه کمپانی Formula است که در سال 1997 میلادی شروع به کار کرد و کار خود را با ارائه دیکشنری بابیلون، نسخه آزمایشی (بدون محدودیت) شروع کرد و تا سال 2001 میلادی، این نرم افزار را به صورت رایگان عرضه میکرد و از آن پس اقدام به ارائه و فروش نسخه تجاری کرد. البته در نظر داشته باشید، هیچکس این دیکشنری را نمی خرد، ولی همه از آن استفاده میکنند. این از بذل و بخشش سرمایه دارهای صهیونیست است دیگر. این برنامه به خاطر ارائه دیکشنری های مختلف به تمام زبانهای زنده دنیا در مدت کوتاهی بین کاربران اینترنت جای خودش را باز کرد و به عنوان یک شرکت امریکایی معروف شد. تا جایی که بیش از سی میلیون کاربر رسمی و یک دنیا کاربر غیر رسمی پیدا کرد، ولی هیچکس به این فکر نکرد، این برنامه که حالا سلطان همیشه فعال رایانه هاست، چه جاسوس قهاری است. بابیلون با برنامه کم حجمی که به طور مخفیانه با خود دارد و روی رایانه ها نصب میشود، قادر است به راحتی اطلاعات و برنامه و اعداد و ارقام دستگاه و بسیاری از اطلاعات کاربر را ضبط کند و در هنگام اتصال به اینترنت برای مسیر اینترنتی مشخص شده، برنامه بفرستد. فرض کنید شما معاون وزیر یک کشور اسلامی هستید و اطلاعات بسیاری روی لپ تاپ خود دارید. حالا کافی است بابیلون را روی سیستم خود داشته باشید و به اینترنت وصل شوید. این کار شما دقیقاً مثل این است که شماره سازمان جاسوسی موساد را بگیرید و اطلاعات لازم آن ها را با رضایت کامل تحویل شان بدهید. البته حواستان باشد، اطلاعات را غلط ندهید، چون قبلاً اطلاعات درست را بابیلون برایشان ارسال کرده است. اگر بگویم در چند سال اخیر شرکتهای صهیونیستی اکثر شرکتهای امنیتی جهان را در حوزه نرمافزارها خریدهاند، حتماً تعجب میکنید. Firewall برنامه های است که رفت و آمد اطلاعات را به خصوص در مسیر اینترنت کنترل می کند. مثل یک برج دیدهبانی. البته کار آن ها شناسایی و از بین بردن ویروس های نامرد است، اما خرجی ندارد با تغییرات کوچکی در هسته برنامه کمی هم اطلاعات دسته اول از سیستم کاربر را هم چک کرده و به مرکز فرماندهی ارسال کند. حتماً زمان استفاده از اینترنت، وقتی بابیلون فعال است، متوجه کندی اینترنت شدهاید. فقط کافی است این برنامه را ببندید تا احساس کنید باریکه اینترنت دایال آپتان نفسی تازه کرد. برنامه جاسوسی موجود در بابیلون کارکرد سی پی یو را به شدت تضعیف می کند و آن را تحت فشار میگذارد تا سرانجام بتواند اطلاعات جمعآوری شده را از روی خطوط اینترنتی به سوی سازندگان خود ارسال کند. موضوع جاسوسی بابیلون را اولین بار یک کارشناس برنامهنویسی و شبکههای اینترنتی افشا کرد. او میگوید در هنگام تحقیق و کار روی برنامه مترجم چند زبانه بابیلون متوجه مسئله مشکوکی در این برنامه رایانه ای شده است. او میگوید: با تحقیق و موشکافی در برنامه و با بهکار بردن یک فایر وال غیرصهیونیستی متوجه شدم که این برنامه اطلاعات پاکتهای تی سی پی را به سروری با دامین منتهی به سی او ای ال (دامنههای اینترنتی متعلق به اسراییل) میفرستد. با علم به اینکه این دامنه (دومین) متعلق به سرورهای سایتهای اسراییلی است، اطمینان پیدا کردم این یک شرکت یهودی با برنامهنویسان یهودی است که هر چند به امریکا یا کشوری دیگر مهاجرت کرده است، اما سیاستهای صهیونیستی را دنبال می کند. بعدها با تحقیقات بیشتر این اطمینان آنقدر قوت گرفت که کارشناسان متوجه شدند بابیلون تنها برنامه ای نیست که نقش جاسوس اسراییل را بازی می کند. موساد همکاری بسیار نزدیکی با سایت اینترنتی یاهو داشته و نرمافزارهای طراحی شده توسط این شرکت توسط سرویس اطلاعات رژیم صهیونیستی تحت کنترل قرار دارد و یاهو مسنجر از جمله این نرمافزارهای پیشرفته است که قابلیت جاسوسی دقیق برای موساد را داراست. بد نیست این را هم بدانید که سازمان های مقاومت فلسطین بارها از سوءاستفاده اسراییل از برنامه یاهو مسنجر هشدار داده و از مردم فلسطین خواسته، مراقب ارتباط های خود با این برنامه باشند. حتماً میدانید بزرگترین شرکتهای سازنده گوشیهای همراه زیر سیطره صهیونیستها قرار دارند. تصور کنید یک گوشی نوکیا نقش یک جاسوس را برای اسراییل ایفا کند. این چیزها فکر کردنش هم باعث ترس میشود. حالا به این فکر کنید هر آنچه را که شما حدس می زنید، آنها عملی می کنند. جاسوس های آنها همه جا هست، حتی در رایانههای شما. مراقب باشید.مجله انتظار نوجوان/آبان 1387 / شماره 40 |
چكيده تحقیق «تعریف انسان از منظر قرآن کریم »
این تحقیق به ضرورت انسان شناسی از دیدگاه آیات و روایات میپردازد و اینکه انسان شناسی مقدمهای است برای خدا شناسی و نتیجهاش رهایی از آفت خود فراموشی است و رابطهای مستقیم دارد با معاد باوری. همچنین انسان شناسی بزرگترین نقش را در تولید علوم انسانی و حتی تجربی ایفا می کند .
ولی شناخت انسان از راههای متداول مانند حس و تجربه، استدلال و تعقل ناتمام است و تنها راه شناخت کامل انسان و تنها برنامه کامل انسان سازی، قرآن مجید است.
انسان مصطلح قرآنی، «حی متألّه» است که عامل حیاتش وحی و دستورات پیامبر اکرم(صل الله علیه و آله وسلم) است. مخصوصا آخرین فرمان الهی مبنی بر پذیرش ولایت علی بن ابی طالب (علیه السلام).
قرآن، عاملین و فراگیران قرآن را انسان میداند. بنابراین ائمه (علیهم السلام) تنها عامل حیات بخش انسان بلکه تمام جهان و جهانیان هستند و حیات واقعی زمین و اهل آن در گرو دولت حیات بخش قائم آل محمد(عجل الله تعالی فرجه شریف) است.
این تحقیق توسط خانم موحد نسب در حوزه علمیه قاسم ابن الحسن نگاشته شده است .
دلها دست خداست
DefSemiHidden="true” DefQFormat="false” DefPriority="99″
LatentStyleCount="267″>
از عزت، مصونیت، آبروی بین المللی و خوشحالی دوستان و ناراحتی دشمنان خواهد شد.